پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

10:48:32 - سه شنبه 4 اسفند 1394
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
چه کسی «نیمه گمشده هاشمی» را نمایندگی می‌کند؟
تجربه نشان داده که هرگاه هاشمی نتواند «منِ» سیاسی خود را در بین کسانی که به زعم او در زیر چترش قرار داشتند پیدا کند، شدیدا او را مورد حمله قرار می‌دهد و اصطلاحا آبرویش را می‌برد!

به گزارش” صبح رابر”؛ به نقل از  شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ آناج نوشت، هاشمی رفسنجانی همواره به عنوان یک سیاست‌مدار عملگرا ایفای نقش کرده است. به این معنا که مواضع او بر اساس وضعیت جامعه در دوره‌های مختلف، تغییر کرده و خود را هم‌رنگ جناحی می‌کند که به زعم خودش، از پایگاه مردمی بیشتری برخوردار است. او در این مسیر از ظرفیت‌های موجود در جناح‌ها و افراد به خوبی استفاده کرده و سعی دارد آنها را به عنوان یک زیرمجموعه‌ای از تشکیلات خود به مردم معرفی کند.

هاشمی علاقه‌ی شدیدی به پدرخواندگی خود نسبت به رقبایش دارد. او هیچ‌گاه نتوانست قبول کند که در مجموعه‌ای غیر از باند متبوعش قرار بگیرد و سعی کرده برای همه‌ی گروه‌ها پدربزرگ باشد تا این‌که با آنها در یک مسیر قدم بگذارد.

این پیر کهنه‌کار سیاست، در مقاطعی از دوران ۸ ساله ریاست‌جمهوری‌اش، منتقدین را به‌شدت سرکوب می‌کرد و برخی از مدیران ناهم‌سو با دولت وقت را به شهرهایی دوردست تبعید می‌نمود. اصولا هاشمی رفسنجانی علاقه‌ای به رقابت نداشت و این موضوع را در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۲ می‌توان به‌وضوح مشاهده کرد. در آن دوره که احمد توکلی، جدی‌ترین رقیب هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری بود، نتوانست از فرصتی که صداوسیما جهت تبلیغات کاندیداها در اختیارشان می‌گذاشت، استفاده کند؛ چرا که در آن دوره ریاست سازمان صداوسیما بر عهده‌ی محمد هاشمی، برادر اکبر هاشمی بود که حتی اجازه‌ی پخش برنامه‌ی تبلیغاتی رقیب هاشمی را هم نمی‌داد!

هاشمی در دوره اول ریاست جمهوری خود در سال ۶۸ توانست با پیروزی ۹۴ درصدی، تنها رقیب ناشناخته‌ی خود، عباس شیبانی، را کنار بزند و رئیس‌جمهور ایران شود. او در آن سال‌ها که خطیب نماز جمعه‌ی تهران نیز بود، به شدت به مسأله‌ی عدالت و عدالت‌خواهی تأکید می‌کرد، تا آنجا که در بین مردم معروف شد که اگر عمامه‌ی هاشمی از روی سرش برداشته شود، داس و چکش از زیر آن به زمین خواهد افتاد؛ داس و چکشی که نماد مارکسیست‌ها و انقلاب‌های کارگری بوده و به عنوان نمادی در شعارهای عدالت‌طلبانه مطرح بودند. اما او پس از چندی، شعار سازندگی را بهانه قرار داد و به شعارهای شیک و مجلسی لیبرالی روی آورد؛ تا آنجا که دم از توسعه می‌زد و اقتصاد سرمایه‌داری را رسماً وارد ساختار اقتصادی کشور کرد. اعضای کابینه‌ی هاشمی، خود را تکنوکرات می‌دانستند و مثلا حسین مرعشی خود را لیبرال‌دموکرات مسلمان معرفی می‌کرد!

