تنها در نیمه دوم قرن بیستم ایالات متحده آمریکا حدود ۱۰۰ کودتای نظامی و براندازی حکومتها را طراحی و رهبری کرده است و دهها بار بطور مستقیم دست به اشغال نظامی کشورها زده است و یا آنها را تهدید به مداخله نظامی کرده است.
به گزارش” صبح رابر”مهدی علیخانی در مقالهای به بررسی مداخلات جهانی آمریکا در دورههای مختلف حاکمیت جمهوریخواهان و دموکراتها و پیامدهای آن میپردازد که مشروح آن به شرح ذیل است:
تنها در نیمه دوم قرن بیستم ایالات متحده آمریکا حدود ۱۰۰ کودتای نظامی و براندازی حکومتها را طراحی و رهبری کرده است و دهها بار بطور مستقیم دست به اشغال نظامی کشورها زده است و یا آنها را تهدید به مداخله نظامی کرده است. این مقاله سعی دارد با مرور روند مداخلات امریکا در کشورهای جهان طی بازه زمانی یک قرن گذشته که مقارن با ریاست جمهوری ۱۶ نفر از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه نیز میباشد، به بررسی چگونگی این مداخلات و تبعات آن در عرصه بین المللی بپردازد.
مداخله آشکار از طریق پیاده کردن نظامیان، تهدید و یا توسل به کودتای نظامی و اقدام به براندازی به منظور سرنگون کردن دولتهای ملی و مردمی که حاضر نیستند به برنامهها و خواستههای یکجانبه گرایانه تن در دهند و جایگزین کردن آنها توسط دولتهای مجری منافع سرمایهداری، از جمله روشهایی است که ایالات متحده امریکا، در یک قرن اخیر و بویژه از اوایل دهه ۵۰میلادی جهت اجرا و پیشبرد منافع خود در کشورهای جهان و خصوصاً جهان سوم به کار برده است.
اگرچه با توجه به شکلگیری اولیه سیاست خارجی امریکا بر اساس انزوای سیاسی و همچنین مشکلات داخلی در دو دهه اول قرن بیست، این کشور تا پایان جنگ جهانی اول در عرصه بین المللی حضور جدی پیدا نکرد و بیشتر به حوزه امریکای مرکزی و جنوبی معطوف بود، اما شالوده حضور ایالات متحده و حذف و تضعیف دیگر رقبا در عرصه بین المللی در همین زمان بنا نهاده شد. تنها درنیمه دوم قرن بیستم ایالات متحده آمریکا حدود ۱۰۰ کودتای نظامی و براندازی حکومتها را طراحی و رهبری کرده است و دهها بار بطور مستقیم دست به اشغال نظامی کشورها زده است و یا آنها را تهدید به مداخله نظامی کرده است.
از جنگ جهانی دوم، کشورهای زیر سلطه، صحنه اصلی دخالتها و کودتاهای نظامی یا شبه کودتا و ضد کودتا و استقرار دیکتاتوریهای نظامی بودهاند و به سادگی میتوان برآورد کرد که کاربرد گسترده شیوههایی چون تهدید، کودتا، اشغال نظامی و غیره، تا چه اندازه به استقلال کشورها و به فرایند تصمیمگیری دولتها صدمه و زیان وارد میآورد.
بدون تردید، دستگاهها و آژانس های مختلف جاسوسی آمریکا فعالانه در طرح و اجرای کودتاها و توطئهها، برای سرنگونی حکومت های مردمی، فعالانه مشغولاند و مسئول کودتاهای بیشمار در جهان هستند. البته در این راستا و برای دستیابی موفقیتآمیز به اهداف، امریکا از کمک و پشتیبانی سیاستمداران طرفدار سیاست غرب استفادههای زیادی برده است.
مداخلات امریکا در عرصه جهانی، در دوران ریاست جمهوری دموکرات ها و جمهوریخواهها همواره وجود داشته است، اما نوع آن از دخالت سیاسی در زمان تصدی دموکراتها به دخالت نظامی در دوران جمهوریخواهها متغییر بوده است.
لذا نگارنده سعی دارد با مرور روند مداخلات امریکا در کشورهای جهان طی بازه زمانی یک قرن گذشته که مقارن با ریاست جمهوری ۱۶ نفر از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه نیز میباشد، به بررسی چگونگی این مداخلات و تبعات آن در عرصه بین المللی بپردازد.
در این راستا نگارنده ۵ دوره زمانی را مدنظر قرار می دهد.
– دوره اول: از ابتدای قرن بیستم تا پایان جنگ جهانی اول (مداخله در امریکای مرکزی و جنوبی)
۱۹۰۱ تا ۱۹۰۹ Theodore Roosevelt از حزب جمهوریخواه
*در ۱۲ فوریه ۱۹۰۱ روزولت طرح Platt Amendment را پایه ریزی کرد. این طرح به امریکا اجازه می داد نه تنها سیاست های داخلی، بلکه سیاست خارجی و تمام قرارداد های بین المللی کوبا را دیکته کند. طبق این طرح امریکا اجازه یافت که گوانتانامو بی Guantanamo Bay)) را از کوبا به مبلغ ۴۰۰۰ دلار در ماه اجاره نماید و در آنجا پایگاه نظامی ایجاد کند و تاکنون هم امریکا نیروی نظامی خود را در این کشور حفظ کرده است.
* در سال ۱۹۰۳ نیروی دریایی امریکا در زمان انقلاب هندوراس وارد آن کشور شد.
*در سال ۱۹۰۴ ارتش امریکا با عنوان حمایت ازمنافع امریکا وارد جمهوری دومینیکن شد.
*در سال ۱۹۰۴ ، بعد از موفقیت در کوبا، روزولت سیاست خارجی خود را بر پایه دکترین مونرو نهاد. بر اساس این دکترین امریکا می بایست “پلیس بین المللی” در امریکای مرکزی باشد. (کشورهای امریکای مرکزی به Banana Republic معروف هستند)
* در سال ۱۹۰۷ ارتش امریکا وارد نیکاراگوئه شد تا “Dollar Diplomacy” را در آن کشور ایجاد کند. در همین سال امریکا در خلال جنگ هندوراس با نیکاراگوئه، دوباره وارد هندوراس شد.
۱۹۰۹تا ۱۹۱۳ William H. Taft از حزب جمهوریخواه
ویلیام تفت سیاست های خارجی روزولت را دنبال کرد و مجموعه ای از جنگ ها و دخالت های نظامی در کشور های امریکای مرکزی را تدارک دید که به “Banana Wars” شهرت یافت.
* در سال ۱۹۱۰ نیروی دریایی امریکا برای بار دوم نیکاراگوئه را اشغال کرد.
*در سال ۱۹۱۲، آمریکا خانواده سوموزا را در نیکاراگوئه به قدرت رساند که تا سال ۱۹۷۹ با سرکوب و اختناق حکومت کرد. این سیاست را روسای جمهور دیگر، چه از حزب دمکرات و چه از حزب جمهوریخواه، دنبال کردند. بطور مثال می توان از دخالت های نظامی امریکا در هائیتی ۱۹۱۵، جمهوری دومینیکن در سال ۱۹۱۶ و پاناما در سال ۱۹۱۸ نام برد.
*در سال ۱۹۱۱ و در خلال جنگ داخلی هندوراس، بار دیگر امریکا ارتش خود را به آن کشور فرستاد تا از منافع خود در آن کشور حفاظت کند.
*بین سال های ۱۹۱۲ تا ۱۹۳۳ ارتش امریکا، نیکاراگوئه را در اشغال خود داشت و در جنگ داخلی ۲۰ ساله آن کشور، در پشتیبانی از سوموزا، شرکت داشت.
۱۹۱۳ تا ۱۹۲۱ Woodrow Wilson از حزب دموکرات
*در سال ۱۹۱۵، ایالات متحده به دخالت نظامی در هائیتی پرداخت.
*در سال ۱۹۱۶، ارتش امریکا وارد جمهوری دومنیکن شد.
*ویلسون عامل دخالت امریکا در جنگ جهانی اول بود و در ۷ دسامبر ۱۹۱۷ نیروهای امریکایی بطور محدود با امپراتوری اتریش ـ مجارستان وارد جنگ شدند.
*در سال ۱۹۱۸، امریکا قسمت هایی از پاناما راتصرف کرد.
« پس از پایان جنگ جهانی اول، ویلسون در اعلامیه ای ۱۴ ماده ای، با عنوان (حق تعیین سرنوشت خود، توسط ملت ها) برای تجزیه امپراتوری ها، مخصوصا امپراتوری اتریش ـ مجارستان تلاش کرد. (به گفته معاون ویلسون، وی اعتقاد راسخی به حق تعیین سرنوشت برای ملت ها نداشت و این اقدام در جهت تضعیف قدرت امپراتوری ها در برابر قدرت امریکا بود.)
در مجموع در دوره یاد شده، امریکا با این دخالت ها در واقع دو هدف اصلی را دنبال می کرد. اول اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی در کشور های امریکای مرکزی و جنوبی با حمایت از رژیم های وابسته به آنها و یا کنترل مستقیم توسط افراد دست نشانده خود. دوم، از آنجائی که امریکا فرصت ها را در جهت به مستعمره گرفتن کشورهای جهان سوم شرق و آفریقا از دست داده بود، همزمان با تلاش برای تجزیه و تضعیف امپراتوری های اروپایی درپی ایجاد امپراتوری خود در قسمت غربی کره زمین بود.
دکترین مونرو در واقع مانع نفوذ کشور های اروپایی به این منطقه از جهان شد و دست ایالات متحده را در این حوزه بازگذاشت و باعث وابستگی سیاسی و اقتصادی کشورهای این منطقه شد که تا کنون نیز با آن دست به گریبان هستند . از طرفی ایالات متحده با تکیه بر سیاست انزوا درسال ۱۹۲۰ در جامع ملل که خود یکی از طراحان آن بود حضور نیافت و باعث بی اعتباری و خروج دیگر کشورها ی عضو در سالهای بعدی و نهایتاً انحلال جامعه ملل با آغاز جنگ جهانی دوم شد.»
– دوره دوم : از ۱۹۲۱ تا پایان جنگ جهانی دوم ( راهیابی و زمینه سازی مداخله در عرصه بین الملل )
۱۹۲۱-۱۹۲۳ Warren Harding از حزب جمهوریخواه
*در سال ۱۹۲۱، درزمان ریاست جمهوری هاردینگ، نیروهای ارتش امریکا به خاطر اختلافات مرزی دو کشور پاناما و کوستاریکا بار دیگر پاناما را به اشغال خود در آوردند.
*در سال ۱۹۲۲ ارتش امریکا با ناسیونالیستهای ترکیه در ازمیر درگیر شد.
*در سال ۱۹۲۲ نیروی دریایی امریکا به چین فرستاده شد تا با قیام ناسیونالیستهای چینی مقابله کند. این اقدام تا سال ۱۹۲۷ ادامه داشت.
*در سال ۱۹۲۳ ارتش امریکا در جهت حفظ منافع یک شرکت امریکایی هندوراس را به اشغال خود در آورد.
۱۹۲۳-۱۹۲۹ Calvin Coolidge از حزب جمهوریخواه
* در سال ۱۹۲۵ نیروی دریایی ارتش امریکا وارد پاناما شدو اعتصابات عمومی را درهم شکست.
*در ماههای اول سال ۱۹۲۶ جنگهای داخلی در نیکاراگوئه شروع شد. نیروهای ارتش امریکا سریعا وارد عمل شدند و خاک آن کشور را اشغال نمودند. و منطقه بی طرفی را برای حفظ سرمایه داران امریکا ایجاد نمودند.
*در ژانویه سال ۱۹۲۷ ارتش امریکا به بهانه تقویت نیروی خود با وارد کردن ۷ ناوشکن و ۲ کشتی جنگی سبک زمینه حضور طولانی مدت را درنیکاراگوئه فراهم کرد .
۱۹۲۹-۱۹۳۳ Herbert Hoover از حزب جمهوریخواه
در دوران ریاست جمهوری هوور ارتش امریکا چندان فعال نبود. وی معتقد بود که ” مردان سنین بالا اعلام جنگ می کنند ، اما این جوانان هستند که می باید به جنگ بروند و کشته شوند.” همچنین در سال ۱۹۲۹ ، رکود بی سابقه اقتصادی گریبان گیر امریکا شد. در این رکود اقتصادی ۱۲ میلیون نفر بیکار شدند ، ۲۰ هزار کمپانی و ۱۶۱۶ بانک ورشکست شدند و تنها در یک سال ۲۳ هزار نفر دست به خود کشی زدند.
*با توجه به آنچه ذکر شد ، در زمان هوور توجه امریکا به داخل معطوف شد و فقط در سال ۱۹۳۲ ، وی کشتی های جنگی ارتش را برای حفظ منافع امریکا به السالوادور فرستاد.
۱۹۳۳-۱۹۴۵ Franklin d. Roosevelt از حزب دموکرات
*دوره ریاست جمهوری فرانکلین روزولت مقارن با آغاز و پایان جنگ جهانی دوم بود و لذا امریکا بر خلاف جنگ جهانی اول ، درکنار متفقین وارد جنگ شد . روزولت دخالت در اروپا را به نفع آمریکا تشخیص داد زیرا اولاً اروپاییان را مقروض آمریکا می کرد و ثانیاً بعد از سقوط هیتلر در طرح بازسازی اروپا که بعدها به ( Marshal plane ) شد، شرکت می کرد و در تصمیم گیری های سیاسیون اروپا، دولت آمریکا می توانست دخالت مستقیم داشته باشد.
* در ۸ دسامبر سال ۱۹۴۱ آمریکا درکنار انگلستان به ژاپن اعلان جنگ داد و از آنجا که آلمان، ایتالیا و ژاپن در سپتامبر ۱۹۴۰ پیمان سه جانبه ای در مورد همکاری در نبرد در صورت حمله دشمن به هر یک از سه کشور امضا کرده بودند، هیتلر نیز در ۱۱ دسامبر به آمریکا اعلان جنگ کرد.
*در ۷ اوت ۱۹۴۲ ، نیروی دریایی آمریکا در کانال “گودال” واقع در سالومون پیاده شدند.
*در ۸ آوریل ۱۹۴۲ نخستین حمله هوایی ناگهانی به شهر توکیو به وسیله بمب افکن های متوسط آمریکایی صورت گرفت.
*بین سالهای ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴ نیروهای آمریکایی با تفوق بر ژاپن این کشور را به دو نیم تقسیم کردند.
*در ۶ ژوییه ۱۹۴۴ قوای تازه نفس آمریکایی همراه با تجهیزات بسیار زیاد به همراه نیروهای انگلیسی و کانادایی در ساحل نرماندی فرانسه پیاده شدند و با آلمان وارد جنگ شدند .
۱۹۴۵-۱۹۵۳ Harry S Trumanاز حزب دموکرات
در۱۶ ژوییه سال ۱۹۴۵ پس از پنج سال تلاش شبانه روزی در قالب طرحهای سری لوس آلاموس ، نخستین بمب اتمی با نام « Gadget » در حضور یکصد نفر از دانشمندان در صحرای آلاموگودور در صحرای نیو مکزیکو واقع درجنوب غربی ایالات متحده آزمایش شد، تا برتری قدرت امریکا در عرصه بین الملل تثبیت شود.
*پس از تسلیم آلمان در ماه مه ۱۹۴۵ ، ترومن در جولای همان سال درکنفرانس ( پست دام ) پیرامون اروپای پس از جنگ شرکت کرد و زمینه های حضور امریکا در اروپا تثبیت شد.
*به دستور ترومن، رییس جمهور وقت آمریکا و با هدف تسلیم کردن امپراتوری ژاپن، هواپیمای آمریکایی ،هیروشیمارا درساعت ۸:۱۵ صبح در تاریخ ۶ اگوست ۱۹۴۵ بوسیله بمب اورانیمی با نام «پسرک Little Boy» بمباران کرد و ناکازاکی در ۹ اگوست سال ۱۹۴۵ در ساعت حدود ۱۱:۱۵ بوسیله بمب پلوتونیمی با نام «مردچاق Fat Man» بمباران شد، که طی آن بمباران ها صدها هزار نفر فورا جان باختند. ترومن چند روز بعد در مصاحبه ای، با اعلام خبر استفاده آمریکا از بمب اتم، در توجیه این اقدام آمریکا که با هدف نشان دادن ضرب شست به شوروی انجام شد، گفت: «ما با این کارمان مانع از کشته شدن جوانان آمریکایی به دست ژاپنی ها شده ایم!».
*در سال ۱۹۴۷ طی عملیات سرکوب چیانکایچک (درچین) که با حمایت همه جانبه امریکا صورت گرفت، بیش از ۱۰۰۰۰ نفر جان باختند.
*در سال ۱۹۵۰، امریکا در برافروختن جنگ کره و دخالت در جنگ هند و چین شرکت داشت که تا سال ۱۹۵۳ نیز ادامه داشت.
«در این دوره و با آغاز جنگ دوم جهانی در اروپا در سال ۱۹۳۹، امریکا توانسته بود در زمینه تولید هواپیما، کشتی جنگی و تجارتی، توپ و تانک و صنایع جنبی نظامی بیش از کشورهای روسیه، انگلستان، فرانسه و آلمان جنگ افزار تولید نماید. این حرکت در آمریکا باعث رونق صنایع و اقتصاد آمریکا شد؛ اما محصولات تولید شده می بایستی در جایی مصرف شود تا روند تولید متوقف نشود. روزولت رئیس جمهور آمریکا در ابتدای جنگ، اعلان بی طرفی کرد اما به فکر مصرف سلاح های تولید شده بود.
به این جهت در ۱۱ مارس ۱۹۴۱ قانونی از کنگره آمریکا به نام «قانون وام و اجاره» (The Lend Lease Act) به تصویب رسید. به دنبال تصویب این قانون بود که زیردریایی های آلمان در اقیانوس اطلس مزاحم کشتی های آمریکا شدند که برای انگلستان ملزومات نظامی حمل می کردند. به دنبال حمله ناگهانی ارتش آلمان به روسیه در ۲۲ ژوییه۱۹۴۱ و پیشرفت سریع ارتش هیتلر به سمت مسکو، لنینگراد و استالینگراد و اعلان جنگ میهنی در روسیه بر ضد تجاوز نازیسم، چرچیل از فرصت استفاده کرد و ضمن ملاقات با روزولت در عرشه کشتی «پرنس آف ولز» (Prince of Wales) ضمن محکوم کردن تجاوز به شوروی، روسها را به کمک آمریکا امیدوار ساخت.
از آن پس عملاً دولت آمریکا نیز به متفقین پیوست و در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ برای انتقال کمک های انگلیس و آمریکا به شوروی، خاک ایران اشغال شد و سیل کمک های تسلیحاتی آمریکا به سوی روسیه شوروی سرازیر شد. واقعه حمله ژاپن که متحد آلمان بود به بندر «پرل هاربور» در هاوایی باعث شد که آمریکا در دسامبر ۱۹۴۱ به آلمان اعلان جنگ داده و کشور ایالات متحده در این مرحله رسماً و عملاً با آلمان و ژاپن و ایتالیا وارد جنگ شود و جنگ از محدوده اروپا خارج شد و جنبه جهانی پیدا کرد که طی آن بیش از ۲۰ میلیون نفر جان باختند و شهرهای بسیاری ویران شد.
با پایان جنگ جهانی دوم، امریکا در قالب طرح بازسازی اروپا یا “مارشال پلن” وارد اروپا شد و با در دست گرفتن سیستم اقتصادی و صنعتی کشورهای آسیب دیده، زمینه را برای مداخلات بیشتر در آینده مهیا کرد. به همین جهت، صنایع این کشور توانست صنایع مشابه کشورهای دیگر را حتی در بازارهای داخلی آنها تحت الشعاع قرار دهد. این برتری اقتصادی منجر به برتری سیاسی، فرهنگی، و نظامی امریکا نیز گردید.
سنگ بنای مداخله سیاسی امریکا در جهان نیز در این دوره بنا نهاده شد. با تأسیس سازمان ملل متحد بعد ازجنگ، امریکا با بدست آوردن حق وتو در این سازمان برتری و زمینه مداخله آشکار در امور جهانی را ایجاد نمود. تنها تهدیدکننده جدی منافع امریکا در این دوره، اتحاد جماهیر شوروری بود و از این زمان دوره معروف به جنگ سرد بین این دو قدرت در دنیا آغاز شد و جهان به دو قطب و بلوک شرق و غرب تقسیم شد. در این زمان امریکا با انعقاد پیمان آتلانتیک شمالی (NATO) حضور نظامی خود را در امریکای شمالی و اروپای غربی تثبیت کرد و با مداخله در استقرار پلیس سازمان ملل در شبه جزیره کره، در این منطقه نیز حضور یافت که بحران های دوکره در سالهای بعد متأثر از آن بود.
همچنین از سال ۱۹۴۷ و اشغال فلسطین، عملاً مرکز نفوذ صهیونیزم به ایالات متحده انتقال یافت و امریکا حمایت های آشکار خود را از اسرائیل به طرق مختلف از قبیل (حمایت های سیاسی، مالی و نظامی ـ وتو قطعنامه ها علیه اسرائیل ـ طرح قیمومیت برای فلسطین و …) آغاز کرد.»
دوره سوم: آغاز نیمه دوم قرن بیستم تا سال ۱۹۸۹ (دوره جنگ سرد)
۱۹۵۳-۱۹۶۱ (دوایت آیزنهاور Dwight D. Eisenhower) از حزب جمهوریخواه
* در سال۱۹۵۳ بعد از طرح کودتا در ایران، مقامات انگلیس و سرویس جاسوسی ام.آی.۶ موفق به جلب حمایت آیزنهاور برای کودتا در ایران می شوند. پس از به قدرت رسیدن جمهوریخواه ها، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) در ایران انجام می گیرد و دولت دکتر محمد مصدق، نخست وزیر ایران که صنعت نفت ایران را ملی کرد، با پشتیبانی سیا و رئیس جمهور وقت امریکا، ساقط می شود و شاه دوباره به قدرت باز می گردد و زمینه برای سرکوب اعتراضات مردمی (در ۲۵ سال بعد از کودتا) فراهم می شود که طی آن هزاران نفر در دوران سرکوب کننده حکومت شاه و ساواک، کشته شدند.
* در ژوییه ۱۹۵۴ دولت مردمی (جاکوبو آربنز) در گواتمالا، که املاک اتحادیه بزرگ چند ملیتی را ملی کرده بود، توسط سازمان سیا و در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور سرنگون شد. این اتحادیه بزرگ چند ملیتی تمام زمین های کشاورزی را در دست داشتند. تخمین زده شده است که حدود ۱۲۰،۰۰۰ نفر روستائی گواتمالائی در دوران دیکتاتوری نظامی ایجاد شده کشته شدند. این دومین کودتای سازمان سیا و دولت جمهوریخواه امریکا در دو سال پی در پی بود. امریکا تا سال ۱۹۶۰ در گواتمالا ماند.
* در سال ۱۹۵۶ امریکا در بحران کانال سوئز، مداخله کرد.
* در سال ۱۹۵۷ ایالات متحده به نیروی دریایی برای مداخله در هائیتی و سرکوبی اغتشاشات داخلی آماده باش داد.
در ژوئیه سال ۱۹۵۸، نیروی دریایی ارتش امریکا لبنان را به اشغال خود در آورد.
* در سال ۱۹۵۹، امریکا در جنگ بین چین ملی و جمهوری دموکراتیک خلق چین مداخله نمود.
* در سال ۱۹۵۹، امریکا به پاناما تجاوز نظامی کرد.
* در سال ۱۹۶۰، ایالات متحده همچنین در جنگ های داخلی لائوس مداخله نمود و تا سال ۱۹۶۳ در لائوس حضور نظامی داشت.
* در اواخر سال ۱۹۶۰، امریکا با فرستادن ۲۰ هزار سرباز، قسمت هایی از جمهوری دومینیکن را اشغال کرد که تا سال ۱۹۶۵ ادامه داشت.
* در سال۱۹۶۰ امریکا جنگ خود را با ویتنام شروع کرد. (این جنگ طولانی ترین و پر هزینه ترین جنگ امریکا بود که تا سال ۱۹۷۵ بطول انجامید.)
۱۹۶۱-۱۹۶۳ جان اف کندی (John F. Kennedy) از حزب دمکرات (۱)
* در اگوست ۱۹۶۱، دیوار برلین، آلمان را به دوبخش غربی و شرقی تحت نفوذ امریکا و شوروری تقسیم کرد (که بمدت ۲۸ سال ادامه داشت).
* از سال ۱۹۶۱، آمریکا کوبا را تحت تحریم اقتصادی قرار داد که به وابستگی اقتصاد این کشور به شوروی منجر شد.
* در سال ۱۹۶۲، امریکا مجدداً گواتمالا را به دخالت نظامی تهدید کرد.
* در سال ۱۹۶۲، ایالات متحده به نیروهای خود آماده باش داد و در پی آن در تایلند حضور نظامی پیدا کرد.
* در پاییز سال ۱۹۶۲، ایالات متحده پس از محاصره دریایی کوبا، به شوروی هشدار داد تا از استقرار موشک های میان برد در خاک این کشور خودداری کند و تهدید کرد که در صورتی که این خواست برآورده نشود، به توقیف کشتی های روسی حامل موشک های میان برد و اشغال خاک کوبا مبادرت خواهد ورزید و بحران اتمی بین دو قطب پدید آمد.
همچنین در دوران ریاست جمهوری کندی بود که به شاه ایران فشار آورده شد تا اصلاحاتی را در ایران انجام دهد. به همین دلیل علی امینی را برای سمت نخست وزیری به شاه تحمیل کردند. شاه ایران زیر فشار کابینه کندی مجبور شد دست به تغییراتی بزند که به انقلاب سفید معروف شد. همان انقلابی که طرفداران حکومت پهلوی آن را بزرگترین دستاورد حکومت محمد رضا شاه می دانند.
۱۹۶۳- ۱۹۶۹ لیندون جانسون (Johnson Lyndon) از حزب دموکرات
* در سال ۱۹۶۳ امریکا بطور غیر مستقیم و با همکاری سربازان بلژیکی و در امور کنگو مداخله کرد و با کمک عوامل داخلی چون (موسی چومبه)، رئیس جمهور کنگو (پاتریس لومومبا) را به قتل رسانده و دولت کنگو را سرنگون کردند.
* در سال ۱۹۶۳، ایالات متحده، اندونزی و فیلیپین را تهدید به حمله نظامی نمود و به ارتش آماده باش داد.
* در سال ۱۹۶۴، امریکا با حمله مجدد به پاناما این کشور را اشغال کرد.
* در آگوست ۱۹۶۴، ایالات متحده به ویتنام شمالی حمله کرد و آنجا را اشغال نمود.
* در سال ۱۹۶۵، امریکا با مداخله در اندونزی، در این کشور کودتا کرد.
* حین جنگهای اعراب و اسرائیل، در سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳، امریکا کمک های فراوان نظامی و مالی به اسرائیل کرد.
* در سال ۱۹۶۷، امریکا مداخله سیاسی در امور یونان، به روی کار آمدن سرهنگان در این کشور کمک شایانی نمود.
۱۹۶۹-۱۹۷۴ ریچارد نیکسون (Richard M. Nixon) از حزب جمهوریخواه (۲)
(دوره ریاست جمهوری نیکسون یکی از مهمترین و پرفراز و نشیب ترین دوره های تاریخی امریکاست؛ چراکه در این دوره بیشترین کودتا در زمان یک رئیس جمهور، (تقریباً هر سال یک کودتا) طراحی و انجام شد و کادر رهبری امریکا به چیزی جز مداخله نظامی و جنگ نمی اندیشید و نهایتا با افتضاح سیاسی واترگیت، نیکسون مجبور به استعفا شد.)
* در سال ۱۹۶۹ زمانی که آتش جنگ ویتنام به کامبوج هم سرایت کرد، نیکسون ارتش امریکا را به کامبوج فرستاد.
* در سال ۱۹۷۱، امریکا از کودتای بولیوی حمایت و آنرا رهبری کرد.
* سال ۱۹۷۲ یکی از شگفت انگیزترین و ماندگارترین فصل ها در تاریخ سیاسی امریکا است. در این سال دو روزنامه نگار جوان واشینگتن پست بنام های باب وودوارد (Bob Woodward) و کارل برنشتاین (Carl Bernstein) جاسوسی سیاسی نیکسون و حزب جمهوریخواه را بر علیه حزب دمکرات کشف و بر ملا کردند. اکنون که مجموعه ای نزدیک به ۵۰۰ ساعت نوار از صحبت های نیکسون در آرشیو ملی امریکا برای استفاده عموم موجود است، نکات تازه و حیرت آوری در ۶ ماهه نخست سال ۱۹۷۲ در مذاکرات او با وزرا و مشاورانش بر ملا شد. در بخشی از مذاکرات بین نیکسون و هنری کسینجر، مشاور امنیتی کاخ سفید، در باره نحوه پیگیری جنگ ویتنام، ریچارد نیکسون می گوید: “من ترجیح می دهم از بمب اتمی استفاده شود.”
* در ۱۱سپتامبر سال ۱۹۷۳ دولت منتخب و مردمی سالوادور آلنده در شیلی، توسط کودتای نظامی که توسط سازمان سیا طراحی و کمک شد، سرنگون شد. آلنده کشته و بیش از ۳۰،۰۰۰ نفر در خشونت های بعدی کشته شدند. پینوشه دیکتاتور نظامی بر سر کار آمد و بیش از ۲۵ سال با استبداد و دیکتاتوری در شیلی حکومت کرد.
* در سال ۱۹۷۳، امریکا با اجرای کودتای نظامی در اروگوئه، دولت این کشور را سرنگون کرد.
* در سال ۱۹۷۴، با مداخله مستقیم سازمان سیا، امریکا علیه (مارکیوس) در قبرس کودتا و وی را سرنگون کرد.
(ریچارد نیکسون برای فرار از محاکمه و مجازات جریان جاسوسی سیاسی، که به واترگیت معروف شد، در ۸ اوت ۱۹۷۴ استعفا داد. و جرالد فورد جای او را گرفت.)
* در سال ۱۹۶۷، امریکا، اتیوپی را به مداخله نظامی تهدید کرد و به ارتش آماده باش داد.
* در تابستان ۱۹۷۶، امریکا همچنین کمک های زیادی به فرانسه برای سرکوبی قیام مردم (شابا) در کشور زئیر نمود.
۱۹۷۷-۱۹۸۱ جیمی کارتر (Jimmy Carter ) از حزب دمکرات
(کارتر با شعار برقراری حقوق بشر در جهان در مبارزات انتخاباتی علیه جرالد فورد، که بعد از استعفای ریچارد نیکسون در پی رسوایی واترگیت رئیس جمهور شده بود، به پیروزی رسید. شاه ایران نیز که از پیروزی جیمی کارتر احساس نگرانی می کرد، با وجود کمک های مالی فراوان به فورد نتوانست مانع پیروزی جیمی کارتر شود.)
* در سال ۱۹۷۸، ایالات متحده با دخالت در امور ایران، ارتشبد ازهاری را به امید جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی در ایران بر روی کار آورد.
* در سال ۱۹۸۰، امریکا در کره جنوبی کودتای نظامی ایجاد کرد.
* در سپتامبر ۱۹۸۰ نیز امریکا، کودتای نظامی در ترکیه را رهبری کرد.
* در ماه می ۱۹۸۰، با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و در پی آن اشغال سفارت امریکا، ایالات متحده برای آزادی گروگان ها، اقدام به دخالت نظامی در ایران نمود که در طبس با شکست مواجه شد.
۱۹۸۱-۱۹۸۹ رونالد ریگان (Ronald Reagan) از حزب جمهوریخواه
* در سال ۱۹۸۱، بعد از به قدرت رسیدن رونالد ریگان، با تحریکات کابینه او ارتش عراق به رهبری صدام حسین به ایران حمله کرد و جنگ ۸ ساله را به مردم ایران تحمیل کرد. در طول ۸ سال جنگ تحمیلی، کمک های نظامی و اطلاعاتی کابینه ریگان به عراق باعث طولانی شدن جنگ و کشته شدن بیش از یک میلیون نفر از هر دو طرف شد.
* از سال ۱۹۸۲، با حمایت ریگان، انواع تجهیزات از قبیل: کامپیوتر، ماشین های نظامی، مواد شیمیایی با استفاده دوگانه، از طریق کمپانی های مختلف امریکایی داخل و خارج از کشور در اختیار صدام حسین گذاشته شد. ( این تکنولوژی ها و مواد در ساخت بمب های شیمیایی و استفاده از آن در جنگ با ایران توسط عراق بکار گرفته شد.)
* در سال ۱۹۸۱، سازمان سیا و ارتش امریکا در جنگ دولت دست نشانده خود در السالوادور به مقابله با انقلابیون پرداختند. این جنگ تا سال ۱۹۹۲ ادامه داشت.
* در سال ۱۹۸۱، سیا در جنگ کنتراها در مقابل ساندینیست ها، با کمک های مالی و نظامی به حمایت کنترا ها بر آمد. این پشتیبانی ۹ سال به طول انجامید.
* درسپتامبر سال ۱۹۸۲ و در پی ترور (بشیر جمایل) رئیس جمهور دست نشانده امریکا در لبنان، نیرو های امریکایی وارد لبنان شدند تا هم از منافع امریکا دفاع کنند و هم از نیروی اشغالی اسراییل به رهبری آریل شارون دفاع و پشتیبانی شود. در همین سال بیروت به اشغال نیروهای امریکا در آمد و نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین از بیروت اخاج شدند.
* در اکتبر۱۹۸۳ ارتش امریکا، گرانادا را که یک کشور کوچک دریای کارائیب است، بعد از روی کار آمدن دولت چپ گرا در آن کشور، به بهانه نجات چند دانشجوی امریکایی اشغال کردند. در صورتی که دانشجویان بعدها گفتند که به کمکی احتیاج نداشتند. علت این حمله جلوگیری از قدرت یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود.
* در سال ۱۹۸۴ جنگنده های امریکا، ۲ هواپیمای نظامی ایران را در جنگ ایران و عراق سرنگون کردند.
* در سال ۱۹۸۶ دادگاه بین المللی لاهه به این نتیجه رسید که امریکا قوانین بین المللی را در مورد استفاده غیر قانونی قدرت در نیکاراگوئه را نقض کرده است. سازمان ملل متحد با رای ۹۴-۲ از امریکا خواست به رای صادره احترام گذاشته وآن را اجراکند (امریکا و اسراییل رای منفی دادند) و امریکا از انجام آن سر باز زد.
* در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ نیروی هوائی امریکا به ۵ پایگاه نظامی لیبی در نزدیکی تریپلی و بنغازی حمله کرد. هدف از این حمله تنبیه قذافی و جلوگیری از عملیات تروریستی توسط لیبی اعلام شد.
* در سال ۱۹۸۷، ایالات متحده به بهانه حفاظت از نفت کش های کویتی در خلیج فارس حضور یافت و با نصب پرچم امریکا بر روی نفت کشهای کویتی، در این منطقه به مداخله پرداخت.
* در ۳ جولای ۱۹۸۸ نیروی دریایی امریکا از روی ناو وینسنس با موشک هواپیمای مسافربری ایران ایر را بر فراز خلیج فارس سرنگون کرد. در این حادثه ۲۹۰ نفر مسافر هواپیما جان خود را از دست دادند.
همچنین می توان از دخالت های متعدد نظامی امریکا در السالوادور، نیکاراگوئه، گواتمالا و افغانستان یاد کرد که در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان به وقوع پیوست.
«در طول این دوره که مقارن با جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب به رهبری امریکا و شوروی بود، ایالات متحده با انعقاد قراردادهای مختلف نظامی و سیاسی زمینه های حضور هرچه بیشتر خود در جهان و مداخله در امور کشورها را تثبیت کرد.
این معاهدات همچنین باعث تفوق قدرت اقتصادی امریکا در جهان شد. در این دوره همچنین امریکا در رقابت هسته ای با شوروی قرار گرفت. از طرفی ایالات متحده با انعقاد قرارداد یالتا با شوروی که مدت ۴۰ سال دوام پیدا کرد، عملا در پی برتری بر شوروی و دیگر کشورها بود، اما در دهه ۱۹۶۰ دو مشکل در نظام دو قطبی ایجاد شد. اول اینکه اروپای غربی و ژاپن در نتیجه احیای اقتصادی در جائی قرار گرفتند که می توانستند در امور جهانی خود در مقابل امریکا ایستادگی نمایند. دوم چندین کشور از جمله چین، الجزایر، کوبا، و مخصوصاً ویتنام توانستند با موفقیت موافقتنامه یالتا را رد کنند. جنگ ویتنام فشار فوق العاده ای از نظر اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی بر امریکا وارد آورد که سرانجام منجر به شکست این کشور در جنگ و خارج شدن از ویتنام شد.
* در این راستا ایالات متحده در دهه ۱۹۷۰، تلاش کرد تا از کاهش قدرت تسط خود در امور بین المللی جلوگیری کند و لذا به سیاست “انعطاف پذیری چند جانبه” یا “Soft Multilateralism” روی آورد. این سیاست شامل سه بخش اصلی بود:
۱- ایالات متحده با ارائه طرح (شراکت) به اروپای غربی و ژاپن آنها را وادار کرد که سعی در استقلال سیاسی نکرده و به دنباله روی از ایالات متحده در دوران جنگ سرد ادامه دهند.
۲- ایالات متحده کوشش کرد که با مخالفت شدید با گسترش سلاح های کشتارجمعی (WMD) از برتری نظامی خود دفاع کند.
۳- ایالات متحده کوشش کرد که ایدئولوژی )توسعه طلبی( یا (Developmentlism) که در سال های ۱۹۶۰ بر جهان حکمفرما بود را به ایدئولوژی (نئولیبرالیسم جهانی) یا (Neoliberalism Globalization) تغییر بدهد تا بدین وسیله از تسلط اقتصادی خود دفاع نماید.
سیاست انعطاف پذیری چند جانبه (انعطاف پذیری به این دلیل بود که ایالات متحده در مواردی که نمی توانست به هدفش دست یابد آمادگی داشت تا این سیاست را نادیده بگیرد) تا اندازه ای موفقیت بدست آورد. اروپای غربی و ژاپن با وجود اینکه کمتر زیر بار تسلط ایالات متحده رفتند ولی بطور کاملاً مستقل هم عمل نکردند. امریکا همچنین توانست تعداد هشت قدرت اتمی جهان را ثابت نگهدارد و نئولیبرالیزم نیز سیاست توسعه طلبی را از بین برده و سیاست های اغلب دولت های جهان را هم تغییر داد. این سیاست ها تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد توسط امریکا بکارگیری می شد.»
دوره چهارم: از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی تا پایان قرن بیستم (نظم نوین جهانی)
۱۹۸۹-۱۹۹۳ جرج بوش (George Bush) از حزب جمهوریخواه
* در اولین سال حکومت جورج بوش پدر (۱۹۸۹)، طی عملیاتی با نام آرمان عادلانه (Operation Just Cause)، نیروهای ارتش امریکا، پاناما را به اشغال خود در آوردند. این اشغال به عنوان اینکه (نوریگا) کارتل مواد مخدر بوده و مواد مخدر را به امریکا وارد می کند انجام گرفت. این اشغال نظامی با سرپیچی و نادیده گرفتن قوانین بین المللی صورت گرفت. نوریگا به امریکا آورده شد و تحت محاکمه قرار گرفت و محکوم شد اما این دادگاه هیچ گاه علنی برگزار نشد. هدف اصلی امریکا حضور در کانال پاناما و جلوگیری از شکلگیری حک.متی ضد امریکایی در این منطقه بود.
* در دسامبر ۱۹۸۹، امریکا با پرواز هواپیماهای جنگی از حکومت (کورازون اکوینو) در برابر شورشیان نظامی فیلیپینی حمایت کرد و در فیلیپین نیز حضور یافت.
* در ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ بعد از نشان دادن چراغ سبز به صدام حسین برای اشغال کشور همسایه (کویت)، کابینه بوش پدر به عنوان رها سازی و آزاد کردن کویت به عراق حمله ور شد. با اینکه در همان زمان می توانستند رژیم صدام حسین را سرنگون کنند، از انجام این کار خودداری نمودند. صدامی که همه جهانیان می دانستند که دستانش به خون مردم ایران و حتی مردم عراق، بخصوص شیعیان جنوب عراق، آغشته است، اما ایالات متحده تنها در قالب سلسله عملیات های (سپر صحرا) و (طوفان صحرا) ، تنها صدام را از کویت خارج کردند.
* در سال ۱۹۹۲، امریکا با عنوان حمایت از عربستان در برابر حمله عراق، وارد عربستان شد و دراین کشور نیز حضور نظامی یافت.
* در دسامبر ۱۹۹۲، امریکا در عملیات (حفظ دموکراسی) یا (Operation Uphold Democracy)، در راستای حمایت از رئیس جمهور مخلوع سومالی (ژان برتراند آریستید)، وارد این کشور شد و به سرکوب مخالفان پرداخت.
* در اواخر ۱۹۹۲، امریکا همچنین در عملیاتی با نام احیای امید، با عنوان کمک های انسان دوستانه وارد سومالی شد و در امور این کشور مداخله کرد.
۱۹۹۳-۲۰۰۱ بیل کلینتون (Bill Clinton) از حزب دمکرات
(در زمان تصدی کلینتون از حزب دموکرات، مداخلات امریکا در بیشترین حد سیاسی در جهان صورت گرفت، که تبعات آن حتی در آغاز قرن بیست و یکم نیز مشاهده می شود.)
امریکا در زمان کلینتون بارها به عنوان برقراری دمکراسی در افریقای جنوبی، مداخله نمود و به بحران های این منطقه دامن زد.
* در سال ۱۹۹۳، سازمان سیا، واحدی در درون خود بوجود آورد که وظیفه اش دخالت در انتخابات کشورهای دیگر است. در این واحد از جناح “باز” های آمریکا اسامی مهمی مانند: “پل ولفوویتز” (معاون وزیر دفاع) و “مارک گروسمان” (معاون وزیر خارجه) به چشم می خورد. این واحد که با نام” انتخابگران” معروف شدند مداخلات بسیاری را در انتخابات دیگر کشورهای جهان خصوصاً کشورهای جهان سوم انجام داده و می دهند.
* در ۱۷ فوریه ۱۹۹۳ سازمان سیا با خرابکاری در هواپیمای ژنرال “اشرف بیتلیس” فرمانده کل ژاندارمری ترکیه، وی را که آشکارا مخالفت خود را با طرح ایجاد دولت کرد دست نشانده آمریکا در عراق اعلام کرده بود به قتل رساند.
* در سپتامبر ۱۹۹۳ امریکا با فشار زیاد بر عرفات وی را مجبور به امضای قرارداد صلح با اسرائیل مجبور کرد.
* از سال ۱۹۹۴، امریکا با دخالت در فعالیت های هسته ای کره شمالی، حضور سیاسی ـ نظامی خود را در شبه جزیره کره تثبیت کرد.
* در جولای ۱۹۹۴، امریکا با فشار سیاسی اردن را مجبور کرد با اسرائیل قرارداد صلح امضاء کند.
* در سال ۱۹۹۵، (پس از سکوت سوال برانگیز امریکا در مورد کشتارهای منطقه بالکان و نسل کشی توسط صرب ها از سال ۱۹۹۱)، امریکا در کنار دیگر نیروهای حفظ صلح وارد بالکان شد، اما پس از مدتی بشکل مبهمی از این منطقه خارج شد و عرصه را برای نسل کشی (خصوصاً مسلمانان بوسنی و هرزه گوین و کوزوو) فراهم نمود.
* در ژانویه ۱۹۹۵، قرار داد احداث خطوط لوله انتقال نفت و گاز به اروپای شرقی میان کشورهای ترکمنستان، ایران، ترکیه و قزاقستان و روسیه به امضا رسید و اولین خط لوله نفت بین ایران و ترکمنستان در دسامبر ۱۹۹۷ افتتاح شد که این امر با مخالفت آمریکا روبرو گردید و * در سال ۱۹۹۸ «صفر مراد نیازف» (رئیس جمهوری ترکمنستان)، با سفر به آمریکا با «بیل کلینتون» در این خصوص ملاقات و مذاکره کرد که نتیجه این مذاکره چیزی جز کارشکنی و مداخله امریکا در این پروژه مهم نبود.
کلینتون تا پایان دوره ریاست جمهوریش، با توجه به وضعیت مطلوب اقتصادی امریکا در آن زمان، کمک های بسیار مالی و نظامی به اسرائیل کرد و از این رژیم حمایت کرد.
* در سال ۱۹۹۹، در جریان کودتای نظامی «پرویز مشرف» در پاکستان، حمایت ها و نقش آمریکا در حذف تحریم اقتصادی علیه پاکستان کاملا محسوس بود.
* در سال ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹، آمریکا با صرف صدها میلیون دلار و بکار گرفتن صدها کارشناس، روزنامه نگار، استاد دانشگاه، مفسر سیاسی و تبلیغات شبانه روزی توانست حکومت اسلامی طرفدار خود را در ترکیه روی کار بیاورد. همچنین در این دوره امریکا با برقراری تحریم های اقتصادی برعلیه ایران و تصویب بودجه خرابکاری و براندازی علیه حکومت جمهوری اسلامی، در امور ایران دخالت کرد.
* سرانجام با فروپاشی دیوار برلین در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ و شنیده شدن صدای درهم شکستن کمونیسم، جنگ سرد نیز به پایان خود نزدیک شد تا با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اکتبر ۱۹۹۱، امریکا عرصه را برای گسترش هژمونی و یکجانبه گرایی، تحت سیاست (نظم نوین جهانی) فراهم دید. این سیاست توسط بوش پدر پایه ریزی و دنبال شد و طی آن ایالات متحده دربسیاری از مناطق جهان به مداخله سیاسی و نظامی پرداخت، بدون آنکه با تهدید کننده جدی روبرو باشد.
* در دهه ۱۹۹۰ مقاومت هایی در برابر سیاست های یکجانبه گرایانه امریکا در جهان آغاز شد. از هم پاشیده شدن شوروی باعث گردید که اروپای غربی و ژاپن انگیزه باقیماندن در حلقه نفوذ امریکا را از دست بدهند. جنگ خلیج فارس در خاورمیانه هر چند با شکست نظامی صدام حسین تمام شد ولی در هنگام بازگشت نیروهای امریکا برنده یا بازنده در این جنگ مشخص نبود. التهاب جهانی گرائی رو به افول نهاده بود و مخالفت ها در سطح جهان به طور جدی شروع شده بود: شورش (چیاپاس) Chiapas در سال ۱۹۹۴ در اولین روز رسمی شدن قرار داد (نفتا) NAFTA ، این قرارداد را با چالش جدی مواجه کرد و تظاهرات سیاتل در ۱۹۹۹، باعث مختل شدن اجلاس سازمان تجارت جهانی WTO شد، همچنین باعث شروع یک سری از اینگونه مقاومت ها بود، آغاز بکار مجمع جهــــانی جامعه گرایان World Social Forum در (پورتو آلـــگره) Porto Alegre در پایان قرن بیستم، که به سرعت بصورت رقیبی برای (مجمع جهانی اقتصادی) World Economic Forum در (داوس) Davos که ساختار اصلی نئولیبرالیسم می باشد از جمله این مقاومت ها بود.
از طرفی اتحادیه اروپا نیز که در دل جنگ سرد متولد شده بود، اکنون قدرت می یافت و در برابر امریکا خصوصاً در اروپا قدم علم کرده و مانعی جدی برای یکجانبه گرایی و مداخلات امریکا بحساب می آمد.
در این دوره، خاورمیانه برای ایالات متحده اهمیت زیادی پیدا کرد و نیروهای امریکایی همواره در این منطقه استراتژیک حضور داشتند و آمریکا در اکثر وقایع خاورمیانه به لحاظ سیاسی و نظامی، نقش یک وتو کننده را بازی کرد. از آنجایی که کشورهای خاورمیانه و همسایگان آنها علاوه بر تلاش در حفظ منافع ملی خود، همواره منافع کشورهای مصرف کننده نفت و یا طرفهای قرارداد خویش را نیز تا حدودی مورد توجه قرار می دهند، ورود آمریکا به هریک از رویدادها با نیت جلوگیری از ایجاد و تحکیم قدرت موازی خویش و با مداخله در اکثر جریانات، نقش موثری در تبدیل و تغییر آنها ایفا کرد.»
بوش در قسمتی از سخنانش در آغاز قرن بیست و یکم می گوید: آمریکا ملتی است که رهبری جهان را به عهده دارد. تنها ملتی با وظیفه ای ویژه. قرن بیستم، «قرن امریکا» لقب گرفت؛ چون ما در جهت بهروزی بشر، فرمانروای جهانیم. ما اروپا را نجات داده ایم، فلج اطفال را علاج کرده ایم، کره ماه را تسخیر کرده ایم و با فرهنگ خود جهان را روشن ساخته ایم. امروز در آغاز قرن بیست و یکم ایستاده ایم. به نام کدام ملت این قرن نامیده خواهد شد؟ من فکر می کنم به نام امریکا. ما هنوز به پایان کار خود نرسیده ایم و نیروی مان هنوز ته نکشیده است.پس از بررسی مداخلات جهانی امریکا و تبعات آن در قرن بیستم در دو بخش قبلی، نگارنده در این بخش سعی دارد به بررسی این روند از آغاز قرن بیست و یکم تحت رهبری جرج دبلیو بوش بپردازد:
مداخلات ایالات متحده در جهان از آغاز هزاره سوم و قرن بیست یکم اگر چه تداوم سیاست قبلی این کشور در قرن بیستم بود، اما وارد فصل جدیدی شد. در این دوره، در سال ۲۰۰۱ هنگامیکه جرج واکر بوش از حزب جمهوریخواه به ریاست جمهوری رسید، به همراه خود تیمی از روشنفکران نئولیبرالسم و گردن کشان نظامی و راستگرایان مذهبی داشت که هدفشان بریدن از سیاست انعطاف پذیری چند جانبه ای بود. سیاستی که از زمان ریچارد نیکسون تا بیل کلینتون حکمفرما بود. این گروه لیوان آب را تا نیمه پر نمی دیدند، بلکه آنرا با نیمه خالی می دیدند. این گروه، دلیل افول قدرت ایالات متحده را عوامل ساختاری در جهان نمی دانستند، بلکه آنرا ضعف رهبری در ریاست جمهوری ایالات متحده می دیدند و در این مورد حتی دیک چینی، ریگان را هم بخاطر بازگشت نیروهای نظامی از لبنان در سال ۱۹۸۲ شامل ضعف رهبری می دانست. به نظر این گروه آمریکا می تواند تسلط و قدرت محض و بدون چون و چرای خود را بار دیگر از طریق نشان دادن قدرت عظیم نظامی و ترجیحاً یکطرفه بدست آورد.
به عبارت دیگر، جرج دبلیو بوش، پس از یک قرن مداخلات مستقیم و غیر مستقیم سیاسی و نظامی ایالات متحده درجهان که مقارن با ریاست جمهوری ۱۶ نفر از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه نیز بود، به عنوان هفدهمین رئیس جمهور، وارث هژمونی امریکا شد و همانطوری که در بخش قبلی تحلیل تبیین شد، سالهای آخر قرن بیستم مصادف با شکل گیری موج نوینی از احساسات و اقدامات ضدامریکایی در جهان بود که در آغاز دولت بوش پسر و جهت گیری های نئومحافظه کارانه وی و تیم اجراییش، ایالات متحده را با چالش های اساسی در عرصه بین المللی روبرو می ساخت.
بوش در قسمتی از سخنانش در آغاز قرن بیست و یکم و زمان ریاست جمهوریش می گوید: آمریکا ملتی است که رهبری جهان را به عهده دارد. تنها ملتی با وظیفه ای ویژه. قرن بیستم، «قرن امریکا» لقب گرفت؛ چون ما در جهت بهروزی بشر، فرمانروای جهانیم. ما اروپا را نجات داده ایم، فلج اطفال را علاج کرده ایم، کره ماه را تسخیر کرده ایم و با فرهنگ خود جهان را روشن ساخته ایم. امروز در آغاز قرن بیست و یکم ایستاده ایم. به نام کدام ملت این قرن نامیده خواهد شد؟ من فکر می کنم به نام امریکا. ما هنوز به پایان کار خود نرسیده ایم و نیروی مان هنوز ته نکشیده است.
از طرفی حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، چراغ سبز را برای بوش و تیم نظامیش روشن کرد و او را مطمئن کرد که در جامه «ریاست جمهور زمان جنگ» به بهترین وجه می تواند به اهداف سیاسی خود برسد و بعنوان هفدهمین سرباز، جهانی سازی به رهبری ایالات متحده را متحقق کند.
استدلال نومحافظه کاران ها در ارتباط با جایگاه امریکا در جهان قرن بیست و یک بسیار ساده انگارانه بود. آنها می پنداشتند ایالات متحده موفق می شود که عراق را خرد و له نماید، اروپا و ژاپن را مقهور کند و هرگونه فکر استقلال سیاسی را از سر آنها بیرون کند و در پی آن تمام قدرت های بالقوه اتمی دچار ترس شده و عقب می نشینند. چین و قدرت های اقتصادی بناچار تابع قواعد اقتصاد نوین امریکا شده و در جهان مسلمان ها و عرب ها به سرعت حکام دست نشانده امریکا بر سر کار می آیند و نئولیبرالیسم بدون برخورد یا مقاومتی بسرعت پیروز می شود.
دراین راستا، محافظه کاران جدید، بدون توجه به عواقب و تبعات اقدامات خود، مداخلات خود را در عرصه های گوناگون جهان با سرعت گسترش دادند و طی بسیاری از قوانین داخلی کشورها و قوانین بین المللی و حتی حقوق بشر نقض و مورد تعرض واقع شد.
لذا، پس از بررسی مداخلات جهانی امریکا و تبعات آن در قرن بیستم در دو بخش قبلی، نگارنده در این بخش سعی دارد به بررسی این روند از آغاز قرن بیست و یکم تحت رهبری جرج دبلیو بوش بپردازد.
در این رابطه به برخی از مهمترین مداخلات امریکا از زمان ریاست جمهوری بوش در سال ۲۰۰۱ ، اشاره می شود:
۲۰۰۱- تاکنون George W. Bush از حزب جمهوریخواه
* در فوریه ۲۰۰۱، امریکا از پیوستن به ۱۲۳ کشور جهان در مورد منع استفاده از بمب ها و مین های ضد پرسنلی، خودداری نمود.
* در آوریل ۲۰۰۱، نماینده امریکا در کمیته حقوق بشر سازمان ملل انتخاب نشد. به همین دلیل امریکا از پرداخت حق عضویت باقی مانده قبلی خود به سازمان ملل که بالغ بر ۲۴۴ میلیون دلار بود، سرباز زد.
* در می سال ۲۰۰۱ جورج بوش، گفتگو با اتحادیه اروپا را برای بحث درباره کم کردن و کنترل دولتی نسبت به جاسوسی های اقتصادی، استراق سمع های تلفنی و کنترل ایمیل های شخصی و فاکس ها را نپذیرفت.
* در جولای ۲۰۰۱، امریکا تحت رهبری جورج بوش از قرارداد سال ۱۹۷۲ منع تولید و استفاده از سلاحهای بیولوژیکی و شیمیایی که به امضاء ۱۴۴ کشور جهان رسیده بود، خارج شد. در همین زمان امریکا بدون ارائه هیچگونه سند و مدرکی کشورهای عراق، ایران، کره شمالی، لیبی، سودان و سوریه را به نقض همین کنوانسیون متهم کرد.
*در جولای ۲۰۰۱، ایالات متحده با طرح بین المللی استفاده از انرژی پاک که توسط کشورهای گروه ۸ (G8)، تهیه شده بود، مخالفت کرد.
*در سپتامبر ۲۰۰۱ ، امریکا از کنفرانس بین المللی ضد نژاد پرستی که در آفریقای جنوبی با شرکت ۱۶۳ کشور در جریان بود، خارج شد.
* در۷ اکتبر ۲۰۰۱ ، پس از وقایع ۱۱ سپتامبر، نیروهای امریکایی تحت عنوان مبارزه با تروریسم و ریشه کردن سازمان القاعده، به رهبری اسامه بن لادن، به افغانستان حمله کردند و تا کنون در آنجا حضور دارند. (جالب اینکه اسامه بن لادن در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان و جورج بوش پدر به عنوان “جنگجویان آزادی” نامبرده می شد و کمک های مالی و تسلیحاتی دریافت می کرد. در عوض با اینکه از ۱۹ نفر هواپیما ربایان، ۱۵ نفر آنها تبعه عربستان سعودی بودند، بدلیل روابط خانوادگی آل سعود با خانواده بوش و منافع اقتصادی عظیم آنها با عربستان سعودی، کوچکترین واکنشی نسبت به این کشور نشان داده نشد.)
*در دسامبر ۲۰۰۱، کابینه جرج بوش از قرارداد سال ۱۹۷۲ منع تولید سلاح های قاره پیما نیز خارج شد.
* در دسامبر ۲۰۰۱، همچنین کابینه بوش خواهان استثناء نمودن محاکمه رهبران سیاسی و پرسنل ارتش امریکا از دادگاه بین المللی جنایات جنگی شد. این قرارداد در جولای سال ۱۹۹۸ در (رم)، با قبول ۱۲۰ کشور جهان بوجود آمد. (امریکا امروز دیگر عضو دادگاه بین المللی علیه بشریت نیست).
* در سال ۲۰۰۱، دولت بوش با لغو قرارداد کیوتو که برای جلو گیری از گرمایش جهانی یا Global warming)) بوجود آمده بود، امریکا را از این پیمان محیط زیست جهانی خارج نمود.
* در سال ۲۰۰۱ شورای عمومی سازمان ملل متحد طرحی را تصویب کرد که به تحریم امریکا علیه کوبا پایان داده شود. این طرح با ۱۶۷ رای موافق و ۳ رای مخالف (امریکا، اسراییل و جزایر مارشال) به تصویب رسید. کابینه بوش آنرا نادیده گرفت و هیچگاه به اجرا نگذاشت و با این اقدام گام دیگری را در جهت بی اعتبار نمودن سازمان ملل برداشت.
*در ۱۲ ژوییه ۲۰۰۲، امریکا ایران را در کنار عراق و کره شمالی، (محور شیطانی) قلمداد کرد و از کشورهای دیگر خواست در روابط خود با این ۳ کشور، تجدید نظر کنند.
* در آوریل ۲۰۰۲ کابینه بوش انجام کودتا را در ونزوئلا بر علیه (هوگو چاوز) رئیس جمهور این کشور صادر کرد. بعد از ۲ ماه اعتصابات سراسری مردم در طرفداری از هوگو چاوز و محکوم شدن کودتا از طرف ۱۹ کشور امریکای لاتین، کودتا با شکست مواجه شد و چاوز به قدرت بازگشت. امریکا عقب نشینی کرد، ولی به کمک های مالی خود به مخالفان چاوز به رهبری (پدرو کارمونا) یکی از کارتل های نفتی، ادامه داد. و خواستار رفراندم برای تائید و یا نفی چاوز شد. (این رفراندم در ۱۵ اوت ۲۰۰۴ برگزار شد و ۵۸ % مردم دوباره چاوز را تائید کردند.)
* از آگوست ۲۰۰۲ و در پی آغاز پرونده هسته ای ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی، امریکا با مداخله و کارشکنی در آژانس، تلاش خود را در جهت خارج کردن پرونده ایران از روال عادی و تبدیل کردن آن به مسئله ای سیاسی بکار گرفت و مرتباً ایران را به ارجاع پرونده به شورای امنیت سازمان ملل تهدید می کند.
*در ۱۹ مارس ۲۰۰۳، بعد از اتهامات و پرونده های ساختگی جورج بوش و کابینه او نسبت به عراق از قبیل: تهیه و تولید سلاح های کشتار جمعی، رابطه رژیم صدام با القاعده و فاجعه ۱۱ سپتامبر و …، و بدون توجه به افکار عمومی جهان، امریکا و متحدانش به عراق حمله ور شدند و پس از سه هفته مقاومت مشکوک، عراق اشغال شد.
* پس از اشغال عراق در مارس ۲۰۰۳، نئومحافظه کاران حاکم بر امریکا در مداخله ای آشکار به بررسی طرحی با عنوان (خاورمیانه بزرگ) پرداختند که به تغییر حکومت ها در خاورمیانه و تغییرات سرزمینی کشورها مربوط می شد. آنها اشغال عراق و در ادامه آن فشار بر سوریه و سرنگونی حکومت این کشور را فصل اول این پروسه می دانند.
– از سال ۲۰۰۳ و با عنوان مبارزه با تروریسم ایالات متحده با حضور در کشورهای آسیای میانه و منطقه قفقاز با برهم زدن معادلات سیاسی به بحران در این منطقه دامن زد و با طراحی و اجرای انقلاب هایی با عناوین (انقلابهای مخملی) یا (انقلابهای رنگین)، حکومت های این منطقه را سرنگون و حکومتهای دست نشانده طرفدار خود را بر سر کار آورد، که از آن جمله می توان به نمونه های زیر اشاره کرد:
* در نوامبر ۲۰۰۳، امریکا با حمایت خود، (انقلاب نارنجی) را در گرجستان به پیروزی رساند و دولت (شواردنادزه) را سرنگون کرد و از (ساکاشویلی) حمایت کرد.
* در دسامبر ۲۰۰۴، در پی بحران در اوکراین، با انقلاب مخملی به رهبری امریکا، دولت (لئونید کوچما)، سرنگون شد.
* در مارس ۲۰۰۵ و در ادامه انقلاب اوکراین، امریکا در قرقیزستان نیز انقلاب رنگین ایجاد کرد و دولت این کشور را نیز سرنگون کرد.
* از سال ۲۰۰۳، امریکا با نقض قوانین بین المللی و حقوق بشر با احداث زندان هایی در خاک دیگر کشورها خصوصاً در اروپا، با ربودن مخالفین خود، آنها را به این زندان ها منتقل کرده و شکنجه و نگهداری می کرد که از آن جمله می توان به ربودن روحانی مسلمان در ایتالیا بنام (اسامه مصطفی حسن) معروف به ابوعمر، توسط سازمان سیا و انتقال وی به آلمان اشاره کرد. (ماجرای زندانهای مخفی امریکا در اواخر سال ۲۰۰۵، افشاء شد که با اعتراضات جهانی مواجه شد.)
* در سال ۲۰۰۴، امریکا حمایت علنی خود را با ترور رهبران ارشد مقاومت فلسطین، توسط جوخه های ترور تحت فرمان آریل شارون اعلام داشت (که طی آن بسیاری از رهبران ارشد مقاومت فلسطین همچون: شیخ احمد یاسین و رنتیسی و … ترور شدند). امریکا همچنین همکاری های سیاسی ـ نظامی خود را با اسرائیل افزایش داد.
* در سال ۲۰۰۴ و درپی ترور نخست وزیر سابق لبنان (رفیق حریری)، امریکا کوشید با دخالت در امور لبنان به بحران این کشور دامن بزند، این مداخلات در سال ۲۰۰۵ و طی بررسی پرونده ترور حریری در سازمان ملل به اوج خود رسید و امریکا به تهدید سوریه در ارتباط با این پرونده پرداخت.
* از سال ۲۰۰۴، امریکا همچنین در اعتراضات و مخالفت های مردمی برعلیه دولت (گلوریو آریو) در فیلیپین، به حمایت آشکار از وی پرداخت. این حمایتها در سال ۲۰۰۵ و انتخابات فیلیپین به اوج خود رسید.
* در می ۲۰۰۵، ایالات متحده در ادامه پروسه مداخلات آشکار خود، ناآرامی هایی را در ایالت (اندیجان) ازبکستان ایجاد کرد تا دولت این کشور را نیز همانند نمونه های قبلی سرنگون کند، اما با برخورد نظامی شدید دولت با ناآرامی ها و کشته شدن بیش از هزار نفر از مردم بیگناه، امریکا در این براندازی ناموفق شد.
* از سال ۲۰۰۵، امریکا همچنین با حمایت های آشکار و پنهان از مخالفان دولت بلاروس، در پی سرنگونی دولت (الکساندر لوکوسنکو) است.
* در سال ۲۰۰۵، همچنین با طرح اصلاح ساختار برخی از ارکان سازمان ملل از قبیل شورای امنیت و حق وتوی ۵ کشور، توسط برخی از کشورهای عضو، امریکا تلاش زیادی را در جهت مقابله و عدم نتیجه بخشی این طرح انجام می دهد.
* ( هنری کسینجر، مشاور سیاست خارجی کاخ سفید در مصاحبه ای پیرامون حضور و مداخلات امریکا در جهان از ابتدای قرن بیست و یک می گوید: “وظیفه رهبری جهان از ایالات متحده امریکا و ارزش های آن تفکیک ناپذیر است.
همچنین (ری کلوز)، رئیس پیشین سیا در عربستان که به مدت ۲۷ سال در بخش عربی سیا فعالیت می کرده است، طی مصاحبه ای در مجله Nation پیرامون مداخلات امریکا در خاورمیانه و عراق می گوید: … اهدافی را که ما از آغاز این بحران بر اساس ایدئولوژی نو محافظه کاران داشته ایم هرگز قابل دستیابی نبوده اند، زیرا در اصول تمامی این اهداف با روح ناسیونالیسم عراقی مخالف و بی احترام بوده اند. نخست آنکه، ما در جستجوی پایگاه های نظامی ای با اهداف استراتژیک دراز مدت هستیم. دوم، قصد داریم که نفوذ و کنترل اجرایی خود را بر سیاست های نفتی عراق حفظ کنیم. سوم، خواهان سرمایه گذاری نامحدود خارجی در کشوری هستیم که سابقه ای طولانی در خصومت و رویارویی با مالکیت منابع و ساختار های اقتصادی خود توسط خارجی ها دارد. چهارم، انتظار داریم که عراق از نقش امریکا در فرایند صلح خاورمیانه پشتیبانی کند، حتی اگر این پشتیبانی به معنای حمایت مطلق از موضع جرج دبلیو بوش و آریل شارون باشد. شکست در دسترسی به این چهار هدف عمده از دیدگاه هر دو جناح جمهوریخواه و دمکرات، به منزله شکست سیاست جرج بوش در عراق محسوب می شود. در عین حال دولت فعلی امریکا خود را در حال حاضر محصور در چارچوبی کرده است که هیچ گونه راهی برای تعدیل و تغییر این اهداف به شکلی که با واقعیت های هر روزه تطبیق کند باقی نگذاشته است، باید رژیم واشینگتن تغییر کند، این تنها راه حل مشکل است. (۱)
در این دوره، حمله به افغانستان، امریکا را با مشکلات عدیده ای روبرو ساخت که هنوز با آن دست و پنجه نرم می کند در برقراری امنیت در این کشور دچار سردرگمی شده است، از طرفی افشای اهانت و شکنجه اتباع افغانی در زندانهایی نظیر گوانتانامو، احساسات ضد امریکایی و اعتراضات مردمی را در این کشور تشدید کرده و حملات پراکنده بر علیه نیروهای امریکایی همواره ادامه دارد.
با حمله به عراق، نه تنها هیچگونه سند و مدرکی دال بر وجود و تولید سلاح های هسته ای در عراق بدست نیامد، بلکه با تداوم اشغال و اقدامات تروریستی این کشور دچار نا امنی و بی ثباتی شد. از طرفی ایالات متحده هزینه های زیادی را در عراق متحمل شد. تشکیل انواع گروههای مسلح با عناوین جهادی و اقدام به عملیات بر علیه نیروهای امریکایی خسارت های مالی و جانی زیادی را بر ایالات متحده وارد کرد و تاکنون بیش از ۴۰۰۰ نیروی امریکایی در عراق کشته شده اند که آمار دقیق آن اعلام نمی شود. همچنین سیاست های جایگزین در عراق و تلاش برای رور کار آمدن حکومتی منطبق بر الگوهای امریکایی در این کشور بعد از انتخابات عراق و پیروزی چشمگیر شیعیان، با چالش اساسی روبرو شده است.
سیاست های ایالات متحده در جهت انزوای جمهوری اسلامی ایران، علیرغم حملات تند جرج بوش و خطاب کردن ایران به “محور شیطانی” و کارشکنی های متعدد در مذاکرات و پرونده هسته ای ایران و تهدیدات متوالی نه تنها کارساز نبود بلکه شرکتهای امریکایی مانند (هالی برتون) و شرکت های وابسته به آن بدون در نظر گرفتن دیدگاه های سیاسی و تحریمهای اقتصادی، به فعالیت اقتصادی در جنوب ایران ادامه دادند و باعث شد تعاملات کشورهای اروپایی و حتی روسیه با ایران افزایش چشمگیری یابد.
در حالیکه در پایان سال ۲۰۰۰ نه تنها بودجه امریکا کسری نداشته و بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار اضافه نشان می داده است، ولی در زمان جرج بوش کسری بودجه امریکا به بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار رسیده است. در همین حال بودجه نظامی به رکورد جدید ۴۰۱٫۳ میلیارد دلار رسیده. در این رابطه، ژنرال کارول (Admiral Eugene Carroll)، بازنشسته ارتش امریکا می گو ید: برای ۴۵ سال، در خلال جنگ سرد، ما مسابقه تسلیحاتی باشوروی داشته ایم و بنظر می رسد امروز ما با خود این مسابقه تسلیحاتی راداریم و ادامه می دهیم.
همچنین، از فوریه سال ۲۰۰۱ تاکنون بیش از ۲ میلیون کار از دست رفت و مردم کار خود را از دست دادند. و این به دلیل سیاست غلط اقتصادی جرج بوش است. در این دوران شرکت های امریکایی برای استفاده از نیروی کار ارزان به کشورهای جهان سوم رفتند.
ایالات متحده با درگیرشدن در جنگهای فرسایشی و غیر قابل برد در افغانستان و عراق که به احتمال زیاد منجر به شکست شرمناکی خواهد شد. اروپا نه تنها مرعوب نشد بلکه با سرعت بیشتری به سوی استقلال حقیقی حرکت می کند. به لطف جرج بوش بهم پیوستن محور پاریس، برلین، و مسکو که سالیان دراز برای امریکا همچون کابوس بود در شرف تحقق می باشد. توسعه سلاح های اتمی نه تنها از طرف کره شمالی و ایران بلکه در نقاط دیگر هم مانند کره جنوبی سرعت گرفته است و خصومت اعراب و مسلمانان در هیچ زمانی به شدت امروزه نبوده است. دو رژیمی که ستونهای سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه هستند یعنی عربستان سعودی و پاکستان احتمالاً مدت زیادی دوام نخواهند آورد. ایالات متحده در هیچ دوره ای از تاریخش این چنین از نظر سیاسی در جهان تنها نبوده است.
بوش و تیم محافظه کاران جدید، موقعییت سوق الجیشی ایالات متحده را چنان تضعیف نموده که امکان موفقیت با بازگشت به سیاست های نیکسون تا کلینتون از بین رفته است و مردم امریکا هم برای یک تغییر اساسی در سیاست خارجی آمادگی ندارند، تغییری که شامل سه واقعییت است:
الف) اینکه ایالات متحده یکی از چند قدرت بزرگ در جهان چند قطبی امروزه می باشد و نه تنها قدرت بی رقیب.
ب) اینکه افزایش سلاحهای اتمی طی ۲۰ سال آینده حتمی است.
ج) اینکه در مقابل نیاز بسیار قوی به یک رژیم جهانی که جریان قطبی شدن جهان را کاهش بدهد نئولیبرالیزم هیچگونه راه حلی ندارد.
از طرفی مداخله در امور کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی و طرح و اجرای کودتا بر علیه حکومتها در این منطقه، دستاوردی جز تشکیل دولت های ضدامریکایی و مخالفت صریح با سیاستهای امریکا نداشت.
در نهایت این دوره از مداخلات پیامدهای خوبی برای ایالات متحده در پی نداشت. حضور امریکا در خاورمیانه و جنگ در افغانستان و عراق، برای مقابله با تروریسم باعث شد گروههای تروریستی نظیر القاعده و طالبان در سراسر خاورمیانه و دیگر کشورها پخش شوند و حوزه فعالیت آنها از یکی دو نقطه به چندین حوزه متکثر شود و حتی به اروپا و داخل امریکا نیز گسترش یابد و اتباع و جهانگردان امریکایی و منافع ایالات متحده از قبیل: سفارتخانه ها و دفاتر و شرکت ها در ساسر دنیا مورد تهدید واقع شوند.
تخریب شدید وجهه امریکا در جهان، که به خوبی از نظرسنجی ها در مناطق مختلف و اعتراضات مردمی نسبت به سفر مقامات امریکایی به کشورهای مختلف مشهود است، یکی دیگر از عواقب مداخلات امریکاست خصوصاً در این دوره می باشد. این در حالیست که (نوام چامسکی) تحلیلگر امریکایی، در مصاحبه ای در ابتدای سال ۲۰۰۶، دولت بوش را به لحاظ عملکرد بدترین دولت ایالات متحده از آغاز تا کنون دانست.
در پایان نگارنده معتقد است، آنچه که طی ده سال آینده احتمالاً اتفاق خواهد افتاد صدمه خوردن ایالات متحده در جبهه های مختلف سیاسی، اقتصادی، و نظامی خواهد بود. عکس العمل ایالات متحده به توسعه این روند در حال حاضر بسیار نامطمئن می باشد و حتی می تواند از درون، این کشور را با چالش های اساسی روبرو سازد.
منبع :تسنیم