پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

10:13:46 - شنبه 29 تیر 1392
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
فصل بوسه زدن بر زخم های دستت رسید
همانهایی که با این خوشه ها وقت عطشت عکس یادگاری میگیرند تو در دلت می گویی شما را به خدا به این دستهای متورم شده نگاهی کنید و نگذارید دوباره غارتگران رنج دستهایمان را به یغما ببرند.   به گزارش “صبح رابر“ آن زمان که خدا سفره سبزش را بر زمین خاکی پهن می کند، […]

همانهایی که با این خوشه ها وقت عطشت عکس یادگاری میگیرند تو در دلت می گویی شما را به خدا به این دستهای متورم شده نگاهی کنید و نگذارید دوباره غارتگران رنج دستهایمان را به یغما ببرند.

 

به گزارش “صبح رابر آن زمان که خدا سفره سبزش را بر زمین خاکی پهن می کند، دست های مردانی که در جوانی،پیرشدند می روند تا ساقه های نازک شالی را در جان زمین بکارند تا جوانه بزند وسبزه زاری شود که از رنج دستهای ورم کرده و ترک خورده شان آن هنگام که  تا زانو در گل سخت وسیاه  فرو می روند  و ساعتها با قامتی خم شده با کاشت هر ساقه شالی، ذکری حواله ریشه های تردش می کنند ،رنج حاصل از این کیمیاگری را به رخ من و تو بکشانند.

حال بعد از آن ماه ها زمان آن رسیده  ساقه های ترد شالی که بر گلدسته های باورشان به خوشه های طلایی تبدیل شده است به دست های زخمی کشاورز بوسه زنند.

 قبل از اذان صبح که خدا برکت را به بهانه همین دستها به سفره های سحری بخشیده  مؤمنانه آماده می شوی و با ذکر یا علی مولا مدد ،کلاه حصیری و داس را بر میداری تا با زمین و آفتاب یکی شوی…

حالا دیگر ساقه ها مثل آن زمان ترد و شکننده نیستند که بخواهی پاچه های شلوار را بالا بزنی و تا زانو در گل فرو بروی.

ساقه های شالی گرچه منتظرند که با دستهای تو رزق حلالی شوند بر سر سفره های بی رنگ و ریا،  اما برای به مسلخ بردنشان پای برهنه ات را با برگ های زبرشان می خراشند و تو بی محابا کمر همت می بندی دوباره قامتت را می شکنی تا بر این زمین سیاه که هنوز نمناک از عرق های پیشانی ات زیر ظل نگاه آفتاب می سوزد یکبار دیگر حاصل رنج کیمیاگرت را به سفرهای من و ما بیاوری.

آفتاب همچنان بالای سرت ایستاده است و تو با دهان روزه همچنان مشغول چیدن ساقه ها هستی گاهی با همان دستهای ترک خورده عرق های پیشانی ات را پاک میکنی و گاهی نیز شاخه های شالی برای ربودن عرق های جبینت از هم سبقت می گیرند.

گاهی کمر راست می کنی و نگاهی به اطراف می اندازی و خدا را بابت اینهمه به ثمر رسیدن خوشه هایی طلایی شکر میکنی و دوباره مشغول می شوی.

 تشنگی ماه ضیافت الهی گرچه امانت را گرفته و آفتاب هم سایه سرت شده اما ذکر حسین (ع) تو را مصمم تر می کند که بر این دشت پرزحمت محکم پا بگذاری.

همچنان به درو کردن کاشتهایت ادامه دهی که هر ساله از همین دسترنج سهم همه آنهایی که نگاهشان به دستهای توست را بدهی،از برنج نذری شب های محرم تا خرج تحصیل دانشگاه فرزند ، تهیه جهیزیه ، کمک به همسایه ای که سال ها در بستر افتاده و ….دم آخر زیارتی که امامت قبل از آنکه تو بوسه بر ضریح پنجره فولادش بزنی ،بوسه بر بازوانت می زند و مزدت را قبل از آنکه عرقت خشک شود می دهد.

وقتی که مشغول شانه زدن بر گیسوان طلایی مزرعه هستی  کسی چه میداند همانهایی که با این خوشه ها وقت عطشت عکس یادگاری میگیرند تو در دلت می گویی شما را به خدا به این دستهای متورم شده نگاهی کنید و نگذارید دوباره غارتگران رنج دستهایمان را به یغما ببرند.

حال که خورشید رنگ سرخ غروبش را وامدار سرخی صورتت است، میروی تابرای فردایی دوباره آماده شویی.

خسته اما با لبخندی از رضایت که بر صورتت نقش بسته دستی به آسمان بلند می کنی و از صاحب این زمین و زمان که بواسطه دست های تو خوشه های سبز را، طلایی می کند و عطر برنج را بر سر سفرهای مردمان این دیار می پاشد،شکر می کنی . در قبال این همه خوبی فقط می شود گفت: خدا قوت مومن…

منبع خبر: بلاغ

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب