پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

12:22:04 - دوشنبه 4 تیر 1397
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
لزوم ابراز برائت جریان های سیاسی از نامه ذلت بار پادوهای ترامپ در ایران
نامه اخیر را می توان صرفا یک شوی سیاسی و یک بازی و جنگ روانی برای ایجاد یک موج در جامعه عنوان کرد که نه تنها تجربه سایر کشورها از مذاکرات با آمریکا این امر را غیر منطقی نشان می دهد، بلکه نتیجه ملموس مذاکره ایران آمریکا، چرایی این مذاکره و نهایتا اقدام ترامپ مبنی بر از بین بردن این توافق نشان می دهد که طرح مسئله مذاکره مجدد با امریکا امری غیر منطقی به نظر می رسد.

به گزارش “صبح رابر”؛ در حالی که رئیس‏ جمهور آمریکا در اقدامی نامتعارف و با شیوه ‏ای گانگستری برجام را نقض کرد و با ادبیاتی اهانت‏آ میز به طرح خواسته‏ های غیر منطقی از کشورمان پرداخته و تشدید تحریم ‏های ظالمانه را دنبال می‏ کند، عده‏ ای از به اصطلاح فعالان سیاسی با صدور نامه ‏ای از مسئولان نظام درخواست کرده ‏اند که با ترامپ وارد مذاکره شوند.

این افراد که طیفی از به اصطلاح فعالان سیاسی خارج تا داخل کشور را شامل می‏ شوند و برخی از آنها متأسفانه دارای سابقه حضور در درون نظام و وابستگی به برخی جناح‏ های سیاسی داخلی هستند، ولی در این خواسته فارغ از مرزبندی‏ های سیاسی و هویتی گذشته خود که بعضاً مدعی چپ‏ گرایی و ضد امپریالیستی نیز به شمار می ‏آمدند، با اتخاذ این رویکرد تعجب‏ برانگیز خواستار مذاکره با دونالد ترامپ شده ‏اند.

اگرچه با توجه به سوابق سیاسی و هویتی امضاکنندگان، چگونگی رسیدن آنها به این تقاطع و نقطه سیاسی مشترک خود جای بررسی و تحلیل دارد، اما آنچه موجبات شگفتی بیشتر را فراهم می‏ کند، همسویی آشکار این مدعیان شناخت و عقلانیت با اهداف کاخ سفید در این مقطع تاریخی است که فاقد هر نوع پیچیدگی و پنهان ‏کاری است؛ یعنی این دعوت به مذاکره دقیقاً تکرار خواسته کاخ سفید است که پس از نقض برجام چند بار از زبان ترامپ و پمپئو وزیر خارجه در اختیار و تابع ترامپ به صراحت اعلام شده است.

سران فعلی کاخ سفید که محدودیت‏های قید شده در برجام را برای فعالیت‏های هسته ‏ای کشورمان ناکافی دانسته و خواستار دائمی کردن آن و همچنین تحمیل محدودیت‏هایی بر توان موشکی و نفوذ منطقه ‏ای کشورمان هستند، خروج از برجام و تشدید تحریم‏ ها را ابزاری برای فشار بر مردم و مسئولان کشور تلقی کرده و به دنبال واداشتن جمهوری اسلامی ایران به معامله و بلکه انصراف از امتیازات و دستاوردهایش در حوزه ‏های راهبردی برآمده ‏اند. متأسفانه دعوت مسئولان نظام به مذاکره از سوی این جمع مدعی سیاست و روشنفکری دقیقاً همسویی با ترامپ، نتانیاهو و بن ‏سلمان محسوب می ‏شود که فشارهای تحریمی را برای نیل به اهداف ذیل دنبال می ‏کنند:

۱ـ ایجاد شکاف‏ها و دوقطبی‏ های داخلی در جمهوری اسلامی که یکی دوقطبی مذاکره‏ مقاومت است.

