به گزارش “صبح رابر” زلیخا شمس الدینی ۷۰ ساله خواهر دو شهید فلکناز و شهید حسن است .هر دو شهید در یک خانواده عشایری پاک طینت و مذهبی، پا به عرصه وجود گذاردند.
شهید حسن شمس الدینی در سال ۱۳۴۶ دیده به جهان هستی گشود. به دلیل بد بودن شرایط اقتصادی خانواده موفق به تحصیل نشد ولی از همان اول کودکی به فراگرفتن قرآن در درون مکتب خانه ایل پرداخت. هنوز کودکی بیش نبود که انقلاب اسلامی بوجود آمد و او در راهپیمائیها شرکت فعال داشت و بزرگترین آرزوی خود را پیروزی انقلاب اسلامی ایران می دانست و عشق و علاقه وافری به امام داشت. دوشادوش پدر کار می کرد و بازوی پرتوانی برای خانواده بود.با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های حق علیه باطل شد و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۰/۴/۱در منطقه عملیاتی جنوب به فیض شهادت نائل آمد.
شهید فلکناز شمس الدینی سال ۱۳۳۹ در روستایی به نام سیه بنوئیه از توابع بخش رابر و باتولدش کانون دلهایی را که با زندگی گرم و دوست داشتنی عشایری سرگرم شده بودند، روح و جانی دیگر بخشید ، نامش را فلکناز نهادند.فلکناز بزرگتر شده اما به دلیل عدم وجود امکانات از نعمت تحصیل بی بهره ماند و فقط اندکی خواندن و نوشتن را در مکتب خانه ایل یاد گرفت.شهید فلکناز شمس الدینی در جریان اوج گیری انقلاب نقش بسیار ارزنده ای ایفا نمود و حتی قبل از انقلاب جهت تدوین حکومت اسلامی، صادقانه تلاش می کرد. او رساله ها و مقاله های حضرت امام (ره) را تهیه و بین اقوام و دوستان پخش می نمود و بدین گونه علاقه خویش را نسبت به دین مبین اسلام ، ابراز می داشت. زنده یاد فلکناز شمس الدینی برای تأمین مخارج زندگی به شغل عشایری پرداخت. مدتی بدین کار اشتغال داشت تا اینکه به خدمت مقدس سربازی مشرف گردید و پس از اتمام این دوره ازدواج نمود که ثمره ازدواج پربرکتش سه فرزند می باشد.این شهید پاکباخته در زمان جنگ تحمیلی دفعات مکرر از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شده و پرنده عشق نهفته در روح بلندش را در میادین نبرد، به جولان در آورده بود. او مدت زیادی همچون ستاریه ایم نور در قلب گردان تخریب لشکر غیور ثارا… می درخشید و از تلألؤ وجود نازنینش هوای جبهه را نورباران می کرد. تا اینکه این دردانه مکتب عشق و ایثار در تاریخ ۶۶/۱۱/۳ در حال برگشتن از میدان نبرد، می آمد تا با والدینش دیداری تازه نماید که در جاده بافت – رابر تصادف نمود و شمع وجودش برای همیشه خاموش گشت. بدین طریق به آرزوی دیرینه اش که شهد گوارای شهادت بود، نائل آمد و یاد و نامش در دلها جاودانه ماند.راهش مستدام و یادش گرامی باد.
زلیخا خانم گفت: برادرم حسن ۲۲ ساله داشت به جبهه رفت و فلک ناز ۳۵ سال داشت که ازدواج کرده بود شهید شد .
زلیخا شمس الدینی همسر حمدالله شمس الدینی ومادر علی شمس الدینی گفت : پسرم علی کم سن سالترین فردبود که به جبهه اعزام شد و به مدت ۳۸ ماه در جبهه حق علیه باطل شرکت داشت .
علی شمس الدینی ۱۷ از ازدواجش می گذرد و حاصل این ازدواج دو فرزند پسر می باشد و شغل آن کشاورزی و دامداری است با مادرش و زن و فرزندش در روستای سیه بنوئیه از توابع شهرستان رابر زندگی می کند
علی شمس الدینی گفت : سال ۶۳ از رابراعزام شدم و آن زمان ۱۵ سال داشتم که از کرمان اعزامم نکردند ، در سال ۶۴ چون قدم کوتاه بود دو آجر گذاشتم و روی آجر وقتی که اسمم را صدا کردند ایستادم و از طریق پادگان امام حسین کرمان اعزام شدم .
سال اول اسلحه بهم دادند سالهای بعد تخریب چی بودم و کسی هم تخریب چی باشد یا کشته میشد یا اسیر راه برگشتی نداشت و در زمان تخریب ۲۰۰نفر دستشان را بالا می گرفت و دو بار مجروح شدم ۲۵ درصد جانبازی دارم
وی بیان کرد :من و حسین که یکی از پاهایش مصنوعی بود و بچه بندرعباس بود برای تخریب چی رفته بودیم حسین به من می گفت من پای مصنوعی ام را می گذارم ولی تو پای سالمت را بگذار حسین دو پایش و یک دستتش قطع شد خیلی صحنه غم انگیزی بود فرمانده پایگاه کربلایی ۵ حاج باقری بودکه اسیر شد
علی شمس الدینی گفت :ایران جاده بصره را می خواست ببندد وبیشترین فرماندهان خود را درعملیات کربلای ۵ از دست داد. در عملیات کربلایی ۵ با یکی از رفیقهایم ۱۷۵ اسیر آوردیم .
آقای شمس الدینی رابطه ایران با آمریکا ۳۲ سال قبل امام گفت: مثل گرگ و میش است ما با امریکا نمی توانیم دوست بشویم وگر نه ، نه ناموس و نه امنیت داریم .ما برای این سرزمین هزاران شهید و مفقودالاثر دادیم و وجب به وجب خاکمان را با جون صدها شهیدگرفتم و با خون این چنین کسانی درخت انقلاب را آبیاری کردیم .بزرگترین نعمت ما حجاب و امنیت است ما تا زمانی مقام معظم رهبری را داریم هیچ غمی نداریم
وی تصریح کرد : تا زمانی جنگ بود من بودم بعد از جنگ که تمام شد در جهاد نصر کرمان ۱۸ ماه بودم و پدرم که تصادف کرد و فوت شد از جهاد به خاطر خواهر و برادرانم بیرون آمدم و سرپرستی سه برادر و دو خواهر و مادر م به عده گرفتم. در سن ۳۰سالگی ازدواج کردم با کشاورزی و دامداری معیشت زندگی را می گذرانیم .
آقای علی شمس الدینی از زندگی احساس رضایت می کند و همیشه به کم قانع و سپاسگزار خداوند است .
آقای شمس الدینی توصیه به جوانان امروزی این بود : امنیت انقلاب را با حفظ حجاب شان نگه دارند قدر این خون شهدا و امام را بدانند و هر متری از منطقه را با جوانان ۱۴ ، ۱۷، ۱۸ ساله ها خون دادند ما با خون این شهدا درخت انقلاب را آبیاری کردیم .و این انقلاب را به آسانی به دست نیاوردیم
وصیت نامه شهید فلکناز شمس الدینی
بسم الله الرحمن الرحیم تشکر می کنیم از امام جمعه محترم و ستاد نماز جمعه رابر و همچنین شما نمازگزاران عزیز که این وقت را در اختیار خانواده شهداء قرار دادید تا یادی هم از شهداء بشود.الهی تو که عالم سر دفتردار هر بنده ای که در این دار فانی عمرش و کردارش را به چه طریق به انجام می رساند. تویی که بر همه قشری و ملتی آگاهی و راز پنهان آنها را می دانید، اما مائیکه در برابر این قدرت و وحدانیت تو خود را عمل آورنده هر کاری می دانیم ولی غافل از امر توائیم و به خود می نازیم که از دست ما هر کاری بر می آید. اما چنین نیست ما هیچ هستیم و این عملها و گفتارها از جاهلیت ما می باشد. یا ایهاالذین آمنوان تنصرالله ینثرکم و یثبت اقدامکم: ای کسانی که ایمان آوردید اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد: خدایا من را به لطف و رحمت خویش در فانی شدن از این دنیا بی توشیه آخرت و به بی تقوایی و عمل ناشایسته رهسپار دنیای دیگر بگردان: ان الصلواتی و سکی و محیای و مماتی لله رب العالمین: بدرستیکه نماز من و فرمان برای من و زنده بودن من و مرده بودنم برای تو پروردگار جهانیان است: و اما پیام من به عموم ملت ایران این است که اولا دشمن اصلی ما آمریکاست و اسرائیل، آنها را بشناسید . دوما این اسلام که با خون هزاران شهید بی پیکر و مفقود الاثر ناپیدا و مجروح و معلول شدن تعداد زیادی از بهترین انسانها به دست ما رسیده از او خوب پاسداری کنید و واقعا تعجب آور است این انسان به این کوچکی چه گناهان بزرگی را مرتکب می شود، سوما جبهه را گرم نگه دارید و آن را فراموش ننمائید و تلاوت کنید قرآن را و به آن عمل بنمائید که راه رستگاری در آن می باشد. چهارما پشتیبان ولایت باشید ، امام را تنها نگذارید به قدر قرب و منزلتش اهمیت خاصی قائل شوید، او نائب امام زمان است از فرمایشات او خوب اطاعت بنمائید. پشت جبهه را گرم نگه دارید و تولیدات خود را افزایش دهید که از وابستگی نجات یابید در برابر ناملایمات و نابسامانیها و کمبودها صبر و تحمل را پیشه خود قرار دهید و به یاد اسیران باشید.واما سفارشم به تو ای مادر مهربان که داغ یک فرزند دیگر هم تحمل کردید تو که شب و روز بدون مزد زحمت زیاد کشیدید و شرمنده ام که نتوانستم هیچ گونه جبران زحمتهای شما را بکنم از تو می خواهم در مقابل این مصیبت ها صبر پیشه کنید و تو ای همسرم ان جهاد الهی است و بر من واجب بود که در جبهه شرکت کنم . اگر فیض شهادت نصیب من شد، صبر و تحمل کن و از فرزندانمان خوب پاسداری و نگهداری کن و در خصوص تحصیل آنها کوتاهی مکن که خداوند به تو اجر عنایت کند.و سفارشم به تو تنها برادرم که از فرزندان من و فرزند شهید حسن خوب نگهداری کنید و از آنها خوب مواظبت نمایید و بشما خواهرانم سفارش می کنم که پیرو حضرت فاطمه باشید هر وقت خواستید برای من گریه کنید، به یاد حضرت زینب (س) باشید که در صحرای کربلا ۷۲ تن از یاران خود را از دست داد.دیگر وصیتی ندارم امیدوارم ملت ایران نگذارند تاریخ تکرار شود و امام و رهبر را نشناسند.تاریخ ۶۵/۵/۲۲ در خونین شهر فلکناز شمس الدینی فرزند رحیم اقوامها و خویشاوندان ، هم فامیلهای من بنده گناهکار و ناسپاسی بودم. و نمی توانم از یکایک شما عذر خواهی کنم و از خدای منان می خواهم شما مثل مردم کوفه بی وفا نباشید و امام را تنها نگذارید. و در پایان از همگی می خواهم که مرا ببخشید. از کسانی که این وصیت نامه را می خوانند یا می شنوند پنج مرتبه بگوئید.خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار از عمر بکاه و بر عمر رهبر بیفزاوالسلام قسمتی دیگر یا دنباله وصیت نامه برادر شهید فلکناز شمس الدینیقدافلح المؤمنون (۱) الذین هم فی صلاتهم خاشعون(۲)همانا رستگار شدن مؤمنان ، آنانکه در نمازهایشان خضوع کنندگانند.نمی خواهم که در بستر بمیرم همان بهتر که در سنگر بمیرم خشوعم در رکوعم در سجودم لسان الله اکبر بمیرم از آن بهتر از آن خوشتر نباشد بر.ای یاری رهبر بمیرم با دل آرزو در انتظارم برای آن شه بی سر بمیرم اطیعوالله اولی الامر منکم جهاد اکبر اصغر بمیرم علی سوزم زهجرانت شب و روز علی از جل منبر بمیرم به پیروزی اسلام ایران به حق مهدی اطهر بمیرم به مجروحین و معلولین اسلام به مفقودان بی پیکر بمیرم که از هجر اسیران و ظلم صدام به عشق موسی جعفر بمیرم چه خوش باشد اگر خط مقدم به دشمن حمله رو آور بمیرم همین خواهم خدا آزادی قدس به خاک کشور دیگر بمیرم رضای تو صلاح من در آن است به جانبازی در لشکر بمیرم که هیهات من الذله نمیرم حیات در صف محشر بمیرم سعادت لا اخیه پیشت بیایم مانند گلی پرپر بمیرم در این گیتی بسی خون شهیدست از آن ترسم که من کافر بمیرم .دیماه ۶۶
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.