زندگی اشرافی و تجملاتی، در کنار شعار کاهش فرزند، یکی دیگر از سوغاتی‌های دولت سازندگی است که متأسفانه این سیاست‌ها در قالب مسائل و موضوعات فرهنگی، در دولت اصلاحات نیز ادامه یافت. هاشمی که در دهه ۶۰ به سخنرانی‌های عدالت‌خواهانه‌اش معروف بود، چنان تغییر موضع داد که می‌گفت له شدن ۱۰-۱۵ درصد از مردم زیر چرخ‌دنده‌های توسعه کاملا طبیعی است!

کرباسچی که یکی از شاگردان مکتب سازندگی است و بعدها شهردار تهران شد، مرام هاشمی را در رفتار و مدیریت خود اجرا می‌کرد و معتقد بود: «تهرانی‌هایی که درآمدشان از فلان مقدار کمتر است نباید در تهران زندگی کنند و باید از این شهر بروند!»

همه‌ی این‌ها باعث شد تا رأی ۱۵ میلیونی هاشمی در انتخابات ۶۸، به اندازه‌ی ۵ میلیون رأی در انتخابات ۷۲ کاهش یابد و او با افتی ۳۰ درصدی در پایگاه اجتماعی خود مواجه شود.

دوره‌ی بعدی حیات سیاسی هاشمی مربوط به دوران اتمام ریاست جمهوری او، از سال ۷۶، تا آغاز به کار شدن مجلس ششم در خرداد ۷۹ می‌باشد. دوره‌ای که اصلاح‌طلبان با انواع تهمت‌ها و تخریب‌ها علیه هاشمی رفسنجانی، او را سیبل حملات سیاسی خود قرار دادند و توانستند با اتکا به ایجاد کیلومترها فاصله میان خود و هاشمی، هم دولت را به دست گیرند و هم اکثریت مجلس ششم را. به گونه‌ای که هاشمی در آن دوره به جایگاهی بهتر از سی‌ام در انتخابات مجلس تهران دست نیافت و بدین‌روی از نمایندگی مجلس کناره گرفت.

با این وجود، هیچ‌کدام از این‌ها نتوانست هاشمی را برای ورود به انتخابات ۸۴ باز دارد و او به رقابت با سایر رقبا پرداخت. هاشمی در دور اول انتخابات، فقط ۶ میلیون رأی آورد و توانست ۲۱ درصد از آرای مردمی را به خود اختصاص دهد. او در دور دوم نیز نهایتا به اندازه‌ی انتخابات ۷۲ رأی آورد و با ۱۰ میلیون رأی، در مقابل رأی ۱۷ میلیونی احمدی‌نژاد، شکست را پذیرا شد. او پس از آن به شدت علیه رئیس‌جمهور وقت موضع می‌گرفت و سعی در ایجاد دوقطبی هاشمی-احمدی‌نژاد را داشت. چرا که برای هاشمی بسیار سخت بود که از یکی از استانداران خود در انتخابات ریاست‌جمهوری شکست بخورد؛ لذا تا می‌توانست علیه دولت سخنرانی کرد و البته بخشی از کینه‌های خود را در رخدادهای سال ۸۸ علیه نظام بروز داد. تا آنجا که انتخابات سال۸۸ و حضور ۴۰ میلیونی مردم در پای صندوق‌ها را مورد خدشه و اتهام قرار داد و از طرفی در سال ۹۲ که روحانی، به عنوان کسی که بخش زیادی از تفکرات هاشمی را نمایندگی می‌کرد، رئیس‌جمهور شد، آن را دموکراتیک‌ترین انتخابات دنیا لقب داد!

هاشمی این روزها حرف‌های عجیب و غریبی می‌زند. او مدعی شده که روحانی در انتخابات ۹۲ فقط ۳ درصد رأی داشته و حمایت او از روحانی، موجب افزایش آرای رئیس‌جمهور تا ۵۰ درصد شده است. تجربه نشان داده که هرگاه هاشمی نتواند «منِ» سیاسی خود را در بین کسانی که به زعم او در زیر چترش قرار داشتند پیدا کند، شدیدا او را مورد حمله قرار می‌دهد و اصطلاحا آبرویش را می‌برد! این اتفاق فقط معطوف به مسائل سیاسی نیست، بلکه همه‌ی زمینه‌ها اعم از سیاست خارجه، فرهنگ، اقتصاد و صنعت را نیز شامل می‌شود.

هاشمی با گفتن این حرف، خود را در تقابل با روحانی قرار داده و می‌خواهد به او یادآوری کند که ظاهراً بخشی از وظایفش را درست انجام نداده است. مثلا او یک‌ماه مانده به آغاز به‌کار رسمی دولت یازدهم به دیدار حسن روحانی رفت و پس از این دیدار در مقابل دوربین‌های تلویزیونی در اظهارنظری عجیب گفت: «آمده بودم ببینم کارهای‌شان پیشرفت می‌کند یا نه؟ که دیدم کارها به خوبی انجام می‌شود». هاشمی از ابتدای تشکیل این دولت سعی داشت آرای روحانی را از آن خود بداند و اکنون با بیان آن که روحانی فقط ۳ درصد رأی داشته، می‌خواهد ۴۷ درصد باقی آرای او را که حدود ۱۷ میلیون رأی می‌شود، آرای خود اعلام کند تا بلکه بتواند هم طعنه‌ای به شورای نگهبان در جهت رد صلاحیت او در انتخابات ۹۲ بزند و هم برتری مطلق خود را نسبت به شاگردش، حسن روحانی، ابراز نماید.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که به لحاظ اجتماعی دچار بحران مقبولیت شده، اکنون (تقریبا) در آخرین دوره‌ی حضور انتخاباتی خود، قصد ترمیم آن بخش از شخصیت سیاسی‌اش را دارد که در طول ۲۰-۲۵ سال گذشته مخدوش شده است. او برای این بازسازی به ظرفیت‌های عظیمی نیاز دارد؛ از سال ۸۴ تا ۹۲، این ظرفیت را قرارگرفتن در رادیکال‌ترین موضع نسبت به دولت وقت تأمین می‌کرده است، و پس از آن، آرای ۱۸ میلیونی روحانی به پشتوانه‌ی شخصیتی او تبدیل شده‌اند. آرایی که امروز در جدال انتخاب سرلیست برای مجلس خبرگان و حذف هاشمی از فهرست جامعه مدرسین و سرلیستی یاران اعتدال، و برتری نسبی روحانی بر هاشمی در این انتخابات، فقط ۳ درصدش برای روحانی است و مابقی آن را هاشمی نمایندگی می‌کند.

علی‌رغم همه‌ی انتقاداتی که در طی این دو و نیم سال به روحانی وارد شده است، اما به جرئت می‌توان گفت که بزرگ‌ترین و سنگین‌ترین انتقاد به روحانی همین جمله‌ی اکبر هاشمی است که هرگز نمی‌تواند هم‌وزن سایر انتقادات به رئیس‌جمهور باشد.مسلما این رفتار هاشمی، نشان‌دهنده‌ی اختلاف در خانواده‌ی اعتدال است که ظاهرا روحانی نتوانسته احترام پدر خانواده را نگه دارد.

بعید نیست که هاشمی در روزهای آینده، این چرخش را نسبت به «علامه سید حسن خمینی» هم داشته باشد و چنان‌چه «یادگار امام»، نتواند نمره‌ی قبولیِ حمایت از هاشمی در انتخابات خبرگان را از او بگیرد، به جایگاهی همچون «طلبه جوان» و «حجت‌الاسلام مصطفوی» تنزل نماید!

با این وجود سؤالی برای اذهان عمومی پیش می‌آید که چنان‌چه حسنین سیاسی ایران، روحانی و خمینی، نتوانند تفکرات هاشمی را نمایندگی کنند، چه کسی ظرفیت مطلوبی برای بقای هاشمی در فضای پساانتخابات خواهد داشت؟

انتهای پیام/

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب