به گزارش “صبح رابر” شهید احمد ستوبر درسال ۵۷ در حال گذراندن خدمت سربازی بود. با شروع جنگ تحمیلی علیه کشورمان ، در کسوت داوطلب و بسیجی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. مدت کوتاهی از حضورش در جبهه های غرب نگذشته بود که در ۲۸آبان ماه سال ۵۹ در منطقه سومار به درجه رفیع شهادت نایل آمد و با گذشت سه دهه از شها دت این مجاهد، هنوز پیکرمطهرش به وطن باز نگشته است.
از این شهید بزرگوار یک دختر و یک پسر به یادگار ماند که پس از چندی؛تک پسرش، در شب عید غدیر ۱۳۸۱ در منطقه سیرچ کرمان در جریان سقوط هواپیمای حامل پاسداران ، به خیل شهدا پیوست و به فراق پدرش پایان داد .
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید.
زمان الله، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان برد . روحیه انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد.
با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری او ل فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال ، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه سی ام بهمن ماه ۱۳۸۱ در منطقه سیرچ کرمان همراه با ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود.
دست نوشته ای ازایشان که درتاریخ ۲۲/۱۲/۷۵ با پدرشهیدش داشت چنین بود:
دلم به تنگ آمده، بعد از ۱۵ سال هنوز بهانه ات را می گیرد، می خواهم به کردستان بروم به قله شاخ شیخیان به جایی که عاشقانه ایستادی و نماز عشق را به حسین (ع) اقتدا کردی. می خواهم به سینه بلورین و برف گرفته کوههای کردستان بروم و داستان رشادت و شهادتت را باز گو کنم.
می خواهم به کردستان بروم تا خاطره همیشه سبزت را در ذهن خویش جاوادانه کنم.
می خواهم برف های آغشته به خونت را اگرچه سالهاست آب شده و در دل خاک رفته باز یابم تا حدیث ایثارگری هایت را برایم بخواند . من به کردستان می روم جایی که صخره های کوهایش از صلابت گامهایت به لرزه درمی آمده و سروهای سر بر افراشتهاش به استواریت غبطه می خورند.
ای مهربانترین پدر دنیا برای من، به سروها خواهم گفت که سرو من قامتش از شما استوارتر و سبزی لباسهایش از شما سبز تر بود.
پدرم قصه زند گی ات را به گوش همه خواهم رساند تا سروها و کوهها در آرزوی بوئیدن نسیم بمانند.
شرمتان باد گلوله های آتشین ، سینه ای را شکافتید که جز یاد حق در آن نبود . حنجره ای را دریدید که جز نام حق از آن برنخاسته بود. پایی را مجروح کردید که جز در راه حق گام برنداشته بود.
کاش می دانستم که قلب مهربانت، قلب پاکت و قلب با ایمانت در کدام نقطه از کردستان از تپش ایستاد تا خاک آن نقطه را بر دارم و در قلبم بریزم.
پدرم سوگند به روح بلندت و سوگند به هیبت امام ، سوگند به صلابت گامهایت، سوگند به خشاب خالی تفنگت، راهت را ادامه خواهم داد.
شایان ذکر است؛ آرامگاه ابدی این شهدای بزرگوار درآستان مقدس شهدای گنجان است که برای همیشه زیارتگاه ارادتمندان فرهنگ ایثار وشهادت باشد روحش شاد و راحش پر رهرو باد.
انتهای پیام