۲ـ ایجاد نارضایتی در مردم و مقصر جلوه دادن مسئولان نظام در فشارهای پدید آمده و بسترسازی برای اعتراض و بلوای داخلی که مسئولان را به سمت مصلحت‏ جویی و سازش سوق دهد.

با توجه به همین اهداف و سناریوهای طراحی شده است که ترامپ به صراحت می ‏گوید ایرانی‏ ها به میز مذاکره برخواهند گشت.

انتشار این نامه تأمل‏ برانگیز توسط فتنه گران در حالی است که اکنون تجربه پرهزینه برجام پیش روی ماست.این نامه در حقیقت حاوی این آدرس برای ترامپ است که مسیر فشار و تحریم علیه ایران جواب می‏ دهد و کسانی در ایران هستند که خروج او از برجام را نه‏ تنها مستوجب تنبیه و مجازات نمی‏ دانند، بلکه آماده ‏اند به او جایزه بدهند.

امضاکنندگان این نامه «دلالان تحریم» علیه ملت ایران هستند، کسانی که در حال از بین بردن تردیدها و جمع کردن خاطر آمریکا در این باره هستند که توانسته با فشار از بیرون اختلاف داخلی ایجاد کرده و با از بین بردن برجام هسته ‏ای راه را برای تحمیل برجام فراهسته‏ ای به ایران هموار کند.

اگر فردا روز تحریم‏ ها و دشواری‏ های بی‏ سابقه ‏ای از راه برسد، مقصر کسانی هستند که به آمریکا کد دادند اگر فشار بیاورد می‏ تواند امتیاز بیشتر بگیرد، درست همانند سال ۸۸ که آمریکا ناامید و ناتوان پی راه چاره ‏ای می‏گشت تا اینکه کسانی از منسوبان فتنه ۸۸ مشاوره دادند راه چاره تحریم‏ های فلج‏ کننده علیه سفره مردم است. نامه یکصد فعال سیاسی دقیقا همان چیزی است که آمریکا برای تشدید فشارها به آن نیاز داشت. اپوزیسیون سازش ‏طلب امروز برای ملت ایران از ارتش آمریکا خطرناک‏تر است.

 

و جای شگفتی اینجاست که این مدعیان روشنفکری و سیاست نیز دقیقاً به نفع سران کاخ سفید آتش تهیه ریخته و آنان را تشویق به پیشروی برای دستیابی به اهداف پلیدشان می ‏کنند، حال آنکه ماهیت رئالیستی و کاسب کارانه ترامپ و تیم‏ همراهش ایجاب می‏ کند، هزینه سنگین این عهدشکنی و هم صدایی مردم و مسئولان و اراده ملی را در ایستادگی بر منافع و عزت ایران اسلامی متوجه شوند.

ترامپ و تیم همراهش که با دیوانه نمایی و اتخاذ ژست تهاجمی به دنبال تحمیل خواسته‏ های ظالمانه و غیر منطقی خود هستند، تنها در مواجهه با اقتدار ملی کشورمان حاضر به پذیرش واقعیت بوده و از مطالبات اهانت‏بار خود دست خواهند کشید. نامه دعوت به مذاکره، این پیام اشتباه را به سران کاخ سفید می‏دهد که فشارهای آنان مؤثر بوده و اولین رخنه‏ها را برای دستیابی به اهداف فوق،‏ پدید آورده است. از این رو نامه، مشوق ترامپ به تشدید و ادامه فشارها است که اگر از روی خیانت نباشد، حتماً نوعی ساده ‏اندیشی یا اشتباه راهبردی است که نویسندگان را به همسویی با جبهه دشمن کشانده است.

تجربه مذاکره سایر کشورها با آمریکا چه چیزی را اثبات می کند؟

دومین سوالی که در این بستر بایستی به آن اشاره کرد این است که نتیجه مذاکرات موردی که آمریکایی ها با کشورهای دیگر داشته اند، چگونه بوده است و آیا می توان از مذاکره بدون پیش شرط با آمریکا و اخذ تضمین از آمریکا سخن گفت؟ در این مطلب برای تبیین بی اعتمادی به آمریکا در مذاکرات دو و چند جانبه سرنوشت برخی از مهمترین مذاکرات را بررسی خواهیم کرد.

مسئله فلسطین

شاید بتوان پرونده فلسطین را به عنوان سند زنده بدعهدی های آمریکا در دهه های اخیر بررسی کرد چرا که آمریکا با وعده های بسیار با هدف حل پرونده فلسطین مذاکرات زیادی برگزار کرده است اما به هیچ کدام پایبند نبوده است.

با شروع انتفاضه اول فلسطینیان در پاییز سال ۱۹۸۷ ( ۱۳۶۵ شمسی )آمریکا به تکاپو افتاد تا با توسل به راه حل به اصطلاح دیپلماسی، قیام خونین مردم فلسطینیان را که اسرائیل را به وحشت انداخته بود فرو بنشاند. یکی از تدابیر واشنگتن به راه انداختن کنفرانس سازش مادرید بود. کنفرانس مادرید از ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ آغاز شد و سه روز ادامه داشت.

این کنفرانس در زمره اولین تلاش‏های بین المللی برای به جریان انداختن روند به اصطلاح صلح خاورمیانه بود. اولین مذاکرات عمومی میان اسرائیل و همسایگانش بر سر امکان امضای معاهدات صلح صورت گرفت. که البته در مورد فلسطین برای آن یک روند دو مرحله‏ای تعریف شده بود. که یک مرحله آن تشکیل دولت خودگردان موقت فلسطین بود که بعدها در پیمان اسلو لحاظ شد؛ دولت خودگردانی که پیگیر روند مذاکرات صلح باشد.

مذاکرات منتهی به پیمان اسلو ، نتیجه کنفرانس مادرید بود. این مذاکرات به صورت سری در بنیاد فافو در اسلو ، واقع در نروژ انجام شد و در ۲۰ آگوست ۱۹۹۳ به پایان رسید. پس از آن در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ با حضور یاسر عرفات ، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین ، نخست ‏وزیر وقت اسرائیل و بیل کلینتون ، رئیس جمهور وقت آمریکا امضا شد. سند این پیمان همچنین توسط محمود عباس از سوی ساف ، شیمون پرز از سوی اسرائیل ، وارن کریستوفر ، وزیر امور خارجه وقت آمریکا و آندره کوزیرف از جانب روسیه امضا شده است. معاهده اسلو، نخستین توافقی است که میان رژیم صهیونیستی و جنبش آزادیبخش فلسطین در اسلو نروژ برقرار شد.

توافقنامه صلح میان سازمان آزادیبخش فلسطین و رژیم صهیونیستی به نحوی تنظیم شد که شرایط برای تثبیت تدریجی سلطه کامل رژیم صهیونیستی بر مناطق تحت اشغالش فراهم شود. در این توافقنامه‏ها در مقابل امتیازات فراوانی که برای رژیم صهیونیستی در نظر گرفته شد، تعهدات ناچیزی نیز برای این رژیم اشغالگر لحاظ شد که این تعهدات نیز هیچگاه از جانب این رژیم به اجرا در نیامد.

پیمان و کنفرانس بعدی آناپولیس بود. کنفرانس آناپولیس، نام کنفرانس صلحی است که در ۲۷ نوامبر سال ۲۰۰۷ در آکادمی نیروی دریایی آمریکا در شهر آناپولیس، ایالت مریلند آمریکا و با حضور رهبران مناطق خودگران فلسطینی و رژیم صهیونیستی و نمایندگان کشورهای عربی و با میزبانی ایالات متحده آمریکا برگزار شد. اجلاس پس ازچند روز بحث و مذاکره سرانجام بیانیه‏ خود را صادر کرد و براساس آن قرار شد تا پایان سال ۲۰۰۸ میلادی دو طرف درباره مقدمات یک صلح پایدار به توافق برسند، اسرائیل در این اجلاس سوری بودن جولان را پذیرفت و آمادگی خود را برای تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی اعلام کرد. ظاهر قضیه به نحوی بود که بسیاری از شرکت کنندگان اجلاس آن را یک دستاورد اساسی برای حل بحران مزمن فلسطین ارزیابی می کردند لکن به موازات گذشت زمان اندک ، بسیاری از دیدگاه ها و نظرات تغییر کرد و امیدواری های به وجود آمده در آناپولیس به یاس و نا امیدی تبدیل شدند.

لیبی؛ مذاکره و مرگ

لیبی و سرنوشت معمر قذافی دیکتاتور این کشور نیز مثال جالبی از نتیجه مذاکره با آمریکا است. در این ارتباط پایگاه امریکن کانسروتیو (American Conservative) در گزارشی اعلام کرد، ماجرای لیبی و پیمان شکنی آمریکا در خصوص توافق خود با معمر قذافی رئیس جمهوری لیبی که زمانی جزو خشن‏ترین حاکمان ضد غربی محسوب می‏شد، مایه شرمساری آمریکا شد. داستان از اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی شروع شد، زمانیکه قذافی، خشمگین از انزوای بین المللی لیبی و تحریم‏های اقتصادی اعمال شده علیه کشورش، برای عادی سازی روابط با غرب وارد گفتگو شد. در طول دوره مذاکرات که سال ها به طول انجامید، این مطلب به قذافی تفهیم شد که برای دستیابی به نتیجه باید دو امتیاز بزرگ واگذار کند.

نخست اینکه باید به نقش لیبی در سقوط پرواز ۱۰۳ پان امریکن بر فراز لاکربی اسکاتلند در سال ۱۹۸۸ میلادی اقرار کند. بدین منظور، افرادی که در حادثه نقش داشتند، باید به مقامات غربی تحویل داده شوند و به خانواده قربانیان نیز غرامت داده شود. این کار صورت گرفت و تحریم‏ های سازمان ملل (علیه لیبی) برداشته شد.

دوم اینکه به لیبی اعلام شد اگر به دنبال آن است تا از تحریم‏های شدید‏تر آمریکا رها شود و روابط عادی‏ با این کشور و غرب داشته باشد، باید تلاش ‏هایش برای تولید سلاح کشتار جمعی، از جمله تسلیحات هسته‏ای را کنار بگذارد. در نتیجه، قذافی، برنامه تسلیحاتی خود را رها کرد و اصولاً خود را از درگیری تمدن‏ها که پس از حملات یازده سپتامبر در آمریکا رخ داد، کنار کشید. در عوض، آمریکا نیز تحریم‏ها را متوقف کرد و متعهد شد تا زمانیکه رفتار لیبی شایسته است، این کشور را به حال خود رها کند. اما این پایان کار نبود و قذافی به انهدام کامل صنعت هسته‏ای خود تن داد و تمام تجهیزات هسته‏ای را به آمریکا منتقل و اجازه بازدید کامل بازرسان آژانس بین ‏المللی انرژی اتمی و همچنین، اتحادیه اروپا را از تمامی مراکز نظامی و هسته ‏ای خود داد. این تصمیم لیبی به شدت از سوی مسئولین انگلیسی و امریکایی مورد تمجید قرار می‏ گیرد تا جایی که آن را یک تصمیم تاریخی و آن زمان را «نقطه عطف تاریخی» برای مردم لیبی نامیدند. اما این عقب نشینی قذافی باعث شد تا غرب باز هم بر لیبی فشار وارد کند و مسئله حقوق بشر را برای عدم لغو تحریم ها مطرح کردند. این وضعیت تا حدی ادامه پیدا کرد که قذافی در سال ۲۰۰۹ عملا در رسانه‏ ها اعلام کرد که از اعتماد به آمریکا پشیمان شده و به ایران و کره شمالی هشدار داد که به آمریکا اعتماد نکنند. در نهایت با تحولات جهان عرب، آمریکا به همراه برخی دیگر از کشورها به لیبی حمله کرد و قذافی را به قتل رساند.

عراق

با وجود اینکه حمله صدام حسین به ایران در سال ۱۳۵۹ با حمایت کشورهای غربی مواجه شد و آمریکا و سایر کشورهای اروپایی از ارسال سلاح گرفته تا کمک‏ های مادی و اطلاعاتی ، هیچ‏گاه او را در مقابل ایران تنها نگذاشتند، آغاز جنگ اول خلیج فارس و حمله عراق به کویت که در آن زمان محل استقرار نیروهای نظامی آمریکا و یکی از مراکز استراتژیک آمریکا در خلیج فارس بود‏، باعث تیره شدن روابط آمریکا با عراق و تحریم‏ های سازمان ملل علیه این کشور شد. البته تا قبل از این، به کار بردن سلاح‏های شیمیایی علیه ایران هیچ‏گاه مورد انتقاد کشورهای غربی و به‏ خصوص آمریکا قرار نگرفته بود و از زمانی که عراق به منافع آمریکا در خلیج فارس چشم دوخت، تهدیدها و تحریم ‏های بین‏ المللی وارد عمل شدند‏. از سال ۱۹۹۱ یعنی زمان حمله عراق به کویت، ماجرای سلاح‏های شیمیایی عراق و تلاش آمریکا برای بازرسی از این کشور نیز آغاز شد‏.

صدام در سال ۱۹۹۸ شروع به همراهی با آمریکا کرد‏ و اجازه داد در برخی از مراکز حساس نامی این کشور دوربین نظارتی گذاشته شود‏، اجازه بازدید از ۸ سایت نظامی متعلق به ریاست‏ جمهوری را صادر کرد و قانون آزادی عراق را برای تغییر رژیم در این کشور به اجرا گذاشت. با وجود تمام این اقدامات، بازرسان سازمان ملل اعلام کردند «عراق با آنها همکاری لازم را ندارد.» بر همین اساس بود که در آخرین روزهای سال ۱۹۹۸ حمله آمریکا به عراق و جنگ دوم خلیج فارس آغاز شد‏. در سال ۲۰۰۲ باز هم صدام به بازرسان اجازه داد به عراق بازگردند اما در سازمان ملل قطعنامه‏ ها علیه عراق تصویب شد. این در حالی بود که صدام، قطعنامه سازمان ملل درباره خلع سلاح خود را پذیرفته بود. علی‏رغم همکاری‏های حکومت عراق، بوش به این کشور در سال ۲۰۰۳ حمله کرد ورژیم بعث را از بین برد.

شوروی

آمریکا و شوروی در اوج دوران جنگ سرد توافقی تسلیحاتی موسوم به ABM با هدف ممانعت از گسترش سلاح‏های کشتار جمعی امضا کردند. «پیمان ضدموشک‏های بالستیک» در سال ۱۹۷۲ میان ریچارد نیکسون و لئونید برژنف امضا شد. براساس این پیمان قرار شد هر کدام از این کشورها تنها دو سایت ضدموشک بالستیک داشته باشند و در هر سایت هم حداکثر ۱۰۰ موشک استقرار یابد. این تعداد دو سال بعد به یک سایت کاهش یافت. شوروی سایت ضدموشک بالستیک خود را اطراف مسکو و آمریکا در داکوتای شمالی(موسوم به سیف گارد کمپلکس؛ محل نگهداری تسلیحات اتمی و کشتار جمعی) مستقر کرد.

با فروپاشی بلوک شرق، آمریکایی‏ها منافع خود را در ادامه عمل به این پیمان ارزیابی کرده و با چهار جمهوری روسیه، بلاروس، قزاقستان و اوکراین این معاهده را با ترتیباتی تجدید کردند. اگرچه قرار بود این معاهده پایانی نداشته باشد اما ۳۰ سال عمر کرد. سه ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر جرج بوش مدعی شد کشورش با تهدیداتی مواجه است که معاهده سال ۱۹۷۲ مانعی برای مقابله موثر با آنهاست. بنابراین آمریکا پایان این پیمان را اعلام کرد و از آن خارج شد.

دومین مورد از چنین رفتاری باز هم در معاهده‏ای میان آمریکا و شوروی رخ داد. پیمان سالت ۲. البته این پیمان به اندازه پیمان فوق عمر نکرد. سالت ۲(Strategic Arms Limitation II) در سال ۱۹۷۹ میان جیمی کارتر و برژنف امضا شد. براساس این پیمان قرار شد دو کشور موشک‏های راهبردی خود را به ۱۳۲۰ عدد کاهش دهند. شوروی ۲۰۰ موشک راهبردی خود را نابود و آمریکا هم آزمایش موشک‏ های کروز با برد بیش از ۶۰۰ کیلومتر را متوقف کند. این توافق با کارشکنی‏های کاخ سفید و سنا هرگز اجرایی نشد و پس از چندین سال کشمکش، پایان آن رسماً از سوی آمریکایی‏ها اعلام شد.

برجام

توافق جامع و نهایی هسته‏ای وین با عنوان شناخته شده و رسمی برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام در راستای توافق جامع بر سر برنامه هسته‏ای ایران و به دنبال تفاهم هسته‏ای لوزان، در سه‏ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴ (۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵) در وین اتریش بین ایران، اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵ (شامل چین، فرانسه، روسیه، پادشاهی متحد بریتانیا، ایالات متحده آمریکا و آلمان) منعقد شد. هرچند انتقادات زیادی نسبت به مذاکره با آمریکا وجود داشت و رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها از عدم اعتماد به آمریکا سخن گفته بودند اما در نهایت ایران برای نشان دادن حسن نیت خود وارد مذاکراتی شد که آمریکا مهم ترین طرف مقابل آن بود. اما نتیجه این کار باز هم کارشکنی و بدعهدی آمریکا بود و دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا ضمن اعلام عدم پایبندی ایران به برجام ابتدا آن را برای تعیین تکلیف به کنگره فرستاد و سپس از آن خارج شد.

چرا نگارش این نامه شوی سیاسی است؟

در تحلیلی می توان گفت این نامه صرفا یک شوی سیاسی به منظور ایجاد یک فضای باز در ذهنیت جامعه در این خصوص است که «مذاکره با آمریکا را نباید یک تابو دانست.»

به نظر می رسد نویسندگان این نامه مستقیما تصور می کنند که نگارش این نامه در چارچوب مخالفت با صدای حاکمیت در خصوص عدم اعتماد به آمریکا و برداشت حاکمیت و مردم در خصوص «ممنوعیت مذاکره با آمریکا است.» به همین دلیل است که نامه اخیر را می توان صرفا یک شوی سیاسی و یک بازی و جنگ روانی برای ایجاد یک موج در جامعه عنوان کرد که دوباره گزاره «مذاکره با آمریکا، عامل حل مشکلات کشور است»، تبدیل به کلید واژه و مطالبه ای عمومی شده و حاکمیت ناچار به تن دادن به این مطالبه شود.

این در حالی است که نه تنها تجربه سایر کشورها از مذاکرات با آمریکا این امر را غیر منطقی نشان می دهد، بلکه نتیجه ملموس مذاکره ایران آمریکا، چرایی این مذاکره و نهایتا اقدام ترامپ مبنی بر از بین بردن این توافق نشان می دهد که طرح مسئله مذاکره مجدد با امریکا امری غیر منطقی به نظر می رسد. در این بین آن چه به نظر می رسد در امضای نامه اخیر این طیف از اصلاح طلبان وجود دارد، یک نمایش سیاسی است تا اولا با وانمود کردن این موضوع که مشکلات اقتصادی کشور به دلیل عدم مذاکره با آمریکا حل نمی شود و ثانیا این حاکمیت است که مانع از این مذاکرات شده وحل مشکلات کشور شده است.

یادداشت از علی زاده کارشناس سیاسی

  1. مهاجرت به استرالیا   تیر ۵, ۱۳۹۷  

    ترامپ گفته بود ایرانو میزاره تو فشار اقتصادی

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب