پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

5:14:34 - چهارشنبه 16 مرداد 1392
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
حتی اگر رییس جمهور هم باشم روزی از این دنیا می روم
شما بدانید پیروزی حتمی است و آزادی و افتخار و سر بلندی به این سادگی به دست نمی آید هیچ لحظه ای امام را تنها نگذارید. با امام بدی نکنید تاریخ از ما آن طوری یاد می کند که از اهل کوفه نسبت به امام حسین (ع)یاد کرد نباشید ،کاری کنید که امام تنها نماند […]

شما بدانید پیروزی حتمی است و آزادی و افتخار و سر بلندی به این سادگی به دست نمی آید هیچ لحظه ای امام را تنها نگذارید. با امام بدی نکنید تاریخ از ما آن طوری یاد می کند که از اهل کوفه نسبت به امام حسین (ع)یاد کرد نباشید ،کاری کنید که امام تنها نماند و تداوم خون ما بستگی به حضور شما در صحنه های انقلاب دارد.

 

به گزارش”صبح رابر”  صبح  ۲۷ ماه مبارک رمضان ساعت ۱۰صبح به دیدار خانوده دو شهید بزرگوار  موسی و عیسی حیدری در روستای بیدزنوئیه ، درپنج کیلومتری شمال شهر رابر  می رویم. با استقبال این پدر شهید روبه رو شدیم.

پدر شهیدان حیدری ۸۰سال دارد و در خانه خودش واقع در روستای بید زنوئیه زندگی می کند و ۴ سال است همسرش را از دست داده است و یک ماه از ازدواج مجدد می گذرد. ۴ فرزند پسر و دو دختر داشت که دوفرزندپسرش یعنی عیسی و موسی به شهادت رسیدند.

همسر ایشان می گوید: به خاطر شهدا با حاجی شهریار ازدواج کردم شاید اجری پیش خدا  از سرپرستی پدر شهید نصیبم بشود.

از پدر شهید درباره  مهمترین خصوصیات دو شهید می پرسیم؟ پاسخ می شنویم:

ولایت مداری ، عشق به ائمه (ع) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین ) ع) ، تبعیت از مرجعیت و رهبری دینی ، پای بندی به اصول اخلاقی _ انسانی و آزاد منشی ، از خصوصیات بارز شهیدان بود.

شهید عیسی حیدری پاسدار بود در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ شهید شد.

اول از پس بزرگش عیسی می پرسیم. برایمان از کودکیش می گوید از زمانی که با عشق و علاقه فراوان قرآن را یاد می گیرد.

آقای حیدری می گوید: ” عیسی  جهت فراگیری قرآن کریم به مکتب خانه های مرسوم آن زمان فرستاده شد و با عشق و علاقه ی فراوان ، قرآن را فراگرفت .در دامداری و کشاورزی کمک به خانواده اش کمک  می کرد.”

عیسی حیدری اما آموزگار قرآن هم بوده است، او در این باره می گوید: “در این منطقه کسی قرآن خواندن را بلد نبود و شهید عیسی به بچه ها قرآن خواندن را یاد داد و خیلی ها  می گویند  ما قرآن خواندن را از سردار عیسی حیدری یاد گرفته ایم. “

آقای حیدری می گوید پسرش هیچ وقت از نماز و روزه غفلت نمی کرد و هیچ وقت به مادیات دنیا اهمیت نمی داد .

او از شهید عیسی حیدری نقل می کند که گفته بود: “اگر ۸ سال در جنگ تلاش کردم و در عمق ۷۰متری دریا باشم ولی زمانی برسد که جنگ تمام شود و ما زنده بمانیم، خدا ما را نیک نمی داند. اما اگر رفتیم بفهید خدا به ما یک عنایتی کرده که ما تا ابد زنده ایم.” “شایداگر ۶۰ سال زنده بمانم و بالا ترین مقام  رئیس جمهورکسب کنم  مرگ آخر دامن من را می گیرد اما اگر رفتم و خدا یک عنایتی به من کرده که تا ابد مانند فرزندحضرت زهرا (س) امام حسین (ع)‌زنده می مانم.”

زمانی که تجاوز ارتش بعث عراق به خاک میهن اسلامی آغاز شد ، عیسی در سال سوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود . به دلی فعالیت ها و مطالعات انقلابی ، واژه های استکبارستیزی ، جهاد و دفاع ، برای فکر بلند عیسی نا آشنا نبود ؛ لذا درس و مشق را رها کرد و مشتاقانه به جبهه های جنگ شتافت.

خیلی زود ذکاوت ، شجاعت و تدبیر خود را به فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله به اثبات می رساند و فرماندهی گروهان غواص گردان ۴۱۲ لشکر به او محول می گردد . شهامت ، رشادت وتدابیر نظامی این عزیز ، به ویژه در عملیات های کربلای ۴ و ۵ زبان زد فرماندهان و رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله است .
اما شهید موسی حیدری بسیجی بود که که در رویای صادقانه می بیند شربت شهادت می نوشد.

“شهید موسی به عنوان فرمانده بسیج، در معدن آب دشت صوغان نیرو تعلیم می داد  وسال آخر درسش بود من برادر زاده ام را فرستادم  دنبالش نیامد درسش را تمام کند.” این را پدر شهید می گوید. او ادامه می دهد: ” با اصرار خانواده به خانه بازگشت و خواب خودش را با خانواده مطرح کرد و گفت : من دو ماه بیشتر زنده نیستم ،شبی خواب دیدم صحرای محشررا تمام خلق مثل دریا موج می زنندیک موقع دیدم  بین زمین و آسمان ندایی بلند شد شهدای صحرای کربلا را یک طرف خود دیدم. در حالت خواب به خود گفتم؛ خدایا قسم به این ۷۲تن می خواهم بروم هم همراه آنان باشم. در عالم رویا به خود گفتم: اگر به صف سمت راست یا چپ بروم ممکن است بیایند ببینند ۷۳ نفرند من را بیرون کنندومن مستقیم وسط صف رفتم و خدا را به ۷۲ تن قسم دادم و کسی هم مزاحم من نشد”در همان زمان با طرح لبیک یا خمینی (ره) شهید به جبهه های حق علیه باطل اعزام می شود. درعملیات والفجر ۸ درست سر دو ماهی که گفته بود همراه با پسردایی اش(یارالله حیدری ) پیکر شان برگشت .

احساس پدر شهید بعد از خبر شهادت فرزندانش این بود که خدارا هزار مرتبه شکر که چنین فرزندانی به من داد و با این پاکی وشجاعت خونش را خدا قبول کردو در راه خدارفت و اگر ناراحتی می کردم دشمن شماطت می کرد

از توصیه شهیدان به ملت خمینی (ره) می پرسم. آقای حیدری قسمتی از وصیت نامه را برایم می خواند: “شما بدانید پیروزی حتمی است و آزادی و افتخار و سر بلندی به این سادگی به دست نمی آید هیچ لحظه ای امام را تنها نگذارید. با امام بدی نکنید تاریخ از ما آن طوری یاد می کند که از اهل کوفه نسبت به امام حسین (ع)یاد کرد نباشید ،کاری کنید که امام تنها نماند و تداوم خون ما بستگی به حضور شما در صحنه های انقلاب دارد.”

آقا شهریار حیدری پدر شهیدان حیدری گفت : “امام را تنها نگذاریم ما اگررهبری نداشته باشیم مملکتی نداریم مثل کشور عراق افغانستان ما امروز آزادیمان از برکت وجود رهبری امام خمینی (ره) خون پاکی که جوانان ما به زمین ریخته این آزادی رابه ما داد و رهبر عزیزمان امام خامنه ای را تنها نگذاریم و گوش به فرمان رهبری باشیم .”

 

بخشی از وصیت نامه شهید عیسی حیدری 

“خدایا تو را گواه می گیرم از موقعی که از خانه حرکت کرده ام و تا به امروز فقط برای کسب رضای معبود بوده است و هیچ انگیزه ی دیگری نبوده و من این مسائل را از سرور شهیدان اباعبدالله (ع) آموختـه ام ، لحظـه ای که احساس کرد که اسلام در خطر است ، از همه چیز خود گذشت ، زن و فرزند و خواهر و برادر و دوست ، همه  را آماده و مهیا برای جانبازی در مقابل معبود کرد و حاضر به اسارت اهل بیت و شهادت فرزند خردسال و قطعه قطعه شدن بدن های پاک و مطهر عزیزانش شد ، یعنی این که بهترین نشانه ی خداپرستی این است که آن چه را از همه بهتر دوست دارید ، در راه خدا بدهید و من امروز این احساس را کرده ام ، این نهضت ما از همه طرف مورد تهاجم بیگانگان  است ، دفاع امری واجب است .
امروز عراق به نمایندگی از طرف آمریکا به ما حمله کرده است و می خواهد از ما برای آمریکا بیعت بگیرد . هیهات ، اگر حسین (ع) در عاشورا با یزید بیعت (می)کرد ، ما هم امروز بیعت می کردیم . او این مسائل را با جانبازی خودش ثابت کرد ، جان بدون روح اسلامی چه ارزشی دارد .
آنان که از جهاد سر باز می زنند آیا نمی میرند ؟ تاریخ در مورد آن ها چه قضاوت خواهد کرد و در مورد ما چه ؟ و این چه انگیزه ای دارد و این پاداش را چه کسی می تواند بدهد ؟
من در این جا شاهد دوستان و هم رزمان که از دورترین نقاط کشور بدون هیچ گونه چشم داشت مادی سنگر مدرسه و معلمی و هر کار دیگری داشته اند  رها کرده اند و این طور با اخلاص آماده ی جهاد هستند .
شب را مانند سربازان صدر اسلام می گذرانند و روز را مانند علی (ع) در میدان های جنگ . شما بنشینید و قضاوت کنید ، این طرف جبهه کیست و آن طرف جبهه کیست ؟

عشق به خدا وبه لقای او بود و تصمیم گرفته ام مشتاقانه و داوطلبانه به جبهه اعزام شوم تا شاید توانسته باشم قسنت کوچکی از دینم را نسبت به این دریای بیکران خون شهیدان ادا کرده باشم . شما در صدر اسلام سراغ دارید که مادر چهار فرزند رادرراه خدا قربانی داد و موقعی که سر فرزندش را آوردند او سر را بوسیدو به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت من آنچه در راه خدا دادم پس نمی گیرم . دوستان از یکدیگر  گوی سبقت  را ربوده اند و همگی در عشق به خدا بی تابی می کنند آیا کسی هست این تفسیر کند و بگوید برای چه این کار را می کنند آیا فرصت طلبان روی زمین می توانند بگویند این به جز برای خدا است

پدر و مادر عزیزم  سلام و درود خدا و خاصان آنها بر شما که فرزند خود را با سختی و رنج و مشقت بزرگ کردید و دو دستی تقدیم اسلام و انقلاب کرید باد . امیدوارم این هدیه نالایق شما مورد رضای معبود و رضای حق تعالی قرا بگیرد و بر شهادت من سخت نگیرید میدانم در رابطه با شهادتم برای شما مشکل است اما صبر کنید خداوند متقیان را به صبر و بردباری سفارش نموده است . این یک آزمایش الهی است

برادرانم شما پیام رسان خونم باشید و سلاحی را که از دستم افتاده و پوتینی که از پایم بیرون آمده مردانه بردارید و راهی میدانهای عشق و شرف و شهامت و شجاعت بشوید .

خواهران مهربانم سلام اجر با فاطمه زهرا وظیفه شما مشخص است و شما کاری کنید که زینب در عاشورا کرد پیام برادر را و سر مطهر را و اطفال خردسال را  و بی گناه را همه و همه را شهر به شهر دیار به دیار آورد و او افشا کرد و به درستی که او تکمیل کننده نهضت برادر بود و شما با حجابتان مشت محکمی بر دهان شرق و غرب بزنید

در مراسم کفن و دفن من جشن بگیرید  حتما به بهترین کام خودم شهادت رسیدم و برایم حجله بر پا نکنید زیرا عروسی من شهادت است و سفیر گلوله ها عقد مرا خواهند خواند وعده دیدار معشر.”

بنده گنه کارت عیسی حیدری

به تاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۶۴

در پایان دست نوشته ای از سردار شهید عیسی حیدری

زبان چگونه سراید همه صفات شهید
قلم چگونه نگارد همه جهات شهید
بروی خاک نمی گنجد این فرشته عرش
حیات تازه بجوئید در وفات شهید
بگو عروس جهان را که جلوه هیچ مکن
که جزء به جانب حق نیست استغاث شهید
به کوهسار مجوئید انظباط و ثبات
که کوه خاره نشانی است از ثبات شهید
خسوف نیست برادر چه جای تردید است
که چشم چشمه خورشید گشته مات شهید
زکوه مال ندادی وشرمگین نشدی
به پیش اینهمه ایثار در زکات شهید
توقانعی به سراپرده حیات جهان
ز پشت پرده نبیند کسی حیات شهید
شهید عشق نظر می کند به وجه الله
زپیر دیر بپرسید این نکات شهید
خدای خوانده به خویشتن همی زروزالست
خمیر مایه ((قالوالی)) است ذات شهید
دلا به دیدهء ما نزع دوست جانفرساست
تلاش رویت حق است نازعات شهید
شما که هر شب آدینه می کنید دعا
دعا به جان امام است منشات شهید
بیان وصف ندارد زبان الکن من
من این غزل بسرودم ز معجزات شهید
زبعد اینهمه توصیف غافلی ای دل
هنوز فاش نگردید مبهمات شهید

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب