پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

20:51:35 - جمعه 22 شهریور 1392
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
دو وصیت نامه شهید محمد افضلی
 به گزارش ” صبح رابر ” دو وصیت نامه شهید محمد افضلی شهید محمد افضلی تاریخ تولد: سال ۱۳۲۹ تاریخ شهادت: ۱۲/۱/۱۳۶۱ محل شهادت: دشت عباس – عملیات فتح المبین محل خدمت: مجتمع مس سرچشمه محمّد افضلی» پس از دو سال تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی و ساعت‌ها پرواز، و پس از یک سال […]

 به گزارش ” صبح رابر ” دو وصیت نامه شهید محمد افضلی

شهید محمد افضلی

تاریخ تولد: سال ۱۳۲۹

تاریخ شهادت: ۱۲/۱/۱۳۶۱

محل شهادت: دشت عباس – عملیات فتح المبین

محل خدمت: مجتمع مس سرچشمه

محمّد افضلی» پس از دو سال تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی و ساعت‌ها پرواز، و پس از یک سال و نیم آموزش و فعالیت پروازی در آمریکا، تنها به اتهام نماز خواندن و تذکر به دوستانش درباره‌ی رعایت حدود شرعی، از نیروی هوایی اخراج شد.

این خلبان اخراجی از ارتش، مسیر پرواز را با مبارزه با خفاشانِ هراسانِ رژیمِ پهلوی هموار کرد و دست آخر در عملیات «فتح‌المبین» در دشت عباس، راه آسمان را به روی خود گشوده و برای همیشه‌ی تاریخ، آسمانی شد.

از شهید محمد افضلی دو وصیت نامه به دست امد یکی عام بوده که در مراسم تدفین او روز ۱۲ فروردین ماه ۶۱ مصادف با روزجمهوری اسلامی قرائت شد و یکی مربوط به فرزندانش عباس و منصوره که خود نوشته بود پس ازسن ده سالگی به آنها بدهند و چنین کردند و بدین سان زندگی  دنیوی و خاکی شهید سردار محمد افضلی در مهر ماه ۱۳۲۹آغاز شد و در فروردین ۱۳۶۱ با شهادت به پایان رسید و لین بر خلاف قاعده طبیعت است که زندگی در فروردین آغاز می شود و در مهر پایان می یابد .

از شهید محمد افضلی دو وصیت نامه بر جای مانده، که یکی از وصیت نامه ها در پاکتی چسب زده قرار داشت. شهید در پشت پاکت نوشته بود، این وصیت نامه را ده سال بعد باز کرده و برای فرزندانم بخوانید. طبق وصیت نامه ی شهید ده سال بعد، وصیت نامه باز و توسط فرزند شهید قرائت گردید..

شهید «افضلی» دو سال در دانشکده خلبانی نیروی هوایی آموزش دید و پرواز کرد. یک‌سال‌ونیم هم دانش‌جوی خلبانی در آمریکا بود که به بهانه ی حساسیت به اکسیژن کابین، از نیروی هوایی خلبانی جنگنده برکنار می‌شود و به ایران برمی‌گردد. بعد از انقلاب، از مجتمع مس سرچشمه استعفا می‌دهد و پاسدار می‌شود و در نهایت سال ۶۱، در دشت عباس به شهادت می‌رسد.

این متن، نامه ی شهید افضلی به دختر و پسرش است که طبق وصیتنامه ی خودش، باید بعد از ده‌ سالگی، نامه را به آن‌ها می‌دادند. دخترش موقع شهادت، تنها ۱۴ روز و پسرش یک‌سال‌ونیم داشت.

بسمه تعالی

نامه های در روزهای آخر عمر و نزدیک شدن به فتح و پیروزی، به فرزندان عزیزم عباس و منصوره.

سلام

فرزندان خوبم، خیلی مایل بودم شما را به‌دست خود بزرگ کنم و تربیت نمایم، اما کاری واجب و زمانی سرنوشت‌ساز باعث شد از شما دل کندم و به راهی رفتم که بازگشت نداشت؛ شما را به خدا سپردم و به‌سوی خدا حرکت نمودم. فرزندان عزیزم! زندگی بشر از ابتدا چنین شروع و گویی در سرنوشت انسان نوشته شده که دائم با هم در جنگ و ستیز باشند. حیوانات برای سیر شدن، یک‌دیگر را پاره می‌کنند، اما انسان‌ها که سیرند، انسان‌های ضعیف را پاره‌پاره می‌کنند، تا از جان کندن آن‌ها لذت ببرند. آن‌هایی که بیش‌ترین سعی و ابتکار خود را صرف ساختن سلاح بیش‌تر برای آدم‌کشی می‌کنند، دنیا را در جنگ فرو برده‌اند؛ برای این‌که بیش‌تر بخورند و شهوت‌رانی کنند؛ باز هم سیر نمی‌شوند.

جنگ‌های دنیا همیشه این‌جور بوده، حتی یک‌بار نشده عده‌ای برای احقاق حق ازدست رفته‌ای قیام کرده باشند و اگر هم قیام کرده، باز هم پس از به قدرت رسیدن خود، غاصب حق مردم شده‌اند و از گذشته هم بدتر؛ به جز انقلاب رسول اکرم(ص) که به‌دستور خداوند متعال و برای اسلام و پس از او قیام های حسین‌بن علی(ع) و عده‌ای که در رابطه با ولایت و امامت بوده است و پس از چند قرن قیام امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران که با پشتوانه ولایت فقیه انجام شد. ولی گرگان آدم‌خوار و جهان‌خواران شرق و غرب همین که منابع درآمد غصبی خود را در خطر دیدند، از هرسو بر ما تاختند و به طمع سلب آزادی و حاکمیت ما هرچه توانستند از شیطان کمک گرفتند. لذا من هم لازم دیدم که از حق خود و حق شما دفاع کنم و به جبهه آمدم‌. در این‌جا هر کاری که به من ارجاع شد، با نیت قرب به خدا انجام دادم، هرکاری کردم ، همه‌گونه سختی را متحمل شدم که شاید خدا را راضی و حقوق ملت اسلام را از غاصبان حق ملت‌ها بگیرم. جنگیدم و اکنون که تو دختر و تو پسرم این نامه را می خوانی، حتی استخوان‌های من از هم پاشیده و خاک شده است. تنها یک خواهش از شما دارم که هریک به سهم خود و به نوبه خود، برای خدا و اسلام از جان خود دریغ نکنید. مواظب باشید استعماری که ما با مشت خالی از در بیرون کردیم در آن زمان که شما زندگی می‌کنید، از پنجره وارد نشود. خدا را فراموش نکنید و آن‌چنان زندگی کنید که پس از مرگ نفرین‌تان نکند. از خدا بخواهید شهادت را برایتان هدیه نماید. حال که قرار است مرگ همه را به آغوش خود فرو برد شما خود آن را انتخاب کنید.

شما را توصیه می کنم به فرا گرفتن علم و خواندن قرآن؛ اگر توانستید علوم اسلامی را تا حد اجتهاد بخوانید و از علوم صنعتی غافل نباشید که این کشور در انتظار افکار و ابتکارات شماست.

فرزندان خوبم! دوست دارم هرآن‌چه که دیده و خوانده‌ام، همه را برایتان بنویسم و هرچه می‌توانم نصیحت‌تان کنم، اما وقت ندارم؛ این‌جا افکارم مغشوش است و هر لحظه آماده‌ام کاری به من رجوع شود تا انجام دهم.

در خاتمه شما را به احترام و محبت مادر و سرپرست‌تان سفارش می‌کنم. با هم مهربان باشید. برای مردم جان دهید. خدا را از خود راضی کنید. به پیغمبر(ص) و آل او عشق بورزید. آن‌ها را خوب بشناسید. ولی امر و رهبر خود را با آگاهی کامل اطاعت کنید.خدا حافظ شما برای من هم فاتحه بخوانید

۲۸/۱۲/۱۳۶۰

دو ارزوی شهید محمد افضلی ؛ یکی این‌که موقع شهادت روزه باشم و دیگری این‌که بدنم سه روز توی بیابان بماند و مثل مولای غریبم حسین(ع) باشم.

سال‌ها بعد از جنگ که مادران شهدا را به مناطق عملیاتی بردند، به دشت عبّاس که رسیدیم، حاج «قاسم سلیمانی» برایمان سخن‌رانی کرد. گفت: «خدا خواهش سه نفر از شهدای ما را همان‌طور که خواسته بودند، برآورده کرد. یکی از آن‌ها محمّد افضلی بود که در حالت روزه شهید شد و جنازه‌ی مطهّرش پس از سه روز در دشت عبّاس پیدا شد.

وصیت نامه شهید محمد افضلی :

گوشت وپوست واستخوان وهمه اعضاء وروح وتک تک سلولهای بدنم گواهی میدهد که خدایی نیست جز الله ومحمدبن عبدالله پیغمبر وفرستاده اوست که ما را به راه راست هدایت فرمود تا از ظلمت های جهل ونادانی به سوی نور وبه طریق الله حرکت کنیم وگواهی میدهم که علی ویازده فرزندش جانشین پیغمبر وامام و راهنمای ما هستند وخدای را سپاسگزارم که به من افتخار این را داد که شیعه علی وفرزندان گرامی اش وپوینده را ه آنها ومتعقد  به درستی راهشان هستم.

از خداوند بزرگ مسئلت می نمایم به امام زمان ولی عصر (عج)اجازه ظهور هر چه زودتر بدهد تا اینکه عدل جهانی را هر چه سریعتر در تمام جهان گسترش دهد وسپس حرفی  دارم به مادرم.مادرجان این چند کلمه که روی این کاغذ نوشتم پس از شهادتم به دست شما خواهد رسید.دوست دارم در شب جمعه روزه باشم یا تشنه بمیرم که مثل مولایم حسین با لب تشنه شهید شده وپس از شهادت ۳ روز بدنم در صحرا بماند که مثل مولایم غریب باشم.پس مادر جان وصیت من به شما این است در انظار دشمنان انقلاب گریه نکنی،شاید با گریه تو خوشحال شوند،از خداوند برایتان صبر واستقامت آرزو می کنم.همسرم برای شما هم از خداوند صبر واستقامت آرزومندم.امیدوارم که صدای شیون وگریه شما را نامحرم نشنود.با صدای بلند گریه نکن.آنچنان باش که گویی امانتی ازخداوند در نزدت بوده وهم اکنون با کمال امانت داری همین که خدا خواست به او تحویل دادی.سعی کن امین باشی.

خواهرهای عزیزم به شما بجز صبر وراضی بودن به رضای خدا چیز دیگری سفارش نمی کنم.

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب