با شهدا بایگانی - صفحه ۶ از ۷ - پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر https://sobherabor.ir/category/shohada/page/6/ پایگاه اطلاع رسانی Sat, 05 Sep 2015 09:31:44 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.3.3 علی زمان را در راه خنثی سازی توطئه ها و اهداف دشمنان یاری نماییم https://sobherabor.ir/40778/%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d9%86%d8%ab%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b7%d8%a6%d9%87-%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%a7/ https://sobherabor.ir/40778/%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d9%86%d8%ab%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b7%d8%a6%d9%87-%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%a7/#respond Sat, 05 Sep 2015 09:24:34 +0000 http://sobherabor.ir/?p=40778 به  گزارش “ صبح رابر” شهدا که جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و بی صبرانه لذت وصال یار را به جهان فانی بخشیدند در وصیت نامه هایشان یاری علی زمان ولی امر مسلمین، ایستادگی و مقاومت در برابر دشمنان و حجاب را مکرراً سفارش کردند . ما باید از این وصیت نامه ها درس بگیریم .

پیام شهید حسین میرگنجانی که در قسمتی از وصیت نامه اش آمده است: برادران و خواهران مسلمان و انقلابی امروز که انقلاب ما آماج حملات همه جانبه دشمن در انواع مختلف قرارگرفته است و تهاجم فرهنگی غرب در دل بعضی نفوذ کرده باید هوشیار باشیم و علی زمان را در راه خنثی سازی توطئه ها و اهداف دشمنان یاری نماییم ما باید تا آخرین قطره خون دنباله رو ولایت و رهبری باشیم چرا که چراغ هدایت در دستان ولایت می باشد.

عزیزان دشمن در ابعاد وسیعی به صحنه آمده است و اگر ما به هوش نباشیم ضربات جبران ناپذیری خواهیم خورد. با توکل به خدا و پیروی از ولایت فقیه ان شاالله بر تمامی دشمنان پیروز خواهیم شد.

شهید حسین میر گنجانی یکی از شهدای غدیر که در ۳۰ بهمن ماه سال ۸۱ در سانحه برخورد هواپیمای سپاه با ارتفاعات سیرچ کرمان پروازی آسمانی را در تاریخ ایران ثبت کردند.IMG_7971

]]>
https://sobherabor.ir/40778/%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d9%86%d8%ab%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b7%d8%a6%d9%87-%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%a7/feed/ 0
شهیدی که در دانشگاه سیاسی خارج قبول شد،اما نرفت https://sobherabor.ir/39654/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%87-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d9%82%d8%a8%d9%88%d9%84-%d8%b4%d8%af/ https://sobherabor.ir/39654/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%87-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d9%82%d8%a8%d9%88%d9%84-%d8%b4%d8%af/#respond Sat, 15 Aug 2015 05:32:57 +0000 http://sobherabor.ir/?p=39654 به گزارش  ” صبح رابر”مادر شهید رضا جلالی گوشه ای در یادواره شهدای هنزاء مشغول ذکر و دعابود ،کمی بعد برای سلام و احوال پرسی به سمتش رفتم. گفتم مادر از شهید تان برایم بگویید. خیلی گرم با لهجه محلی جواب می دهد.

مادر شهید بادستان زحمتکش خود و چهره پر غصه اش به عکس شهیدش  اشاره می کرد و گفت :پسرم رضا در خانه مستضعف و کشاورزی در روستای کهنوج و گرینوییه زندگی کرد، جوان من خیلی پاک و معصوم بود .

IMG_20150811_133715

مرضیه یوسفی مادر شهید که ۷۵ سال دارد، گفت: پسرم رضا دانشگاه سیاسی خارج قبول شده بود ، اما نرفت ، می گفت :”هر چه بالاتر بروم از خدا کناره می گیرم باید خدمت برای نظام کنم “، کارمند نیروی انتظامی شد .

مادر شهید در حالی که اشک درچشمانش جمع شده بود ، می گفت: می خواستیم، براش عروسی بگیریم ولی خودش می گفت: بعد از جبهه عروسی می گیرم .

این مادر شهید از خوابی که دیده بود می گفت: خواب دیدم یک خانمی که چادر سفید داشت بهم گفت : تو خوب نشدی گفتم نه، می میرم ؛ چادر سفیدی بهم داد و گفت:” شفا میابی، اما تو باید پسرهایت را بزرگ کنی و به جبهه بروند” خوابم را تعریف کردم اما کسی متوجه تعبیرش نشد.

وی ادامه داد: پسرم در ماه رمضان به دنیا آمد و اول ماه رمضان به خاک رفت، ۲۲ سال داشت ، در عملیات کربلای ۱۰ که از ناحیه گردن تیر خورده بود، به شهادت رسید، زمانی که پیکر شهید را آوردند، خوابم را به یادم آوردند ، خدارا شکر کردم،” تابستون بود به داغش نشستم ، گفتم الهی به گرمای تابستون شکر و به داغ همچنین نوجوانی هم شکر، تو چنین پسری بهم دادی” .

مادر شهید در حالی که اشکش جاری شد ،گفت : “هیچ وقت نمی گم من مادر شهیدم دایه ای هم حسابم کند،بس است. من لایق آن پسر نیستم “.

خانم یوسفی می گفت:” شهید” چهار کلمه است اما، داستان شهید زیاد است، تمام وسیله عروسیش، عزایش شد.” زهی به سعادتشان ” من ناراضی نیستم ، الحمدالله سه دختر و سه پسر دارم، هر سه پسرم جبهه رفتند، اما رضا لیاقت شهادت پیدا کرد .

وی از پسرش مصیب که کلاس ۱۰ بود به وصیت نامه برادر شهیدش عمل کرد ، گفته بود ” برادرم اسلحه من را بردار ” موج گرفت و علی هم به گاز خردل شیمیایی شد .

مادر شهید ازسختی هایی که کشید تا فرزندانش بزرگ شدن می گفت: خیلی برام سخت بود،که پیکر شهیدم را دیدم اما خدا را شکر کردم .

مرضیه یوسفی، همه اینها را تقدیر الهی دانست و گفت: من کتابی از شهدا دارم، هر روز به عکس هایشان نگاه می کنم و به تک تک شان سلام می دهم .

دعای مادر شهید برای جوانان، آرزوی خوشبختی بود وگفت:” خدا از کارهای فساد نجاتشان بدهد و پیرو شهدا حسابشان کند” .

انتهای پیام /

]]>
https://sobherabor.ir/39654/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%87-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d9%82%d8%a8%d9%88%d9%84-%d8%b4%d8%af/feed/ 0
استقبال بی نظیر مردم رابر از پیکر مطهر ۲ شهیدغواص گمنام https://sobherabor.ir/39272/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%82%d8%a8%d8%a7%d9%84-%d8%a8%db%8c-%d9%86%d8%b8%db%8c%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%be%db%8c%da%a9%d8%b1-%d9%85%d8%b7%d9%87%d8%b1-%db%b2/ https://sobherabor.ir/39272/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%82%d8%a8%d8%a7%d9%84-%d8%a8%db%8c-%d9%86%d8%b8%db%8c%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%be%db%8c%da%a9%d8%b1-%d9%85%d8%b7%d9%87%d8%b1-%db%b2/#respond Mon, 10 Aug 2015 12:14:47 +0000 http://sobherabor.ir/?p=39272 به گزارش ” صبح رابر”حضور بی نظیر مردم شهرستان رابردر استقبال از شهدا ی غواص گمنام که با گل، شربت ، دود کردن اسپند و قربانی گوسفند همراه بود ، فضایی غم انگیز و نینوایی در این شهر به وجود آورد.

خیابان ها ی رابر همه آب و جارو شده بودند برای مهمانان  عزیزانی که هنوز مادران چشم انتظاری دارند، باز هم بوی خدا می آید، مهمانانی که با حضور  چند ساعت خود آسمان  شهرستان رابر را به عطر ایثار و شهادت خوشبو می کند.
شهدای گمنام غواص امروز خیل مشتاقان و دلداده ولایت و شهادت را به این مراسم آورده بودند تا دینشان را به انقلاب و امام و شهدا ادا کنند.و از آرمانهای انقلاب اسلامی که با خون هزاران شهید و بهترین جوانان این مملکت رنگین گردیده  تحت زعامت فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی)پاسداری نمایند.
مردم و مسئولین، پدران ومادران چشم انتظار شهدا، از مسن ترین افراد گرفته تا نوزاد شیر خوار همه آمده بودند، یک ساعت و نیم انتظار کشیدند، تا به پیکر پاک مطهر ۲ شهید گمنام خوش آمد، گویند و با ادای احترام به روح بلند شهدای والامقام سرافراز قرائت زیارت عاشورا زمزمه شد، و سپس یک دلنوشته ای برای خوش آمدگویی به شهدای غواص خط شکن خوانده شد؛ در حالی که چشم ها در اشک  موج می زد، شهدای گمنام آرام آرام آمدند و هیچ کس آرام و قرار نداشت، انگار کسی گمشده ای دارد، وخود را به این زائران کربلایی می رسانند.

مراسم تشییع پیکر پاک ۲ شهید گمنام که  از میدان معلم آغاز و با عبور از خیابان امام خمینی (ره) این شهرستان و مداحی مداح اهل بیت (ع) رحمان مهدی پور تا معراج ۳۵۰شهید والامقام شهرستان رابر ادامه یافت .

پیکر پاک۲ شهید گمنام فردا، همزمان با شهادت امام صاق (ع) در شهرستان بافت و ارزوئیه با استقبال گرم مردم تشییع و به خاک سپرده می شوند.این شهدا با دستان بسته، درس آزادگی و عزت به ما دادند و اعلام کردند که با دستان بسته هم بیعت نشکستند و امروز ما باید ادامه دهنده راه شهدا باشیم.

شهیدان از هفت شهر عشق گذشتند و رفتند اما افسوس که ما هنوس اندر خم یک کوچه هم نیستیم .

 

 

DSC02403 DSC02404 DSC02410 DSC02418 DSC02420 DSC02421 DSC02422 DSC02426 DSC02436 DSC02443 DSC02444 DSC02453 DSC02468 DSC02475 DSC02479 DSC02485 DSC02487 DSC02488 DSC02489 DSC02492 DSC02496 DSC02513 DSC02514 DSC02517 DSC02518 DSC02519 DSC02521 DSC02523 DSC02530 DSC02531  IMG_20150810_101701 IMG_20150810_102140 IMG_20150810_102146 IMG_20150810_102151 IMG_20150810_102159 IMG_20150810_102213 IMG_20150810_102226

IMG_20150810_102305 IMG_20150810_102307 IMG_20150810_102319 IMG_20150810_102438 IMG_20150810_102456 IMG_20150810_102522 IMG_20150810_102523 IMG_20150810_102539 IMG_20150810_102849 IMG_20150810_102851 IMG_20150810_102856 IMG_20150810_102911 IMG_20150810_103103 IMG_20150810_103140 IMG_20150810_103602 IMG_20150810_103634 - Copy IMG_20150810_095757IMG_20150810_100605IMG_20150810_100625IMG_20150810_101457IMG_20150810_101539IMG_20150810_101548IMG_20150810_101711 IMG_20150810_103700 - Copy IMG_20150810_103919 - Copy DSC02538 DSC02543 DSC02544 DSC02549 DSC02552 DSC02556 DSC02559 DSC02568 DSC02574

]]>
https://sobherabor.ir/39272/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%82%d8%a8%d8%a7%d9%84-%d8%a8%db%8c-%d9%86%d8%b8%db%8c%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%be%db%8c%da%a9%d8%b1-%d9%85%d8%b7%d9%87%d8%b1-%db%b2/feed/ 0
پدر ایثارگر ۱۱۷ساله روی پای خود ایستاده تا محتاج استکبار نباشد https://sobherabor.ir/37659/%d9%be%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%ab%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%db%b1%db%b1%db%b7%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d9%be%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%a7%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%af/ https://sobherabor.ir/37659/%d9%be%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%ab%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%db%b1%db%b1%db%b7%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d9%be%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%a7%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%af/#respond Wed, 24 Jun 2015 09:15:14 +0000 http://sobherabor.ir/?p=37659 به گزارش ” صبح رابر” لا به لای این همه دلاورمردی ها با این دستان خالی چگونه بنویسم از ایثارگری پدر معظم شهیدان قطبی نژاد ،در برابر صبر و گذشت این خانواده شهیدان سر تکریم فرود می آوریم .

در دوران دفاع مقدس آنچه که در حرکت این خانواده های شهید دیده می شد در عیار خلوص دارای عیار بالایی بود ورود در آن میدان ورود در میدان مرگ و زندگی بود ؛ شوخی نبود هم شهادت ،هم فداکاری و ایمان ، توکل به خدا لازم داشت وامروز هم حاج محمود قطبی نژاد سرپا و سرزنده در میدان های مختلف همان ایمان و همان شهامت با نهایت سادگی به سبک شیوه زندگی حضرت علی (ع)و حضرت فاطمه زهرا (س) سرلوحه کار خود قرار داده و خانه ایشان سرشار از انوار الهی ومحبت وعشق بود ولی هیچ ناراحتی نداشتند و از زندگیشان راضی بودند، پاسدار حقیقی ارزش های شهید می باشد.

SAM_5088

حاج محمود قطبی نژاد (پدر معظم شهیدان؛ داوود، غلامعلی و عباس قطبی نژاد)، با ۱۱۷ سال سن هنوز سرزنده و سرپا با کشاورزی و دامداری در روستای توکل آباد از توابع شهرستان رابر بخش هنزاء، زندگی خود را می گذراند .۲۳ ساله بود که با دختر دایی اش صیقل خاتون ازدواج کرد و حاصل این ازداوج ۵ پسر به نام های تیمور ، داوود، غلامرضا، غلامعلی ،عباس وتنها دخترش به نام فاطمه بود که در سال ۱۳۷۸همسر به رحمت ایزدی پیوست و۱۶ سال پدر شهید تنهای تنها است .

وقتی به دیدار این پدر ایثارگر رسیدیم مثل گل شکفت و با خوشحالی ما را پذیرا شد. از وی خواستیم تا از زندگی و پسران شهیدش برایمان بگوید .

حاج محمود گفت : سختی ها آدم را می سازد، آن زمان عشایربودیم و کوچ رو ، زمستان جیرفت می رفتیم . شش ماه آن جا می ماندیم. بعد اطراف رابُرمی آمدیم ، چادر می زدیم . با دامداری و گله داری، و باغداری خرجی مان را درمی آوردیم .

وی ادامه داد: توی چادر سیاه یا همان پلاس زندگی می کردیم؛ این پلاس ها را زنها از موی بزکه به نخ تبدیل می کردند . با همان نخ هم پلاس می بافتند. هشت متر، ده متر که می بافتند، آماده می شد با چوب ستون می زدند زیرش و مثل شیروانی شیب دارش می کردند. سه روز پشت سر هم اگر باران می آمد، آن ها آن زیر خیس نمی شدند. آب، موی بز را جمع می کند و به قدر سر سوزنی شکاف در  بافت چادر نمی ماند.

این پدر گرامی می گوید : آن زمان نه ماشینی بود، نه جاده ای. از هر شش تا خانواده هم فقط یکی خر یا قاطر داشت. تا شهر شش روز راه بود. وآن زمان مردم،  نان ارزان می خوردند ، ارزن ها را هم با آسیاب سنگی آسیاب کردند، واسه ی نان پختن. آرد ارزن چسبندگی نداشت. با یک مصیبتی آرد را با آب شل می کردند و قاشق قاشق می ریختند روی سینی تنور. این طوری با نان ارزن شکمشان را سیر می کردند.

قطبی-نژاد

شهید عباس آخرین پسر حاج محمود اولین شهید خانواده قطبی ن‍ژاد بود
حاج محمود سواد قرآنی دارد وگاهی کتاب روضه هم می خواند ،همه فرزندانش سواد مکتب خانه ای داشتند و تنها آخرین پسرش عباس چهار سال از فاطمه کوچکتر بود. اما شناسنامه ا ش را کوچکتر از سنش گرفته بودند؛ برای این که بتواند زودتربه مدرسه برود. وقت مدرسه رفتنش که شد، تا هجده کیلومتری شان مدرسه ساخته بودند. ثبت نامش کردند. همان جا هم سپردندش دست یکی از آشناها. ماهی یک بار، می رفتند او را می آوردند. ابتدایی را در روستا و راهنمایی را در رابُرخواند.
کم کم دوتا اتاق خشتی با سقفی چوبی ساخت . زمستان که سرد می شد، می رفتند داخل اتاق ها. تابستان ها، دوباره می چادر می زدند و کم کم چادرها را هم جمع کردند. پسرهای حاج محمود در سال ۱۳۵۵ به کرمان آمدند.

با مختصر پولی که داشت، کتاب آموزش قرآن می خرید
شهیدعباس بیستم ‌‌تیر۱۳۴۱، در روستای اسفندقه از توابع‌شهرستان‌ جیرفت چشم به جهان گشود. تا پایان مقطع متوسطه تحصیل کرد و دیپلم ریاضی گرفت. سال ۱۳۶۰، ازدواج ‌‌کرد و صاحب یک‌ پسر شد. پاسدار بود، بیست‌ویکم دی۱۳۶۰، در محور دزفول- شوش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان‌کرمان در کنار مزار دوبرادرش داود و غلامعلی واقع است.
شهید عباس دبیرستان را در کرمان گذرداند، تابستان ها که به روستا می آمد، دلش می خواست همه را سواددار کند. با مختصر پولی که داشت، کتاب آموزش قرآن می خرید. بعد هم یک تخته سیاه کوچک و آن کتاب ها را کول می کرد و ۱۰ کیلومتر راه می رفت تا به بچه هایی که  در جاهای صعب العبور زندگی می کردند، قرآن خواندن یاد بدهد. چند بار هم در  همان اتاق کاهگلی خانه شان ، هم درس یادشان می داد و هم خورد و خوراکشان را ، آن موقع به سن شناسنامه ای، هفده سالش بود. بچه ها با عشق و علاقه پای درسش می نشستند ، از بس خوش اخلاق بود.

مهریه همسر شهید عباس: ثواب حفظ کردن یک آیه ی قرآن در روز
همه ی پسرهای محمود ازدواج کرده بودند جز عباس. حاج محمود هم گاهی از روستا پیش شان می آمد.
بعد از انقلاب، عباس استخدام سپاه شد. توی قسمت گزینش کار می کرد. آن موقع سال آخر دبیرستان بود.
یک روز آمد و گفت: «همکارهام یه خانواده رو بهم معرفی کردن. اگه صلاح می دونید بریم خواستگاری.»
رفتند خواستگاری. عروس، مهریه نخواست.
گفتند: «این که نمی شود!»
گفت: «ثواب حفظ کردن یک آیه ی قرآن در روز او برای من.»
عروسی را درمسجد گرفتند. همه ی خرجشان دو هزار تومان هم نشود؛ یعنی حقوق یک ماه یک پاسدار.
یک اتاق نزدیک برادرهایش اجاره کرد. با یک وانت جهیزیه زندگیشان شروع شد.

شهید عباس بیست روز از ازدواجشان نگذشته بود که به شوش برای مأموریت رفت ، قبلاًهم دو سه بار جبهه رفته بود. بار آخر ترکش به قلبش خورد و شهید شد؛ بیست ویکم دی ماه سال۱۳۶۰٫ آن زمان نوزده سال داشت. او اولین شهید خانواده بود.
سه روز بعد، پیکرشهید عباس را به کرمان آوردند. محمود و همسرش با دیدن فرزندشان صبوری کردندو خدا را شکرگذار آن زمان همسر عباس، حمزه را باردار بود.

آن روزها داشتن رساله ی امام جرم بود، اما شهید غلامعلی داشت

شهید غلامعلی ، ششم‌فروردین۱۳۳۱، در روستای اسفندقه از توابع شهرستان‌ جیرفت دیده به‌جهان گشود. تا پایان مقطع متوسطه تحصیل کرد و دیپلم اقتصاد گرفت. سال۱۳۵۵، ازدواج کرد وصاحب‌ یک پسر و دو دختر شد. کارمند مخابرات بود، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوم ‌آبان۱۳۶۲، در مریوان براثر اصابت ترکش خمپاره و موج انفجار شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان کرمان قرار دارد.

شهید غلامعلی، فرصتی که دست می داد، برای جمعی سخنرانی می کرد. اگر چیزی از جایی یاد می گرفت، یادداشت می کرد که به بقیه هم بگوید. شیرین حرف می زد. لحنش گیرا بود.
چند بار به خاطر امر به معروف، کتک خورده بود.وقتی آن قدر بزرگ شده بود که باید مرجع تقلید انتخاب می کرد، امام را انتخاب کرد. آن روزها داشتن رساله ی امام جرم بود، اما او داشت.

کم کم روزهای انقلاب نزدیک شد. غلامعلی شب ها پوستر به در و دیوار می زد. اعلامیه های امام را می گرفت و می آورد. یک بار هم تعقیبش کرده بودند که او را بگیرند، نتوانسته بودند.

قبلِ انقلاب و بعد از انقلاب، تهران به می رفت و پای سخنرانی آیت الله مکارم شیرازی، شهید مطهری می نشست .
بعدها خانواده اش فهمیدند که شب ها هم در حد توانش غذایی، تهیه می کرده وبه خانواده های که نیاز مالی داشتند می برد.
با پیروزی انقلاب و تشکیل جهاد سازندگی، مرتب از اداره اش مأموریت می گرفت که به کردستان رود. چند بار هم رفت جبهه تا این که در سال ۱۳۶۲، در عملیات والفجر ۴ بی سیم چی بود. در مریوان شهید شد. آن زمان ۳۱ سال داشت.
جنازه اش بیست روز طول کشید تا پیدا شو د و پیکر شهید را به کرمان آوردند ،حاج محمود و همسرش از رابررفت به دیدن فرزند شهیدش ، همان طوری که برای  اولین شهید شان  بودند، باز با همان صبوری ، گذشت باز هم حاضر بودند برای اسلام جانهای خود را هم نثار کنند.

سال ۱۳۶۷، قطعنامه ی پایان جنگ پذیرفته شده بود، اما عراق هنوز عملیات می کرد

شهید داوود یکم‌ فروردین‌۱۳۲۲، در روستای اسفندقه متولد شد. تا پایان‌مقطع متوسطه درس‌خواند و دیپلم گرفت. سال۱۳۵۰، ازدواج نمود وصاحب سه پسر ویک دخترشد. کارمند اداره ی تربیت بدنی بود، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست‌وسوم خرداد ۱۳۶۷، در شلمچه براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی مدت‌ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص سال ۱۳۷۲، در گلزار شهدای شهرستان کرمان به خاک سپرده شد.

SAM_5091
شهید داوود چند بار به جبهه رفته و زخمی هم شده بود. سال ۱۳۶۷، قطعنامه ی پایان جنگ پذیرفته شده بود، اما عراق هنوز عملیات می کرد. داوود آن موقع حدود ۴۵ سال داشت . وقتِ خداحافظی، غلامرضا که آن موقع در سپاه مشغول خدمت بود، به او گفته بود: «این بار بروی، دیگرمعلوم نیست که برگردی »!
او هم گفته بود: «توکل به خدا»!

چند وقت گذشت و از او خبری نشود. به غلامرضا گفته بودند که «ظاهراَ برادرتون گم شده»!.ده سال بعد استخوان هایش را پیدا کردند و پیکر شهید رابر آوردند.باز هم صبوری حاج محمود و همسرش که پای خون فرزندان خود و آرمان هایشان ایستاده اند.

حاج محمود روی پای خود ایستاده تا محتاج استکبار نباشد
خانه پسرش غلامرضا و دخترش در کرمان است ولی حاج محمود در روستا راحت تر است؛ کوه می رود، قدم می زند. کشاورزی و دامداری می کند ، روی پای خود ایستاده تا محتاج استکبار نباشد.

پدر بزرگوار شهیدان قطبی نژاد با روح بلندش از اولین فرزند شهیدش می گوید :عباس شب به خانه آمد ، دیدم چشمانش قرمز شده، گفتم خدا بد نده بابا ، گفت : امروز اعزام نیرو شده و به من اجازه ندادند بروم، اظهار دلداریش دادیم.

SAM_5090

حاج محمود در حالی که اشکش جاری شد ، گفت : همیشه می گفت :سر نماز دعا کن، مرگ من شهادت باشد، همه شب از کرمان به پیش من می آمد دوره دوم مثل گل شکفته  بود ،گفت اعزام نیرو شده به من اجازه دادند و صبح آن روز  اعزام شد ،همان سفر آخرش شد.

پدر بزرگوار شهیدان در پاسخ به سوال یکی از پاسدارانی که آنجا بود که ما پاسدارها چکار باید کنیم ،کلاهش را از سرش برداشت و  گفت : شما پاسدارها آنچه وظیفه تان است ،عمل می کنید و خدا به شما کمک کند .

 

آقای قطبی نژاد ادامه می دهد: قدر شهدا را بدانید و از آنها شفاعت بخواهید و باید راه آنها را ادامه بدهیم چونکه به ما درس چگونه زیستن و چگونه مردن را آموختند .

انتهای پیام /

]]>
https://sobherabor.ir/37659/%d9%be%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%ab%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%db%b1%db%b1%db%b7%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d9%be%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%a7%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%af/feed/ 0
روایت غوّاص” آرپی جی زن “مشهور لشکر ۴۱ ثارالله https://sobherabor.ir/37250/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%ba%d9%88%d9%8f%d8%a7%d8%b5-%d8%a2%d8%b1%d9%be%db%8c-%d8%ac%db%8c-%d8%b2%d9%86-%d9%85%d8%b4%d9%87%d9%88%d8%b1-%d9%84%d8%b4%da%a9%d8%b1-%db%b4%db%b1-%d8%ab%d8%a7/ https://sobherabor.ir/37250/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%ba%d9%88%d9%8f%d8%a7%d8%b5-%d8%a2%d8%b1%d9%be%db%8c-%d8%ac%db%8c-%d8%b2%d9%86-%d9%85%d8%b4%d9%87%d9%88%d8%b1-%d9%84%d8%b4%da%a9%d8%b1-%db%b4%db%b1-%d8%ab%d8%a7/#respond Sun, 14 Jun 2015 16:35:20 +0000 http://sobherabor.ir/?p=37250 به گزارش “ صبح رابر“شهید عیسی حیدری در یکم خردادماه سال ۱۳۴۳ در روستای بیدزنوئیه، پنج کیلومتری شهر ستان رابر در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود و نام پدر بزرگوارش شهریار ونام مادرش  صغری بود.

این شهید بزرگوار سه برادر و دو خواهر دارد از ابتدا در مکتب‌خانه، قرآن را آموخت و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای مجاور به پایان رساند و برای تحصیل در مقطع متوسطه وارد شهر شد و در آنجا به مبارزه علیه رژیم پرداخت.
شهید عیسی حیدری
پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم زمان با آغاز جنگ، تحصیل را رها کرده و عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و به دلیل ذکاوت و شجاعت و تدبیری که فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله در او مشاهده کردند ، فرماندهی گروهان غواص گردان ۴۱۲ لشکر منصوب شد و شهامت و رشادت و تدابیر نظامی این شهید به ویژه در عملیات های کربلای ۴ و ۵ زبان زد فرماندهان و رزمندگان لشکر ثارالله بود وسرانجام سردار شهید عیسی حیدری در در عملیات کربلای ۵ روز۱۹دی ماه سال  ۱۳۶۵وبا بدنی مملو از تیر و ترکش به برادر شهیدش موسی پیوست .

دسته‌ا‌ی از ارازل و اوباش با سیم کتکش زده بودند

اوایل انقلاب همراه عیسی در یکی از خیابان‌های شهر رابر در حال قدم زدن بودیم. یکی از اراذل شناخته شده شهر، برای خانمی ایجاد مزاحمت کرد. عیسی او را از انجام این کارها نهی کرد و با او برخورد نمود. با توجه به رعب و وحشتی که خوانین و قانون شکنان در رژیم سابق ایجاد کرده بودند، از عواقب اقدام عیسی نگران و منتظر اقدام متقابل اراذل و اوباش بودم، لذا مرتب جویای احوالش می شدم. یک روز که به سراغش رفتم، متوجه شدم بدنش کبود است. علت آن را که جویا شدم، گفت دسته‌ا‌ی از ارازل و اوباش با سیم کتکش زده اند.

عقد کردم با تکه زمینی در گلزار شهدای روستامون

تابستان سال شصت و چهار بود که در یکی از خیابان‌های شهر بافت به عیسی برخورد کردم. بعد از خوش و بش معمول، از وضعیت زندگی اش پرسیدم. گفتم: دانشگاه رفتی؟ ازدواج کردی؟ گفت:عقد کرده‌ام. گفتم: مبارکه. پس حاضر شدی ازدواج کنی، حالا طرف کی هست؟ گفت: تکه زمینی در گلزار شهدای روستامون.

به فرمانده قول داده بودم برگردم

قبل از عملیات والفجر۸، در کنار ماموریت‌های کاری اش، دروس سال چهارم دبیرستان را هم می خواند. وقتی از مجتمع آموزشی اهواز برنامه‌ی امتحانی را برایش فرستادند، از فرمانده گردان اجازه گرفت تا در جلسه امتحان حاضر شود. رفت، ولی فردای آن روز، به مقر برگشت. گفت: امتحانات به زودی تموم شد؟ گفت: نه، فردا دوباره در ساعت های ۸ تا ۱۰ امتحان دارم. گفتم: چرا برای یک شب برگشتی؟ گفت: به فرمانده قول داده بودم برگردم. صبح روز بعد، مجدداً اجازه گرفت و با طی مسافت طولانی اروند کنار تا اهواز، که وسیله‌ی نقلیه کم تردد می کرد،‌ در جلسه‌ی امتحان حاضر شد.

نمی‌شد عیسی را در منزلش پیدا کرد و به او تسلیت گفت

در عملیات والفجر هشت، علاوه بر موسی حیدری برادر کوچکتر عیسی تعداد زیادی از رزمندگان هم‌شهری وی نیز به شهادت رسیده بودند. نمی‌شد عیسی را در منزلش پیدا کرد و به او تسلیت گفت،‌ چون مرتب در حال سر زدن به خانواده های شهدای عملیات بود.

این روحانی چرا بدون عبا و عمامه صحبت می‌کرد؟

فردی را برای ادامه خدمت؛ به گردان عیسی معرفی کرده بودند. هنگام ورودش به محل استقرار گروهان،‌ عیسی مشغول صحبت برای نیروها بود. فرد تازه وارد بعد از اتمام صحبت‌های او، از یکی از بچه‌ها پرسیده بود: این روحانی چرا بدون عبا و عمامه صحبت می‌کرد؟

دشمن، بچه‌ها را روی آب می‌زد

دشمن، بچه‌ها را روی آب می‌زد. تیر از همه طرف می‌آمد، ولی عیسی اصلاً نمی‌ترسید. تا صبح، آرام و قرار نداشت؛ آرپی جی شلیک می‌کرد، به مجروحین سر می زد، نیروها را هدایت‌ می کرد. یک بار هم او را در حالی دیدم که گریه می‌کرد و می گفت: احمد رنجبر شهید شده، نذارید جنازه اش رو آب ببره.

جلوتر از نیروها وارد آب می‌شد

برای آموزش نیروهای تحت فرماندهی‌اش سرمایه گذاری زیادی کرده بود. یک روز گفت: آموزش را صد در صد نیاز داریم، ولی از اون مهم تر؛ توکل به خدا و استعانت ازائمه‌ی اطهاره. با آموزش‌هایی که می بینیم، یک اعتماد به نفس ظاهری پیدا می‌کنیم، اگر شب عملیات، ائمه به فریاد ما نرسند، از اون موانع کذایی نمی‌تونیم بگذریم. جلوتر از نیروها وارد آب می‌شد و آخرین نفر از آب خارج می‌شد، همیشیه با یاد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) کارهایش را پیش می برد.

زبده ترین گروهان غواص لشکر ۴۱ ثارالله

تنها گروهانی که یک شب در میان رزم شبانه داشت ، گروهان عیسی بود . زبده ترین نیروهای لشکر غواص ها بودند و گروهان عیسی زبده ترین گروهان غواص لشکر ۴۱ ثارالله .

با چهار پنج نفر غواص جزیره ام الرصاص را حفظ کرد

شب عملیات کربلای چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد جزیره ی ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. جزیره به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند .

تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی عراقی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ حمله می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا عراقی ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر غواص ، جزیره را حفظ می کرد .
نمی خوام موقع شهادت چهره ام غمگین باشه

می‌خوابید و چشم‌هایش را نیمه باز روی هم می‌گذاشت؛ لبخندی روی لبش می‌آورد و می گفت: دوست دارم این طوری شهید بشم، نمی خوام موقع شهادت، چهره ام غمگین باشه و دیگران با دیدن چهره‌ی من خوفی از شهادت در وجودشون احساس کنن. شب قبل از عملیات، وارد چادر فرماندهی گروهان شدم، به اتفاق شهید بهمنی دراز کشیده بودند. گفتند: فردا شب، این طوری خوابیده ایم! شب بعد، وقتی  به جنازه‌ عیسی نگاه می کردیم، با همان لبخندی که خودش دوست داشت، به شهادت رسیده بود. همان طور که پیش بینی کرده بود، جنازه‌اش را از آب گرفتیم.

بهتره موقع شهادت دست و پا و سر نداشته باشیم

شب وداع عملیات کربلای ۴، به نیروهای گروهان غواص می‌گفت: یادتون نره، حاج احمد شب عملیات والفجر هشت می گفت: اگر بناست شهید بشیم،‌ بهتره سخت درد بکشیم وشهید بشیم، بهتره موقع شهادت دست و پا و سر نداشته باشیم، تا درجه ی شهادت مون بیشتر باشه. حاج احمد در گردانش شاگردانی تربیت کرده بود که هر کدام، یک حاج احمد بودند. یکی از آن ها عیسی بود؛ او را مثل خودش بار آورده بود.

در بین نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله به آرپی جی زن مشهور بود

در بین نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله به آرپی جی زن مشهور بود. هر وقت حاج احمد می‌خواست بیشتر از یک گلوله خرج هدفی نکند؛ می‌گفت عیسی بزند، ولی هر وقت در حضور عیسی حرف از مهارت او می شد، با اشاره به آیه‌ شریفه «و ما رمیت اذا رمیت و..» می‌گفت: این ما نیستیم که به هدف می زنیم بلکه خداست که تیر ما را به سوی هدف هدایت می‌کند.

اخلاص و صداقت از زبان عیسی

در محفل دوستانه ای نشسته بودیم . عیسی از اخلاص و صداقت صحبت می کرد و می گفت : اگر انسان صداقت داشته باشد و از روی خلوص نیت کاری انجام بدهد ، اگر چه از نظر چشم های ظاهری گم باشد ، ولی در نظر خدا ، ثبت خواهد شد و باقی خواهد ماند .

مرتب ذکر لااله الاالله را بگویید

وقتی در آب تمرین می کردیم ، می گفت : درسته که اینجا در حال عبادت هستیم ، ولی ذکر بگویید.

معتقد بود انسان باید تظاهر به ذکر و عبادت نکند . می گفت : مرتب ذکر لااله الا الله رو بگویید ؛ چون لب ها حرکت نمی کند و کسی متوجه نمی شود که شما ذکر می گویید.

موقع شهادت همان لبخند همیشگی روی لبش بود
شب عملیات کربلای پنج ، عیسی قبل از رسیدن به خط دشمن ، داخل آب به شهادت رسید. ساعتها بعد جنازه اش را از آب بیرون آوردند ، ولی او مثل کسی که تازه حمام کرده باشد ، با طراوت بود و همان لبخند همیشگی روی لبش بود.
انگار همه برادرشان را از دست داده بودند

وقتی شهید شد، همه ی بچه ها گریه می‌کردند. در گردان غواص غوغایی برپا شده بود. اودر بین همه ی نیروها، یک فرمانده ی دوست داشتنی بود و در قلب تک تک آنها رخنه کرده بود. انگار همه برادرشان را از دست داده بودند

 

شهید حیدری

شهید از نظرپدر شهید مرحوم شهریار حیدری که می گفت: ” عیسی  جهت فراگیری قرآن کریم به مکتب خانه های مرسوم آن زمان فرستاده شد و با عشق و علاقه ی فراوان ، قرآن را فراگرفت .در دامداری و کشاورزی کمک به خانواده اش کمک  می کرد.”

او از شهید عیسی حیدری نقل می کند که گفته بود: “اگر ۸ سال در جنگ تلاش کردم و در عمق ۷۰متری دریا باشم ولی زمانی برسد که جنگ تمام شود و ما زنده بمانیم، خدا ما را نیک نمی داند. اما اگر رفتیم بفهید خدا به ما یک عنایتی کرده که ما تا ابد زنده ایم.” “شایداگر ۶۰ سال زنده بمانم و بالا ترین مقام  رئیس جمهورکسب کنم  مرگ آخر دامن من را می گیرد اما اگر رفتم و خدا یک عنایتی به من کرده که تا ابد مانند فرزندحضرت زهرا (س) امام حسین (ع)‌زنده می مانم.”

شهید موسی به عنوان فرمانده بسیج، در معدن آب دشت صوغان نیرو تعلیم می داد  وسال آخر درسش بود من برادر زاده ام را فرستادم  دنبالش نیامد درسش را تمام کند.” این را پدر شهید می گوید. او ادامه می دهد: ” با اصرار خانواده به خانه بازگشت و خواب خودش را با خانواده مطرح کرد و گفت : من دو ماه بیشتر زنده نیستم ،شبی خواب دیدم صحرای محشررا تمام خلق مثل دریا موج می زنندیک موقع دیدم  بین زمین و آسمان ندایی بلند شد شهدای صحرای کربلا را یک طرف خود دیدم. در حالت خواب به خود گفتم؛ خدایا قسم به این ۷۲تن می خواهم بروم هم همراه آنان باشم. در عالم رویا به خود گفتم: اگر به صف سمت راست یا چپ بروم ممکن است بیایند ببینند ۷۳ نفرند من را بیرون کنندومن مستقیم وسط صف رفتم و خدا را به ۷۲ تن قسم دادم و کسی هم مزاحم من نشد”در همان زمان با طرح لبیک یا خمینی (ره) شهید به جبهه های حق علیه باطل اعزام می شود. درعملیات والفجر ۸ درست سر دو ماهی که گفته بود همراه با پسردایی اش(یارالله حیدری ) پیکر شان برگشت .

 

در قسمتی از وصیت نامه شهید عیسی حیدری آمده است: «شما بدانید پیروزی حتمی است و آزادی و افتخار و سر بلندی به این سادگی به دست نمی‌آید. هیچ لحظه‌ای امام را تنها نگذارید. با امام بدی نکنید تاریخ از ما آن طوری یاد می‌کند که از اهل کوفه نسبت به امام حسین(ع) یاد کرد نباشید، کاری کنید که امام تنها نماند و تداوم خون ما بستگی به حضور شما در صحنه‌های انقلاب دارد.»

احساس پدر شهید بعد از خبر شهادت فرزندانش این بود که خدارا هزار مرتبه شکر که چنین فرزندانی به من داد و با این پاکی وشجاعت خونش را خدا قبول کردو در راه خدارفت و اگر ناراحتی می کردم دشمن شماطت می کرد

 

بخشی از وصیت نامه و دست نوشته های شهید عیسی حیدری 

امروز احساس کرده ام نهضت ما از همه طرف مورد تهاجم بیگانگان است ؛ دفاع امری است واجب . امروز عراق به نمایندگی از طرف آمریکا به ما حمله کرده است و می خواهد از ما برای آمریکا بیعت بگیرد . هیهات ، اگر حسین (ع) در عاشورا با یزید بیعت (می)کرد ، ما هم امروز بیعت می کردیم . او این مسائل را با جانبازی خودش ثابت کرد ، جان بدون روح اسلامی چه ارزشی دارد .
“خدایا تو را گواه می گیرم از موقعی که از خانه حرکت کرده ام و تا به امروز فقط برای کسب رضای معبود بوده است و هیچ انگیزه ی دیگری نبوده و من این مسائل را از سرور شهیدان اباعبدالله (ع) آموختـه ام ، لحظـه ای که احساس کرد که اسلام در خطر است ، از همه چیز خود گذشت ، زن و فرزند و خواهر و برادر و دوست ، همه  را آماده و مهیا برای جانبازی در مقابل معبود کرد و حاضر به اسارت اهل بیت و شهادت فرزند خردسال و قطعه قطعه شدن بدن های پاک و مطهر عزیزانش شد ، یعنی این که بهترین نشانه ی خداپرستی این است که آن چه را از همه بهتر دوست دارید ، در راه خدا بدهید و من امروز این احساس را کرده ام ، این نهضت ما از همه طرف مورد تهاجم بیگانگان  است ، دفاع امری واجب است .
آنان که از جهاد سر باز می زنند آیا نمی میرند ؟ تاریخ در مورد آن ها چه قضاوت خواهد کرد و در مورد ما چه ؟ و این چه انگیزه ای دارد و این پاداش را چه کسی می تواند بدهد ؟
من در این جا شاهد دوستان و هم رزمان که از دورترین نقاط کشور بدون هیچ گونه چشم داشت مادی سنگر مدرسه و معلمی و هر کار دیگری داشته اند  رها کرده اند و این طور با اخلاص آماده ی جهاد هستند .
شب را مانند سربازان صدر اسلام می گذرانند و روز را مانند علی (ع) در میدان های جنگ . شما بنشینید و قضاوت کنید ، این طرف جبهه کیست و آن طرف جبهه کیست ؟

عشق به خدا وبه لقای او بود و تصمیم گرفته ام مشتاقانه و داوطلبانه به جبهه اعزام شوم تا شاید توانسته باشم قسمت کوچکی از دینم را نسبت به این دریای بیکران خون شهیدان ادا کرده باشم . شما در صدر اسلام سراغ دارید که مادر چهار فرزند را درراه خدا قربانی داد و موقعی که سر فرزندش را آوردند او سر را بوسید و به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت من آنچه در راه خدا دادم پس نمی گیرم . دوستان از یکدیگر  گوی سبقت  را ربوده اند و همگی در عشق به خدا بی تابی می کنند آیا کسی هست این تفسیر کند و بگوید برای چه این کار را می کنند آیا فرصت طلبان روی زمین می توانند بگویند این به جز برای خدا است.

پدر و مادر عزیزم  سلام و درود خدا و خاصان آنها بر شما که فرزند خود را با سختی و رنج و مشقت بزرگ کردید و دو دستی تقدیم اسلام و انقلاب کرید باد . امیدوارم این هدیه نالایق شما مورد رضای معبود و رضای حق تعالی قرا بگیرد و بر شهادت من سخت نگیرید میدانم شما یک فرزند از خانواده را تقدیم خدا کرده اید ودر رابطه با شهادتم برای شما مشکل است اما صبر کنید خداوند متقیان را به صبر و بردباری سفارش نموده است . این یک آزمایش الهی است.از این که من را با احکام الهی و مسائل معنوی آشنا نموده اید و لحظه ای از تربیتم غافل نبوده اید ف اجرتان با آقا ابا عبدالله علیه السلام .

برادرانم شما پیام رسان خونم باشید و سلاحی را که از دستم افتاده و پوتینی که از پایم بیرون آمده مردانه بردارید و راهی میدانهای عشق و شرف و شهامت و شجاعت بشوید .

خواهران مهربانم سلام اجر با فاطمه زهرا وظیفه شما مشخص است و شما کاری کنید که زینب در عاشورا کرد پیام برادر را و سر مطهر را و اطفال خردسال و بی گناه را همه و همه را شهر به شهر دیار به دیار آورد و او افشا کرد و به درستی که او تکمیل کننده نهضت برادر بود و شما با حجابتان مشت محکمی بر دهان شرق و غرب بزنید

در مراسم کفن و دفن من جشن بگیرید  حتما به بهترین کام خودم شهادت رسیدم و برایم حجله بر پا نکنید زیرا عروسی من شهادت است و سفیر گلوله ها عقد مرا خواهند خواند وعده دیدار معشر.”

بنده گنه کارت عیسی حیدری

به تاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۶۴

برگرفته از کتاب خاطرات  شهید عیسی حیدری

انتهای پیام /

]]>
https://sobherabor.ir/37250/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%ba%d9%88%d9%8f%d8%a7%d8%b5-%d8%a2%d8%b1%d9%be%db%8c-%d8%ac%db%8c-%d8%b2%d9%86-%d9%85%d8%b4%d9%87%d9%88%d8%b1-%d9%84%d8%b4%da%a9%d8%b1-%db%b4%db%b1-%d8%ab%d8%a7/feed/ 0
شهیدی که با عشق حسین(ع) حسینی شد https://sobherabor.ir/29222/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%d8%b9-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%db%8c-%d8%b4%d8%af/ https://sobherabor.ir/29222/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%d8%b9-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%db%8c-%d8%b4%d8%af/#respond Mon, 05 Jan 2015 06:09:14 +0000 http://sobherabor.ir/?p=29222 به گزارش ” صبح رابر” پیوند  دل را به نام نامی سالار کربلا حسین زهرا (س) می زنیم که شهیدان راهش به ظهر غریب  عاشورا اقتدا  کردند و یا در راه عشق  مولای بی سرشان نهادند که بی شک عشق حسین  حسینی کند  شهید را …

پدرش نوکر ارباب بی کفن بود و مادرش با اشک بر مولایش شیر به او نوشاند  پا به عرصه کودکی که  نهاد  حنجره پدش غرق از حزن و اندوه حسین گوشش را نوازش آهنگ پر طنین کربلا  کرد .

و طفل شیر  اشک خورده دیروز نم نَمک با اسطوره اشک تاریخ (حسین  فاطمه (س)) آشنا می شود حال احمد نوجوان شده و اشکش قرین  با نوای ذکر اربابی شده که از زبان پدر روضه خوانش می شنید پسر جوانش را با دست خود کفن کرده  و به دنبالش گریه کرد، آهی کشید و بر قد و بالای  جگر گوشه اش نظاره حسرت آمیز  انداخته است .

شهید احمد علی افضلی

انگار امتحان حسین  از نوکرش فرا رسیده موسوم جنگ است و دشمن بعثی بی رحم  و متجاوز ، همه جا  هیاهیوی « هل من ناصر ینصرونی »

گوش نواز عاشقان کربلاست  اکنون  احمد علی ۱۸ ساله  است ، رشید ، ورزشکار ، با ادب ، زیبا رو و بس خوش اخلاق و صد البته دیوانه و شیدای گودی قتلگاه و زانوزدن پدر بر سر نعش پسر  و ممزوج شدن اشک  حسین  با خون  علی ناکان  و به مصداق بیت « کربلا یعنی زدل یاهو زدن     بر سر نعش جوان  زانوزدن » رویای فدا شدن در راه وطن را در سر می پروراند  اما دل پدری  که هر بیت شعر نام حسین  (ع) را می خواند تنش  را می لرزاند و با همه وجود اشک می ریزد و سخت تر از آن است  راضی به مرگ عزیزش شود  تا این که خبر شهادت سردار رشید روستا  حاج علی ژاله ، زمزمه هر محفلی می شود  و انگار کربلایی ، کربلایی تر شده  درس که سهل است  شور جوانی ، پدر و مادر  را نیز فدایی می بیند و خود  را در مسیر لبیک به ندای رهبرش می پندارد  که بعد  ها اشک  مادران دلواپس  از اعزام  همسن  و سالانش جلوگیری می کند .

اما احمد  با غم مصیبت حسین آشنا است و گویی می رود  تا پدرش  نه به گفتار بلکه در عمل درک حسین زهرا کند  احمد ساک می بندد و  قلب قاسم با لحظه لحظه ی گام هایش می تپد  و خلاصه پسر خوش قد و بالایش پا در جبهه می گذارد …

و هم رزمانش نقل می کند که لبخند همراهش موج از شهادت می زد  و چهره خاک خورده عشق جبهه ها روز به روز مظلوم تر و شهادتی تر می شد .

تا این  که موج انفجار کاتیرشای دشمن در شهر ما و در تاریخ ۰۴/۱۲/۱۳۶۵ عاشق شهادت را به آرزویش می رساند  همان آرزویی که وقتی خبر شهادت او را به پدر و خانواده اش می رساندند  قاسم کریم را یک هفته تا ده سال پیر کرد و تازه می دانست  که چرا  رمق از زانوان حسین بر بالین  پسرش رفته ، زینب را به گودال قتلگاه کشانده  که این امر او را به این واداشت  که یک عمر  مصیبت علی  اکبر بخواند  چون نتوانست  و حقیقت  نوجوان مرده  خبر از دل بابا دارد  / هر که  میرد ز غم مرگ جوان جا دارد ، را به معنای واقعی معنا کند .

Picture 2192

زندگی نامه شهید احمد علی افضلی

شهید احمد علی افضلی  در تاریخ ۲۵/۰۸/۱۳۴۷ در روستای ننیز علیا در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود . ا ز آغاز کودکی با توجه به این  که محیط  زندگی  والدینش با ذکر نام امام حسین (ع) مأنوس بود ، عرفان گذشت و جانمردی و روحیه شهادت  طلبی را خود احساس کرد .

دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ی مسلم ابن عقیل و دوران راهنمایی را در مدرسه ی شهید باهنر در روستای محل زادگاهش با موفقیت به پایان رساند  سپس وارد مرحله دبیرستان  در بخش رابر شد .

نیاز آن جامعه برای اعزام حوانان به جبهه احمد خودش را در این مسیر تصور می کرد  اما بدلیل  آنکه سن و سال او برای اعزام به جبهه مقنضی  نبود  از ثبت نام  او جلوگیری کردند  این مسأله روحش را آزاد می داد  گویا آتش رشادت ،جوانمردی و خدمت به اسلام قلب نازنیش را جریحه دار می نمود  بطوریکه  در جلسات مذهبی با گریه سعی در آرام نمودن خود می نمود .

بالاخره در سال ۶۵ سال سوم دبیرستان موعود فرا رسید و عشق ابا عبدالله(ع) و خاطره  رشادتهای شهدای کربلا او را دیوانه کرد تا  اینکه شهید حاج علی ژاله یکی از فرماندهان  عای رتبه لشکر ۴۲۱ ثارالله به شهادت رسید و همین مسأله این جوان را بیشتر به طرف جبه  کشاند  با توجه  اینکه  شهید در چند رشته ورزشی خصوصاً فوتبال  و والیبال سرآمد  همه بود  ان قدر  خوش اخلاق و با گذشت بود  که برای دوستانش همیشه خاطره ماند ه.

به هر حال  شهید در مورخ ۱۸/۱۱/۶۵ به همراهی سپاهیان  مهدی عازم میدان  نبرد شد  هر کس از جبهه می آمد می گفت  که احمد شهید می شود  سؤال می کردیم چرا ؟ همه اذعان داشتند که روح نبرد و دلاوری و تقوای درونی به گونه ای در چهره اش هویدا  شده است  که در مورخ ۰۴/۱۲/۶۵ در جبهه فاو  که این جببه خود را دلخواه انتخاب نمود و نبرد آن مکان  را سرلوحه  مبارزه  خود قرار داده بود  بالاخره  در همان  مکان با آتش کاتیرشای دشمن بعثی در خون پاکش غلطید  یادش کرامی و برای همیشه  خاطره شهادت عشق به وطن و عشق به اسلام را که با خون سرخش نوشت پاس داریم .

شهید احمد علی افضلی

زبان حال پدر شهید احمد علی افضلی

خدایا تو گواهی که من بنده ای ناچیز به درگاه تو بودم و نوکری  پسر پیغمبرتو را اختیار کردم وارد درس دین ودینداری و شهادت را به ما آموخت ، سرورم مولایم ، حسین جانم  اگر در کربلا  علی را داماد نکردی  خود آگاهی  که من در کربلای ایران  احمد را داماد نکردم  از تو می خواهم  این فدایی علی اکبر  را از نوکرت  قبول فرمایی .

شهید احمد علی افضلی

 خاطره ی سکینه سادات افضلی  مادر شهید

مادر شهید سکینه می گفت : ۷فرزند دارم که سه فرزند پسرم به جبهه اعزام شدند احمد علی ، تاجعلی ۲ سال در جبهه در لشکر ۷۷ خراسان  بود و شیمیایی شده   ، یوسف  به عنوان جهادگر  اعزام شد.که احمد علی جز شهدای عدوات  می باشد  ۴۰ روز از رفتن او به جبهه نگذشته بود که در عملیات فاوبه شهادت رسید

مادر شهید بیان کرد خدا خصوصیات خوبی به آنها  داده بود که لایق شهادت  بودند ، احمد علی به دردمندان و محرومان رسیدگی می کرد  اخلاق نیکویی داشت در مراسمات شهدا در صف اول بود دوست  شهید علی ژاله بود و علاقه زیادی به حُربن ریاحی داشت .

 

شهید احمد تا زمانی که راه افتاد و حرف زدن را آموخت  در بدو زندگی  حدوداً ۴ یا ۵ ساله بیشتر نداشت  که همکاری او در یاری رساندن امور خانواده باعث تعجب  همگان بود، آدم خوش برخوردی بود بطوری که  هر گاه پدرش یا یکی از اقوام قصد مسافرت داشتند سعی می کردند احمد را ببوسند  چون بین  روستایان  این مسأله حاکم بود  که در موقع مسافرت رفتن،  برخورد باآدم خوشرویی کنند  که سفر خوبی داشته باشند ، از این جهت  زبان زد بود .

به دوران دبیرستان که رسید چنان آراسته بود بطوری که از تماشای  او سیر نمی شدم  و هر گاه احساس می کردم  اگر برایش اتفاقی بیفتد آیا تحملش را دارم یا نه ؟ …

شهید

کلاس  سوم دبیرستان بود برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد و بعد از دوره آموزشی نظامی  در کرمان به مدت ۱۵ روز بطول انجامید ۲ روز مرخصی داشت  وقتی آمد  سر از پا نمی شناخت اول دیدار با  دوستان و اقوام و آشنایان بعد آمد پیش من و گفت   مدر پول بده می خواهم بروم آرایشگاه موهایم را کوتاه کنم  ، مدتی گذشت  رفت و آمد  هنوز موهایش  را اصلاح نکرده  گفتم  مادر مگر آریشگاه نرفتی ؟ گفت نه  مادر ، ناراحت نباش من فردا  صبح  عازم جبهه ام صدام خودش موهایم را کوتاه می کند .

دل تو دلم نمانده بود  گفتم مادر  این چه حرفی است  که می زنی  من حال عجیبی داشتم دست و پایم می لرزید  ولی احمد  شور و شوق  عجیبی داشت  کم کم بتورم شده بود  که باید  از جوان  خوش قد و بالایم  دل بکنم  چون او تصمیم خود را گرفته بود  راهی شد …

قسمتم این بود  پس از یک ماه  با جنازه هیجده ساله ام، داماد شده ام  روبرو شوم  اقوام و همسایگان در منزل جمع شدند  و همه آماده تشییع جنازه ف که سوای مسأله شهادت  برای هر مادی سخت است .

اگر  چه برای مادر و فرزند  سراسر زندگی خاطره است  اما به همین اکتفا می کنم.

۲

 

خاطره ی طاهره  خواهر شهید از برادر شهیدش  

وقتی که راهی جبهه شد بین گوسفندان گله  قوچ بزرگی داشت وقت خداحافظی با تأکید به مادر گفته بود  گوسفند را قربانی  تاسوعای امسال کنید . خبر شهادتش را دادند شاید مادر بی تاب و داغدیده  نذر پسر را فراموش کرده و گوسفند را برای کسانی به مراسم آمده اند  ،آماده ذبح می کنند  اما یکی از اقوام  به عنوان هدیه گوسفندی را می آورد  که مرتبه اول از ذبح گوسفند جلوگیری می شود و دوبار ه این ماجرا  تکرار می شود  شاید باورش یرای کسی سخت  باشد اما هفت بار گوسفند  نذری  احمد  خوابانده می شود  اما قربانی  نمی گردد و هر بار به طریقی جان سالم به در می برد تا زمانی  که محرم می رسد  و همین گوسفند  در روز تاسوعای حسینی  برای عزاداران  ارباب  بی کفن  ذبح می شود  اخلاص و ارادت شهید  از نذری  که به امام حسین (ع) کرده بود مشخص می شود.

۳

خاطرهای از شهید احمد علی افضلی به نقل از دوست شهید

همه چیز از بین می رود و نابود می شود ولی خاطرات شیرین زندگی هیچگاه از بین نمی رود .بخصوص  اگر این تاریخ از دوستی باشد که در میدان نبرد شهادت رسیده باشد .

چه زیباست خاطره شهید ، خاطره بهترین دوستی که شهید شده باشد خاطره من نیز از آن خاطره زیباست .  شهید احمد علی افضلی بسیجی شهیدی که با عشق و ایمان و از خود گذشتگی جان خود را طبق اخلاص گذاشت و جاودانه جان خود را فدا ی این انقلاب کرد  تا سرمشقی برای آیندگان باشد .او کسی بود که صفت جوانمردی را به حد کمال رسانده بود و از همان طفولیّت مرد بود و مردانه زندگی کرد و در جبهه مثل شیر جنگید و او که همیشه عاشق حُربن ریاحی بود و مثل حُر هم آزاد به شهادت یار شتافت  و از این دنیای پر پیچ و خم پرواز کرد و به اعلی علیّین پیوست   و همین روح جوانمردی بود که بعد از شهادت سردار حاج علی ژاله فرمانده گردان۴۲۱ثارالله   ..با دوستان خود عهد بست که اسلحه خونین علی را بردارد و علی وار به سوی جبهه شتافت آری می گفتم از خاطرات او روزی از روزها ی زمان تحصیل که من با احمد علی کلاس سوم دبیرستان بودیم ظهر بود که داشتیم با جمعی از دوستان به مدرسه می رفتیم چون می بایست مسافت سه کیلومتر را پیاده راه برویم در بین راه احمد علی گفت که من با دو نفر از شما کشتی می گیرم و برای کشتی شرط گذاشتند که درست یادم است که ۲۰ تومان بین گذاشتند و من قرار شد داور مسابقه باشم بالاخره کشتی شروع شد و احمد علی دو نفر را به زمین  زد و همه بچه ها  او را سر دست بلند کردند و بعد از مسافتی  که او را بردند او گفت بیائید دوستان پول خود را پس بگیرید چون شرط در اسلام حرام است آری روحیه جوانمردی داشت و جوانمرد بود و جوانمرد نیز از دنیا رفت .

وصیت نامه شهید احمد علی افضلی

بنام خدای متعال و بنام خدایی که جهان را با نظم  خاصی  به هم مربوط داد اگر چه قلم من در نوشتن و وصف برای دو کلمه شهید و شهادت ناتوان است ولی ناچارم .

کلمه شهید و شهادت در اسلام به معنی ناظر و شاهد و گواه بر اعمال ما انسانها که در روی زمین قرار داریم . شهید به معنی  ناظر و گواه و شهیدنی که با خون خود درخت خشکیده و بی آب  ایران  که همان انقلاب اسلام است آبیاری می کند و به مرحله تکامل و کمال انسانی و معرفت می رسانند و ما فرزندان این انقلاب باید مانند علی اکبر حسین و مانند طفل امام حسین  که خون خود نثار انقلاب هزارو چهارصد  سال قبل از این کرد ما باید آنچنان باشیم و هر کسی را خداوند از دار دنیا نمی برد کسانی را می برد که مثل طالقانی  باشند ، مثل بهشتی ، مدنی ، صدوقی ، و دستغیب  که بدن آن بزرگوار صد تکّه شد شهید و شهادت دو کلمه هم معنی و قافیه یکدیگرند و لازم و ملزوم هم و از هم جدا نشدنی هستند و تفکیک ناپذیرند همانا ما عزیزانی که جان خود را فدای اسلام می کنند و خون خود را فدای دین و مکتب می کند و کلمه ای که از زبان ابوالفضل برادر دلیر و شجاع امام حسین و فرزند نیکویی آ ن مولا ی متقیان است که می گوید من زنده باشم و خواهرم اسیر شود و من زنده باشم و علی اصغر تشنه باشد ما هم باید پیرو آن بزرگوارباشیم نباید بگذاریم ابر قدرت جهان آن امریکای خون خوار و شوروی جنایتکار برکشور ما و مرز ما حمله کند و ما زنده باشیم .

آنها چنین کاری کنند تا خون در رگهایمان بجوشد از کشور اسلامی مان دفاع می کنیم و نمی گذاریم کسی به آنجا پا بگذارد و خواهران ما را به اسیری می برند  همین است  که هر کشوری حق و عدالت و حقیقت را بشناسد شهید می دهد  و مردان دلیر آن کشور را به شهادت نائل می گرداند و آن کشور عظیم  اسلامی ایران فرزندان وطن خود را به جبهه های حق علیه باطل می فرستند و از مرز کشورمان دفاع می کنند و شربت شهادت می نوشند و اسلحه بر کف می گیرند و از مرز خودشان دفاع می کنند و آن  کسانی که از اسلام دفاع می کنند   و شهید می شوند بر کارهای ما آگاهند . ناظرند . آشکار بر زندگی و اعمال و رفتار ما آگاهند و اگر شخصی که به جبهه می رود و به هر گونه  که خون خود را در راه خدا می ریزد اگر چه گناهی داشته باشد با ریختن خون خود گناهان او پاک می شود اوبه بهشت راه می یابد و از بهشتیان روز قیامت می شوند و به بهترین جا و بهترین مکان راه می یابند. والسلام

 

]]>
https://sobherabor.ir/29222/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%d8%b9-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%db%8c-%d8%b4%d8%af/feed/ 0
سنگر روایت های طلوع حقیقت https://sobherabor.ir/24969/%d8%b3%d9%86%da%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%8a%d8%aa-%d9%87%d8%a7%d9%8a-%d8%b7%d9%84%d9%88%d8%b9-%d8%ad%d9%82%d9%8a%d9%82%d8%aa/ https://sobherabor.ir/24969/%d8%b3%d9%86%da%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%8a%d8%aa-%d9%87%d8%a7%d9%8a-%d8%b7%d9%84%d9%88%d8%b9-%d8%ad%d9%82%d9%8a%d9%82%d8%aa/#comments Sat, 20 Sep 2014 19:56:35 +0000 http://sobherabor.ir/?p=24969 به گزارش ” صبح رابر” به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس روایت های از ۱۰۸ شهید شهرستان رابر بر اساس تاریخ شهادت که در ادامه می خوانید:

شهدای رابر در بیان مقام معظم رهبری

استان کرمان با بیش از شش هزار شهید و حدود بیست و پنج هزار ایثارگر – شهید و جانباز و آزاده … و با داشتن روستاها و بخش هایی که در تقدیم شهیدان ، رتبه ی اول را در کشور احراز کرده اند ، مثل رابُر و روستای گنجان ، یک استان ممتاز است .

شهید رمضان آرست

محل شهادت : فاو                     تاریخ تولد : ۱۳۳۶                           تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

از برادرانم می خواهم فرزندم حسین را که در بین آنها به یادگار است را مواظبت کنند و در کسب علم و فضائل به او کمک کنند . او را به حوزه علمیه قم بفرستند ، شاگردی امام جعفر صادق (ع)

شهید خداکرم حیدری

محل شهادت : بستان                     تاریخ تولد ۱۳۰۲                            تاریخ شهادت : ۱۳۶۰

اولین نامه ای که از جبهه برای خانواده اش فرستاده بود در آن نوشته بود کاش زودتر به جبهه می آمدم ، جبهه بهشت است احساس می کنم الان از مادر متولد شدم .

شهید محمد حیدری

محل شهادت : کرخه نور              تاریخ تولد : ۱۳۴۴                     تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

محمد اول اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ در خانه عشایری در روستای بی زنوئیه از توابع شهرستان رابر به دنیا آمد تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای تذرج گذراند و با شروع جنگ به جبهه اعزام و سرانجام در پنجم آذرماه ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی کرخه نور به شهادت رسید .

شهید سعداله زمزم

محل شهادت : جبهه کرخه           تاریخ تولد: ۱۳۳۸                      تاریخ شهادت : ۱۳۶۰

اگر می خواهید ما شهدا ء از شما شاد باشیم ، پاسداری از اسلام را از دست ندهید و اسلام را به دست اجانب ندهید ، بیت المال را حفظ کنید و حیف و میل نکنید .

شهید فرج الله زمزم

محل شهادت : بستان                   تاریخ تولد : ۱۳۳۶                      تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

فرج الله نوروز سال ۱۳۳۶ در روستای جواران از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود . دوران کودکی را با سختی های زندگی عشایری سپری نمود . با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام در تاریخ ۸/۹/۱۳۶۰ به فیض شهادت نائل آمد .

 

شهید لطفعلی سپیده دم

محل شهادت : کرخه نور              تاریخ تولد : ۱۳۴۴                     تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

از مسئولین کشور می خواهم که نگذارند کسی خون پاک شهدا را پایمال کند و خودشان هم دنباله رو امام باشند .

شهید حسن شمس الدینی

محل شهادت : آبادان                  تاریخ تولد : ۱۳۳۷                      تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

حسن سال ۱۳۳۷در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود . او بعد از فوت پدرش جهت کار در کارخانه سیمان به کرمان مهاجرت کرد و همیشه یکی از افراد ثابت در تظاهرات علیه حکومت شاهنشاهی بود . با شروع جنگ عازم جبهه شد و سرانجام در عملیات ثامن ائمه به شهادت رسید .

شهید رحمان شمس الدینی

تاریخ تولد : ۱۳۳۷                      تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

پدرم،درود برتو که چون ابراهیم فرزندت اسماعیل رابه فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی،بدان که اسماعیلت هرگز ازفرمان خداوند سرباز نمی زند.

شهیدفلکناز شمس الدینی(فرزند ملک مراد)

محل شهادت: بستان                    تاریخ تولد:۱۳۳۸                         تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

……می روم تا شاید هدیه ناقابلی در پیشگاه مولایم مهدی موعود(عج)باشم،وبه پروانگان جاوید شمع ولایت بپیوندم.

شهید کرامت شمس الدینی(فرزندخانجان)

محل شهادت :شیراز                      تاریخ تولد:۱۳۲۸                        تاریخ شهادت:۱۳۶۰

همسرم،درتربیت فرزندمان کوشاباش واو رابه گونه ای تربیت کن تایکی ازیاران آقا امام زمان(عج)باشد.

شهید کرامت شمس الدینی(فرزند حسین)

محل شهادت :آبادان                      تاریخ تولد: ۱۳۳۹                       تاریخ شهادت:۱۳۶۰

خدایا ازخانه بیرون آمدم،فقط برای رضای تو وجانم رادر راه خدا فدا نمایم وبه سوی جبهه اعزام شدم برای دفاع ازدین.

شهید دادخدا آتشبار

محل شهادت: شرق بصره               تاریخ تولد:۱۳۴۴                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

ای مردم،دراین زمان که اسلام بعداز۱۴۰۰سال دوباره با زحمات وتلاش های امام احیا،شده،بادل وجان از انقلاب حمایت کنید وامام راتنها نگذارید.

شهید بهمن حیدری

محل شهادت:دشت عباس                تاریخ تولد:۱۳۴۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

ازخانواده خود مصرانه می خواهم که ذره ای از نظام مقدس جمهوری اسلامی فاصله نگیرید ومطیع کامل حضرت امام روح الله باشید.

شهید اباذر زمزم

محل شهادت:۱۳۳۷                      تاریخ شهادت:۱۳۶۱

ای امام لحظه لحظه زندگی تو همچون نوح،موسی،عیسی ومحمد(ص)گذشته وتو عصاره تاریخی که با حرکتت،حرکتی جدید رابرای اسلام شروع کردی که امیدوارم آن راتا پیروزی نهایی به قوه الهی ادامه دهی و…

شهید امیدعلی شمس الدینی

محل شهادت:زبیدات عراق              تاریخ تولد:۱۳۴۵                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

پدر ومادر مهربانم برای من گریه مکنید وبا گریه وزاری اجر خود راضایع مکنید،شهادت درراه خدا مایه خوشبختی وعزت واقعی انسان است.شهید ادامه دهنده راه می خواهد،گریه وزاری نمی خواهد.

شهید حسن شمس الدینی(فرزند ببرعلی)

محل شهادت:سید جابر                   تاریخ تولد:۱۳۴۴                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

حسن درسال۱۳۴۴درسیاه چادر عشایری درمنطقه قشلاقی جیرفت به دنیا آمد.پدرش او را به مکتب خانه فرستاد.با شروع جنگ تحمیلی،اواخر سال ۱۳۶۰ به جبهه رفت ودر مرحله اول عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

شهید دادمولا شمس الدینی

محل شهادت:دشت عباس                تاریخ تولد:۱۳۳۹                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

ای کسانی که مسئول دفن من هستید،جنازه ام را در مکانی باز قرار دهید،درب صندوق راباز بگذارید ودستهایم اگر در بدن بودند بیرون بیاورید وبه همگان نشان دهید که من از این دنیای فانی هیچ چیز نبردم به جزء یک دست لباس خاکی وخونی….

شهید درویش شمس الدینی

محل شهادت:دشت عباس                تاریخ تولد:۱۳۴۰                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

مادرم وهمسرم،برایم گریه نکنید چراخودتان راضایع می کنید،من هم راضی نیستم،بلکه برای مولایم امام حسین(ع)گریه کنید.

شهید عیسی شمس الدینی(فرزند حسین)

محل شهادت:مهران                       تاریخ تولد:۱۳۴۵                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

حسین مهر ماه۱۳۴۵در خانه محقر ومذهبی در روستای د‍‍‍ژدان از توابع شهرستان رابر به دنیا آمد.دوران کودکی راهمراه بامشکلات زندگی عشایری سپری کرد و با شروع جنگ تحمیلی،عازم جبهه شد وسرانجام ۲۴فروردین ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

شهید غلامعباس شمس الدینی

محل شهادت:دشت عباس                تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

ای لشکر اسلام هنگامی که با انبوه کافران مواجه می گردید به آنها پشت نکنید،وفرار نکنید که هر کس چنین کند دچار خشم وغضب الهی گشته و جایگاه او دوزخ است.

شهید رضا شمس الدینی

محل شهادت:قصر شیرین                تاریخ تولد:۱۳۴۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

مادر عزیزم وقتی شهید شدم خوشحال باشید،از مردم بخواهید در تشیع جنازه ام شرکت کنند واز خوداستقامت نشان دهید.

شهید غلامرضا شیخ حسینی

محل شهادت:شلمچه                      تاریخ تولد:۱۳۴۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۱

غلامرضا پنجم اردیبهشت ماه سال۱۳۴۲در خانواده عشایری و ولایی،در روستای باب گلوئیه از توابع شهرستان رابر به دنیا آمد.اوبافوت پدرش،برای تامین مخارج زندگی عازم کرمان شد.باشروع جنگ تحمیلی،عازم جبهه شد وسرانجام در تیر ماه ۱۳۶۱ مصادف با بیست ویکم رمضان به شهادت رسید.

شهید اسماعیل حیدری

محل شهادت:مهران                       تاریخ تولد:۱۳۴۰                         تاریخ شهادت:۱۳۶۲

…..خدایا از تو می خواهم در نبرد با مزدوران زمان،عزم واراده ام را قوی تر،به بدنم استقامت وپایداری واگر شهادت نصیبم شد،به خانواده ام صبر وبردباری عطا فرما.

شهید تیمور شمس الدینی(فرزند سیف الله)

تاریخ تولد:۱۳۴۳                                     تاریخ شهادت:۱۳۶۲

تیمور سال۱۳۴۳ در خانواده ای مذهبی در روستای گنجان از توابع شهرستان رابر به دنیا آمد.دوران کودکی را در آغوش پدر ومادر دیندار سپری نمود وباشروع جنگ تحمیلی در کسوت بسیجی عازم جبهه شد.پس از حضور در چندین عملیات سرانجام در شانزدهم ابان ماه ۱۳۶۲در عملیات والفجر۴ به شهادت رسید.

شهید تیمور شمس الدینی(فرزند شیرزاد)

محل شهادت:مریوان                      تاریخ تولد:۱۳۴۲                                     تاریخ شهادت:۱۳۶۲

تیمور سال۱۳۴۲ مقارن با روز عاشورا در خانواده ی مذهبی در روستای باب گلوئیه دیده به جهان گشود.دوران کودکی را در دامان خانواده سپری نمود.سال۱۳۶۰ به سپاه پاسداران پیوست وهمراه پدرش عازم جبهه شد.سرانجام شانزدهم آبان ماه ۱۳۶۲ درعملیات والفجر۴ به شهادت رسید.

شهید حسین شمس الدینی(فرزند یار احمد)

محل شهادت:بافت                                     تاریخ تولد:۱۳۴۱                                     تاریخ شهادت:۱۳۶۲

خدایا به شوق دیدار تو از زنده ما ندنم سیر شده ام،دوست دارم جهاد گر در راه خدا باشم همچون علی اکبر(ع)با موفقیت امتحانم را پس بدهم.

شهید سلیمان شمس الدینی

محل شهادت:پیشین                                   تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۲

سلیمان زمستان سال۱۳۴۳ در منطقه قشلاقی جنوب شهرستان بافت دیده به جهان گشود.سال۱۳۵۶ به کرمان عزیمت کرد ومشغول کار بنایی شد.باشروع جنگ تحمیلی،عازم جبهه شد.سال۱۳۶۲ در جهت برقراری امنیت استان سیستان وبلوچستان عازم این استان شد وسرانجام غروب روز ۲۵بهمن ۱۳۶۲ در درگیری با اشرار به شهادت رسید.

شهید مهدی شمس الدین(فرزند حسن)

محل شهادت:شلمچه                                  تاریخ تولد:۱۳۴۶                         تاریخ شهادت:۱۳۶۲

خواهرانم حجاب را رعایت کنید،دشمنان را شاد نکنید.

شهید هدایت الله شمس الدینی

محل شهادت:زبیدات                                  تاریخ تولد:۱۳۴۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۲

حسین زمان را یاری کنیداز رهبر اطاعت کنید و او را یاری رسانید.اطاعت از ولایت فقیه اطاعت از امام معصوم،اطاعت از رسول خدا واطاعت از الله است.

شهید مراد ملاِیی

محل شهادت:مریوان                                  تاریخ تولد:۱۳۴۴                         تاریخ شهادت:۱۳۶۲

خدایا دوست دارم مانند سالار شهیدان حضرت ابا عبداله الحسین(ع) در راه عقیده ام،کشته شوم تا در روز قیامت در پیشگاه او شرمنده نباشم.

شهید عنایت الله حیدری

محل شهادت: شرق بصره                           تاریخ تولد:۱۳۲۸                         تاریخ شهادت:۱۳۶۳

هیچ گاه زبان به شکوه وشکایت نگشایید وآنچه را که از قدر ومنزلت شما در پیشگاه الهی می کاهد بر زبان جاری نسازید.

شهید مراد حیدری

محل شهادت:جزیره مجنون                         تاریخ تولد:۱۳۳۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۳

نماز را مداوم وبه موقع ادا کنید وبه آن اهمیت دهید.آیات متعدد قرآن کریم،ائمه علیه السلام وپیامبر اکرم(ص)بر اهمیت نماز تاکید داشته اند.

شهید خوبیار شمس الدینی

محل شهادت:جزیره مجنون                         تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۳

خدایا در همین دنیا بس که بنده تو باشم و همین افتخار بس که خدایم توباشی،پس نه مرا چنان کن که خودم دوست دارمبلکه احوالم راچنان بگردان که خودت می خواهی.

شهید نصرت الله شمس الدینی

تاریخ تولد:۱۳۳۸                         تاریخ شهادت:۱۳۶۳

از خواهران عزیزم می خواهم حجاب را رعایت کنند وبه نماز اول وقت اهمیت بیشتری بدهید

شهید اسحاق پرماس

محل شهادت:سد دز                                   تاریخ تولد:۱۳۵۰                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

…پدر مهربان وبزرگوارم،به هنگام شهادت من گریه وزاری نکنید،بر مظلومیت حسین(ع) و یارانش گریه کنید.شما بدانید من با آگاهی و رضایت این راه را بر گزیدم و راضی به رضای حق هستم.

شهید موسی پس دست

محل شهادت: بافت                                                تاریخ تولد:۱۳۴۵                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

در مقابل انقلاب اسلامی ،بی تفاوت بودن خیانت به قرآن واسلام است.انقلاب نیاز به صبر واستقامت دارد،نیاز به تحمل و رنج و درد وزحمت دارد.

شهید کاکاجان حیدری

محل شهادت:چزابه                                    تاریخ تولد:۱۳۴۱             تاریخ شهادت:۱۳۶۴

سال۱۳۴۱در منطقه ییلاقی رابر دیده به جهان گشود.دوران کودکی را با سختی های زندگی عشایری سپری کرد.او با اعتراضات مردمی علیه حکومت شاه ،فعالانه در راهپیمایی ها شرکت کرد وبا شروع جنگ تحمیلی،در کسوت بسیجی عازم جبهه شد.او سرانجام در تاریخ۱ تیر۱۳۶۴ به شهادت رسید.

شهید موسی حیدری

محل شهادت:فاو                           تاریخ تولد:۱۳۴۵                         تاریخ شهادتک۱۳۶۴

به خواهرانم توصیه می کنم حجابشان را رعایت کنند، و در امتداد خط زندگی حضرت زهرا و زینب حرکت کنند.

شهید یارالله حیدری

محل شهادت:فاو                           تاریخ تولد:۱۳۳۹                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

یارالله سال ۱۳۳۹ در خانه محقرو وعشایری در روستای بی زنوئیه از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود پس از پایان تحصیلات مشغول به کار های کشاورزی شد با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه شد در۲۲ بهمن ۶۴ در عملیات والفجر۸در منطقه عمومی فاو به شهادت رسید.

شهید اکبر شمس الدینی

محل شهادت:فاو                           تاریخ تولد:۱۳۲۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

ای ملت شریف،شما زحمات زیادی برای انقلاب کشیده اید مبادی خدای نکرده انقلاب رایاری نکنید،امام امت خمینی کبیر را تنها نگذارید،که تنها ماندن امام باعث تضعیف اسلام خواهد شد…..

.

شهید غلامرضا شمس الدینی(فرزند محرم)

محل شهادت:فاو                           تاریخ تولد:۱۳۵۱                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

در جمیع حالات در فکر و ذکر خداوند باشید،ذکر خداوند همیشه بر لبتان باشد ویادش در قلبتان در مصیبت ها از پیامبر اکرم(ص) وخاندان مکرمش استعانت بطلبید وزیاد صلوات بفرستید،که بیمه کننده سلامت روح است.

شهید قباد شمس الدینی

محل شهادت:فاو                           تاریخ تولد:۱۳۰۸                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

ای مردم،هرکس از شما پیش امام خمینی رفتید از بابت من به او سلام برسانید و به او بگویید تا آخرین قطره خون از تو بر نمی گردم ولی تو را به جدت قسم از خدا بخواه از تقصیر من بگذرد.

شهید منوچهر شمس الدینی

محل شهادت:آلمان                                    تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

منوچهر در سال ۱۳۴۳ درخانواده ای مذهبی به دنیا آمد. اوباشروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد ودر عملیات والفجر۸ مجروح شیمیایی شد وجهت مداوا به کشورآلمان اعزام شد وسرانجام در۲اسفند ۱۳۶۴ در شهر فرانگفورت به شهادت رسید.

شهید مهدی شمس الدینی(فرزند زیاد علی)

تاریخ تولد:۱۳۴۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

مادرم،فاطمه گونه باش ومن می دانم که با تحمل سختی های زیاد مرا در دامان پر مهر خود بزرگ کرده ای،باورم نمی شود که خدا شهادت را نصیبم گرداند،ولی خواهان رضای خداوند بزرگ هستم.

شهید احمد شیخ حسینی

تاریخ تولد:۱۳۴۶                         تاریخ شهادت:۱۳۶۴

احمد در سال۱۳۴۶ در روستای باب گلوئیه از شهرستان رابر دیده به جهان گشود.دوران ابتدایی را در دبستان همان روستا سپری کرد وبا شروع جنگ عازم جبهه شد سرانجام در ۲۱ دیماه ۶۴ در عملیات والفجر در منطقه عملیاتی اروند روند به شهادت رسید.

شهید مهدی توسن

محل شهادت:شلمچه                      تاریخ تولد:۱۳۴۶                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

مهدی در۲۴اردیبهشت سال ۱۳۴۶ در ابادی لنگر از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود.به دلیل اراده پدر خانواده به حضرت ولی عصر(عج) نام مهدی رابرای او انتخاب کردند.او سرانجام در عملیات کربلای ۵در تاریخ۱۲ اسفند۱۳۶۵ به شهادت رسید.

شهید طهماسب حیدری

محل شهادت:شلمچه                      تاریخ تولد:۱۳۴۷                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

خدایا دوست دارم اعضای بدنم قطعه قطعه گردد،اما یک چیز برایم بماند وآن ایمان وهدفم یعنی الله.

شهید عیسی حیدری

محل شهادت:شلمچه                      تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

خدایا تو را گواه می گیرم از وقتی که از خانه حرکت کردم تا به امروز هر گامی که بر داشته ام هیچ انگیزه ای جز رضای معبود نداشته ام.

شهید امان الله زمزم

محل شهادت:شلمچه

تاریخ تولد:۱۳۴۵                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

من با خدا عهد بسته ام که خدایا هدف من این است که از حریم مقدس اسلام وقرآن دفاع کنم. اگرچه به تمام شدن جان وقطعه قطعه شدن بدنم بیانجامد.

شهید محمد ستوبر

محل شهادت:ام الرصاص                تاریخ تولد:۱۳۴۵                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

اگرصدام بر مسلمین حاکم شود بر پیر وجوان وزن ومرد رحم نخواهد کرد.مسلمانان شیعه وسنی لازم است از امر ولایت اطلاعات کنند…..

شهید آصفعلی شمس الدینی

محل شهادت:مهران                       تاریخ تولد:۱۳۴۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

وصیت من به خواهران وبرادران مسلمان به ویژه عشایر ایل لری این است که کاری نکنید،فردای قیامت،حسین زمان(امام خمینی)از شما شکایت کند.

شهید احمد شمس الدینی

محل شهادت:مهران                       تاریخ تولد:۱۳۴۶                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

….خدا را شکر کنید.در مشکلات زندگی به زیر دستان خود نگاه کنید،تا خدا از شما راضی باشد.به بالاتر از خود نگاه نکنید که در این صورت طمع دنیا شما را می گیرد.

شهید براتعلی شمس الدینی

محل شهادت:شلمچه                      تاریخ تولد:۱۳۴۷                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

سال۱۳۴۷ در خانه ی محقر و مذهبی در منطقه قشلاقی فاریاب کهنوج دیده به جهان گشود.او با پشتکاری که داشت سال۱۳۶۵در دانش سرای تربیت معلم جیرفت پذیرفته شد.براتعلی با شروع جنگ تحمیلی،در جبهه حضور یافت ودر عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.

شهید جانمراد شمس الدینی

محل شهادت:ام الرصاص                تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

خدایا می روم و می جنگم و در راه تو به شهادت می رسم،تا نسل های آینده بدانند که اسلام با خون زنده شده است وبرای دفاع از اسلام باید خون داد.

شهید جمشید(صالح) شمس الدینی

تاریخ تولد:۱۳۴۸                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

مادر جان دیگر خانواده های شهدا را دلداری بده وخودت در این امر الهی صبر کن و زینب گونه به زندگی ادامه بده.

شهید حبیب الله شمس الدینی

محل شهادت:شلمچه                      تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

مادر،برادران وخانواده ام همیشه اوقات در فکر دعا ونیایش به در گاه خداوند باشید. نماز را ترک مکنید،دعای کمیل را فراموش مکنیدف وخدا را سپاس گویید که یکی از اعضای خانواده اتان را فدای اسلام ورهبر کردید.

شهید رضا شمس الدینی

محل شهادت:مهران                       تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

رضا در سال۱۳۴۳در خانواده مذهبی درآبادی اشکان از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود.تقدیر این بود رضا در وانفسای فقر و محرومیت پدر را از دست بدهد.تامین مخارج زندگی بر عهده او بود.رضا باشروع جنگ تحمیلی،عازم جبهه شد وسرانجام در تیر ماه ۱۳۶۵ به شهادت رسید.

شهید شهباز شمس الدینی

محل شهادت:شلمچه                     تاریخ تولد:۱۳۴۸                        تاریخ شهادت:۱۳۶۵

جنگ انسان را به مرگ نزدیکتر نمی کند وهر کس که جبهه آمد کشته نمی شود وهر کس هم که پشت جبهه ماند،تا ابد زنده نمی ماند،ولی وای بر نامردان مردنما……

شهید علی شمس الدینی(فرزند احمد)

محل شهادت:قلاویزان                    تاریخ تولد:۱۳۴۷                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

دست نوشته هایی از علی شمس الدینی:

خداوندا دل به توسپرده ام واز تمامی زر وزیور دنیا دل بر بسته ام،یاریم کن تا بنده لایق وپیرو راستین حسین بن علی(ع)باقی بمانم.

شهید فضل الله شمس الدینی

محل شهادت:خرمشهر                    تاریخ تولد:۱۳۳۸                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

خدایا تو شاهد باش که به نام تو وبه یاد تو در این راه قدم گذاشتم واز جان ومالم در این راه دریغ نکردم.پس ای خدا مرگم راشهادت در راه خود قرار ده وشهادتم را قبول کن.

شهید یحیی شمس الدینی(فرزند تاج الدین)

محل شهادت:جزیره مجنون             تاریخ تولد:۱۳۴۸                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

از برادرانم می خواهم راهم را ادامه دهند وبه دشمنان اسلام بگویند از شهید شدن برادرمان ناراحت نیستیم،چون او با خدا معامله نموده است.

شهید (علی مراد)محمود شمس الدینی

محل شهادت:ام الرصاص                تاریخ تولد:۱۳۴۷                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

خدایا من شمعم می سوزم تا راه راروشن کنم،فقط از تو می خواهم که وجودم را تباه نکنی واجازه دهی تا آخر بسوزم…..

شهید اسحاق شیخ حسینی

محل شهادت:جزیره مجنون

تاریخ تولد:۱۳۴۷ تاریخ شهادت:۱۳۶۵

….مادرم عروسی من شهادت است وسفیر گلوله عقد مرا خوانده است.من در پوشش سرخی خون با بارش نقل گلوله ودر حجله سنگر،عروس شهادت را در آغوش خواهم کشید.

شهید الله یار شیخ حسینی

محل شهادت:فاو               تاریخ تولد:۱۳۴۶                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

…به برادران و خواهران توصیه می کنم که پشتیبان ولایت فقیه باشید وامام را یاری کنید.نماز را اول وقت بپا دارید وآن را کوچک نشمارید.

شهید سلیمان شیخ حسینی

تاریخ تولد:۱۳۴۰                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

ای خدای بزرگ من را به راهی هدایت کن که نیکان وصالحان تو پیمودند،خدایا مرگی را از تو می خواهم که سعادت آخرت در آن باشد.

شهید محمد شیخ حسینی

تاریخ تولد:۱۳۴۶                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

نعمت بزرگی نصیب ما شده خداوند بر ما منت نهاد ورهبری چون اما را برای ما فرستاد.اگر امام را تنها بگذارید،جواب رسول خدا وشهدا را چه می دهید.

شهیدخدابخش مطلق نژاد

محل شهادت:شلمچه          تاریخ تولد:۱۳۴۹                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

اکنون که بدن من به دست بعضی ها تکه تکه می شود،بسیار خوشحالم چون چنین مرگی را ترجیح می دهم به اینکه در بستر بمیرم….

شهید سبز علی شمس الدینی

تاریخ تولد:۱۳۳۹                         تاریخ شهادت:۱۳۶۶

سبز علی در سال۱۳۳۹ در منطقه ییلاقی آبدر از توابع شهرستان رابر به دنیا آمد.اوایام جوانی به پیشه دامداری وعشایری روی آورد.سبز علی با شروع جنگ تحمیلی،در شهریور ماه ۱۳۶۴ عازم جبهه شد.اوسرانجام در عملیات کربلای ۱۰در ارتفاعات مشرف به شهرماووت عراق به شهادت رسید.

شهید سهراب شمس الدینی

تاریخ تولد:۱۳۴۴                         تاریخ شهادت:۱۳۶۶

خدایا جانی که به من داده ای،امانت است وبه جبهه آمده ام تا این امانت را به تو بر گردانم.

شهید علی شمس الدینی(فرزند در محمد)

محل شهادت:شلمچه          تاریخ تولد:۱۳۴۳                         تاریخ شهادت:۱۳۶۶

ای امت حزب الله از هیچ قدرتی و هیچ سلاحی به جز غضب خدا نترسید وبه هیچ چیز جز رحمت خدا امیدوار نباشید.

شهید فلکناز شمس الدینی(فرزند رحیم)

تاریخ تولد:۱۳۲۹                         تاریخ شهادت:۱۳۶۶

دشمنان ما آمریکا واسرائیل اند،آنها را خوب بشناسید وپشتیبان ولایت فقیه باشید،تنهایش نگذارید،قدر ومنزلتش را بدانید.

شهید عبدالنبی شیخ حسینی

محل شهادت:شلمچه                      تاریخ تولد:۱۳۳۷                         تاریخ شهادت:۱۳۶۵

مردم مرگ بالاخره روزی به سراغ همه می آید وچه بهترکه انسان خود به سراغ آن برود ودر راه هدفش کشته شود.

شهید مهدی ستوبر

تاریخ تولد:۱۳۳۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۷

مردم بدانید،امام خمینی به حق وارث ۱۴۰۰سال رنج و زحمت،خون دل،شلاق،شکنجه واعدام شیعیان علی (ع)است.قدر این مرد به خدا رسیده وتکیه زده بر مسندپیامبر را بدانید.

شهید قربانعلی شمس الدینی

محل شهادت:ماووت عراق              تاریخ تولد:۱۳۳۲                         تاریخ شهادت:۱۳۶۶

این دنیا توقفگاهی بیش نیست،مگر در قرآن کریم نیامده،مرگی که شما از آن گریزان هستید،حتما شما را ملاقات خواهد کرد.

شهید محمد شمس الدینی

تاریخ تولد:۱۳۴۸             تاریخ شهادت:۱۳۶۶

محمد پنجم اردیبهشت ۱۳۴۷ دیده به جهان گشود.دوران ابتدایی را در همان رئستا به پایان برد.سال سوم راهنمایی او،همزمان با شروع جنگ تحمیلی بود که از همان ابتدا وارد فعالیت های بسیج شد وعازم جبهه شد.سرانجام در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید.

شهید قربانعلی نوازی

تاریخ تولد:۱۳۴۶             تاریخ شهادت:۱۳۶۶

قربانعلی در سال ۱۳۴۶در روستای گنجان به دنیا آمد وی در کودکی دوشا دوش پدرش دامداری می کرد وبا شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد وپس از شرکت در چند عملیات در تاریخ ۱۴/۲/۶۶ در منطقه فاو به شهادت رسید.

شهید عیسی شمس الدینی(فرزند مهدی)

محل شهادت:آبادان                       تاریخ تولد:۱۳۴۹             تاریخ شهادت:۱۳۶۷

سال۱۳۴۹ در روستای اشکان از توابع شهرستان رابر پا به عرصه وجود گذاشت.خانواده مذهبی عیسی ابتدا او را به مکتب خانه فرستادند تا قرآن یاد بگیرد.او در شهریور۱۳۶۶عازم جبهه شد.عیسی یک روز مانده به اجرای آتش بس به شهادت رسید.

شهید قاسم شمس الدینی

محل شهادت:ماووت عراق تاریخ تولد:۱۳۴۷ تاریخ شهادت:۱۳۶۷

برادران عزیزم، به نماز جمعه بروید، در مراسم دعا ونیایش به خصوص دعای کمیل وتوسل شرکت فعال داشته باشید وراه مرا ادامه دهید.

شهید محمد حسین شمس الدینی

محل شهادت: شلمچه                     تاریخ تولد:۱۳۴۳             تاریخ شهادت:۱۳۶۷

محمد حسین سال۱۳۴۳در خانواده مذهبی در منطقه آبدر از توابع شهرستان رابر چشم به جهان گشود.دوران کودکی را همراه با سختی ها زندگی عشایری سپری نمود.اوبا شروع جنگ تحمیلی،به جبهه اعزام شدوسرانجام در سال۱۳۶۷ به شهادت رسید.

شهید موسی شمس الدینی

محل شهادت: شلمچه                     تاریخ تولد:۱۳۴۷                         تاریخ شهادت:۱۳۶۷

خداوند ما انسان ها را برای امتحان آفریده وهیچ امتحانی بالاتر از رفتن به جبهه نیست،به جبهه آمده ام تا از کارهای زشت به دور باشم.

شهید خدارحم شمس الدینی

محل شهادت:بافت                                     تاریخ تولد:۱۳۳۶                         تاریخ شهادت:۱۳۷۱

خدایا خوش داشتم مجهول وگمنام در کربلای ایران جان خود را از دست بدهم وجسدم طوری از بین برود که حتی قبری را در این زمین اشغال نکنم و هیچ کس به یاد من نباشد،جزء خدای بزرگ….

شهید عباس شمس الدینی

محل شهادت:رابر                          تاریخ تولد:۱۳۴۳                        تاریخ شهادت:۱۳۷۴

بدانید اگرمن کشته شدم انگیزه ام رضای خدا بوده است،تمام وجودم را در اختیار جمهوری اسلامی گذاشتم،تا بتوانم به اسلام ومیهن خدمت کنم.

شهید احمد یار شیخ حسینی

محل شهادت: رابر                         تاریخ تولد:۱۳۳۰                         تاریخ شهادت:۱۳۷۴

به روز مرگ چون تابوت من روان باشد/گمان مبر که مرا درد این جهان باشد؟/به مرگ من مگریید،مگوییددریغ دریغ/به دام دیو درافتن،دریغ آن باشد/جنازه ام چو بدیدی،مگووداع وداع/مرا وصال ملاقات آن جهان باشد.

شهید عبدالله شیخ حسینی

محل شهادت: گلبافت                      تاریخ تولد:۱۳۳۹                         تاریخ شهادت:۱۳۷۵

در سال ۱۳۳۹در روستای جواران از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود.مقطع دبستان وراهنمایی رادر روستای زادگاهش به پایان برد وبرای ادامه تحصیل راهی کرمان شد.سال۱۳۶۲پدرش فوت نمود ودر همین سال به جرگه سبز قامتان انقلاب اسلامی پیوست.سرانجام در۱۱بهمن ۱۳۷۵در درگیری با اشرار در ارتفاعات کشیت گلباف به شهادت رسید.

شهید یوسف رسایی

محل شهادت: کوه های سیرچ                      تاریخ تولد:۱۳۵۷                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

یوسف رسایی در بهمن ماه۱۳۵۷در منطقه ی قشلاقی آب ناروئیه اسفندیه از توابع شهرستان جیرفت دیده به جهان گشود او دوره متوسطه را در دبیرستان مکتب المهدی سپاه پاسداران گذراند وسرانجام در عید سعید غدیر خم مصادف با۳۰بهمن۸۱ملکوتی شد.

شهیدحسین شمس الدینی(فرزند مراد)

محل شهادت:شرهانی                     تاریخ تولد:۱۳۵۷                         تاریخ شهادت:۱۳۷۷

مهر ماه سال۱۳۵۷ در خانواده ی مذهبی در منطقه قلعه ساقی از توابع دولت آباد شهرستان جیرفت به دنیا آمد.او دوران کودکی را با سختی و مشکلات زندگی، مددکار پدر بود.

تااین که به سن سربازی رسید.او بعداز پایان آموزش،برای ادامه خدمت به دهلران اعزام شد.حسین در تاریخ۳۰تیر ماه ۱۳۷۷بر اثر برخورد با مین های بجا مانده از دوران دفاع مقدس به شهادت رسید.

شهید علی آیینه نگینی

تاریخ تولد:۱۳۳۵                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

علی شهریور۱۳۵۵در منطقه قشلاقی پشت کوه از توابع شهرستان جیرفت به دنیا آمد.به دلیل ارادت خانواده آیینه نگینی به حضرت علی نامش را علی گذاشتند.سالهای اولیه زندگی علی همراه با سختی های زندگی عشایری بود.او پس از فارغ التحصیلی به استخدام سپاه درآمد وسرانجام در۳۰بهمن ۱۳۸۱در سانحه هواپیمای ایلیوشن سپاه به شهادت رسید.

شهید علی توسن

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۶۱                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

در روستای سیه بنوئیه از توابع شهرستان رابر چشم به جهان گشود.پدر علی ،خلال ماموریت های دفاع مقدس به شهادت رسید.علی سپس وارد سپاه پاسداران شد وسرانجام در۳۰ بهمن ۱۳۸۱همزمان باشب عید غدیر به همراه ۲۷۵کبوتر خونی بال کرمانی به شهادت رسید.

شهید محسن زبر دست

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۵۴                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

زمستان۱۳۵۴ خانواده مذهبی در روستای سیه بنوئیه از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود.وی تحصیلات ابتدایی وراهنمایی در روستای زادگاهش به پایان برد.سپس او به استخدام سپاه در آمد.محسن سرانجام در۳۰/۱۱/۱۳۸۱ به همراه ۲۷۵ کبوتر خونین بال سپاه در سانحه هوایی به شهادت رسید.

شهید شعیب زمزم

محل شهادت: کوه های سیرچ                      تاریخ تولد:۱۳۵۳                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

شعیب سال ۱۳۵۳در خانواده مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت.شعیب مقطع راهنمایی را در مدرسه روستا به پایان برد وسپس وارد دبیرستان مکتب المهدی سپاه شد وپس از فراغت تحصیل در لشکر۴۱ثارالله مشغول به کارشد. شعیب سرانجام در۳۰/۱۱/۱۳۸۱ به همراه۲۷۵کبوتر خونین بال سپاه در سانحه هوایی به شهادت رسید.

شهید زمان الله ستوبر

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۵۷                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

دو ساله بود که پدرش به شهادت رسید .روح انقلابی زمان الله او را به حضور در سپاه پاسداران کشاند و پس طی دوره آموزش در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار شد.زمان الله سرانجام در۳۰/۱۱/۱۳۸۱ در سانحه هوایی به شهادت رسید.

شهید جعفر شمس الدینی

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۶۹۰                      تاریخ شهادت:۱۳۸۱

جعفر در اردیبهشت ماه۱۳۶۰ در منطقه زهمکان از توابع شهرستان کهنوج دیده به جهان گشود.او با پایان رساندن دوره راهنمایی در دبیرستان مکتب المهدی سپاه کرمان پذیرفته شد وپس از فارغ التحصیلی در لشکر۴۱ثارالله مشغول به کار شد وسرانجام در تاریخ۳۰/۱۱/۱۳۸۱ در ارتفاعات سیرچ در سانحه هوایی به فیض شهادت رسید.

شهیدحمدالله شمس الدینی

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۴۵             تاریخ شهادت:۱۳۷۴

ایشان در سال ۱۳۴۵در خانواده ی عشایری در منطقه ماران از توابع شهرستان بافت دیده به جهان گشود.حمدالله نزد مکتب دار که عمو وپدرش بودند قرآن را فرا گرفت با شروع جنگ عازم جبهه شد سپس او وارد سپاه پاسداران شد ودر۹ اسفند سال۱۳۷۴ در منطقه سیرجان خودش را به کاروان شهدا رساند.

شهید صمدالله شمس الدینی

محل شهادت:کوه های سیرچ                                                                       تاریخ شهادت:۱۳۸۱

صمدالله در سال۱۳۴۵ در خانواده مذهبی وعشایر قدم به عرصه هستی گذاشت.سال های کودکی ونوجوانی او همراه با شعله ور شدن شعله های انقلاب بود و در کلیه راهپیمایی ها شرکت فعال داشت ودر جبهه چندین نوبت مجروح شد،و سر انجام در ۳۰بهمن ۱۳۸۱شامگاه عید غدیر در سانحه هوایی به شهادت رسید.

شهید علی رضا شمس الدینی

محل شهدت:کوه های سیرچ                        تاریخ تولد:۱۳۵۶                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

علی رضا در سال۱۳۵۶ در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش او را به مکتب خانه فرستاد.به دلیل شور انقلابی که در وجود علیرضا بود،وارد دبیرستان مکتب المهدی سپاه کرمان شد وسپس در تیپ سوم زرهی ذوالفقار لشکر ۴۱ثارالله کرمان مشغول به خدمت شد وسرانجام شب عید غدیر سال۱۳۸۱ در جریان سانحه هوایی به شهادت رسید.

شهید عیسی شمس الدینی(فرزند نادعلی)

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۵۲                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

عیسی هیجدهم اسفند ماه ۱۳۵۳در منطقه قشلاقی زهمکان از توابع شهرستان کهنوج به دنیا آمد.با سپری نمودن دوره راهنمایی ،وارد دبیرستان مکتب المهدی(عج) سپاه کرمان شد وپس از فراغت از تحصیل در تیپ سوم زرهی لشکر۴۱ثارالله مشغول به خدمت شد.سرانجام مصادف با شب عید غدیر سال۱۳۸۱به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه به درجه شهادت رسید.

شهید غلامرضا شمس الدینی(فرزند ذبیح الله)

محل شهادت:کوه های سیرچ

خدایا دیگر طاقت ماندن ندارم،بگذار این خشکزار وجودم واین قلب مرده ام دیگر نباشد،بگذار گوشها دیگر نشنوند،دست وپاها حرکت نکنند،بس است هر چه دیده اند وشنیده اند و حرکت کرده اند.

شهید کاظم شمس الدینی

محل شهادت: کوه های سیرچ                     تاریخ تولد:۱۳۳۵                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

برادرانم،به واجبات اهتمام ورزید تا می توانید به پدر و مادر نیکی کنید و در زندگی دستگیرشان شوید.

شهید مهدی شمس الدینی(فرزند هدایت الله)

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۵۸                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

پانزدهم دی ماه ۱۳۵۸ در شهر کرمان به دنیا آمد، به دلیل ارادت بی حد والدین به صاحب الامر(عج)نامش را مهدی نهادند.تحصیلات ابتدایی وراهنمایی را در کرمان به پایان برد. ودر سال۱۳۸۱در کارگزینی لشکر۴۱ ثارالله مشغول به خدمت شد. او سرانجام در۳۰/۱۱/۱۳۸۱ در ارتفاعات سیرچ در سانحه هوایی به شهادت رسید.

شهید مهرداد شمس الدینی

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۵۵                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

مهرداد در روستای دژان از توابع رابر متولد شد وپس از اخذ دیپلم وارد دانشگاه امام حسین علیه السلام شد وپس از دانش آموختگی در تیپ سوم زرهی ذوالفقار کرمان مشغول به خدمت شد و سر انجام در۳۰/۱۱/۱۳۸۱در ارتفاعات سیرچ کرمان هم پرواز ملائک گردید.

شهید نادعلی شمس الدینی

محل شهادت: کوه های سیرچ                      تاریخ تولد:۱۳۴۸                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

همه بدانند که اسلام هرگز برای کشور گشایی دستور نداده است،بلکه برای رفع ظلم واستکبار ودفاع است که دستور جهاد می دهد.

شهید یحیی شمس الدینی(فرزند اکبر)

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۵۰                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

یحیی در دهم اردیبهشت۱۳۵۰ در روستای گنجان از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشودو تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای گنجان به پایان رساند او در سال۱۳۶۹ به استخدام سپاه درآمد ودر لشکر۴۱ثارالله مشغول به خدمت شد.سرانجام در تاریخ۳۰/۱۱/۱۳۸۱در منطقه سیرچ کرمان در سانحه هوایی به شهادت رسید.

شهید حسین کمالی

محل شهادت:کوه های سیرچ                       تاریخ تولد:۱۳۵۲                         تاریخ شهادت:۱۳۸۱

بدانید که اسلام تنها راه نجات وسعادت ماست. همیشه به یاد خدا باشید،فرامین خدا را که توسط معصومین به ما می رسد،عمل نمایید.

شهید نواب شمس الدینی

محل شهادت:ایرانشهر                   تاریخ تولد:۱۳۵۶                         تاریخ شهادت:۱۳۸۴

نواب در اول خرداد ماه ۱۳۵۶ در روستای چناران از توابع جیرفت دیده به جهان گشود.با پایان تحصیلات دبیرستان در سال۱۳۸۱ به استخدام نیروی انتظامی درآمد.نواب سرانجام در تاریخ ۲۱/۱/۸۴در درگیری با اشرار و مزدوران در استان سیستان وبلوچستان به شهادت رسید.

شهیدیاسر شمس الدینی

محل شهادت:تفت شهر                   تاریخ تولد:۱۳۶۴                         تاریخ شهادت:۱۳۸۴

یاسر اول تیر ماه ۱۳۶۴در روستای گنجان از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشودوتحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همان روستا به پایان برد.در سال ۱۳۷۴عازم خدمت مقدس سربازی شد و سرانجام۱۱/۵/۱۳۸۴ در شهر تفت به شهادت رسید.

شهید خسرو شمس الدینی

محل شهادت:پیشین                       تاریخ تولد:۱۳۶۰                         تاریخ شهادت:۱۳۸۸

خسرو در خرداد ۱۳۶۰در خانواده مذهبی در منطقه قشلاقی شهرستان جیرفت دیده به جهان گشود.دوران کودکی را همراه با سختی های عشایری سپری نمود.او به دلیل روحیه جهادی که داشت به استخدام سپاه درآمد.سرانجام در ماموریت امنیتی منطقه جنوب شرق در۲۶مهر ماه۱۳۸۸ در منطقه پیشین در عملیات تروریستی به شهادت رسید.

 

 

 

 

]]>
https://sobherabor.ir/24969/%d8%b3%d9%86%da%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%8a%d8%aa-%d9%87%d8%a7%d9%8a-%d8%b7%d9%84%d9%88%d8%b9-%d8%ad%d9%82%d9%8a%d9%82%d8%aa/feed/ 2
درباره شهدای روستای نمونه کشوری گنجان رابر چه می دانید ؟ https://sobherabor.ir/24770/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%8a-%d8%b1%d9%88%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%8a-%d9%86%d9%85%d9%88%d9%86%d9%87-%d9%83%d8%b4%d9%88%d8%b1%d9%8a-%da%af%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%86/ https://sobherabor.ir/24770/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%8a-%d8%b1%d9%88%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%8a-%d9%86%d9%85%d9%88%d9%86%d9%87-%d9%83%d8%b4%d9%88%d8%b1%d9%8a-%da%af%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%86/#comments Sun, 14 Sep 2014 09:46:59 +0000 http://sobherabor.ir/?p=24770 به گزارش” صبح رابر” فرازی از زندگینامه ۵۹ شهید از ۷۰ شهید روستای نمونه کشوری گنجان که به همت ستاد یادواره سرداران و ۷۰ شهید روستای نمونه کشوری جمع آوری شده ،که در ادامه می خوانید :

بسم رب الشهداء و الصدیقین
زنده نگه داشتن یاد شهدا ، کمتر از شهادت نیست.(مقام معظم رهبری؛ حضرت آیه الله خامنه ای مدظله العالی)
سلام به مولایم مهدی که قلب های عاشقان، بی قرار و پریشان به عشق آمدنش می تپد و سلام به شهدا و امام شهدا که هرآنچه امروز از عشق و محبت سخن می رود گوشه ای از دریای عمیق و ژرف طاعت و بندگی آنان و جانبازی و فداکاری های آنان است .

 

۱-   شهیدسید ابراهیم حسینی

شهید سید ابراهیم حسینی فرزند: سید محمود تاریخ تولد: 1/5/1354 تاریخ شهادت: 30/11/1381 محل شهادت: منطقه سیرچ کرمان

شهید سید ابراهیم حسینی
فرزند: سید محمود
تاریخ تولد: ۱/۵/۱۳۵۴
تاریخ شهادت: ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: منطقه سیرچ کرمان

 

در یکی از روزهای گرم مرداد سال ۱۳۵۴ درروستای گلینوئیه از توابع شهرستان رابُر درخانواده ای نامدار ازسادات این شهرستان ، دفتر زندگی سید ابراهیم گشوده شد، ابراهیم تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان برد تحصیلات راهنمایی را در روستای گنجان ادامه داد.

روحیه سلحشوری او خیلی زود پایش را به سپاه کشاند سال ۱۳۷۰وارد دبیرستان سپاه شد ورسما به جرگه فداییان حریم ولایت پیوست، این مهم می توانست فصل نوینی در زندگی سید ابراهیم باشد. سید ، همزمان با مشغله کاری که در سپاه داشت تحصیلات دانشگاهی اش را نیز ادامه داد و سال ۱۳۸۰مدرک کارشناسی مدیریت بازرگانی را از دانشگاه دریافت کرد. شهادت طلبی از خصوصیات بارز سید بود وگریه های شیدایی او در ندبه وکمیل هنوز در یادها مانده است. نافله های مداوم ، سجده های طولانی و التماس هایی که از جنس نیاز بود بی پاسخ نماند وسید ابراهیم در شب عید غدیر سال ۱۳۸۱به همراه ۲۷۵پرستوی مهاجر از ستیغ کوه به سوی دوست پرواز کرد.

آرامگاه این فرزند پاک رسول خدا در روستای گنجان ، امروز زیارتگاه دردمندان وعارفین به فرهنگ ایثار وشهادت است.

۲ – شهیداحمد افروغ

شهید احمد افروغ فرزند: محمد تاریخ تولد: 1/3/1338 تاریخ شهادت: 10/5/1362 محل شهادت: مهران

شهید احمد افروغ
فرزند: محمد
تاریخ تولد: ۱/۳/۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۱۰/۵/۱۳۶۲
محل شهادت: مهران

 

احمد افروغ ، درخرداد ماه ۱۳۳۸ درخانواده ی دوستدار اهل بیت علیهم السلام و از پدر و مادری به نام های محمد و زینب ، در روستای گنجان چشم به جهان گشود .

این عزیز ؛ دروس مکتبخانه های قدیم و قرآن کریم و همچنین دوره ی ابتدایی را درهمین روستا فرا گرفت .

در پاییزسال ۱۳۵۹ و با آغازتهاجم رژیم بعث عراق به کشور اسلامی مان ، احمد افروغ به همراه اولین پاسداران اعزامی ازمنطقه ی رابُر به جبهه های جنگ شتافت و پس ازچند بار حضور حماسی درصحنه های نبرد در دهم مردادماه ۱۳۶۲ درحالی که در جبهه ی مهران ، با آرپی جی به شکار تانک های دشمن می پرداخت هدف گلوله قرارگرفت و روح بلند و بیقرار او به مولا یش ابا عبدالله الحسین ( ع) پیوست .

از این شهید والا مقام دو فرزند به نام های عبدالرحمن و زهرا به یادگار ماند که فرزند دختر ایشان در سنین جوانی، روحش ازاین دنیا پر کشید و درکنار پدرعزیزش آرام گرفت .

این شهید عزیزدارای دو برادر است که هر دو از شیر مردان جبهه های ی نبرد هستند ؛ یکی ازآنان به نام مختار ، هم مدال ۵۰ درصدی جانبازی و هم ۸ سال اسارت زندان های بعث عراق را دارد و دیگری به نام محمود ، سابقه ی حضور چندین باره درجبهه ها و چندین مرحله جانبازی را زیور کارنامه پر افتخار زندگی خود کرده است .

 

۳ – شهید احمد ستوبر

شهید احمد ستوبر فرزند:  صحبتعلی تاریخ تولد: 1/3/1335 تاریخ شهادت : 28/8/1359 محل شهادت : سومار

شهید احمد ستوبر
فرزند: صحبتعلی
تاریخ تولد: ۱/۳/۱۳۳۵
تاریخ شهادت : ۲۸/۸/۱۳۵۹
محل شهادت : سومار

 

احمد ؛ در سال ۱۳۳۵ در یکی از مناطق عشایری شهرستان رابر دیده به جهان گشود. دوران کودکی را همراه با مشقت های زندگی عشایری سپری کرد. پدرش او را به مکتب خانه فرستاد تا هم با قرآن آشنا شود و هم سواد یاد بگیرد.

احمد در سا ل ۱۳۵۳ ازدواج کردودر سال۱۳۵۵ به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوران آموزشی در پادگان ۰۵ کرمان تا سال ۵۷ در حال گذراندن خدمت سربازی بود. با شروع جنگ تحمیلی علیه کشورمان ، در کسوت داوطلب و بسیجی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. مدت کوتاهی از حضورش در جبهه های غرب نگذشته بود که در اسلام آباد غرب به درجه رفیع شهادت نایل آمد و با گذشت سهدهه از شها دت این مجاهد، هنوز پیکرمطهرش به وطن باز نگشته است.

از این عزیز یک دختر و یک پسر به یادگار ماند که پس از چندی؛فرزند پسر او به نام رمضان ، در شب عید غدیر ۱۳۸۱ در منطقه سیرچکرمان در جریان سقوط هواپیمای حامل پاسداران ، به خیل شهدا پیوست و به فراق پدرش پایان داد .

اهمیت به نماز و مهربانی از ویژگی های شخصیتی شهید احمد ستوبر بود.

۴ – شهیداکبر شمس االدینی

شهید  اکبر شمس االدینی فرزند: دیدارعلی تاریخ تولد: 3/2/1322 تاریخ شهادت: 21/11/1364 محل شهادت : اروند رود

شهید اکبر شمس االدینی
فرزند: دیدارعلی
تاریخ تولد: ۳/۲/۱۳۲۲
تاریخ شهادت: ۲۱/۱۱/۱۳۶۴
محل شهادت : اروند رود

 

اکبر، در سال ۱۳۲۲ در قصبه آبدر از توابع شهرستان رابُر در خانواده ای مستضعف از عشایر ایل لری واز پدر و مادری به نامهای دیدارعلی و زینب ، دیده به جهان گشود.

در ۷ سالگی، خانواده اکبر او را به مکتب­خانه فرستادند تا در کنار کار و تلاش، قرآن یاد بگیرد. اکبربا عشق وپشتکاری که در یاد گیری قرآن داشت به زودی توانست کتاب های مرسوم آن زمان مکتبخانه ها را به پایان برده و بعد از چند سال که تبعیض و بی عدالتی آن روز حکومت پهلوی در نبود امکانات آموزشی برای عشایر او را آزار می داد خود مکتب خانه ای راه انداخت و به آموزش قرآن به کودکان ایل همت گماشت و تعدادی از شهدا و رزمندگان و جانبازان ایل از شاگردان درس مکتب خانه او بودند .

درزمان مبارزات مردم ایران برعلیه رژیم منحوس پهلوی ،اکبر نیز همانند بسیاری ازغیورمردان ایلیاتی از حامیان جدی حضرت امام « ره» بودو در این راه ازهیچ کوششی دریغ نمی کرد

این عزیز،در بهار سال ۱۳۶۳ به جبه های جنگ اعزام شد و پس از چندین مرحله حضور در جبهه ، سرانجام در سحرگاه ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ با اصابت ترکش خمپاره به آرزوی دیرینه اش رسید .

از شهیداکبر ، دودختر ودو پسر به یادگار مانده است.

نوع دوستی ، مهمان نوازی و توجه به انجام وظایف شرعی ازمهمترین خصوصیات اخلاقی شهید اکبرشمس الدینی بوده است .

۵ – شهیدامیدعلی شمس االدینی

شهید  امیدعلی شمس االدینی فرزند: حاجی  تاریخ تولد: 10/1/1347 تاریخ شهادت :22/1/1362 محل شهادت : شرها نی

شهید امیدعلی شمس االدینی
فرزند: حاجی
تاریخ تولد: ۱۰/۱/۱۳۴۷
تاریخ شهادت :۲۲/۱/۱۳۶۲
محل شهادت : شرها نی

امیدعلی شمس الدینی فرزند حاجی در تابستان سال ۱۳۴۵ در یکی از مناطق ییلاقی عشایر ایل لری ازپدر و مادری به نام های حاجی و سیما به دنیا آمد .

در سن شش سالگی ، این عزیز وارد مکتبخانه شد و باهوشِ سرشار و استعداد مثال زدنی و علاقه وافر ، در مدت کوتاهی قرآن را نزد مکتب داری به نام اکبر شمس الدینی که او نیز به خیل شهدا پیوست فرا گرفت . امیدعلی رغم سن کم، در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در بازی های کودکانه با همسالانش بارها تنفر خود را از رژیم منحوس پهلوی و علاقه مندیش را به حضرت امام نشان می داد، تیز بینی و بصیرت این عزیز در شناخت اهداف انقلاب و شخصیت بزرگ امام برای کودکی در سن وسال او عجیب می نمود.

پس از تجاوز رژیم بعث عراق به خاک میهن اسلامی، امیدعلی با شور و شوق وصف ناپذیری به جبهه های نبرد شتافت.

روحیه جنگ آوری و شجاعت این عزیز در لحظه های سخت نبرد از منظر دوستان و همرزمانش تحسین برانگیز و شور آفرین است.

شیفتگی امیدعلی به ائمه اطهار علیهم السلام بویژه حضرت فاطمه زهرا ( س)، حضرت امام، عشق به شهادت، اخلاص و عدم وابستگی او به دنیا از ویژگی های او بود.

عملیات والفجر ۱ در منطقه زبیدات عراق بهانه ای برای پرواز روح بلند امیدعلی به عرش شد . پدرش در آرزوی دیدار او در سال ۱۳۹۱ به دیار باقی شتافت و مادرش همچنان چشم انتظار امیدش بسر می برد .

۶ – شهید تیمور شمس الدینی

شهید  تیمور شمس الدینی فرزند : سیف الله  تاریخ تولد: 5/2/1343 تاریخ شهادت: 16/8/1362 محل شهادت: مریوان

شهید تیمور شمس الدینی
فرزند : سیف الله
تاریخ تولد: ۵/۲/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۱۶/۸/۱۳۶۲
محل شهادت: مریوان

تیمور ، سال ۱۳۴۳ در خانواده مذهبی و در روستای گنجان از توابع شهرستان رابّر دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در آغوش پدر و مادر دیندار سپری کرد. دوران ابتدایی وراهنمایی را درهمین روستابه پایان برد. با شلعه ور شدن آتش جنگ ، بالبیک به فرمان رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در کسوت بسیجیِ داوطلب ،عازم جبهه های دفاع از کیان اسلامی شد.

او پس از حضور موثر در جبهه های غرب و جنوب و شرکت در چندین عملیات دفاع مقدس سرانجام در تاریخ ۱۶/۸/۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۴ درمنطقه عملیاتی مریوان به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

آرامگاه تیمور در روستای نمونه و شهید پرور گنجان زیارتگاه دوستداران فرهنگ بالند ه ایثار و شهادت است.

 

 

 

 

 

۷ – شهید جانمراد شمس الدینی

شهید  جانمراد شمس الدینی فرزند : مرید تاریخ تولد: 2/1/1343 تاریخ شهادت: 4/12/1365 محل شهادت : ام الرصاص

شهید جانمراد شمس الدینی
فرزند : مرید
تاریخ تولد: ۲/۱/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۴/۱۲/۱۳۶۵
محل شهادت : ام الرصاص

 

سال ۱۳۴۳ درمنطقه عشایر نشین حومه ی شهرستان رابُر درخانواده مذهبی مرید و همایون ، کودکی زیبارو چشم به جهان گشود ، نام کودک را جانمراد گذاشتند. وقتی این کودک به سن ۷ سالگی رسید ، پدرش او را به مکتب خانه فرستاد .

سن نوجوانی جانمراد مصادف با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی «ره» بود وجانمراد ازآنجا که به شرکت دربرنامه های انقلابی ومذهبی علاقه ی وافری داشت با شرکت دراین مجالس روح وفکر خودرا برای دفاع از دین و آرمان های حضرت امام «ره» آماده کرد .

با شروع جنگ تحمیلی ، جانمراد به جبهه ها اعزام شد وبه عنوان تخریبچی لشکر۴۱ ثارالله ، دربیشتر عملیات های دفاع مقدس حضور موثروپررنگی داشت ، درطی حضور در جبهه ، چندین بار مجروح شد و علی رغم عدم بهبودی کامل ازهمان بیمارستان به جبهه برمی گشت.

جانمراد ،در سال ۱۳۶۳ با دختری ازاقوام خویش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ، فرزند دختری است که هم اکنون در کسوت پزشک ، در حال خدمت به جامعه است .

شهید جانمراد درسال ۱۳۶۵ و چند ماه پس ازتولد فرزندش درتاریخ ۴/۱۰/۱۳۶۵ درعملیات کربلای ۴ در جزیره ام الرصاص به فیض بزرگ شهادت نائل آمد و دوستان ، همرزمان وخانواده ی این عزیز همچنان چشم انتظار زیارت پیکر مطهرش هستند .

۸ – شهید جعفرشمس الدینی

شهید  جعفرشمس الدینی فرزند: محبعلی تاریخ تولد: 1/1/1360 تاریخ شهادت : 30/11/1381 محل شهادت : منطقه سیرچ کرمان

شهید جعفرشمس الدینی
فرزند: محبعلی
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۶۰
تاریخ شهادت : ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت : منطقه سیرچ کرمان

 

جعفر ، در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ به دنیا آمد . پدرش محبعلی نام داشتت . تحصیلات ابتدایی وراهنمایی را در شهرستان رابر و دوره ی دبیرستان را در دبیرستان مکتب المهدی (عج) کرمان در رشته تجربی گذراند. درآزمون ورودی دانشگاه ها درسال ۱۳۷۸ ، در رشته کاردانی اموراداری دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شدو پس از فارغ التحصیلی ، در لشکر ۴۱ ثارا… مشغول به کار شد و و در خرداد ۱۳۸۱ ازدواج کرد ونه ماه پس از ازدواج در تاریخ ۳۰/۱۱/۱۳۸۱ در ارتفاعات سیرچ کرمان همراه با ۲۷۵ کبوتر خونین بال همرزمش در سانحه هماپیما ایلیوشین سپاه و در سودای عشق به ولایت امر مسلمین به فیض عظمای شهادت نائل آمد.

حاصل زندگی مشترک جعفر وهمسرش فرزند پسری است به نام محمد حسین که چند ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد .

اهمیت فوق العاده به شرکت در مراسم مذهبی و نمازهای جمعه و جماعت بویژه مداومت در قرائت دعای کمیل و کمک واحترام فوق العاده به پدر از خصوصیات بارز این عزیز بوده است .

۹ – شهید جواد میرگنجانی

شهید  جواد میرگنجانی فرزند : حسین  تاریخ تولد: 1/2/1346 تاریخ شهادت : 22/11/1364 محل شهادت: اروند رود

شهید جواد میرگنجانی
فرزند : حسین
تاریخ تولد: ۱/۲/۱۳۴۶
تاریخ شهادت : ۲۲/۱۱/۱۳۶۴
محل شهادت: اروند رود

 

 

اول اردیبهشت ماه ۱۳۴۶ ، پدر ومادری به نام های حاج حسین ازبزرگان و معتمدین روستای گنجان ومادری به نام ایران ، خانواده ای سرشار از ارادت به اولاد علی (ع) ، خداوند کودکی به آنان داد که اسمش را انوشیروان گذاشتند. وقتی به سن مدرسه رسید ، تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش و تحصیلات راهنمایی را در روستای مجاور(سیه بنوئیه ) ادامه داد.

کودکی او مصادف با مبارزات مردم قهرمان ایران بر علیه رژیم شاه بود و انوشیروان همپای سایر مبارزان انقلابی ، اعلامیه های حضرت امام را در روستای گنجان پخش می کرد و نقل می کنند طرفدارا شاه این کودک را تعقیب کردند تا عکس ها واعلامیه های امام را ازاو بگیرند اما او بالای درخت قایم شده بودتا از شر آنها خلاص شود واینگونه بود تا روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بدون واهمه عکس حضرت امام را در جلوی تراکتور نصب کرده بود .

انوشیروان ؛از نامی که برایش انتخاب کرده بودند ناراضی بود ، آنقدر گفت وگفت تا مجبور شدند اسمش را به «جواد » که خودش انتخاب کرده بود تغییر دهند. جواد می گفت : وقتی مهدی ، حسین ، محمدجواد و… هست چرا «انوشیروان» ، خجالت می کشم اسمم انوشیروان باشه.

با شروع جنگ تحمیلی ، این شیر بچه ی گنجانی در حالی که دوران نوجوانی را پشتت سر می گذاشت پا به جبهه ها نهاد وبا توجه به شجاعت و چالاکی که داشت در سمت بیسیم چی گردان ۴۱۵ لشکر ۴۱ ثارالله مشغول خدمت شد . زخم تیر ترکش ها و گازهای مخوف شیمیایی نتوانست جواد را زمین گیر کند .

بهمن ماه ۱۳۶۴ ، عملیات والفجر ۸ بهانه ای شد برای پایان فراق جواد ، تا روح بیقرارِ پیک چابک گردان ۴۱۵ آرام بگیرد و پیکر مطهرش در آستان شهیدان روستای گنجان زیارتگاه عارفان مقام شهدا باشد .

۱۰–شهید حبیب الله شمس الدینی

شهید  حبیب الله شمس الدینی فرزند: مراد تاریخ تولد: 10/6/1344 تاریخ شهادت: 13/12/1365 محل شهادت: شلمچه

شهید حبیب الله شمس الدینی
فرزند: مراد
تاریخ تولد: ۱۰/۶/۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۱۳/۱۲/۱۳۶۵
محل شهادت: شلمچه

 

در سال ۱۳۴۳ ، حبیب الله فرزند مراد دریکی ازمناطق ییلاقی شهرستان رابر به دنیا آمد ، در ۷ سالگی سواد خواندن ونوشتن قرآن کریم را نزد پدرش که ازمردان متدین ایل لری بود فرا گرفت . درسسال ۱۳۶۵ با لبیک به فرمان حضرت امام (ره) عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و پس از حضوری موثر ، عاشقانه و پر ثمر در عملیات کربلای ۵ در کانال ماهی به درجه رفیع شهادت نایل امد . پیکر حبیب ا.. در روستای نمونه و شهید پرور گنجان به خاک سپرده شده است.

دوستان و آشنایان این عزیزنقل می کنند که حبیب الله ، از ۹ سالگی پس از اینکه قرآن را فرا گرفت هرگز نمازش قضا نشد و اندکی که بزرگترشد نماز را بدون تعقیبات نمی خواند و قران جیبی همراه داشت ودائم الوضو بود.

در وصیت نامه ی این عزیز به تقوی و پرهیزگاری ،پشتیبانی ازحضرت امام ، توجه به نماز ، دعا ونیایش به درگاه الهی و رعایت حجاب تاکید شده است .

۱۱ – شهید حسن شمس الدینی 

شهید  حسن شمس الدینی فرزند: ببرعلی تاریخ تولد: 1/1/1344 تاریخ شهادت:12/2/1361 محل شهادت: دوکوهه

شهید حسن شمس الدینی
فرزند: ببرعلی
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۴۴
تاریخ شهادت:۱۲/۲/۱۳۶۱
محل شهادت: دوکوهه

 

حسن ، در سال ۱۳۴۴ در منطقه عشایرنشین شهرستان جیرفت به دنیا آمد ،پدر ومادر بزرگواراین عزیزبه نام های ببرعلی و غزاله در۷ سالگی او را به مکتبخانه های مرسوم آن زمان فرستادند تا قرآن و سواد خواندن ونوشتن را بیاموزد .

دوران نوجوانی را در کنار پدرومادر گذراند ودر امور دامداری به آنها کمک می کرد . دراواخر سال ۱۳۶۰ به جبهه های حق علیه باطل شتافت وسرانجام در مرحله اول عملیات بیت المقدس در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ همپرواز ملایک شد. پیکر مطهر این عزیز ۱۵ روز درزیر آفتاب گرم منطقه دوکوهه و سیدجابر ماند تا اینکه پس ازتشییع درگلزار شهدای روستای گنجان در کنار سایر همرزمانش ماوی گرفت تا زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان فرهنگ ایثار و شهادت باشد.

نقل می کنند در آخرین خداحافظی اینگونه با خانواده اش وداع کرد ( نقل به مضمون ) : « برایم گریه نکنید، شهید گریه ندارد. برادرانم خوب گوش کنید : اگر حسن را دوست دارید به خط ولایت پایبند باشید، زیرا این راه هم دفاع از خون شهدا است هم حفظ آرمان های انقلاب ، هم دشمنان داخلی و خارجی خوار می شوند و هم ابرقدرت ها احساس پوچی می کنند.برادرانم:اگر دوستدار حسن هستید، خادم خمینی باشید. »

۱۲ – شهیدحسن شمس الدینی نژاد ( آقارحیم)

شهید حسن شمس الدینی نژاد ( آقارحیم) فرزند: آقارحیم تاریخ تولد: 28/10/1346 تاریخ شهادت: 5/7/1360 محل شهادت: آبادان

شهید حسن شمس الدینی نژاد ( آقارحیم)
فرزند: آقارحیم
تاریخ تولد: ۲۸/۱۰/۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۵/۷/۱۳۶۰
محل شهادت: آبادان

حسن ، سال ۱۳۳۷ در خانه مذهبی آقارحیم ، مکتب دار ( معلم قرآن ) طایفه عبدالهی از طوایف ایل لری شهرستان رابُر دیده به جهان گشود . این عزیز ، قرآن کریم و سایر کتاب های مرسوم در مکتبخانه های آن زمان را ازپدرش فرا گرفت که صوت دلنشین و قرائت شیوای این عزیز هنوز در گوش دوستان و بستگان طنین انداز است و به دلیل قرابت و انس با کلام وحی از او شخصیتی متین , آرام و مهربان ساخته بود.

بعد از فوت پدر ٬ حسن به همراه برادر بزرگترش شهیدفلکناز ، جهت کار در کارخانه سیمان به کرمان مهاجرت کردند. ایام زندگی این عزیز در کرمان ، مقارن باتظاهرات مردمی علیه حکومت شاهنشاهی بود و او به دلیل بصیرتی که نسبت به حضرت امام « ره » داشت یکی از افراد ثابت تجمعات انقلابیون به حساب می آمد .

با شروع تهاجم ارتش بعث عراق به خاک کشورمان ٬ پس از بسیج گروه های عشایری ، در معیت اولین گروه اعزامی عشایر ، عازم جبهه های نبرد با دشمن بعثی شد.

حسن ؛ پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ در جریان عملیات ثامن الائمه ( شکست حصر آبادان ) به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای روستای شهید پرور گنجان آرمیده است. ازاین شهید سرافراز یک فرزند پسر به نام الیاس به یادگار مانده است .

 

۱۳ –شهیدحسین میرگنجانی

شهید حسین میرگنجانی  فرزند: ابراهیم تاریخ تولد: 1/1/1353 تاریخ شهادت: 30/11/1381 محل شهادت: منطقه سیرچ کرمان

شهید حسین میرگنجانی
فرزند: ابراهیم
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۵۳
تاریخ شهادت: ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: منطقه سیرچ کرمان

حسین ، آغازین روزهای سال ۱۳۵۳ در روستای گنجان و از پدر ومادری به نام های ابراهیم و نساء به دنیا آمد .تحصیلات ابتدایی را در دبستان ۱۷ شهریور و دوره راهنمایی را نیزدر مدرسه بلال حبشی همین روستا گذراند . دوره دبیرستان را در دبیرستان مکتب المهدی (عج ) سباه در شهرکرمان به پایان برد و سپس در لشکر ۴۱ ثارالله مشغول خدمت شد.

روحیه سلحشوری وجنگاوری حسین باعث شد وی ، آموزش های خاص تکاوری را ببیند و چندین نوبت برای فراگیری آموزش های وی‍ژه نظامی عاز م شهرهای تهران- تبریز و اهواز شد .

وی که یکی از نیروهای ورزیده وپا به رکاب سباه به حساب می آمد جهت انجام ماموریتی ویژه به استان سیستان و بلوچستان اعزام گردید و سرانجام هنگام برگشت از این ماموریت ، در تاریخ ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه در جریان سانحه هوایی به درجه رفیع شهادت نایل آمد .

تکه هایی از پیکر مطهرش به خیل کاروان شهدای روستای گنجان پیوست . از حسین یک فرزند دختر به یادگار مانده است.

این شهید عزیزتوصیه می کرد که ؛ هوشیار باشید ، تهاجم دشمن به فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی آغاز شده است ، حواستان باشه در همه حال گوش به فرمان ولایت فقیه باشید ، به پدر ومادر احترام بگذارید.

۱۴ –شهید حمدالله شمس الدینی

– شهید  حمدالله شمس الدینی  فرزند: یدالله  تاریخ تولد : 20/4/1350 تاریخ شهادت : 9/12/1374 محل شهادت : سیرجان

– شهید حمدالله شمس الدینی
فرزند: یدالله
تاریخ تولد : ۲۰/۴/۱۳۵۰
تاریخ شهادت : ۹/۱۲/۱۳۷۴
محل شهادت : سیرجان

 

حمدالله ؛ در سال ۱۳۴۵در خانواده ی عشایری به دنیا آمد ، نام پدرش یدالله ونام مادرش زلیخا بود .حمدالله قرآن کریم را نزد عمو و پدرش آموخت .

پدرحمدالله که از افراد متدین وانقلابی بود ازهمان آغازین روزهای جنگ به جبهه ها شتافت وپس ازچندی پسرش حمد الله نیز به او پیوست . دربسیاری از عملیات های دفاع مقدس سه نفر ازاعضای خانواده ( پدر ودوفرزند ایشان ) در عملیات ها حضورداشتند.

حمدالله که به شهامت ، شجاعت و بی باکی مشهور بود در واحد تخریب لشکر ۴۱ثارالله به عنوان یکی از کارآمدترین نیروهای واحد تا پایان جنگ حضور داشت و شجاعت و زبدگی مثال زدنی اش او را به چریکی بی بدیل در میدان های مختلف نظامی تبدیل کرده بود و سخت ترین عملیات های شناسایی و گشایش معبرها به دست توانمند این عزیز انجام می شد

حمدالله از اینکه دست تقدیر الهی از قافله شهدا جدایش کرده بود گله مند بود اما سرانجام در نهم اسفند۱۳۷۴درمنطقه ی عمومی سیرجان به آرزویش رسید وخود رابه کاروان شهدا رساند.پیکر مطهراین عزیز در روستای گنجان به خاک سپرده شدوازاین عزیز یک پسر ویک دختر به یادگار مانده است.

۱۵ – شهید حمیدرضا حسینخانی

شهید  حمیدرضا حسینخانی  فرزند: عباس تاریخ تولد: 4/4/1357 تاریخ شهادت: 30/11/1381 محل شهادت: منطقه سیرچ کرمان

شهید حمیدرضا حسینخانی
فرزند: عباس
تاریخ تولد: ۴/۴/۱۳۵۷
تاریخ شهادت: ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: منطقه سیرچ کرمان

حمید رضا درتیرماه ۱۳۵۷ چشم به جهان گشود تا روشنا بخش چشم وچراغ خانواده شود .پدرش ، عباس نام دارد . حمیدرضا ، تحصیلات ابتدایی را در دبستان زادگاهش روستای گلینوئیه به پایان برد ، دوره راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی روستا ی گنجان مشغول به تحصیل گردید و سپس تحصیلات متوسطه را در دبیرستان مکتب المهدی (عج ) سپاه به پایان برد و در لشکر ۴۱ ثارا.. مشغول خدمت شد.

چندین نوبت برای فراگیری آموزش های وی‍ژه نظامی عازم شهرهای مختلف شد و سرانجام هنگام برگشت از یک ماموریت ، در سانحه هوایی ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان   همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه مزد عمر کوتاه سرشار ازاخلاص و دوستی اش را از خداوند گرفت و به آرزوهایش رسید.

تکه هایی از پیکر مطهرش به شهدای روستای گنجان ملحق شد تا برای همیشه زیارتگاه ارادتمندان فرهنگ ایثار وشهادت باشد .

شجاعت ، اخلاص واز خود گذشتگی ازمهمترین ویژگی های بارز این شهید عزیز بود .

۱۶- شهید دادمولا شمس الدینی

شهید  دادمولا شمس  الدینی فرزند : اسدالله  تاریخ تولد: 1/2/1338 تاریخ شهادت: 20/1/1361 محل شهادت : دشت عباس

شهید دادمولا شمس الدینی
فرزند : اسدالله
تاریخ تولد: ۱/۲/۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۲۰/۱/۱۳۶۱
محل شهادت : دشت عباس

دادمولا ، زمستان سال ۱۳۳۹ در شهرستان رابر به دنیا آمد. پدرش اسدا… ومادرش سکینه نام داشت ، به دلیل علاقه زیادی که به حضرت امیر المومنین (ع)داشتند کودک را هدیه مولا می دانسته و نام دادمولا را برایش انتخاب کردند و ازهمان کودکی به همراه پدر در مراسم مختلف مذهبی شرکت می کرد. در سن ۷ سالگی به مکتب خانه های مرسوم آن زمان رفت و قرآن را فراگرفت و به دیگران نیز آموزش می داد .

دادمولا ازنوجوانی رساله علمیه حضرت امام (ره)را در اختیار داشت و بنا به گفته بستگان، آن قدر از خبر ورود حضرت امام (ره ) به میهن اسلامی خوشحال شده بود که هیچگاه چنین شادی ونشاطی را در چهره او احساس نکردند .

با تجاوز ارتش بعثی به خاک کشورمان ، دادمولا در بسیج سپاه رابر ثبت نام کرد و در ۱۶/۱۲/۶۰ عازم جبهه شد وبعد از حضوری موثر در جبهه ها سرانجام در جریان عملیات فتح المبین در دشت عباس در حالی که از ناحیه دست مجروح شده بود اصرار دوستان راکه می خواستند برای درمان به پشت جبهه منتقل شود نپذیرفت . زمانی که به محاصره دشمن افتادند در یک نبرد تن به تن با دست دیگرش به مصاف دشمن رفت و سرانجام با شلیک مستقیم تیر به سرش سبک بال تا آسمان ها پرواز کرد ، پیکر مطهرش سه شبانه روز زیر آفتاب ، زیر چکمه عراقی ها ماند و سرانجام در بهشت زهرای روستای نمونه گنجان آرمید.

خاطره ی ذیل که اززبان یکی همرزمان درزمینه نحوه شهادت این عزیز گفته شده شنیدنی است :

– حلقه محاصره هر لحظه تنگ تر می شد یک دستش مجروح شده بود آن را با چفیه اش بسته بود با دست دیگرش می جنگید کلافه ام کرده بود هرچه اصرار می کردم برگردد قبول نمی کرد.ناگزیر خودم را از مهلکه خارج کردم ، تیربارچی عراقی خودش را به خاکریزی که چند ده متری دادمولا بود رساند . بعد از صدای تیر بار خبری از دادمولا نبود . پس از سه شب وقتی منطقه به دست نیروهای خودی افتاد ، بالای سرش رفتم چهار تیر پیشانیش را شکافته بود.

۱۷ –شهید درویش شمس الدینی

شهید  درویش شمس الدینی فرزند: مقصود علی تاریخ تولد: 1/4/1340 تاریخ شهادت: 2/1/1361 محل شهادت : دشت عباس

شهید درویش شمس الدینی
فرزند: مقصود علی
تاریخ تولد: ۱/۴/۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۲/۱/۱۳۶۱
محل شهادت : دشت عباس

سال ۱۳۴۰ در یکی از مناطق ییلاقی حومه شهرستان رابر در خانواده ای مذهبی و متدین ، فرزندی بدنیا آمد که پدرش مقصود ، نام درویش را برایش انتخاب کرد او به دلیل عدم دسترسی به امکانات آموزشی، قرآن را نزد ملای مکتب خانه فرا گرفت

فقر مالی خانواده او را مجبور کرد از ۱۲ سالگی آستین بالا بزند و برای کمک به معیشت خانواده کار کند او به شهر کرمان عزیمت کرد و در کارخانه سیمان کرمان مشغول کار شد. درویش روزها کار می کرد و شبها پوستر و اعلامیه های امام را در سطح شهر پخش می کرد و هر موقع به شهرستان می آمد کوله باری از اعلامیه ها و رساله حضرت امام ره را با خودش به ایل می آورد و هیچ ابایی از خطرات احتمالی در این مسیر نداشت و فعالانه در راهپیمایی ها و جلسات انقلابیون شرکت میکرد.

در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن اموزش های لازم در پادگان ۰۵ کرمان ، عازم جبهه آبادان شد و پس از ماه ها دفاع جانانه از کیان کشور اسلامی سرانجام۲/۱/۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس به درجه رفیع شهادت نایل امد بعد از ۹ روز که جسدش زیر چکمه های عراقی ها ماند برای همیشه در گلزار شهدای روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمید.

بخشی ازوصیت این عزیز بسیار خواندنی است :

«حال که انقلاب اسلامی می رود تا به انقلاب جهانی حضرت بقیه الله متصل شود و تا آخرین قطرات خونمان در مقابل زورگویان خواهیم ایستاد. تا وجبی از خاک ایران در اشغال بیگانگان باشد صحنه مبارزه را ترک نخواهیم کرد.

ما پیروز یم ، ما حاکمان روی زمین خواهیم بود این حرف سرباز درویش شمس الدینی نیست وعده خداوند است.»

«پدرم :

–       مهریه همسرم را بیشتر از آنچه هست بپردازید ، از اموالش خرج کرده ام.

–       هزار تومان خمس گردنم است بپردازید

–       سالی یک بار از اموال و دارائیم برای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مجلس عزا بگیرید.»

۱۸ – شهید رحمان شمس الدینی

شهید  رحمان شمس  الدینی   فرزند: حمزه تاریخ تولد: 1/7/1337 تاریخ شهادت:8/9/1360 محل شهادت : بستان

شهید رحمان شمس الدینی
فرزند: حمزه
تاریخ تولد: ۱/۷/۱۳۳۷
تاریخ شهادت:۸/۹/۱۳۶۰
محل شهادت : بستان

 

در سال ۱۳۳۷ ازپدر ومادری به نام های حمزه و گل افشان از عشایر طایفه غلامرضایی ایل لری، کودکی به دنیا آمد که نامش را رحمان گذاشتند. رحمن در ۴ سالگی مادرش را ازدست داد در هفت سالگی به مکتب خانه رفت و قرآن فرا گرفت ، ازسن ۱۰ سالگی نماز و روزه­اش قضا نمی شد.

ایام نوجوانی رحمن مقارن با راهپیمایی مردمی علیه حکومت عقب مانده پهلوی بود و او در خط اول فعالیت های انقلابی در منطقه به شمار می رفت.

با شروع جنگ تحمیلی عراق، جزء اولین جوانمردانی بود که برای بیرون راندن دشمن متجاوز از خاک عزیز کشورمان به جبهه ها شتافت .در سال ۱۳۶۰ به اصرار خانواده ازدواج کردو ۱۸ روز پس از ازدواج در حالی که برادرش حاج رحیم به دلیل از دست دادن هردو پای خود مجروح و در بستر بود، رحمان خود را به جبهه ها رساند ودر تاریخ ۸/۹/۱۳۶۰ روحش روح بلندش به ابدیت پیوست .

پیکر مطهر این عزیز به مدت شش ماه مفقود بود تا این که مشخص شد در کسوت شهدای گمنام در قطعه ۲۴ بهشت زهرای تهران دفن شده است .

این شهید عزیز درتاریخ ۰۳/۰۹/۱۳۶۰ برای پدرش نامه ای نوشته و پدر را برای فراق خود اینگونه آماده می کرده :

«ابوی مکرم ؛ از راه دور خدمتتان سلام دارم. در پناه امام زمان محفوظ باشید. پدرجان … مرگ ، صددرصدی است ، انسان یکدفعه [یک بار] بیشتر نمی میرد،چه بهتر که این یک دفعه در راه خدا باشد. امیدورام عفوم کنی. »

۱۹ –شهید رضا آقا ملایی ( برادرسردارشهید غلامحسین آقا ملایی)

شهید  رضا آقا ملایی (  برادرسردارشهید غلامحسین  آقا ملایی)  فرزند: نورالله  تاریخ تولد: 10/2/1346 تاریخ شهادت: 19/10/1365 محل شهادت: شلمچه

شهید رضا آقا ملایی ( برادرسردارشهید غلامحسین آقا ملایی)
فرزند: نورالله
تاریخ تولد: ۱۰/۲/۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۹/۱۰/۱۳۶۵
محل شهادت: شلمچه

رضا ، سال ۱۳۴۸در روستای گلینوییه از توابع شهرستان رابر پا به عرصه وجود گذاشت . دوران کودی را در خانواده ی اصیل وانقلابی نور الله وکوکب سپری کرد تحصیلات ابتدایی را در تنها مدرسه ی زادگاهش به پایان برد و برای ادامه تحصیل وارد مدرسه بلال حبشی گنجان شد .

رضا ، نوجوانی محجوب وخوش رفتار بود که اخلاقش دوستان وآشنایان را به شیفته خود کرده بوداوترجیح داد کارنامه قبولی اش را در جایی بگیرد که آرزویش را داشت بدین منظور درس را رها کرد وعازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.

رضا بیسیم چی بود، ارتباط زمینیان را را به اسمانها وصل می کرد حبیب حبیب، ژاله . حبیب حبیب، ژاله ، شاید هنوز هم این آوای ملکوتی در گوش بچه های گردان ضد زره باشد.وسرانجام در عملیات افتخار آفرین کربلای پنج در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵به همراه برادر بزرگترش سردارشهید غلامحسین آقاملایی در شلمچه به آرزوی دیرینه اش رسید و در گلزار شهدای روستای گنجان آرمید .

۲۰- شهید رضا حسینخانی

شهید  رضا حسینخانی  فرزند: درویش  تاریخ تولد: 1/1/1351 تاریخ شهادت: 4/3/1367 محل شهادت: شلمچه

شهید رضا حسینخانی
فرزند: درویش
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۵۱
تاریخ شهادت: ۴/۳/۱۳۶۷
محل شهادت: شلمچه

رضا ؛ در سال ۱۳۵۱ هجری شمسی در روستای گنجان از توابع شهرستان رابر چشم به جهان گشود. نام پدر این عزیز ، درویش رضا و نام مادرش کافیه بود . رضا در دو سالگی از نعمت سایه ی پر مهر و محبت پدر محروم گردید و سرپرستی او را برادر بزرگترش عباس ، برعهده گرفت .

رضا ، تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای گنجان به پایان برد و در حالی که دوره ی راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی این روستا می گذراند ، غیرت ، مردانگی و شجاعتش او را برای دفاع از مرزهای جغرافیایی و عقیدتی کشورش ترغیب کرد و همین امر باعث شد تا برای اعزام به جبهه نام نویسی کند و سرانجام در تابستان سال ۱۳۶۷ در حالی که ۱۶ بهار از عمرعزیزش می گذشت در جبهه ی شلمچه ، جانش را تقدیم عزت و سرافرازی دین و میهن عزیزمان نمود و پیکر مطهرش پس از سال ها به وطن بازگشت و در گلزار شهدای روستای گنجان به خاک سپرده شد .

همرزمان این شهید عزیز نقل می کنند که وی به دلیل کوچکی جثه برای تهیه لباس مناسبِ رزم با مشکل مواجه بود اما مردانه می جنگید و روح بلند و آسمانی او ، قله های معرفت را در کودکی طی کرد و آسمانی شد . روحش شاد و راحش پر رهرو باد .

۲۱ –شهیدرمضان حسینخانی

شهید رمضان حسینخانی فرزند: خداکرم  تاریخ تولد:1/10/1341 تاریخ شهادت: 6/5/1362 محل شهادت: مریوان

شهید رمضان حسینخانی
فرزند: خداکرم
تاریخ تولد:۱/۱۰/۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۶/۵/۱۳۶۲
محل شهادت: مریوان

۱۹رمضان سال ۱۳۴۱ ، روستای زیبا و سرسبز گنجان شاهد تولد کودکی زیبارو در خانواده ی آقای حسینخانی بود ، خداکرم و رقیه پدر ومادر این کودک ، به میمنت تولد فرزندشان در ماه مبارک رمضان ، نام «رمضان» را برای کودک دلبند خود انتخاب کردند .

رمضان که فرزند دوم خانواده بود در حالی پا به این دنیا گذاشت که خانواده ی وی به دلیل مشکلات ، سختی ها و تنگناهای اقتصادی ، در وضعیت معیشتی نامناسبی بسر می بردند به طوری که پدر ، مجبور بود در خارج از فصل کشاورزی جهت تامین بخشی از معاش خانواده به شهرهای کرمان و بندرعباس جهت کارگری ساختمانی عزیمت نماید .

رمضان تا پایان دوره ی ابتدایی را در روستای محل تولد و دوره ی راهنمایی را در روستای همجوار (سیه بنوئیه) گذراند وبا آغاز جنگ تحمیلی و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد درآمد و همزمان با خدمت در سپاه پاسداران ، موفق به اخذ دیپلم گردید. این عزیز به همراه دو برادرخود (محمد وحسین) در جبهه های دفاع مقدس حضور یافت و پس از رشادت های بسیار در حالی که فرماندهی یک گروهان را برعهده داشت ، در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۶۲ در منطقه ی عملیاتی مهران ، به درجه رفیع شهادت نائل آمد . پیکر مطهر این عزیز به مدت ۴۰ روز به دلیل ناشناس ماندن ، به شهرهای مختلف کشور فرستاده شد و نهایتا درشهرمقدس مشهد شناسایی گردید و پس از تشییع باشکوه ، در گلزارشهدای روستای گنجان درکنار سایر همرزمان شهیدش آرام گرفت .

شجاعت بی نظیر ، تقوا ، مهربانی ، نوع دوستی ، توجه به اعمال عبادی و رعایت اوامر الهی ، پرهیز از خوردن غذاهای مشتبه حتی اندک آن و ادای نماز در اول وقت ، از مهمترین خصوصیات بارز این شهید عزیز بود .

۲۲ – شهیدزمان الله ستوبر

شهید  زمان الله ستوبر فرزند: شهید احمد تاریخ تولد: 1/7/1355 تاریخ شهادت : 30/11/1381 محل شهادت : سیرچ

شهید زمان الله ستوبر
فرزند: شهید احمد
تاریخ تولد: ۱/۷/۱۳۵۵
تاریخ شهادت : ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت : سیرچ

اول مهر ماه ۱۳۵۷ در خانه کوچک و مذهبی احمد و خدیجه فرزندی دیده به جهان گشود که نامش را زمان الله گذاشتند. ۲ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید.

زمان ا.. ، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان بر د .روح انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد.

با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری او ل فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال ، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه سی ام بهمن ماه ۱۳۸۱ در منطقه سیرچ کرمان همراه با ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود.

دست نوشته ای ازایشان که درتاریخ ۲۲/۱۲/۷۵ با پدرشهیدش درد دل می گفته چنین است :

دلم به تنگ آمده ، بعد از ۱۵ سال هنوز بهانه ات را می گیرد، می خواهم به کردستان بروم به قله شاخ شیخیان به جایی که عاشقانه ایستادی و نماز عشق را به حسین (ع) اقتدا کردی. می خواهم به سینه بلورین و برف گرفته کوههای کردستان بروم و داستان رشادت و شهادتت را باز گو کنم.

می خواهم به کردستان بروم تا خاطره همیشه سبزت را در ذهن خویش جاوادانه کنم.

می خواهم برف های آغشته به خونت را اگرچه سالهاست آب شده و در دل خاک رفته باز یابم تا حدبث ایثارگری هایت را برایم بخواند . من به کردستان می روم جایی که صخره های کوهایش از صلابت   گامهایت به لرزه درمی آمده و سروهای سر بر افراشته اش به استواریت غبطه می خورند

ای مهربانترین پدر دنیا برای من، به سروها خواهم گفت که سرو من قامتش از شما استوارتر و سبزی لباسهایش از شما سبز تر بود.

پدرم قصه زند گی ات را به گوش همه خواهم رساند تا سروها و کوهها در آرزوی بوئیدن نسیم بمانند.

شرمتان باد گلوله های آتشین ، سینه ای را شکافتید که جز یاد حق در آن نبود . حنجره ای را دریدید که جز نام حق از آن برنخاسته بود. پایی را مجروح کردید که جز در راه حق گام برنداشته بود.

کاش می دانستم که قلب مهربانت، قلب پاکت و قلب با ایمانت در کدام نقطه از کردستان از تپش ایستاد تا خاک آن نقطه را بر دارم و در قلبم بریزم.

پدرم سوگند به روح بلندت و سوگند به هیبت امام ، سوگند به صلابت گامهایت، سوگند به خشاب خالی تفنگت، راهت را ادامه خواهم داد.

۲۳ – شهید سبزعلی شمس الدینی

شهید  سبزعلی شمس الدینی فرزند : محمد علی تاریخ تولد: 1/3/1339 تاریخ شهادت:4/2/1366 محل شهادت : بانه

شهید سبزعلی شمس الدینی
فرزند : محمد علی
تاریخ تولد: ۱/۳/۱۳۳۹
تاریخ شهادت:۴/۲/۱۳۶۶
محل شهادت : بانه

سال۱۳۳۹ در خانه محقر و مذهبی عزت الله و نورجان در منطقه ییلاقی آبدراز توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود .در۷ سالگی قرآن را درمکتب خانه فرا گرفت.

ایام جوانی به پیشه دامداری و عشایری روی آورد. وی که جوانی چالاک و با بینش عمیق سیاسی بود در همان سال های قبل ازانقلاب خود را مقلد حضرت اممامم «ره» میدانست وبیمحابا رساله عملیه ذایشان را همیشه با خود داشت .

اوایل سال ۱۳۵۹ با با دختر خاله اش ازدواج کرد .در شهریور ماه۱۳۶۴عازم جبهه شد.

در عملیات والفجر ۸ مجروح شد و پس از استراحت کوتاهی دوباره به جبهه برگشت واین بار رسما به عضویت سپاه در آمد ودر عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت عراق از ناحیه سر مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت وبه شهادت رسید .

 

 

۲۴ –شهیدسهراب شمس الدینی

شهید سهراب شمس الدینی  فرزند : خانجان  تاریخ تولد : 5/5/1346 تاریخ شهادت : 3/4/1366 محل شهادت : فاو

شهید سهراب شمس الدینی
فرزند : خانجان
تاریخ تولد : ۵/۵/۱۳۴۶
تاریخ شهادت : ۳/۴/۱۳۶۶
محل شهادت : فاو

سهراب در سال ۱۳۴۶ در از پدر و مادری به نام های خانجان و سکینه فرزند پسری به دنیا آمد که نام سهراب را برایش انتخاب کردند . وی در دامان پدر و مادری زحمت کش و دیندار تربیت شد و قبل از اینکه به سن سربازی برسد دو بار در سال های ۶۱ و ۶۲ در کسوت نیروهای داوطلب بسیجی   عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۵ به عنوان پاسدار وظیفه در لشکر ۴ ثارالله مشغول خدمت شد و نهایتا درتاریخ ۲۰/۲/۱۳۶۶ در منطقه فاو با انفجار گلوله خمپاره به آرزوی دیرینه اش شهادت رسید وپیکر مطهرش درگلزار شهدای روستای   گنجان آرمید .

این عزیز به شوخ طبعی و خنده رویی دربین رزمندگان مشهور بود که شیرین کاری های او هنوز درخاطره همرزمانش باقی مانده است .

از این شهید عزیز یک فرزند دختر به یادگار مانده است .

بخشی از وصیینامه شهید سهراب شمس الدینی:

پروردگتار تو را ستایش می کنم که به من توانایی دادی تا بتوانم   خدمات گذار دین تو باشم.

جانی را که به من داده ای امانت است و به جبهه آمده ام تا این امانت را   به تو برگردانم .

پدر و مادر مرا ببخشید که نتوانستم فرزند شایسته ای برای شما باشم ولی امیدوارم که باشهادتم گوشه ای از محبت شما را جبران کنم و به برادرانم توصیه می کنم که نگذارید   اسلحه ام بر زمین بماند.

۲۵ – شهید سلیمان شمس الدینی

شهید  سلیمان شمس الدینی  فرزند: مصیب تاریخ تولد: 4/4/1343 تاریخ شهادت:25/11/1362 محل شهادت: سیستان و بلوچستان

شهید سلیمان شمس الدینی
فرزند: مصیب
تاریخ تولد: ۴/۴/۱۳۴۳
تاریخ شهادت:۲۵/۱۱/۱۳۶۲
محل شهادت: سیستان و بلوچستان

سلیمان ، زمستان سا ل ۱۳۴۳ در منطقه قشلاقی جنوب شهرستان بافت به دنیا آمد . پدرش مصیب ومادرش شاه نسا نام داشت کودکی را در طبیعت آزاد و سبز ، همراه با مشقت های و سختی های زندگی عشایری که فقر خانواده چاشنی آن بود سپری کرد . سال ۱۳۵۶ به کرمان عزیمت کرد و مشغول فعالیت های بنّایی و ساختمانی شد که همزمان با تظاهرات و اعتراضات مردمی علیه حکومت سر سپرده پهلوی بود که او نیز همانند بسیاری ازهمشهریانش از انقلابیون پر پا قرص بود که به همین دلیل در سال ۱۳۵۷ توسط ساواک دستگیر و چند روز زندانی شد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان ، جزو اولین گروه از جوانان منطقه بود که همکاری اش را با سپاه آغاز کرد و عازم جبهه های حق علیه باطل شد. سال ۱۳۶۲در جهت برقراری امنیت استان و سیستان بلوجستان عازم این استان شد. و سرانجام غروب روز ۲۵/۱۱/۱۳۶۲ در درگیری با اشرار و ضد انقلاب در منطقه ی پیشین به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت .

فرازی از وصیت نامه شهید سلیمان شمس الدینی :

برادران و خواهران مسلمان ، خمینی عزیز و رزمندگان را تنها نگذارید و به آنها کمک کنید، هرکس توانایی دارد به جبهه ها بشتابد و هرکس توانایی جنگیدن ندارد در پشت جبهه رزمندگان را یاری کند.

کارهایتان را خالص و برای خدا انجام دهید خداوند از لحظه لحظه عمر شما سوال خواهد کرد که در چه راهی و چه مقصدی صرف نموده اید کاری کنید که درآن روز روسفید باشید.

۶- شهید شهدوست شمس الدینی

شهید  شهدوست شمس الدینی  فرزند : مصیب تاریخ تولد: 1/5/1341 تاریخ شهادت: 26/10/1359 محل شهادت : پیرانشهر

شهید شهدوست شمس الدینی
فرزند : مصیب
تاریخ تولد: ۱/۵/۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۲۶/۱۰/۱۳۵۹
محل شهادت : پیرانشهر

مرداد ماه سال ۱۳۴۳ خانه ای محقر و عشایری مصیب ، کودکی به دنیا آمد که نامش را شهدوست نهادند ، دوران کودکی را به همراه خانواده پنج نفره با مشکلات زندگی عشایری پشت سر گذاشت و در چهار سالگی ، مادرش را ازدست داد . پدرش در سن شش سالگی او را به مکتب خانه فرستاد تا خلاء درس و مدرسه که ارمغان حکومت شاهنشاهی برای کودک عشایر بود ، خلل کمتری در پیشرفت شهدوست داشته باشد . فراگیری قرآن پیشاپیش باعث انس او به قرآن تا پایان عمرش گردید . شهدوست دوشادوش پدر اورا در امور زندگی عشایری یاری می کرد تا این با شروع جنگ تحمیلی و غائله کردستان ، روح بی قرار ش او را به این مناطق کشاند و سر انجام بیست وششم دی ماه ۱۳۵۹ در مصاف با گروههای ضد انقلاب در منطقه پیرانشهر پس از تحمل شکنجه هایی که آثار آن بر بدنش پیدا بود به فیض عظمای شهادت نائل آمد و اولین شهیدی بود که در روستای گنجان آرمید .

یکی ازهمرزمانش نقل می کند :

پدرش برای شهدوست نامه نوشت بود: «وقتی بچه بودی مادرت به رحمت خدا رفت . من برایت هم مادر بودم و هم پدر ، چه شبها که برایت خواب بیداری کشیدم ، چه رنجها که برایت به جان خریدم . تو ارزان به دست من نیامده ای و کسی را غیر تو من ندارم تمنا می کنم هر چه زود تر بر گرد، خیلی چشم براهم .» برایم مهم بود نظرش چیست ؟ ازاو پرسیدم چه کار می خواهی بکنی ؟ برمی گردی ؟ هنوز حرفم تمام نشده بود که محکم : «گفت هرگز! با دستش به طرف کربلا اشاره کرد و گفت راه ما به این طرف است . نه ، نه من راهم را انتخاب کرده ام حتما به طرف خدا ، هم رفت .»

۲۷ – شهید صالح (جمشید) شمس الدینی

شهید  جمشید (صالح) شمس الدینی فرزند: رضا تاریخ تولد: 5/1/1348 تاریخ شهادت: 19/10/1365 محل شهادت : شلمچه

شهید جمشید (صالح) شمس الدینی
فرزند: رضا
تاریخ تولد: ۵/۱/۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۱۹/۱۰/۱۳۶۵
محل شهادت : شلمچه

صالح ، در مرداد سال ۱۳۴۸ از پدر و مادری به نام های حاج رضا و کبری به دنیا آمد. پدرش حاج رضا از مردان متدین و پرهیز گار بود که در سال ۱۳۸۹ ازدنیا رفت .

صالح در سال ۱۳۵۴ وارد دبستان عشایری شد .در سال ۱۳۵۹ جهت ادامه تحصیلات دوره راهنمایی به شهر بافت عزیمت کرد ، با پایان تحصیلات راهنمایی ، جهت فراگیری علوم و معارف اسلامی وارد حوزه علمیه سجادیه شهر ستان بافت شد و همزمان در دانشسرای تربیت معلم شهرستان جیرفت نیز مشغول تحصیل شد . با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه ها شد و درگردان تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول به خدمت گردید و سرانجام در صبحگاه نوزدهم دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات ظفرمند کربلای ۵ به درجه شهادت نایل آمد و پیکر مطهرش در روستای نمونه و شهید پرور گنجان زیارتگاه اردتمندان و رهروان شهدا است .

فرازی ازوصیت نامه شهید :

بارالها ! اینک که چند سطررا به عنوان وصیت نامه می نویسم هیچ آرزویی ازدرگاهت ندارم وتمامی وجودم را دررراه هدف مقدس الهیت سپردم .

معبودا ! تورا به درگاه مهربانیَت قسم می دهم که از سر تقصیرات این عاصی بگذری و بنده ای که همیشه در امواج پرشتاب نفس وخودپرستی غوطه می خورد هم اکنون با عنایت خودت به مکانی پاک ازشرک وریا ودورنگی آمده ام واز نعمت بزرگ با شهیدان ودیگر رزمندگان بودن توانسته ام این دریا را بیابم و فریاد برآورم که الهی العفو …

۲۸ – شهید عباس شمس الدینی

شهید  عباس شمس الدینی  فرزند : صبرعلی تاریخ شهادت: 5/3/1343 تاریخ تولد: 4/7/1374 محل شهادت: بلوک

شهید عباس شمس الدینی
فرزند : صبرعلی
تاریخ شهادت: ۵/۳/۱۳۴۳
تاریخ تولد: ۴/۷/۱۳۷۴
محل شهادت: بلوک

عباس ، در سال ۱۳۴۳ درمنطقه رابر به دنیا آمد . نام پدرش این عزیزصبرعلی است . عباس خواندن ونوشتن را در حد مکتبخانه های قدیم آموخت . دوران نوجوانی مددکار پدر درامور عشایری گردیدو شغل عشایری و دامداری را پیشه کرد .

خدمت سربازی را در ارتش جمهوری اسلامی گذراندو پس از اتمام خدمت سربازی با لبیک به فرمان حضرت امام(ره) به عنوان بسیجی عازم جبهه ها شد و در عملیات های مختلف ، دلاوری های زیادی به نمایش گذاشت و بارها درد جراحت ها را به جان خرید.

پس از اتمام جنگ ، در سال ۱۳۶۷ زدواج کرد و سرانجام در تاریخ ۱۴/۷/۷۴ حین انجام ماموریت در منطقه رابُر به شهادت رسید . از این شهید سرافراز یک دختر و یک پسر به یادگار مانده است.

فرازی از وصیتنامه شهید عباس شمس الدینی :

خدمت مادر عزیزم سلام می کنم و از   زحمات و رنج هایی که برای من کشیده و قادر به جبران آنها نیستم امیدوارم مرا حلال کند.

بدانید اگر من کشته شدم انگیزه ام رضای خدا بوده است از ابتدا در هر کاری هدفم فقط رضای خدا بوده است . تمام وجود را در اختیار جمهوری اسلامی گذاشتم تا بتوانم   به اسلام و میهن خدمت کنم .

همسرم رنج هایی را که بخاطر من در زندگی تحمل نمودی شرمنده ام و امید جبران دارم ، مانند سایر   همسران شهدا صبور و متحکم باشید.

۲۹ – شهید علی حسینحانی

شهید  علی حسینخانی  فرزند : محمدرضا تاریخ تولد: 1/3/1360 تاریخ شهادت: 30/11/1381 محل شهادت: سیرچ

شهید علی حسینخانی
فرزند : محمدرضا
تاریخ تولد: ۱/۳/۱۳۶۰
تاریخ شهادت: ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: سیرچ

آخرین روزهای بهمن سال ۱۳۶۰ ، علی جشم به جهان گشود تا روشنا بخش چشم وچراغ خانواده ی هل نسا ومحمد رضا شود .تحصیلات ابتدایی را در تنها دبستان زادگاهش روستای گنجان به پایان برد ، دوره راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی همین روستا مشغول به تحصیل گردید و سپس دوره دبیرستان را در دبیرستان مکتب المهدی (عج) سباه به پایان بردو در لشکر ۴۱ ثارا.. مشغول خدمت شد.

شوق زاید الوصف علی برای دفاع از آرمان های انقلاب باعث شد برای شناخت بهتر وایفای نقش موثرترآموزش هایی را که لازم بود فرا بگیرد .

اخلاص واز خود گذشتگی علی همیشه پای اورا به ماموریت های پر مخاطره می کشاند. ماموریت ویژه به استان سیستان و بلوچستان هم از این رویه مثتثنی نبود و سرانجام هنگام برگشت از این ماموریت ، سانحه هوایی ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان پلی شد تا علی به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه مزدش را از خدابگیرد وبه آرزوهایش برسد.

تکه هایی از پیکر مطهرش به شهدای روستای گنجان ملحق شد تا برای همیشه زیارتگاه ارادتمندان فرهنگ ایثار وشهادت باشد.

 

۳۰ – شهیدعلی شمس الدینی ( احمد)

شهید  علی شمس الدینی ( احمد) فرزند : احمد  تاریخ تولد: 8/9/1347 تاریخ شهادت: 11/4/1365 محل شهادت : مهران

شهید علی شمس الدینی ( احمد)
فرزند : احمد
تاریخ تولد: ۸/۹/۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۱۱/۴/۱۳۶۵
محل شهادت : مهران

هشتم آذرماه   سال ۱۳۴۷ در دامان پاک روستا زاده نجیب اولین فرزند خانواده شمس الدینی در شهر کرمان پا به عرصه وجود گذاشت.

عشق وافر احمد و همسرش به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصا امام اول شیعیان حضرت علی(ع) باعث نام گذاری کودک به نام علی شد. دوران کودکی او در محیط مذهبی خانو اده سپری شد تحصیلات ابتدایی را در شهر کرمان به پایان برد، تحصیلات ر اهنمایی علی مقارن می شود با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشور مان بود، برای حضور در جبهه لحظه شماری می کرد. به دلیل جثه کوچک و کمی سن از اعزامش خوداری کردند تا این که ، پائیز ۱۳۶۴ او جواز حضور در جبهه های دفاع از کیان اسلام را گرفت و سر انجام شامگاه پانزدهم تیرماه ۱۳۶۵در ارتفاعات قلاویزان به فیض عظیم شهادت نایل آمد.

دست نوشته هایی از این شهید عزیز:

جوانان بشتابید ، با مهر خمینی در دل و شور حسینی در سر و بجنگید ، عزت ابدی و سربلندی دنیوی درو کنید .

خداوندا ! دل به تو سپرده ام و از تمامی زرو زیور دنیا دل بربسته ام یاریم کن تا بنده ی لایق و پیرو راستین حسین بن علی (ع) ، سرور و سالار شهیدان ، باقی بمانم.

خداوندا اجازه نده زرق و برق دنیا ذره ای در عز م استوار و اراده آهنین این بند ه عاصی و ناچیز خللی ایجاد کند.

خدایا ! پروردگارا ! می دانم لایق شهادت نیستم اما آنقدر تضرع و زاری می کنم و آنقدر چهار ده معصو م (علیهم السلام )را واسطه قرار می دهم تا گناهانم ر ا ببخشایی و مورد لطف و ر حمت بی انتهایت قرار گیرم و لیاقت نوشیدن جام شهادت ر ا پیدا کنم .

۳۱ –شهید علی شمس الدینی ( درمحمد )

شهید  علی شمس الدینی ( درمحمد ) فرزند: درمحمد  تاریخ تولد: 15/3/1343 تاریخ شهادت: 17/1/1366 محل شهادت : شلمچه

شهید علی شمس الدینی
فرزند: درمحمد
تاریخ تولد: ۱۵/۳/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۱۷/۱/۱۳۶۶
محل شهادت : شلمچه

علی ، سال ۱۳۴۳ در منطقه عشایری حومه رابر و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود ، نام مادرش عربنازوپدرش درمحمد  نام داشت . به دلیل فقر مالی خانواده و در دسترس نبودن مدرسه ، علی را به مکتب خانه فرستادند ، نظر به علاقه زیادی که به قرآن داشت در کمتر از یک سال توانست قرآن را فرا بگیرد.

در دوران نوجوانی به شهر کرمان مهاجرت کرد و در شهر کرمان مشغول کارهای بنایی شد .این روزها مقارن با تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی داشت و علی در راهپیمایی های مردمی علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت می کرد ، اعلامیه ها و نامه های حضرت امام را به رابر منتقل و توزیع مینمود و به خاطر پایین بودن سنش کمتر کسی به او شک میکرد و او کارش را به خوبی انجام میداد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان جهت اعزام به جبهه ها ثبت نام کرد و سرانجام پس از سالها مجاهدت در را خدا و حضور موثر در جبهه ها ، در تاریخ ۱۷/۱/۱۳۶۶ درمنطقه اروندرود ، به آرزوی دیرینه اش رسید وپیکر مطهرش برای همیشه در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت .

تدین ،علاقه ی شدید به امور معنوی به ویژه قرائت قرآن کریم ، پرهیز از گناهان زبانی بویژه تمسخر و غیبت ، از خصوصیات این شهید سرافراز است .

بخشی ازوصیتنامه شهید علی شمس الدینی :

خداوندا تو شاهدی که این چندمین بار است که وصیت نامه می نویسم ، خدایا تو شاهدی علاقه من به رهبرم از علاقه کودک شیر خوار به مادرش بیشتر است . خداوندا تو شاهد باش که شهادت و ملاقات با تو را بر تمام برنامه های زندگی ترجیح دادم و به چیزی جز رضای تو تسلیم نشدم و به غیر از تو به کسی دل نبستم ،بار خدایا اگر خون من باعث رشد این انقلاب و دین حضرت محمد (ص) می گردد بدن مرا تکه تکه گردان تا در پیش پیامبر شرمسار نباشم.

مادرم توکه برای من رنجها و زحمات بسیاری کشیده ای برای چه مرا بزرگ کرده ای؟ با چه هدفی ؟حتما در جوابم می گویی هدفم این بوده که برای دین اسلام و قرآن خدمت کنم پس اگر من در این راه کشته شدم ناراحت نباش و خدا را سپاسگذار باش چون پاداش تو نزد خداست و صبر پیشه کن زیرا خداوند کسانی را که مصیبت به آنها وارد می شود صبر پیشه کنند اجر عظیمی به آنها خواهد داد.

قرآن را برنامه زندگی خود قرار دهید . قرآن را خداوند برای هدایت ما انسانها آورده و به همان اندازه که از قرآن می فهمیم به آن عمل کنیم .

از مردم خواهش می کنم که در تداوم را شهیدان از هیچ کوششی دریغ نکنید واز کشته شدن در راه خداوند نهراسید بلکه از مردن در بستر بترسید و اگر شهید شدم در تشییع جنازه من شاد باشید.

۳۲ –شهید علیرضا شمس الدینی

شهید  علیرضا شمس الدینی  فرزند: احمد  تاریخ تولد: 3/3/1356 تاریخ شهادت: 30/11/1381 محل شهادت: سیرچ

شهید علیرضا شمس الدینی
فرزند: احمد
تاریخ تولد: ۳/۳/۱۳۵۶
تاریخ شهادت: ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: سیرچ

علیرضا ، سال ۱۳۵۶ در خانواده ای مذهبی و عشایری پدرش به نام احمد که از مردان مومن و متعهد تیره بارانی ایل لری بود ، دیده به جهان گشود .پدرش وی را در سن ۵ سالگی به مکتب خانه فرستاد . ظرف مدت یکسال قرآن را به طور کامل فرا گرفت و سپس در مدرسه سیار عشایری ، دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برد.

وی همواره مقیّد به عمل به دستورات الهی بود به طوری که قبل از اینکه به سن تکلیف برسد نمازهای یومیه و روزه هایش را بجا می آورد .

به دلیل شور انقلابی و روحیه شهادت طلبی که در وجود علیرضا بود ، مهرماه ۱۳۷۰ وارد دبیرستان مکتب الهمدی (عج) سپاه کرمان شد و در این دوره با عزم و اراده آهنین در کنار کسب علم و دانش به خود سازی معنوی و روحی مشغول شد.

پس از اخذ دیپلم در چندین رشته تحصیلی در دانشگاه های مختلف پذیرفته شد که از میان همه آنها دانشکده افسری اصفهان را برگزید .

او دوره کارشناسی را با موفقیت به پایان برد و در تیپ سوم زرهی ذوالفقار لشکر ۴۱ ثارالله کرمان مشغول به خدمت شد وبا دختر شهید سهراب شمس الدینی ازدواج کرد و سرانجام شب عید غدیر سال ۱۳۸۱ هنگام برگشت از یک ماموریت به همراه ۲۷۵ کبوتر خونین بال سپاه در جریان سانحه هوایی به شهادت رسید.

علاقه ی وافر به مقام معظم رهبری( مدظله ) ونمادهای دفاع مقدس ازجمله چفیه ، ازویژگی های برجسته این عزیزاست .

۳۳ –شهید عیسی شمس الدینی

شهید عیسی شمس الدینی  فرزند: نادعلی تاریخ تولد: 18/5/1353 تاریخ شهادت: 30/11/1381 محل شهادت: سیرچ

شهید عیسی شمس الدینی
فرزند: نادعلی
تاریخ تولد: ۱۸/۵/۱۳۵۳
تاریخ شهادت: ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: سیرچ

عیسی ، هیجدهم اسفند ماه ۱۳۵۳ در منطقه قشلاقی زهمکان از توابع شهرستان کهنوج دیده   به جهان گشود.نامپدرش نادعلی بود . دوران ابتدایی را در دبستان عشایری به پایان برد و برای دوره راهنمایی وارد مدرسه راهنمایی شبانه روزی شهید احمد سلیمانی قنات ملک شد ودر سال ۱۳۷۴ در آزمون ورودی دبیرستان مکتب المهدی (عج) سپاه کرمان پذیرفته شد .

سال ۱۳۷۸ موفق به اخذ دیپلم در رشته ریاضی فیزیک شد . عیسی پس از فراغت از تحصیل در تیپ سوم زرهی لشکر ۴۱ ثارا… مشغول خدمت شد و تا پایان خدمتش یکی از نیروهای کار آمد تیپ به حساب می آمد . دوستان وی از شب زنده داری ها و عشق و علاقه وی به شهید و شهادت زیاد یاد می کنند.

عیسی در سال ۱۳۸۱، مقدمات ازدواجش فراهم شد و ۴ ماه بعد در مورخه ۳۰/۱۱/۱۳۸۱ مصادف با شب عید غدیر به همراه ۲۷۵ کبوتر سبزپوش سپاه به د رجه رفیع شهادت نایل آمد.

تکه هایی از پیکر مطهرش در روستای نمونه و شهید   پرور گنجان به خاک سپرده شد.

از دل نوشته های عیسی کمی از قبل از شهادتش که به یادگار مانده است :

با شهدا عهد بسته ایم اگر رهبر جان طلب کند دریغ نکنیم.اگر دنیا پر از یزیدیان شود به سرور شهدا پشت نکنیم .

۳۴- سردار شهید غلامحسین آقا ملایی

سردار شهید  غلامحسین آقا ملایی فرزند : نورالله  تاریخ تولد: 1/1/1331 تاریخ شهادت: 19/10/1365 محل شهادت : شلمچه فرمانده گردان 422

سردار شهید غلامحسین آقا ملایی
فرزند : نورالله
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۳۱
تاریخ شهادت: ۱۹/۱۰/۱۳۶۵
محل شهادت : شلمچه
فرمانده گردان ۴۲۲

 

غلامحسین ، سال ۱۳۳۱در روستای گلینوئیه به دنیا آمد ، علاقه ی آبا واجدادی پدرو مادر این عزیز به نام های نورالله و کوکب به سرور و سالار شهیدان کربلا باعث شد تا نام غلامحسین را برای کودک خویش انتخاب کنند.

غلامحسین ، تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد ، از کودکی، همراه پدر، در مزرعه وکوه وکمر کار می کرد تا از زحمت پدر و مادر بکاهد. فقری که آنروز دامن روستاییان را گرفته بود ، باعث شد درس را رها کند وجهت یافتن کار ، راهی کرمان شود . علی رغم ترک تحصیل ، مطالعه کتب ونشریات بویژه نهج البلاغه ، در سبد فعالیت های روزانه ی غلامحسین ، جایگاه ویژه ای داشت.

سال ۱۳۵۰ عازم خدمت سربازی شد ، با اتمام خدمت سربازی ، در شرکت تعاونی ذوب آهن مشغول به کار شد ، پس از مدتی برای کار به استانداری کرمان رفت .

با اوج گیری اعتراضات مردمی علیه رژیم شاه ، غلامحسین با جسارتی که ذاتی شخیصتش بود ، تمام قد در خدمت اهداف امام قرار گرفت.

تابستان ۱۳۶۰برای حضور در جبهه ها، نام نویسی کرد وپس از دوره ی کوتاه آموزشی عازم جبهه شد. اعزام او به جبهه ، فصل نوینی را در زندگی اش رقم زد تحولی که او را به یک عارف تبدیل کرده بود ، او خود را برای شهادت آماده می کرد . بنا به گفته ی خودش، در اولین ماموریت جبهه ، چند هزار رکعت نماز بجای آورد، و از آن موقع ، دائم الوضو بود ، نماز شب وقرائت زیارت عاشورا را تا زنده بود ترک نکرد. با قرائت آیات قرآن کریم در خود تحولی عجیب احساس می کرد .

با توجه به توانمندی های غلامحسین ، فرماندهان تصمیم گرفتند ، مدتی از توانایی او در امر آموزش نیروها در پادگان شهیدبهشتی کرمان استفاده کنند که این موضوع باعث شد او چند صباحی ، از جبهه دور بماند. در عملیات خیبر ، « تاجعلی » برادر ، همرزم و همراه غلامحسین ،از ناحیه کمر قطع نخاع شد و این بهانه ی خوبی برای غلامحسین بود تا دوباره عازم جبهه شود.

آخرین سمت غلامحسین حانشین فرماندهی گردان ۴۱۹ بود و در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ در عملیات کربلای۵ این سردار خستگی ناپذیر سپاه اسلام ، به همراه برادرش رضا ، تا آسمان ها پرواز کردند وهردو در یک روزبر دست های مردم تشییع و در گلزار شهدای روستای گنجان آرمیدند .

۳۵ –شهید غلامعلی افضلی

شهید  غلامعلی افضلی فرزند: درویش تاریخ تولد: 1/6/1350 تاریخ شهادت: 4/3/1367 محل شهادت: شلمچه

شهید غلامعلی افضلی
فرزند: درویش
تاریخ تولد: ۱/۶/۱۳۵۰
تاریخ شهادت: ۴/۳/۱۳۶۷
محل شهادت: شلمچه

غلامعلی افضلی در یکم شهریور ۱۳۵۰ در خانواده ای مذهبی و از پدرو مادری به نام های درویش علی و معصومه در روستای گنجان به دنیا آمد . پدرو مادر این عزیز به دلیل اداردت ویژه ای که به اهل بیت (ع) داشتند نام وی را غلامعلی نهادند.

غلامعلی دوران ابتدایی را در دبستان روستای گنجان از توابع شهرستان رابر و دروان راهنمایی را در شهر کرمان سپری نمود سپس وارد مقطع دبیرستان شد ودرسال دوم دبیرستان به عنوان بسیجی راهی جبهه گردید و به عضویت گردان خط شکن ۴۱۰غواص لشکرپبروز ۴۱ ثارالله درآمد . وی در دومین حضورخود در جبهه ودرحالی که تنها ۱۷ بهار از زندگی را سپری می کرد در روز چهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل شد .

مزار این شهید سعید در آستان مقدس شهدای روستای نمونه کشوری گنجان واقع است .

شهید غلامعلی افضلی یکی از ورزشکاران بنام روستای گنجان وشهرستان رابر بود که در رشته فوتبال و در تیم فوتبال ناحیه۲کرمان و تیم روستای گنجان عضویت داشت .

بخشی از وصیتنامه شهید غلامعلی افضلی:

خدایا تو شاهد باش که من در این راه ، کورکورانه قدم برنداشته ام ، از روزی که ترا به یگانگی شناختم در قلبم جرقه ای از ایمان محمدی فروزان شد .

پدر و مادر عزیزم اینکه نتوانستم حداقل ذره ای از زحمات و محبت های شما را جبران کنم شرمنده ام اما قول می دهم که بادعای خیر شما و یاری خداوند همیشه در صراط المستقیم قدم بردارم .

مادر عزیزم همانند زینب (س) که در سوگ حسین دشمن راخوار و زبون کرد تو هم آنچنان باش و برادر عزیزم از شما می خواهم که پس از شهادت راه مرا که همان راه اسلام حقیقی است ادامه دهید امام را تنها نگذارید به جبهه بروید و اسلحه من و همرزمان من را که بخون غلطیدند بردارید خواهران عزیزم از شما می خواهم که زینب وار صبور و شکیبا باشید. مبادا پس از مرگ من تزلزلی به ایمان شما رخ دهد همچون کوه، استوار و محکم و پایدار باشید که سرانجام ، حق بر باطل پیروز است .

۳۶- شهید فرج الله زمزم

شهید  فرج الله زمزم فرزند: حسن تاریخ تولد:1/1/1336 تاریخ شهادت: 8/9/1360 محل شهادت: بستان

شهید فرج الله زمزم
فرزند: حسن
تاریخ تولد:۱/۱/۱۳۳۶
تاریخ شهادت: ۸/۹/۱۳۶۰
محل شهادت: بستان

فرج ا… زمزم ، نوروز سال ۱۳۳۶ در روستای جواران از توابع شهرستان رابر ازپدر ومادری به نام های حسن و ماه سلطان دیده به جهان گشود. به دلیل محرومیتهایی که آنروز گریبانگیر عشایر بود فرج ا… با سختی و مشقت بزرگ شد و تنها امکان برای با سواد کردن کودکان عشایر مکتب خانه های سنتی بود که وی با همت و پشتکار ، دروس مرسوم مکتبخانه را پشت سرگذاشتت .

فرج الله ابتدا پدرش را در زندگی دامداری کمک کرد ، سال ۱۳۵۶ در معدن مس سرچشمه مشغول به کار شد که این ایام مصادف با اعتراضات مردمی علیه حکومت سرسپرده پهلوی بود و او در راهپیمایی ها حضور فعال داشت.با شنیدن خبر ورود حضرت امام به میهن اسلامی برای زیارت ایشان به تهران رفت . در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی معدن مس را ترک کرد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و بلافاصله عازم جبهه ها شد ، در چند عملیات شرکت داشت و چندین بار جراحت ها بر پیکرش نشست ونهایتا در تاریخ ۸/۹/۱۳۶۰ در عملیات طریق الدقدس و در شهربستان به فیض در شهادت نائل آمد . ازاین شهید عزیز یک فرزند دختر به یادگار مانده است.

فرازی ازوصیت نامه شهید فرج الله زمزم :

سرورم حسین علیه السلام کشته شد تا دین مقدس اسلام پابرجا بماند من هم به نوبه خودم از آقا و سرورم حسین درس مبارزه آموختم و درس جهاد و شهادت گرفتم. زندگی ننگ بار و ذلت بار ، زندگی افراد خاموش و بی تحرک است.

پدر، برادران و خواهران عزیزم از خداوند می خواهم که لیاقت خدمتگذاری امام زمان (عج) را داشته باشید.

همسرم زندگی یک کلاس درس برای بشریت است و من با کمال میل به جبهه مقدس می روم زیرا درخت اسلام برای سیراب شدن نیاز به خون دارد.

۳۷ – شهید فرزین حسینخانی

شهید  فرزین حسینخانی فرزند: صمدالله  تاریخ تولد: 1/7/1356 تاریخ شهادت: 30/11/1381 محل شهادت: سیرچ

شهید فرزین حسینخانی
فرزند: صمدالله
تاریخ تولد: ۱/۷/۱۳۵۶
تاریخ شهادت: ۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: سیرچ

فرزین ؛ فرزند سوم خانواده ، اول مهر۱۳۵۶ ازپدر و مادری به نام های صمدالله و نساء در روستای گنجان به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی را در دبستان ۱۷ شهریور و دوره ی راهنمایی را نیز در مدرسه راهنمایی بلال حبشی همین روستا به پایان برد .

فرزین درکلاس اول راهنمایی بود که پدرش را ازدست داد . غم ازدست دادن پدر ، مشکلات زندگی روستایی ، فقرو ناداری ناشی از ازدست دادن نان آور خانواده ، مادر و ۷ خواهر و برادر فرزین را با مشکلات طاقت فرسایی مواجه کرده بود که همت و پشتکار مادر در تربیت وتامین معاش فرزندان توانست فرزندان سالم و صالحی چون فرزین را به جامعه تحویل دهد .

فرزین برای کمک به مادر ، پس ازپایان دوره راهنمایی ترک تحصیل کرد و سپس به عضویت سپاه پاسداران درآمد . رشادت ، ورزیدگی و چالاکی فرزین باعث شد تا خصلت های ویژه یک افسر آزموده و ورزیده ازچشم فرمانده پنهان نباشد لذا فرزین آموزش های بسیار سخت و ویژه نظامی را گذراند ونهایتا حادثه هوایی ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان بهانه ای شد تا فرزین ثابت کند شهادت در راه خدا لیاقتی می طلبد که همه آن راندارند .

تکه هایی از پیکر مطهرفرزین به شهدای روستای گنجان ملحق شد ،قطعه ای از خاک که امروزه زیارتگاه مردم قدرشناس وفهمیده این مرز وبوم است.

شجاعت ، سخاوت ، غیرت ، ولایتمداری و تقوا واهمیت به انجام فرائض مذهبی ازمهمترین ویژگی های شخصیتی این جوان برومند گنجانی است .

۳۸ –شهید قربانعلی شمس الدینی

شهید  قربانعلی شمس الدینی  فرزند : همت الله  تاریخ تولد: 1/1/1334 تاریخ شهادت: 4/2/1366 محل شهادت: بانه

شهید قربانعلی شمس الدینی
فرزند : همت الله
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۳۴
تاریخ شهادت: ۴/۲/۱۳۶۶
محل شهادت: بانه

قربانعلی ، بهار سال ۱۳۳۲ در روستای آبدر از توابع شهرستان رابر ازپدر ومادری به نام های همتعلی و زیبا به دنیا آمد. دلبستگی مادر به اهل بیت (ع) بخصوص حضرت سیدالشهدا (ع) بستری شد تا عشق عاشورایی و کربلایی با جان وی آمیخته گردد. قربانعلی مهرماه ۱۳۵۲ با دخترعمویش ازدواج کرد، این ایام زندگی او مقارن شده بود با اعتراضات مردمی علیه رژیم مفلوک پهلوی، راهپیمایی های شهر کرمان به طور خاص، تجمعات مردمی مسجد جامع در روزهای داغ انقلاب اسلامی جایگاهی بود که حضور قربانعلی در آنها محسوس بود ..

سال ۱۳۶۳ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب درآمد، سپاه به دلیل نیازی که به حضور او در شهرستان داشت حاضر نمی شد اورا آزاد کند. سرانجام موفق شد سه ماه ماموریت جبهه بگیرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت عراق با اصابت ترکش خمپاره به درجه بلند شهادت رسید .

از شهید عزیز قربانعلی سه فرزند پسر به یادگار مانده است .

فرازی ازوصیت نامه شهید قربانعلی شمس الدینی :

سپاس خدایی که ما را در زمانی قرار داد که زنده بودن و مردن هر دو در جهت رضای خداوند است اگر زنده باشم زیر پرچم جمهوری اسلام و اگر جانم را از دست بدهم جای بسی خوشبختی است .

من با اراده شخصی و میل خودم راهی جبهه شدم و همین قدر که در زمره ی پاک باختگان راه حق و در کنار شهدا قرار بگیریم خوشحالم .

سفارشم به بستگان ، اقوام و همه ملت این است که قدرشناس خون شهدا و حافظان نظام باشند و در این راه سهل انگاری نکنند .

۳۹ – شهید قربانعلی نوازی

شهید  قربانعلی نوازی فرزند: یارعلی تاریخ تولد: 10/1/1346 تاریخ شهادت: 14/3/1366 محل شهادت: فاو

شهید قربانعلی نوازی
فرزند: یارعلی
تاریخ تولد: ۱۰/۱/۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۴/۳/۱۳۶۶
محل شهادت: فاو

قربانعلی نوازی فرزند پدرو مادری به نام های یارعلی و گلی ، سال ۱۳۴۶ در روستای گنجان به دنیا آمد ، دوران کودکی را در مشقت و سختی ناشی از فقر مادی خانواده بسر برد ، با توجه به نبود امکانات آموزشی در روستاها ، پدرش وی را به مکتبخانه فرستاد تا قرآن کریم را فرا بگیرد که در مکتبخانه علاوه بر قرآن ، برخی کتب دیگر و خواندن و نوشتن را فرا گرفت .

وی در کودکی ، دوشادوش پدر بزرگوارش به فعالیت دامداری مشغول بود و با شروع جنگ تحمیلی ، این عزیز نیز مانند بسیاری از دوستان خود به جبهه ها شتافت و پس از شرکت در چند عملیات دفاع مقدس سرانجام در تاریخ ۱۴/۲/۶۶ در منطقه عملیاتی فاو به فیض شهادت نائل آمد .

فرازی از وصیتنامه شهید قربانعلی نوازی :

پدر ، مادر ، برادران و خواهران عزیزم در مرگ من شیون مکنید ، عزا نگیرید ، صبرو استقامت داشته باشید ،جشن بگیرید و خوشحال باشید که خداوند امانتش را از شما تحویل گرفته است و برادرانم راهم را ادامه دهند ونگذارند اسلحه ام بر زمین بماند.

دست از یاری امام بر ندارید و بدانید که ما در حال آزمایش هستیم و تنها راهی که می تواند برای شما افتخار جاوید برجای بگذارد پیروی مطلق از ولایت فقیه است .

آمدن من به جبهه بخاطر عشق به مکتب اسلام و رسیدن به سعادت واقعی است . امیدوارم خداوند این جهاد اصغر را از من بپذیرد .

پروردگارا ! محبوبا ! به همه مسلمین جهان توفیق ؛ خودسازی ، ترک از معصیت و خدمت برای اسلام عطا بفرما .از تمام اقوام ، دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم .

۴۰ –شهیدکرامت شمس الدینی ( حسین)

شهید  کرامت شمس الدینی  فرزند: حسین  تاریخ تولد : 1/1/1339 تاریخ شهادت : 7/5/1360 محل شهادت: آبادان

شهید کرامت شمس الدینی
فرزند: حسین
تاریخ تولد : ۱/۱/۱۳۳۹
تاریخ شهادت : ۷/۵/۱۳۶۰
محل شهادت: آبادان

سال ۱۳۳۹ ، کرامت ازپدر و مادری به نام های حسین و دل آرام به دنیا آمد . او دو ساله بود که پدرش را پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با بیماری ازدست داد و پدر ، کرامت و مادرش را با دنیایی از مشقت ها و سختی های زندگی عشایری تنها گذاشت. مادر از جان مایه گذاشت تا کودک ، نبود پدر را کمتر احساس کند و اورا به مکتبخانه فرستاد تا قرآن و سواد یاد بگیرد.

روزها یکی پس از دیگری گذشت تا اینکه کرامت نان آور خانه و یک جوان رشید شد و مادر ، شاد از اینکه دسترنج سالهای سختی اش را ببیند ولذت ببرد اما شیپور جنگ نواخته شد و مادر، یگانه پسر خود را جهت اعزام به منطقه عملیاتی بدرقه کرد و کرامت نیز همچون هزاران جوانمرد که از دورافتاده ترین نقاط کشور به فرمان حضرت امام(ره) عازم جبهه ها شده بودند در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۰ به اتفاق تعدادی از جوانان ایل لری در آبادان مشغول دفاع از عزت و شرف و خاک کشور شد.

او پس از دفاعی جانانه و موثر در تاریخ ۷/۵/۱۳۶۰ در کوی ذوالفقاریه آبادان جانش را فدای آرمان های اسلام و انقلاب کرد ، پیکر مطهر شهید کرامت در روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمیده است.

شجاعت و بی باکی ، تقوا و بصیرت سیاسی وتشخیص خط ناب امام و انقلاب ازمهمترین ویژگی های این شهید عزیز است .

این عزیز در آخرین وداع با مادرش ازاو می خواهد تا این پیام را به تشییع کنندگانش برساند : عملهایتان نیک باشد، تقوا داشته باشید، دنبال روزی حلال بروید.

به مادرش توصیه کرد : لباس سیاه نپوشد و قلبا به شهادتش افتخار کند تا دشمن شاد نشود.

۴۱ –شهید کرامت شمس الدینی ( خانجان)

شهید  کرامت شمس الدینی  فرزند : خانجان تاریخ تولد: 1/2/1334 تاریخ شهادت:16/9/1360 محل شهادت: بستان

شهید کرامت شمس الدینی
فرزند : خانجان
تاریخ تولد: ۱/۲/۱۳۳۴
تاریخ شهادت:۱۶/۹/۱۳۶۰
محل شهادت: بستان

کرامت در سحرگاه ماه مبارک رمضان سال ۱۳۲۸ ، درخانه مذهبی خانجان و سکینه در منطقه عشایری جنوب شهرستان با فت دیده به جهان گشود اجداد کرامت دارای استعداد خدادادی بودند . پدر بزرگش ملا مرید از مردان نامدار ایل لری بود که دو جلد قران کریم و چند جلد کتب مذهبی از جمله نهج البلاغه را رونویسی کرد که در نوع خود بی نظیر است. کرامت در مکتب خانه پدر بزرگش قرآن را فراگرفت و حافظ چند جزء قرآن کریم شد.

با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم ستم شاهی کرامت ، به صفوف مبارزه پیوست و در راهپیمایی ها و برنامه ها ی انقلابیون حضور موثری داشت با پیروزی انقلاب ا سلامی ایران در لبیک به ندای حضرت امام به محض تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد انقلابی در آمد و به جنگ سوداگران مرگ و اشرار مسلح استان کرمان و ضد انقلاب در منطقه کردستان شتافت و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان در عین حال که خود را ملزم به شرکت در عملیات های دفاع مقدس می دانست ,از فعالیت در عرصه های فرهنگی و عقیدتی خصوصاً تلاش در جهت ارتقاء بنیه ی فرهنگی و اعتقادی مذهبی جوانان عشایر غافل نبود . سرانجام در سحرگاه هشتم آذرماه سال ۱۳۶۰ در عملیات طریق القدس و در خط مقدم جبهه بستان مجروح و هشت روز بعد در بیمارستان شیراز به فیض عظیم شهادت نائل آمد . ابوذر تنها پسر کرامت است که از او به یادگار مانده است .                                                                                                          
فرازی ازوصیت نامه :
پدر ومادر عزیزم شما مرا تربیت نموده و بخاطر من رنج های بسیاری تحمل نمودید ولی به شما بشارت می دهم راهی را که انتخاب نموده ام ان شاالله راه ائمه اطهار وشهدا است از شما می خواهم که اولا مرا ببخشید وحلال کنید وثانیا در شهادتم بی تابی نکنید ، با روحیه بسیار عالی و تکیه بر نیروی ایمانتان الگویی برای پدر ومادرهای دیگر باشید و صبر را پیشه خود سازید.

 

۴۲- شهید لطفعلی سپیده دم

شهید  لطفعلی سپیده دم فرزند : جان الله  تاریخ تولد: 5/2/1344 تاریخ شهادت: 27/10/1360 محل شهادت : کرخه نور

شهید لطفعلی سپیده دم
فرزند : جان الله
تاریخ تولد: ۵/۲/۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۲۷/۱۰/۱۳۶۰
محل شهادت : کرخه نور

لطفعلی سپیده دم ، در سحرگاه پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۴ ازپدر و مادری به نام های جان الله و منیژه دیده به جهان گشود. مشیّت الهی بر این بود تا لطفعلی از ۷ سالگی سایه پدر بر سرش نباشد بنابراین سرپرستی این کودک را مادرش برعهده گرفت. مادر، علی رغم فقروتنگدستی ، لطفعلی را به مکتب خانه فرستاد تا قرآن بیاموزد .

در جریان مبارزات مردم آگاه ایران علیه رژیم ستمشاهی، لطفعلی نیز آرام ننشست واز هر فرصتی برای افشای سرسپردگی حکومت پهلوی و توزیع اعلامیه ها و رساله حضرت امام استفاده می کردو با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، در کسوت داوطلب ِ بسیجی راهی جبهه های نور علیه ظلمت شد و نهایتا در عملیات آزادسازی بستان شرکت کرد ودرتاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۶۰ در خط پدافندی کرخه نور بر اثر اصابت ترکش خمپاره درحالی که مشغول گرفتن وضو بود ، به شهادت رسید.

 

۴۳ – شهید محمد ستوبر

شهید  محمد ستوبر  فرزند: عزت الله تاریخ تولد:1/7/1347 تاریخ شهادت: 4/10/1365 محل شهادت: ام الرصاص

شهید محمد ستوبر
فرزند: عزت الله
تاریخ تولد:۱/۷/۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۴/۱۰/۱۳۶۵
محل شهادت: ام الرصاص

اوایل تابستان ۱۳۴۷ در منطقه ی عشایرنشین جنوب شهرستان بافت ، از پدر و مادری به نام های عزت الله و شهربانو ، محمد به دنیا آمد . دوران کودکی را در محیط کوه و بیابان و زندگی بی آلایش عشایری سپری کرد . پدرش ، محمد را در۷ سالگی جهت فراگیری قرآن کریم پیش سید فرج الله گلسرخی ازسادات باکرامت و انقلابی فرستاد . ایام نوجوانی محمد مصادف با مبارزات مردم انقلابی ایران بود و محمد نیز متاثر از فضای این ایام ، نفرت ازظلم و فساد رژیم پهلوی و عشق به امام و آرمان های الهی مردم در دلش نهادینه شد .

محمد در سال ۱۳۶۲ برای نیل به اهداف بلند یاری ازدین و ارزش های الهی جذب سپاه پاسداران شد و سال ۶۴ به جبهه اعزام شد و درواحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله مشغول فعالیت شد .

درجریان عملیات کربلای۴ ، محمد که قهرمانانه با دشمن بعثی در نبرد بود و نیروهای دشمن را تعقیب می کرد به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از۳۳ ماه ، شناسایی شد و درگلزار شهدای گنجان در کنار سایر همرزمانش آرام گرفت .

یکی ازهمرزمانش نقل میکند : شب عملیات کربلای ۴ ، محمد نبرد به یاد ماندنی از خود به نمایش گذاشت . آخرین بارکه اورا دیدم می گفت به طرف پل بروید پل را بزنید معطلش نکنید .

اگر به پل می رسیدیم و آن را می زدیم نیروهای عراقی به محاصره در می آمدند . محمد نزدیکی های پل که تلاش می کرد خودش را به پل برساند با آرپیجی عراقی ها به شهادت رسید .

۴۴ –شهید محمد شمس الدینی

شهید  محمد شمس الدینی  فرزند : عبدالکریم  تاریخ تولد: 1/6/1348 تاریخ شهادت :17/2/1366 محل شهادت : فاو

شهید محمد شمس الدینی
فرزند : عبدالکریم
تاریخ تولد: ۱/۶/۱۳۴۸
تاریخ شهادت :۱۷/۲/۱۳۶۶
محل شهادت : فاو

محمد شمس الدینی فرزند عبدالکریم ، در سال ۱۳۴۸ در روستای گنجان در خانواده ای مستضعف و از پدر ومادری به نام های عبدالکریم وسکینه دیده به جهان گشود   دوران کودکی را با سختی و مشقت فراوان پشت سر گذاشت ، تحصیلات ابتدایی را در دبستان همین روستا و تحصیلات راهنمایی را در روستای همجوار (سیه بنوئیه ) گذراند ، با آغاز جنگ تحمیلی ، وی تحصیل را رها کرده و به جبهه ها اعزام شد و پس از چندین بار حضور در میدان های نبرد با دشمن سرانجام در تاریخ ۱۷/۲/۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی فاو با گلوله مستقیم تانک به فیض عظیم شهادت رسید و بدن مطهرش در روستای گنجان به خاک سپرده شد .

از خصوصیات این شهید عزیز عشق و علاقه وافر به حضرت امام « ره» ، نماز اول وقت ، توجه به پدر و مادر ، صله رحم و اخلاق حسنه بود .

همرزمانش نقل می کنند که ؛

وی معمولا برای همرزمانش آب توزیع می کرد که برخی به او سقا می گفتند ، در جواب آنها می گفت حالا که شما به من سقا می گویید دوست دارم مانند حضرت ابوالفضل (ع) بدنم قطعه قطعه گردد که هنگام شهادت بدن مطهر این شهید عزیز بر اثر برخورد مستقیم گلوله تانک قطعه قطعه گردید .

۴۵ – شهید محمد حسین شمس الدینی

شهید  محمد حسین شمس الدینی   فرزند: حسین تاریخ تولد:1/3/1343 تاریخ شهادت:19/11/1367 محل شهادت: شلمچه

شهید محمد حسین شمس الدینی
فرزند: حسین
تاریخ تولد:۱/۳/۱۳۴۳
تاریخ شهادت:۱۹/۱۱/۱۳۶۷
محل شهادت: شلمچه

محمد حسین ، سال ۱۳۴۳ در خانواده مذهبی و عشایری از پدر ومادری به نام های حسین و عالم به دنیا آمد . وقتی به سن هفت سالگی رسید پدرش او را به مکتب خانه فرستاد وقرآن را آموخت . در یازده سالگی دست تقدیر الهی مادرش را از او گرفت . با شروع جنگ تحمیلی ، در کسوت خدمت مقدس سربازی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و با پایان خدمت نظام وظیفه ، در قالب نیروهای داوطلب بسیجی راهی جبهه های جنگ شد . بعد از مدتی به جهاد سازندگی رفت و به عنوان سنگر ساز بی سنگر بر مظلومیت هایش افزود . او با حضور موثر خود در عملیاتهای والفجر ۸ کربلای ۴ کربلای ۵ والفجر ۱۰ تا مرز شهادت پیش رفت . عملیات والفجر ۸ شدیداً مجروح شد وسرانجام در تاریخ ۱۹/۱۱/۶۷در منطقه شلمچه به شهدا پیوست.

فرازی از وصیت نامه شهید محمدحسین:

سلام برامامان و رهبران راستین تشیّع و سلام ودرود فراوان به حضرت امام خمینی

به ملت شریف وصیت دارم که جنگ را فراموش نکنید آستین بالا زده در میدان جنگ حضور یابید که خدای ناخواسته خون شهداء پایمان نگرددو انقلاب اسلامی پایدار بماند دشمن در انتظار فرصتی مناسب است که به اسلام ضربه بزند خدایا تو شاهدی که هیچ انگیزه ای جزء شهادت در راه تو نداشتم .

۴۶- شهیدمحمدطاهرحسینخانی

شهید محمدطاهرحسینخانی  فرزند: خداداد تاریخ تولد:2/1/1341 تاریخ شهادت: 7/9/1361 محل شهادت: پادگان زید

شهید محمدطاهرحسینخانی
فرزند: خداداد
تاریخ تولد:۲/۱/۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۷/۹/۱۳۶۱
محل شهادت: پادگان زید

دوم فروردین ماه سال ۱۳۴۱ در خانه ی محقر وگلین انباشته از نور ایمان ومحبت به ائمه اطهار علیهم السلام درروستای گنجان پا به عرصه وجود گذاشت . خداداد و زهرا وقتی محمد طاهر به سن مدرسه رسید در مدرسه ابتدایی گنجان ثبت نامش کردند . به دلیل سوء فقر حاکم بر جامعه و خشک سالیهای پی در پی که باعث شده بود فقر گریبانگیر مردم روستاها شود محمد طاهر هم مجبور بود آستین بالا بزند و با کمک به پدر ومادر در تامین معاش خانواده با آنها همکاری کند لذا مجبور به ترک مدرسه شد وتا فرارسیدن موعدِ اعزام به خدمت مقدس سربازی به کسب معاش پرداخت. اعزام محمد طاهر به خدمت مقدس سربازی مصادف باشروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان شد ، بنا براین در کسوت نیروهای ارتش جمهوری اسلامی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد .

محمد طاهر ، هفتم آذر ماه سال ۱۳۶۱ در منطقه پاسگاه زید عراق در نبرد با دشمن بعثی ، همپرواز ملائک شد وپیکر مطهرش برای همیشه در آستان مقدسه شهدای گنجان آرام گرفت.

۴۷ –شهید محمد میرافضلی

شهید  محمد میرافضلی فرزند: حاجی حسین  تاریخ تولد: 1/4/1340 تاریخ شهادت : 7/1/1366 محل شهادت : شلمچه

شهید محمد میرافضلی
فرزند: حاجی حسین
تاریخ تولد: ۱/۴/۱۳۴۰
تاریخ شهادت : ۷/۱/۱۳۶۶
محل شهادت : شلمچه

محمد ، سال ۱۳۴۰در یکی از خانواده های اصیل و مشهور گنجان ازپدر و مادری به نام های حاج حسین و فاطمه پا به عرضه گیتی نهاد ، تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش و تحصیلات راهنمایی را در روستای مجاور به پایان برد . محمد در سال های اوج گیری مبارزات مردمی ، علی رغم کمی سن ، یکی از فعالین شاخص نهضت حضرت امام در محل سکونتش بود و همین عشق به اسلام وانقلاب بود که بعدها پای او را به جبهه های جنگ باز کرد .

خانواده محمد از خانواده های نسبتا برخوردار روستا بود اما محمد ، آرمان خویش را در عشقی فراتر از مادیاتی نظیر باغ و زمین و بهترین خودروها و دیگر مظاهردنیای مادی می دید .عشقی که به دنیا نهیب زد ومحمد را به وادی جبهه ها کشاند و منجر به این شد که پای این جوان عارف ، در سال ۱۳۶۰ به واحد تخریب لشکر۴۱ ثارالله باز شود و به عنوان یک عنصر زبده در عملیات های مختلف افتخار آفرینی کرد ونهایتا ، عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۷/۱/۱۳۶۶سکوی پرواز محمد میر افضلی تا خداشد وروح پاک و بیقرارش به آسمانها کوچید و مزار این عزیزدر روستای گنجان ، دارالشفای دردمندان است .

محمد ، زاهد وعارفی بود که مصداق واقعی شیر روز وعارف شب بود یکی ازهمسایه های منزل پدری ایشان نقل می کند :

زمزمه هایی دهن به دهن می شد که شب ها از مسجد صدایی به گوش می رسد و. لی کسی آن را جدی نگرفت تا اینکه یک شب خادم مسجد قبل از اذان صبح محمد را می بیند که گوشه ای از مسجد به خاک افتاده و اشک می ریزد و ترنم الهی العفو ، العفو او فضای مسجد را روحانی تر کرده است .

ساخت خانه ی عالم روستای گنجان یادگار همت وتلاش خستگی ناپذیر محمد است .

۴۸ – شهیدمحمود حسینخانی

شهید  محمود حسینخانی  فرزند: شهریار تاریخ تولد: 1/1/1335 تاریخ شهادت:21/12/1363 محل شهادت : جزیره مجنون

شهید محمود حسینخانی
فرزند: شهریار
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۳۵
تاریخ شهادت:۲۱/۱۲/۱۳۶۳
محل شهادت : جزیره مجنون

محمود ، کسی که امروز در روستای نمونه وشهید پرور گنجان آرمیده و باعث افتخار این قطعه خاک شده است سال ۱۳۳۶ در روستای گلینوئیه از توابع شهرستان رابر, در خانواده ای سرشار ازحب به ائمه اطهار علیهم السلام چشم به عالم هستی نهاد . شهریار پدر این عزیز، نام زیبای محمود را برای مولودش انتخاب کرد ودر گوشش اذان واقامه خواند.

محمود وقتی به سن مدرسه رسید، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه روستای زادگاهش به تحصیل پرداخت ، پس از آن وارد مدرسه راهنمایی شد محمود به دلیل مشکلات مالی که آنروزها مهمان همه مردم روستانشین بود مجبور به ترک درس ومدرسه شدومدتی به کار وتلاش پرداخت

. سال ۱۳۶۱ در لبیک به ندای رهبر ومقتدایش ، عازم جبهه های نبرد شد و پس از ماه ها مجاهدت ودفاع جانانه از آرماهای انقلاب اسلامی ، در عملیات بدر ، در تاریخ ۵/۹/۱۳۶۲ ، شربت شهادت نوشید و خودش را از زنجیر اسارت این دنیا خلاص کرد .

پیکر محمود پس از ساله چشم انتظاری ، ۱۱سال بعد به وطن رجعت کرد.

از این شهید سرافراز یک دختر ویک پسر به یادگار مانده است،

سختکوشی ، شجاعت ، سخاوتمندی و روحیه تعاون و کمک به همنوعان از ویژگی های این عزیز است.

۴۹ – شهیدمحمود میرافضلی

شهید  محمود میرافضلی فرزند : محمدعلی تاریخ تولد: 29/2/1331 تاریخ شهادت: 10/2/1361 محل شهادت: دشت سیدجابر

شهید محمود میرافضلی
فرزند : محمدعلی
تاریخ تولد: ۲۹/۲/۱۳۳۱
تاریخ شهادت: ۱۰/۲/۱۳۶۱
محل شهادت: دشت سیدجابر

محمود ، سال ۱۳۳۱ ، قدم به کلبه ی با صفای محمد علی وکبری گذاشت ، شش سال بیشتر نداشت که دست تقدیرالهی ، سایه پدر را از سرش برداشت ،در مدرسه ابتدایی روستای زادگاهش گنجان تا کلاس ششم درس خواند .نه امکانات آن روز اجازه می داد و نه محمود ، در فقدان پدر می توانست ادامه تحصیل بدهد . باید کار می کرد وپول در می آورد. برای یافتن کار به کرمان عزیمت کرد ابتدا در رستورانی مشغول کار شد، پس از مدت کوتاهی با هوش و ذکاوتی که داشت جذب شرکت بزرگ تعمیر دستگاه های الکترئ موتور شد. جدیت ، کارایی وامانتداری محمود باعث شد تا صاحب کارگاه که شخصی ارمنی بود مدیریت گارگاه را به محمود بسپارد و این سالها مصادف بود با اوج گیری مبارززات مردم انقلابی ایران و محممود هم ازشرکت در راهپیمایی ها و جلسات انقلابیون گرفته تا پخش رساله واعلامیه های حضرت امام فعال بود آتش زدن مسجد جامع کرمان در   ۲۴ مهرماه ۵۷ توسط عمال پهلوی را در برابر چشمان خود دید .

قبل از شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه کشورمان ، محمود، ازطریق رادیوی کوچک دو موجی که همیشه همراه داشت اخبار و رویدادها را پیگیری می کرد و مترصد بود تا فرمان امام امت برای اعزام به جبهه را بشنود   وخود را به جبهه برساند یکی از دوستان وی که کمکی او در تعمیرالکتروموتورچاه آب کشاورزی بوده نقل میکند : وقتی او داخل چاه برای تعمیرموتور می رفت به من می گفت خوب گوش کن ببین رادیو چه می گوید . گفتم : حالا چه چیز ی قرار است رادیو بگه اینقدر برات مهمه ؟ گفت: صدام به خاک ما حمله کرده کشور درموقعیت جنگی قرار داره ، منتظر دستورامام هستم شاید مدتی که داخل چاه هستم امام فرمان جهاد بده ومن متوجه نشم. »

با نواحته شدن شیپور جنگ ، محمود ، خود را به جبهه رساند و پس از حضور در عملیات های مختلف ، در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس مفقودالاثر شد و هنوزپس از۳۲ سال ، خانواده ، دوستان ومردم روستای گنجان چشم انتظار زیارت اثری از این شهید مظلوم هستند . خود آن شهید در وصیتنامه اش نوشته : «چقدر دلم می خواهد شهیدشوم ودر موقع شهیدشدنم ناپدید شوم و مرا در بهشت زهرای گمنامان دفن کنند»

از شهید محمود میرافضلی دو فرزند دختر به نام های سمیه وفاطمه به یادگار مانده بود که دست تقدیر الهی فاطمه را در عنفوان جوانی از این دنیا برد و مهمان پدرشد .

۵۰ –شهیدمختار حسینخانی

شهید مختار حسینخانی  فرزند: غلامحسین تاریخ تولد: 5/6/1343 تاریخ شهادت: 20/11/1364 محل شهادت: اروند رود

شهید مختار حسینخانی
فرزند: غلامحسین
تاریخ تولد: ۵/۶/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۲۰/۱۱/۱۳۶۴
محل شهادت: اروند رود

مختار حسینخانی ، یکم مردادماه   سال ۱۳۴۳ درروستای گنجان به دنیا آمد . پدرو مادر بزرگوار این عزیزاو به نام های غلامحسین وسلطان علی رغم تنگدستی وفقر حاکم در آن زمان کودک خود را به مدرسه فرستادند و مختار نیز تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش و تحصیلات راهنمایی در روستای مجاور ( سیه بنوئیه ) به پایان برد .

مختار ؛ با انگیزه ی کمک به خانواده درتامین معاش ، مدرسه را رها کرد و در امور کشاورزی به خانواده اش کمک کرد ، شهریورماه ۱۳۶۳ ازدواج نمود ، سال۱۳۶۱ به خیل پاسداران دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی پیوست ، به جبهه اعزام شد و در گردان ادوات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول شد شهریورماه ۱۳۶۳ ازدواج نمود و نهایتا پس از ازچندمرحله اعرام به جبهه درتاریخ ۲۰/۱۱/۶۴ ، عملیات غرور آفرین والفجر۸ درمنطقه ی عملیاتی فاو ،بهانه ای شد تا این جوان برومند گنجانی همپرواز ملائک شود و برای همیشه پیکر مطهرش ، در جوار سایر شهدای خفته در گلزارشهدای گنجان آرام بگیرد .

 

۵۱ –شهیدمراد حسینخانی

شهید مراد حسینخانی   فرزند: اسفندیار تاریخ تولد: 1/3/1344 تاریخ شهادت: 5/9/1362 محل شهادت : مهران

شهید مراد حسینخانی
فرزند: اسفندیار
تاریخ تولد: ۱/۳/۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۵/۹/۱۳۶۲
محل شهادت : مهران

بهار سال ۱۳۳۵ درروستای کلینوئیه ، از توابع شهرستان رابر, در خانواده ای سرشار از ارادت به ائمه اطهار علیهم السلام ، کودک زیبای اسفندیاربه دنیا آمد، نام این عزیز را مراد گذاشتند . به سن مدرسه که رسید تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان برد و سپس تحصیلات راهنمایی را در روستای مجاور ادامه داد.

جوانان روستای گلینوئیه با الگوگیری از سردار شهید غلامحسین آقاملایی ، به غیرتمندی شهره اند وقتی شیپور جنگ نواخته شد یکی یکی به سپاه رفتند تا خودشان را به مرزهای دفاع از میهن اسلامی برسانند وابستگی پدر ومادر مراد به او باعث شد تا مراد با تاخیر چندماهه به جبهه اعزام شود اما نهایتا رضایت پدر و مادر را کسب کرد و خود را به جبهه ها رساند .

این عزیز با شجاعت و پایمردی مثال زدنی به نبرد با دشمن پرداخت و نهایتا در تاریخ ۲۱/۱۲/۶۳ در جزیره مجنون همچون مولایش ابا عبدالله الحسین (ع) به آرزوی دیرینه اش رسید و پیکر مطهرش در روستای گنجان آرمید .

والدین این عزیز می گویند : وقتی جنازه مراد را آوردند علی رغم وابستگی شدیدی که به او داشتیم تن بی سرش را که دیدیم گفتم خدایا این قربانی را از ما قبول بفرما.

۵۲- شهیدمنوچهر شمس الدینی

شهید منوچهر شمس الدینی فرزند:حسین جان تاریخ تولد: 5/2/1343 تاریخ شهادت : 2/12/1364 محل شهادت: اروند رود

شهید منوچهر شمس الدینی
فرزند:حسین جان
تاریخ تولد: ۵/۲/۱۳۴۳
تاریخ شهادت : ۲/۱۲/۱۳۶۴
محل شهادت: اروند رود

منوچهر شمس الدینی در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای مذهبی از عشایر ایل لری شهرستان رابر از پدر و مادری به نام های حسین و رخساره چشم به جهان گشود .

کودک زیبای این خانواده که در سال های انتهایی حکومت جور پهلوی در دبستان تحصیل می کرد علی رغم سن کم ، با هوشمندی و شجاعت تمام ، بارها مخالفت خود را با آ«ن رژیم نشان می داد و حتی به همین دلیل در کلاس پنجم ابتدایی از مدرسه اخراج شد .

این عزیز، تا مقطع دبیرستان تحصیل نمود و درسال ۱۳۶۰ به جبهه های جنگ اعزام شد و پس از سال ها حضور مستمر در جبهه ، نهایتا در عملیات والفجر۸ براثر مجروحیت شدید شیمیایی به کشورآلمان اعزام شد و قبل از نشستن هواپیما ، برفراز شهرفرانکفورت ، روحش پرکشید و به مقتدایش ابا عبدالله الحسین (ع) پیوست .

خاطره ای از شهید منوچهرشمس الدینی :

یکی از دوستان این عزیز نقل می کند ؛ ماه های آخر حکومت پهلوی بود ، من و منوچهر معمولا نیمکت نشین آخر کلاس بودیم . خانم معلم با حجاب نامناسبی در کلاس حضور می یافت ، یک روز به دلیل صدای خوبی که این عزیز داشت از منوچهر درخواست کرد برای بچه ها آواز بخواند ، منوچهر گفت شرط دارد ، خانم معلم گفت چه شرطی ؟ آهسته و درگوشی شرطش را با او درمیان گذاشت ، بیرون از کلاس گفتم به خانم معلم چه گفتی و چرا آواز نخواندی ؟ جوابم را نداد و هر چه اصرار کردم ، جواب را به آخرین روز مدرسه محول کرد و نهایتا در آن روز به من گفت : به خانم معلم گفتم به شرطی آواز می خوانم که تو با حجاب اسلامی در سرکلاس حاضر شوی ، او به شرط من عمل نکرد منهم آواز نخواندم .

 

۵۳ – شهیدمهدی ستوبر

شهید مهدی ستوبر فرزند: مجتبی تاریخ تولد: 1/1/1332 تاریخ شهادت: 5/5/1367 محل شهادت: خرمشهر

شهید مهدی ستوبر
فرزند: مجتبی
تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۳۲
تاریخ شهادت: ۵/۵/۱۳۶۷
محل شهادت: خرمشهر

مهدی ، سال ۱۳۳۲ در منطقه عشایر نشین گشکین از توابع شهرستان رابر در خانواده مذهبی محیا و دُرخاتون دیده به جهان گشود . درسن ۷سالگی به مکتبخانه رفت وقرآن را آموخت در دوران نوجوانی وجوانی ناگزیر به فعالیت های عشایری و کمک به پدر پرداخت ودر ادامه درکنار کارهای عشایری مکتب خانه ای راه انداخت و شاگردان قرآنی زیادی تربیت نمود.

مهدی ، سال ۱۳۴۵ ازواج کرد و با شروع مبارزات مردمی علیه حکومت سرسپرده پهلوی از فعالین منطقه بود . بارها مأمورین ساواک برای پیدا کردن رساله حضرت امام جاهایی که فکر می کردند توسط ایشان رساله ها پنهان شده ،تفتیش می کردند که به یُمن زیرکی و ذکاوت مهدی هر بار دست از پا درازتر برمی گشتند.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان , مهدی شهریورماه ۱۳۶۲ عازم جبهه ها شد.و لباس سبز سپاه را به تن کرد. شجاعت،جسارت و تعصب شیعی- انقلابی ازشاخصه های اصلی زندگی مهدی بود .

مهدی بعد از شرکت در چندین عملیات دفاع مقدس و حضور مؤثر در خطوط مقدم جبهه سرانجام مورخه ۰۵/۰۵/۱۳۶۷ در تک نفوذی دشمن در حالی که ذکر مولایش امام حسین(ع) را بر لب داشت با لب تشنه به شهادت رسید.از این شهید عزیز ، ۶ فرزند (۴پسر و ۲ دختر)به یادگار مانده است .

بخشی ازوصیت نامه:

امام خمینی وارث۱۴۰۰ سال رنج و زحمت، خون دل ، شلاق ، شکنجه، و اعدام شیعیان علی(ع) است قدر این مرد به خدا رسیده و تکیه زده برمسند پیامبر را بدانید تمام عمرم فدای یک لحظه عمر این پیرو خدا . بنا به دستور خداوند ، قدم به راه جهاد و شهادت گذاشته ام امیدوارم اگر شهادت نصیبم شد به راه پر عظمت شهادت عارف شده باشم .

همسرم ! دختران و پسرانم را زینب گونه و حسین وار تربیت کنید مبادا از خط امام و خط سرخ شهدا فاصله بگیرند.

دولت مردان و مسئولان به خدا قسمتان می دهم از یاد مستعضفان و مردم محروم غافل نشوید تمام عمر را صرف بهبود وضع زندگی این مردم عزیز و بی نظیر کنید مبادا از آرمانهای امام فاصله بگیرید و طرز زندگی و رفتارتان مثل طاغوتیان قبل ا زانقلاب شود در این صورت شهدا در قیامت شما را بازخواست خواهند کرد.

مجالس و مراسم مذهبی را گرم نگه دارید سنگر تشکیلات فرهنگی ، مذهبی و سیاسی را به نفع فرصت طلبان خالی نکنید اوامر ولی فقیه نشات گرفته از امر فرزند پاک زهرا (س) حضرت مهدی صاحب الزمان است از آن پیروی کنید .

۵۴ –شهیدمهدی شمس الدینی فرزند حسن

شهید مهدی شمس الدینی  فرزند: حسن تاریخ تولد: 14/3/1347 تاریخ شهادت: 4/2/1367 محل شهادت: شلمچه

شهید مهدی شمس الدینی
فرزند: حسن
تاریخ تولد: ۱۴/۳/۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۴/۲/۱۳۶۷
محل شهادت: شلمچه

مهدی ، سال ۱۳۴۶ در مناطق عشایر نشین جنوب شهرستان بافت به دنیا آمد نامم پدرش ، حسن ، ازمردان ساده زیست و متدین بود . مهدی ، درس استقامت و بردباری را در دامن کوهستان و سختی های زندگی عشایری فرا گرفت ، در مکتب خانه های مرسوم آن روز قرآن را فراگرفت .

او نیز همانند سایر مردان عشیره ، دامداری را پیشه خود ساخت در خرداد ماه سال ۱۳۶۶ عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از فراگیری آموزش های لازم به جبهه های نبرد حق علیه ظلمت شتافت و پس از یکسال مجاهدت و دفاع جانانه از خاک میهن اسلامی ، سرانجام چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ در تک نفوذی در منطقه شلمچه هم پرواز ملایک شد و پیکر مطهرش را در روستای نمونه و شهید پرور گنجان به خاک سپردند.

بخشی از وصیت نامه :

پدر و مادرم گرامی ، بنده بنا به وظیفه ای که در اجرای حکم ولی امر مسلمین و رهبرم جهت حضور در جبهه در خود احساس کردم به جبهه شتافتم و ندای امام زمان (عج) را لبیک گفتم .

پدر و مادرم , برادران و خواهرانم در مرگ و یا مفقود شدنم اندوهگین مباشید .خواهرانم حجاب را رعایت کنید دشمنان را شاد نکنید و ازهمه حلالیت می طلبم .

۵۵ –شهید مهدی شمس الدینی فرزند زیادعلی

شهید  مهدی شمس الدینی  فرزند: زیادعلی

شهید مهدی شمس الدینی
فرزند: زیادعلی

مهدی ، سال ۱۳۴۲به دنیا آمد ، پدرش حاج زیادعلی از مردان نامدار و متدین است و مادرش صدیقه     نام دارد . دوران کودکی مهدی متاثر از محیط مذهبی خانواده وتحصیل در مکتب خانه های مرسوم آن زمان است .

مهدی ، از کودکی به واجبات اهمیت می داد و اهل کار وتلاش بود. در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد در کسوت داوطلب بسیجی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و پس از حضوری کوتاه ولی موثر سر انجام در عملیات کربلای ۴ ، همانطور که بارها از آرزویش سخن به میان آورده بود به فیض شهادت رسید و پیکر پاکش در روستای گنجان به خاک سپرده شد.

بخشی از وصیت نامه :

پدر و مادر, همسر و برادارن و خواهران عزیزم اگر خداوند متعال شهادت را نصیبم کرد صبور باشید , مادرم فاطمه گونه باش ، خواهرانم زینب وار باشید همسرم از اینکه مدتی در کنار من زندگی کرده ای { از قصورات احتمالی } عذر خواهی می کنم . براداران عزیزم امام را تنها نگذارید پشتیبان اسلام و کشور عزیزمان باشید . از همه اقوام ,خویشان و دوستان حلالیت می طلبم .

 

۵۶ – شهیدموسی پس دست

شهید موسی پس دست  فرزند یار احمد  تاریخ تولد: 10/2/1340 تاریخ شهادت : 13/2/1364 محل شهادت : میمک خوزستان

شهید موسی پس دست
فرزند یار احمد
تاریخ تولد: ۱۰/۲/۱۳۴۰
تاریخ شهادت : ۱۳/۲/۱۳۶۴
محل شهادت : میمک خوزستان

موسی در سال ۱۳۴۰ به دنیا آمد ، نام پدرش یاراحمد و مادرش سروناز نام داشت . دوران کودکی را در سیاه چادر عشایری ودر فقر ومحرومیت سپری نمود ، سختی ها ومشکلات این نوع زندگی در ساختن شخصیت او تاثیر فراوانی گذاشت . در ۷۷ سالگی به مکتب خانه رفت و قرآن را فرا گرفت .

در ایام نوجوانی برای تامین بخشی ازمعاش خانواده به شهرکرمان مهاجرت کرد که مقارن با اعتراضات مردمی علیه حکومت پهلوی بود و موسی نیز با حضور فعال در راهپیمایی های مردم شهر کرمان ، سهم خود را در مبارزه با رژیم سفاک شاه ادا نمود .

وی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد واز طریق زندگی دامداری وعشایری امرار معاش می کرد.

اواخر سال ۱۳۶۳ به جبه های حق علیه باطل اعزام شد و بعد از جراحت شدید در جبهه های نبرد در بیمارستان بستری و در مورخه ۱۴/۰۲/۶۴   به فیض عظمای شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای روستای گنجان به خاک سپرده شد .

دارا بودن روحیه تعاون ، نوع دوستی ، جوانمردی و سخاوت ازصفات بارزاین شهید سرافراز است .

از شهید موسی دوفرزند پسر به یادگار مانده است .

بخشی از وصیتنامه شهید موسی پس دست :

ای مردم امام را یاری کنید چرا که ولایت فقیه است که در این زمان هدایت کشتی انسانسیت را بر عهده گرفته است .

در مقابل انقلاب اسلامی بی تفاوت بودن خیانت به قران و اسلام است انقلاب نیاز به صبر و استقامت دارد نیاز به تحمل و رنج و درد و زحمت دارد رسول خدا چون ، امیر المومنین ، فاطمه زهرا (س) امام حسین و سایر ائمه علیهم السلام و زینب کبری (س)در راه تثبیت و دفاع از اسلام رنجها تحمل کرده و جان خود را فدا کردند در این زمان نیز انقلاب ما که ندای حق طلبی، عدالت آزادی و استقلال را در جهان سرداده است جا دارد که برای آرمانهای آن همه از رئیس جمهور ، تخست وزیرو…گرفته تا سایر مردم فدا شوند .

پدر و مادر مهربانم از مرگ من ناراحت نباشید چون آگاهانه راهی را انتخاب کردم که انبیا و اولیا به آن فخر می ورزند .

۵۷- شهید نصرت الله شمس الدینی

شهید  نصرت الله شمس الدینی فرزند : حسین  تاریخ تولد : 1/1/1338 تاریخ شهادت : 22/12/1363 محل شهادت : دجله

شهید نصرت الله شمس الدینی
فرزند : حسین
تاریخ تولد : ۱/۱/۱۳۳۸
تاریخ شهادت : ۲۲/۱۲/۱۳۶۳
محل شهادت : دجله

نصرت الله ؛ اسفند ماه سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی کربلایی حسین از مردان خوش نام و متعهد طایفه بارانی ایل لری دیده به جهان گشود و نام مادرش گل اندام بود .در سن ۷ سالگی قران کریم را در مدت ۴ ماه نزد برادر بزرگش فرا گرفت و سپس مانند سایر افراد طایفه به شغل دامداری فعالیت داشت و در سال ۱۳۶۰ ازدواج نمود .

نصرت الله چندین بار عزمش را برای حضور درجبهه ها جزم کرده بود ولی به دلایلی موفق به این کار نشد تا اینکه در سال ۱۳۶۳ راهی جبهه های حق علیه باطل شود و پس از حضوری کوتاه و موثر سرانجام در عملیات بدر ، در شرق دجله به درجه رفیع شهادت نایل آمد ، بدن مطهر این شهید سالها در جزایر مجنون مفقود ماند و سر انجام استخوانهای تکه تکه شده جسد مطهرش در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت .

بخشی از وصیتنامه شهیدنصرت اله شمس الدینی :

پد ر بزگوارم ، فرزند حقیر خود را حلال کنید و همیشه دعایم کنید . دفتر حساب من را بخوانید و اگر کسی از بنده طلب دارد به او پرداخت نمایید

از برادران و پسر عموهایم می خواهم سنگرم را خالی نگذارند و راه شهدا را ادامه بدهند و گوش به فرمان رهبر باشند .

از خواهران عزیزم می خواهم حجاب را رعایت کنید و به نماز اول وقت اهمیت بیشتری بدهید .

 

۵۸- شهیدیاسر شمس الدینی

شهید  یاسر شمس الدینی فرزند: محمود تاریخ تولد: 1/4/1364 تاریخ شهادت: 11/5/1384 محل شهادت: نفت شهر

شهید یاسر شمس الدینی
فرزند: محمود
تاریخ تولد: ۱/۴/۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱۱/۵/۱۳۸۴
محل شهادت: نفت شهر

یاسر ، اول تیرماه ۱۳۶۴ در خانواده متدین و مذهبی از پدرو مادری به نام محمود و سکینه در روستای زیبای گنجان دیده به جهان گشود.

تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را روستای محل زادگاهش به پایان برد و در ایام تعطیلی مدارس در کار کشاورزی و چرای دا مها پدرش را یاری می کرد .

تحصیلات راهنمایی را که پشت سر گذاشت ترک تحصیل کرده و دوشادوش پدرمشغول کار کشاورزی شد.

نظم و انضباط و اخلاق حسنه وی در طول دوره تحصیل زبانزد معلمین و دانش آموزان بود و صدای قرآن صبحگاهی او در صف مدرسه همچنان طنین انداز است و صدای گرم و دلنشین او به هنگام نوحه سرایی در هیات ابوالفضل (ع) روستای گنجان در یادها مانده است .

سال ۱۳۸۴ عازم خدمت مقدس سربازی شد و سرانجام ۱۱/۵/۱۳۸۴ درشهر نفت شهر به در جه رفیع شهادت رسید و در گلزار شهدای روستای گنجان برای همیشه آرام گرفت .

یکی از معلمین این عزیز نقل می کند :

« به بچه ها گفتم کتابشان را بردارند و زیر سایه درختان گردو خودشان را برای امتحان آماده کنند، سرکی هم به آنها می کشیدم تا وقتشان را صرف بازیگوشی نکنند ، گلراز شهدای روستا در نزدیکی مدرسه قرار داشت ، زمزمه ای به گوشم رسید خودم را به صدا نزدیک کردم شناختمتش از دانش آموزان خودم بود جایی دو سه متری او خودم را پنهان کردم ، اوحسابی در حال و هوای خودش بود کتاب در دستش گوشه ای از مزار شهدا مثل یک بچه یتیم مظلومانه نشسته بود با صدای زیبا می خواند : » کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی » و اشعار دیگری خواند وسر آخر صدایش را بلند کرد خطاب به شهدا ملتمسانه گفت آهای شهیدان روستای گنجان واسطه من می شوید تا به جمع شما بپیوندم که ناگاه متوجه حضورم شد در حالی که حول شده بود خجالتزده گفت : آقا ما درسمان را خوانده ایم ، این کتاب ، می توانید سوال کنید .در حالی که اشکهایم را پاک می کردم گفتم اشکال ندارد به زیارت شهدا آمده ای ولی درست را بخوان تا شهدا از تو راضی باشند .جالب اینکه قبر یاسر درست همانجایی است که او آن روز نشسته بود و با شهدا نجوا می کرد .»

 

۵۹ –شهیدیحیی شمس الدینی

شهید یحیی شمس الدینی  فرزند: علی اکبر تاریخ تولد: 1/2/1350 تاریخ شهادت:30/11/1381 محل شهادت: سیرچ

شهید یحیی شمس الدینی
فرزند: علی اکبر
تاریخ تولد: ۱/۲/۱۳۵۰
تاریخ شهادت:۳۰/۱۱/۱۳۸۱
محل شهادت: سیرچ

یحیی ، دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۰ در روستای گنجان و از پدر و مادری به نام های اکبر و عرب ناز دیده به جهان گشود .تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای گنجان به پایان برد ، دوره راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی همین روستا مشغول به تحصیل شد و سپس در سال ۱۳۶۹ به استخدام سپاه در آمد و در لشکر ۴۱ ثارا.. مشغول خدمت شد.

چندین نوبت برای فراگیری آموزش های وی‍ژه نظامی عاز م شهرهای تهران- تبریز و اهواز شد و در سال ۱۳۷۳ از دواج کرد .

وی که یکی از نیروهای منضبط و کار آمد سپاه به حساب می آمد ، جهت انجام ماموریتی ویژه به استان سیستان و بلوچستان اعزام گردید و سرانجام هنگام برگشت از این ماموریت ، در تاریخ ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه در جریان سانحه هوایی به د رجه رفیع شهادت نایل آمد .

تکه هایی از پیکر مطهرش در گلزار شهد ای شهر کرمان   به خاک سپرده شد.

یحیی ، از سیزده سالگی مرتب پی گیر اعزام به جبهه بود ولی ممانعت می کردیم ، چند مرتبه که جهت ثبت نام در سپاه رابر حاضر شده بود وقتی متوجه موضوع شدم او را به منزل برگرداند م و از این بابت چندین بار   به گریه افتاد.

بعد از شهادت او، این کلام مقام معظم رهبری را مرور می کردم که فرموده بود« آن روزها دروازه شهادت داشتیم و حالا معبری تنگ و هنوز هم برای شهادت وقت هست باید دل را صاف کرد.» به این حقیقت پی بردم که دلیل تکاپوهای یحیی و هدفش از رفتن به جبهه رسیدن به شهادت بود و نگرانی اش به این دلیل بود که جبهه و جنگ تمام می شود و شانس شهادت کمتر می شود امروز خدا را شکر می کنم که به آرزویش رسید.

انتهای پیام /

 

]]>
https://sobherabor.ir/24770/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%8a-%d8%b1%d9%88%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%8a-%d9%86%d9%85%d9%88%d9%86%d9%87-%d9%83%d8%b4%d9%88%d8%b1%d9%8a-%da%af%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%86/feed/ 1
دو برادر شهید آقاملایی در یک روز به شهادت رسیدند به روایت برادر ش https://sobherabor.ir/23709/%d8%af%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d9%87%d9%8a%d8%af-%d8%a2%d9%82%d8%a7%d9%85%d9%84%d8%a7%d9%8a%d9%8a-%d8%af%d8%b1-%d9%8a%d9%83-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%a8%d9%87-%d8%b4%d9%87%d8%a7/ https://sobherabor.ir/23709/%d8%af%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d9%87%d9%8a%d8%af-%d8%a2%d9%82%d8%a7%d9%85%d9%84%d8%a7%d9%8a%d9%8a-%d8%af%d8%b1-%d9%8a%d9%83-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%a8%d9%87-%d8%b4%d9%87%d8%a7/#comments Sat, 16 Aug 2014 15:07:03 +0000 http://sobherabor.ir/?p=23709 به گزارش ” بوتیا ” به نقل از ” صبح رابر” در هشت سال جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران ، شهیدانی که در راه خداوند با اقتدا به سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) آنچه را که داشتند در طبق اخلاص نهادند و با ولایت محوری و از خود گذشتگی برای ملت بزرگ ایران تاریخ ساز شدند و بر تاریخ پرشکوه و افتخار آفرین می نگرند ، شهید غلامحسین و شهید رضا آقاملایی از هزاران رزمنده ای است که پس از جنگ تحمیلی ، آرزوی شهادت بر داشتند که هردو برادر در عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند به سهم خود یاد و خاطره این شهدای هشت سال جنگ تحمیلی را در دل های پاک مردم شهید پرورایران اسلامی زنده بدارد ، بدلیل در قید حیات نبودن پدر و مادرشهید ان آقاملایی گفتگویی با بردار شهیدان داشتیم که در ادامه می خوانید :

سردار شهید غلامحسین آقاملایی جانشین گردان الغدیر ۴۲۱ لشکر ثارالله در سال ۱۳۳۱ در خانواده مذهبی و مؤمن در روستای گلینوئیه چشم به جهان گشود ، مادرش کوکب و پدرش نورالله آقاملایی بود ، ۴ خواهر و ۵ برادر دارد .

قبل از سن مدرسه قرآن را در مکتب خانه فرا گرفت و در سن هفت سالگی وارد مدرسه شد و تا دوران راهنمایی آن زمان ادامه داد، در شرایط سخت اقتصادی مدرسه را رها کرد و در معدن ذوب آهن زرند کرمان مشغول بکار شد پس از چند صباحی در استانداری کرمان کار می کرد ، او همیشه مظهر فتوت و جوانمردی بود و بعد از انقلاب و پس از شروع جنگ تحمیلی در تابستان ۱۳۶۰ جهت آمادگی شرکت در جبهه نبرددر واحد بسیج سپاه رابر اسم نویسی کرد و پس از گذراندن دوره آموزشی عازم جبهه شد   .

و برای اولین بار با شرکت در عملیات شکست حصر آبادان تعهد و اطاعت خود را در مقابل پروردگار و ولایت نشان داد . برای مرحله دوم و سوم عازم جبهه شد با شروع عملیات فتح المبین همراه دو برادرش تاجعلی و رضا عازم جبهه شد و در عملیات بیت المقدس شرکت نمود و پس از   آن به عضویت سپاه در آمد و به دلیل لیاقت ، شجاعت و مردانگی بیش از همه که خاطراتش نقل محافل بود تا سطح جانشین گردن ۴۲۱ الغدیر لشکر ثارالله پیش آمد تا اینکه در عملیات کربلای ۵ همراه برادرش رضا به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

مراد برادر شهید که ۵۵ سال دارد می گوید : شهید غلامحسین در عملیات رمضان ، عملیات خیبر و عملیات کربلای ۵ شرکت داشت ، شهید رضا در۱۸ یا ۲۰ سالگی و شهید غلامحسین در ۳۰ سالگی به جبهه اعزام شدند ، هر دو در عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ به شهادت رسیدند .و دو برادر دیگرش، خودم جانباز ده درصد و تاجعلی جانباز ۷۰ درصد است .

وی ادامه داد : شهید غلامحسین بعد از جانباز شدن برادرش تاجعلی در عملیات خیبر در جزیره مجنون عزمش را جزم کرد ، شهید در عملیات و الفجر ۸ می گفت : پیروزی در عملیات والفجر به خاطر مظلومیت شهدا ی عملیات بدر بود ، این پیروزی همچنین از اشکها و دعاها ی رزمندگان حاصل شد .

مراد آقاملایی گفت: همیشه شهید زمانی که از جبهه می آمد اول به گلزار شهدای گنجان می رفت و بعد به خانه می آمد .از شهید غلامحسین ۴ فرزند ( سه پسر و یک دختر) به یادگار مانده است و شهید رضا مجرد بود .

شهید غلامحسین همیشه می گفت : دوست دارم در میدان جنگ طوری شهید شوم که شهادت را احساس کنم و بدانم که دارم شهید می شوم و در آن لحظه سختیهای زندگی ام را به یاد آوردم و طعم شیرین شهادت را بچشم .

برادر شهید می گوید : همیشه شهید در مقابل باطل ایستادگی می کرد و از مستضفین حمایت می کرد، همواره به خدا توکل می نمودند ، تأکید به نماز اول وقت داشت و به فرزندانش در مورد عمل به احکام دینی و حفظ اسلام توصیه می کرد . شهیدهفته ای دو بار قرآن را ختم می کرد ، و مطالعه قرآن و نهج البلاغه را توصیه می کرد ، هیچ رعب و وحشتی نداشت وسایر رزمندگان روحیات او را می دیدند روحیه می گرفتند .

 

برادر شهید  گفت : شهید به واسطه علاقه زیاد به حضرت فاطمه زهرا (س) هنگام تولد دخترش نام کنیز فاطمه زهرا (س) که اسماء بود اسم دخترش را اسما ء گذاشت .

وی ادامه داد : موقع شهادت غلامحسین، پسرش به نام قاسم ، ۶ ماه بود ، که پدرش شهید شد .

IMG_8032

IMG_8033

وصیت نامه شهید غلامحسین آقاملایی

بنام خداوند انسان خالق پیامبران و دوازده امام و خالق خمینی بت شکن .

الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ”

آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.”پروردگار شان به رحمت بی منتها ی خود بشارت دهد به مقام رضا و خشنودی خویش و به بهشتهایی که در آنجا آنها را نعمت جاودانی است .

خداوندا تو را یاری میخواهم هم اکنون که با الطاف بیکرانت و مهربانی بی نهایت و بی منت خود که از چون – خداوند بی منتی چنین سفره ای و چنین رزقی نصیبم شده و ای خدایی که دستکارت در این دنیای  شلوغ بت شکنی قلب سازی چون خمینی نصیبمان فرمودی تا این مرد همیشه جاوید با آن نفس مسیح گونه اش جانی تازه و نفسی پاک در کالبد مُردگان و یا وری توانا برای زندگان اسلام و محرومین انسانیت باشد . ای قادری که قدرت درک و جهاد و نتیجه کوشش برای اسلام وانسانیت را با این پر بهایی نصیبم فرمودی کمکم فرما تا از دریاها و بی حد ها و بی حسابها ی درهای رحمتت که بوسیلۀ امدادهای غیبی ات به من نا چیز دریغ فرموده ای بتوانیم به دیگران از چگونگی حالم و فلسفه درونم در حدی که جذبه اش بیش از دافعه اش باشد یادداشتی بگذارم .

خدایی که آگاهی این بنده درد کشیده و درمان دیده ات غیر از کمکهای خود و معصومنیت و یاریهای شهیدراهت برادر رشید و با معرفت حسین (ع) قمر بنی هاشم کسی را که کس باشد در همه عمر قبل از انقلاب نداشتم و هم اکنون هم سالکان کوی خمینی ، رهروان خط سرخ شهادت در جبهه و پشت جبهه غم از دل می زدایند و چون گلهای باغ رضوان خمین و با گلبان خمین هم از خداست و ساختگان راه طریقت همه از قدرت و ارادۀ خدایند ، پس خدای همه چیز ، همه کس در پرتو اراده توست خیلی لطیف گویی که اگر این بنده اراده شناساندن کند . خدایا کمکم کن به حرمت مهربایت .

ما راست قامتان جاودانۀ تاریخ خواهیم ماند ( شهید مظلوم بهشتی )

سروران عزیز برادران عاشق کوی حسین و خط خمینی سلام بر شما درود و آمرزش خداوند ره توشۀ دنیا و راه آخرت شما و فردوس برین مأوایتان باد ف پاسدران همرزم شهیدان ،شهید سازان عزیز، خانواده های عزیز ، شهیدان چه نیکان پاک سرشت و چه ایثارگران شجاع و چه بخشندگان جان و چه سوداگران کم مطالبه و چه کم توقعان پُر بهراه ی هستند چه لذّت درونی و چه قلب رئوف و جان سالمی دارید عزیزانی که پاره های جگرتان را سخاوتمندانه نثار خط سُرخ حسین (ع) و معنویت اسلام و دین و قرآن محمد (ص)

وصیت نامه شهید ناتمام ماند.

قسمتی از وصیت نامه خصوصی سردار شهید غلام حسین آقاملایی به پدر و مادر و خواهر و برادرانش

بنام خدایی که مهربانتر از همه است حتی پدر و مادر، چون اوست که چنین نعمتی بنام پدر و مادر به بندگانش ارزانی میدارد .

پدر بزرگوار و مادر عزیز و مهربانم ، سلام این فرزند حقیر و درود و آمرزش خداوند به شما نیکان باد امیدوارم که در کلیه اوقات عمر لحظه ای از فکر اسلام عزیز و دعا برای سلامتی و طول عمر رهبر غافل نباشید ، بصورتیکه وجودی اسلام دارا بوده و سلامتی قلب و عظمت روح، شما را در مقابل طوفانهای حوادث روزگار چون کوهی استوار سازد و در هر وضعیتی که هستید زندگی و رنجهای جانسوز اما الهام بخش انبیاء خداوند و معصومین (ع) را در نظر بیاوری ، در سایه توسل خود و شفاعت معصومین خوشنود و موفق باشید : پدر و مادرم جون من هم از شما مظلومان خطه رابر هستم بنابراین بعد از خداوند مهربان و شنوا هیچ گوشی را شنواتر از گوشهای شما نج کشیدگان آماده تر و هیچ قلبی را از قلب پاک صد پاره شما اسیران دست دیوان آدم نما ف و هزاران پایان به ظاهر دو پا ، خون آشامان و دشمنان عصمت بشری گیراتر ندیدم که در این واپسین …

نمیدانم که چطور روی سطح این ورق دنیای درونم که دو عالم متضاد است بیان کنم تا حدودی که امکان است من می نالم و شما هم با اون سوز خدایی تکامل ناریایی بقیه سوز و ساز من باشید . ساز از اینکه در بالا اشاره شد عالم درونی من خلوت گاه انس راز و نیاز با معشوق ازلی و ابدی یعنی خالق ، و اما سوز از منافقین ، ای آخ ، ای وای ، ای داد ، ای فریاد از دو چهرگی و فرومایگی و خبیصی و بی شرمی ، و بی ناموسی و بد سیرتی گندم نمایان جو فروش یعنی منافقین .

والدینم اینها که نوشتم از من نیست فریادی از فریاد ها ف فریادی که از حلقوم مظلومین چون نای نفس نمانده یعنی نگذاشتند که بماند ولی بلند گوی چشم ، بله چشم هم بلندگو دارد فریاد های جانسوز و آتشین با تفسیر و تحلیل کامل بر آید ، گرچه فریاد رس ، صاحب میشنود و مدد می کند . اما من و تو و او و ما و همه نایب و خلیفه ا.. هستیم رسالت و مسئولیت داریم ، خلاصه پدر ، سخنم از اینجا بیشتر با شماست چون خداوند مرد آفریده شما را درد مرد و سوز صدای مرد را ، همنوع و همجنس بهتر میدانید ف ممکن است معنی کلمه عصمت را من ندانسته باشم و لیکن همانطوریکه اجتماع به ما یاد داده ، اولین و عالیترین و پسندیدترین صف معصومین عصمت بوده ف به گفته امیر المومنان آقای متقیان در محیطی که روح عصمت حاکم نیست فاتحه مردم آن اجتماع خوانده است البته (مولا ) زیبا و رسا فرمودند بنده برداشت خود را می نویسم   اما جه می شود که عصمت بشریت ناقص و نابود می شود ، همان دیو و هیولای نفس اماره که دیوان انسان نما به جای پاک سازی درون و تزکیه و تهذیب شاخ و برگش داده و تقویت می کند تا آنجا که آتش هوس و جامعه آمال حیوانی این خوک صفتان طومار شرافت مردم را خصوصاً مظلومین و صادقین را به باد فنا می دهند و اما درمان چنین درد هایی استمداد از قانون ، بله قانون ، نه قوانین طاغوتی ، و نه مجربان ، که در لباس مقدس قضاوت تیشه برداشته و ریشه عفت را قطع می کنند . پدر اگر من شهید شدم که التماس دعا ، اگر زنده ماندم و افتخار حضور یافتم  حتما ًاز من بخواه که شرایط یک قاضی که در نهج البلاغه فرمان همیشه جاوید امام علی (ع) به سردار رشیدش مالک اشتر در مصر برایت بخوانم فقط شنیدنش شباب و جوانی می آورد . و چنین قاضی هم از برکت اسلام در همین استان کرمان ما داریم … به امید روزی کفایت قضات از درد و دل رهبر عزیزمان بکاهد .

 

و اما شماها که با آن روح بلندتان رضایت فرمودید که چهار پسرتان خصوصاً تاجعلی عزیز ، نیاز و مراد چرخ اقتصادی خانواده بارها به جبهه برای یاری حسین زمان و خون خواهان حسین زهرا جبهه بروند و در چندین عملیات مرگ را سعادت شرکت داشته باشند حتما باکی از اینکه مرا هم تقدیم اسلام کنید ندارید …

به امید پیروزی کامل انقلاب خمینی و به ظهور رسیدن انقلاب منجی عالم بشریت و واقع بینی مؤمنین انقلاب ایران و به یاد سرداران گلگون کفن کربلای جنوب ایران .منصور همایون فر ، اکبر محمد حسینی ، محمد افضلی ، شهید امراله شیخ پور و شهیدان مظلوم و نیک شرشت ایل عشایر خصوصاً فلکناز ، کرامت و شیخ حسینی ، خداوند یاور و حافظ همه رزمندگانی که در جبهه و پشت جبهه خالصانه و صادقانه امام خمینی عزیز و انقلاب محمد گونه اش را یاری کنند.

مرگ سیاه بر احمقانی که فکر می کنند در لباس تقوا می توانند دین را بازیچه دنیا قرار بدهند و به درهم و دینار میمون وار شکلک در می آورند، باشد که دست غضب خدا یی چون زود انگلها را به دیار نیستی و به عمق جهنم بفرستد.

IMG_8045

مقاله شهید در باب نهج البلاغه به قلم سردار غلامحسین آقاملایی

به مناسبت سیزدهم رجب المرجب ف میلاد با سعادت امیرالمومنین علی (ع)

” نهج البلاغه ”

بسم الله الرحمن الرحیم

آب از سرچشمه باید خورد ، میوه را از سر شاخه باید چید ف نامه را سربسته باید خواند ، چهره را بی پرده باید دید ، راز را نشنیده باید گفت : نهج البلاغه کتاب دل است ، دریایی پیش رویمان است به گستردگی تاریخ چهارده قرن اسلام ف به ژرفای زمان . نامش نهج البلاغه ف آنکه می خواهد ” علی ” را بشناسد و با روح علوی انس بگیرد ، باید جان را در زیر آبشار خطبه های این مجموعه بگیرد تا به طهارت و طراوت برسد . و آنکس که بخواهد ” اسلام ” را بشناساند آ اما چهره ” علی ” و در سخن مولا ، باید نهج البلاغه را بخواند و از کوثر جرعه ای بنوشد .

اسلام را باید از قرآن فرا گرفت ؛ ولی نهج البلاغه هم ترجمان همان قرآن است .

نهج البلاغه برادر قرآن است ف تفسیر دین است ، رهگشای فصاحت و بلاغت است ، کتاب ارشاد و آموزش است ، کتاب ” تشویق و تو بیخ ” ” بعثت و بشارت ” ” برهان و بصیرت ” است ، کتاب ” سنت و سیاست ” ” حکمت و حکومت ” ” قضاو قدر “” قرآن و قیامت” معاش و معاد ” است . نهج البلاغه کتاب دل است .

کتاب عاطفه و عشق ، عقیده و جهاد ، اندیشه و تعقل است ، کتاب اخلاق و تهذیب نفس است ، کتاب ” رهروی ” و ” رهبری ” است ، اسوه ” سیر و سلوک ” است پیوند دهنده ” حیات ممات ” است برنامه زندگی است ، دستور العمل چگونه بودن ” مرامنامه ” هستی ” است ، قانون ” حیات ” است، طراز ” زیستن” است ف منشور حکومت است ، نهج البلاغه نردبان تعالی روح است ، بال معراج جان و سکوی پرواز در ملکوت است ، خمیر مایه تبلور احساس است رواق و اشراق معارف حقه و الهیه ، در ضمیر یک انسان است، ابزار ” معرفت ” است ، آیینه شناخت ” خود ” است ، رسواگر چهره ” نفاق ” و افشاگر روایای پنهان شرک است .

نهج البلاغه ، دنیا را تحقیر می کند تا آخرت را بزرگ بدارد . ” عدل را تجلیل می کند ، تا دنائت ستم را ترسیم کند ، جان را می گیرد ، تا جانان بدهد ، ” دل ” را میستاند تا ” دلدار ” بدهد .

نهج البلاغه چشم را در زمزم ” بصیرت ” می شوید ، گوش را از آهنگ زیبای هستی پر می کند ، مشام جان را با عطر ” معرفت ” معطر می سازد . دل را از زلال یقین می آکند ، زبان را به گفتن ” حق ” می گشاید ، راه را از چاه ، باز می شناسد ، هدف رسالت انبیاء را باز می گوید ، فلسفه آفرینش را می شکافد ، ” نفاق ” را بی پرده عریان می نماید ، ” تقوا ” را در عرصه ” عمل” نشان می دهد . متقین را معرفی می کند ، منافقین را می شناساند ، ” صبر آموز” و ابلاغگر و مبشر و منزه است . کتاب همیشه ، همه جا است ، نهج البلاغه یک “معلم ” است ، یک مکتب است به مالک اشتر آیین زمامداری می آموزد ، به عثمان ابن حنیف شیوه های حکومت مردمی یاد می دهد ، به امام حسن (ع) فلسفه بلند هستی می آموزد ، به محمد حنفیه از فنون رزم می گوید ، به سلمان فارسی دنیا را می شناساند ، به کمیل بن زیاد از مردم شناسی می گوید ، به حارث همدانی درس اخلاق می دهد، به ابوذر غفاری استقامت در راه هدف را توصیه می کند عقیل را در آستان عدالت بر سر عقل می آورد ف ابو موسی اشعری را در پیشگاه شعور و وجدان منطق به محاکمه می کشد . شیطنت معاویه و ریاست طلبی طلحه و زبیر را بر ملا می کند ، نهج البلاغه دیدگاه امام علی (ع) درباره خدا و انسان و جهان و مبدأ و معاد است . نهج البلاغه دانشکده الهیات و کلاس معارف است ، در نهج البلاغه ، با طبیعتی روبرو می شوی ، جاندار، با شعور و درک و گویا .

آری …آری … نهج البلاغه سوگند نامه فراق یاران است رنج نامه عهد شکنی های دوستان نا آگاه و هم پیمانان سست اراده ، غم نامه مظلومیت عدل ومحکومیت حق است .

نهج البلاغه ، منشوری است جند بعدی که هر زمان یک چهره اش می درخشد و برای هر کس یک بعد و برش آن ، متجلی می شود . از هر مقوله ای مقاله ای دارد ، برای هر دردی ، درمانی است برای هر نیازی پاسخی .

و البته که بی دردان از نهج البلاغه درمانی نخواهد یافت .

چون نداری درد درمانهم مخواه / درد پیدا کن که درمانت کنند .

والسلام

IMG_8046

مناجات نامه ای از سردار شهید غلامحسین آقاملایی

بسم رب الشهدا و الصدیقین

خدایا مرا ببخش از این که :

غیبت کردم از دیگران بدی گفتم و خودم را نیک جلوه دادم …

از این که به والدینم احترام نگذاشتم ….

از این که برای برتری خودم ، دیگران را خوار و سبک شمردم …

از این که تعهدهایی را که با خدای خویش بستم ، شکستم …

از این که از دیگران همواره عیب جویی و نکوهش کردم و عیوب خویش را فراموش

نمودم …

از این که سخنانی را گفتم و بدان عمل نکردم …

از این که برای مقابله با دشمنان به جای بینش مکتبی و عدالت خواهی ، براساس

خودخواهی قضاوت کردم …

از این که دیگران را مسخره و تحقیر کردم تا اشتباهات خویش را بپوشانم …

از این که آگاهی و علوم خود را در اختیار دیگران قرار ندادم …

از این که مانند جاسوسان خبر چین در اسرار خصوصی مردم دخالت و تجسس کردم …

از این که قول دادم ، اما خلاف عمل کردم …

از این که برای پیاده کردن قوانین خداوند در جامعه سستی کردم …

از این که گذشت شب و روز و حرکت هستی ، سبب رشد و پندگیری من نشد …

از این که شب خوابیدم بدون این که برای رفع مشکلات مسلمین کوششی انجام دهم …

از این که کارهایم را برای ریاست طلبی و شهرت طلبی انجام دادم ….

از این که در کارها تنها خودم را محور قرار دادم نه خدا را …

از این که نسنجیده ، حساب نشده و با فکر سخن نگفتم …

از این که گمان های بی مورد و نفاق افکن به دیگران بستم …

از این که حاضر نشدم به خاطر آسایش دیگران خود را به زحمت اندازم …

از این که حلال و حرام دین خدا را دگرگون جلوه دادم …

از این که چشمانم را از نگاه های فساد انگیز نپوشاندم …

از این که با کسانی پیوند دوستی بسته ام که هنوز از روابط طاغوت هجرت نکرده اند ….

از این که از انجام عمل حق خودداری کردم به خاطر این که به ضرر خودم و پدر و مادر

یا دوستانم بود ….

انتهای پیام /

]]>
https://sobherabor.ir/23709/%d8%af%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d9%87%d9%8a%d8%af-%d8%a2%d9%82%d8%a7%d9%85%d9%84%d8%a7%d9%8a%d9%8a-%d8%af%d8%b1-%d9%8a%d9%83-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%a8%d9%87-%d8%b4%d9%87%d8%a7/feed/ 1
شهدای گمنام شهرستان رابر https://sobherabor.ir/16638/%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%8a-%da%af%d9%85%d9%86%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d9%87%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1/ https://sobherabor.ir/16638/%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%8a-%da%af%d9%85%d9%86%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d9%87%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1/#respond Mon, 31 Mar 2014 17:30:51 +0000 http://sobherabor.ir/?p=16638 فداییان دین و مکتب ِ اسلام  ،سلام خدا بر شهیدان گمنام،چون گل شدی پرپر در راه اسلام ، تابوت پاک تو نور هدایت است   خون تو می باشد تا روز محشر  گلواژه ی ناب نهی ا ز منکر،تو امربه معروف کردی به جانت، این بی نشانی ها،باشد نشانت.

به گزارش ” صبح رابر” بمناسبت فرارسیدن ایام شهادت بی بی دوعالم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، معراج شهدای گمنام رابر که افتخار میزبانی ۶ شهید گمنام را دارد؛ پیکر مطهر ۵ تن از شهدای گمنام دفاع مقدس،‌ در پارک ملت رابردر سال ۱۰/۰۹/۱۳۸۱ دفن  شده اند و یک شهید گمنام در بهشت زهرای رابر  دفن می باشد   .

همه شهدا به‎طور میانگین چهار بار در وصایای خود الهام‎گیری از مکتب عاشورا و کربلا و نیز پیروی از ولایت فقیه را انگیزه اصلی رفتن به جبهه عنوان کرده‎اند و انگیزه اصلی تمامی آن‎ها دفاع از اسلام و نظام جمهوری اسلامی است

شهادت در عالم گمنامی میراث ارزشمند و بزرگی است که از حضرت زهرا(س) و شهادت ایشان به شهدای گمنام رسیده چراکه شهید گمنام شهیدی است که می تواسنت با نشان باشد اما خود گمنامی و بی نشانی را برگزید.

مقبره شهدا کلاس درسی است که نیاز به استاد ندارد، شهدا معلمانی هستند که خداوند معلمی آنها را امضا کرده است و می توان در این مکان با آرامش آموخت و در زندگی استفاده کرد. مکانی مقدس که سرزمین زینب‎‎های مکرر است. قرارگاه مادرانی غریب که سال‎ها با اشک دیده، غبار از سنگ مزار فرزندان‎شان رفته‎اند و پدرانی که همراه با سنگ مزار عزیزشان قامت‎شان نیز شکست. سنگ، سفید یک شکل و هم اندازه باشند. هر کدام از این سنگ‎ها با عواطف و احساسات خاصی بنا شده است و هر کدام پیام خاصی را انتقال می‎دهند. وارد معراج شهدا که می شوید ، سکوتی پرمعنا و پرهیاهو که باید برای شنیدن همهمه‌های آن، گوش جان را بیدار کنید. چشمها را ببندید و با تمام وجود به بی‌نهایت بیندیشید.قدمگاه شهیدان گمنام  است اینجا!
معراج شهدا اسم آشنایی است، چه برای آنان که از سالهای دور با شهدا و جبهه و جنگ آشنا بوده‌اند چه برای آنان که جوانان امروز هستند.  مناطق عملیاتی شلمچه و فاو، خیبر مکان‌هایی است که این شهدا در آنجا حضور داشته‌اند.

معراج پنج شهید گمنام رابر ،در سنین ۱۴سالگی ، ۱۸سالگی ، ۲۲سالگی ، ۲۱ سالگی، ۱۷ سالگی به سوی معشوق شتافتند  و در ماه رمضان  سال ۱۴۲۳ در پارک ملت شهرستان رابر به خاک سپرده شدند .

اهمیت و جایگاه ویژه پاسداشت یاد و خاطره شهدای گمنام در سراسر کشور ، به دلیل ایجاد روح معنویت با ورود شهدای گمنام به هر منطقه‌ از ایران اسلامی، لزوم تکریم و بزرگداشت یاد و خاطره شهدای گمنام روز به روز اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. این تکلیف ایجاب می‌کند در این راه تلاش بیشتری داشته باشیم.

]]>
https://sobherabor.ir/16638/%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%8a-%da%af%d9%85%d9%86%d8%a7%d9%85-%d8%b4%d9%87%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1/feed/ 0