پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

23:43:37 - شنبه 16 مرداد 1395
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
خبرنگاران٬ نبض تپنده زمانه اند
تقدیم به وجدانهای بیداری که نبض تپنده ی زمانه اندخبرنگاران، این طلایه داران آگاهی، همچون نبضی تپنده، همواره بیدار و پرجنب و جوش در راستای کمک به خلق پیش قدمندقدمند!

به گزارش صبح رابر، ن و القلم و مایسطرون

جان   نباشد  جز  خبر  در  آزمون

  هر که  را  افزون  خبر  جانش فزون

اقتضای جان چو ای دل آگهی است

   هر که آگه تر بود جانش قوی است

 هفدهم مردادماه روز بزرگ و سترگ خبرنگار به مناسبت سالروز شهادت شهید محمود صارمی نامگذاری شده است؛  این روز فرصت مغتنمی است که از زحمات بی دریغ اصحاب قلم تشکر و قدردانی شود.  این روز شکوهمند را که روز حق گویی و حق جویی و روز پاسداشت قلم است.

نوشته های خبرنگار طلوع حقیقت وبیان درد کسانی است که نمی توانند بگویند وفریادشان بی صداست.

باز هم ۱۷ مرداد ماه فرا رسید و روز خبرنگار

روزها پس از دیگری می گذرند و لحظه ای چشم می گشایید و می بینید که یکسال گذشت و ۱۷ مردادِ دیگری آمد، ۱۷ مردادی که به بهانه  شب بیداری ها، خستگی ها، زخم زبان خوردن ها، ناسزا شنیدن ها، پیاده رفتن ها، عدالت خواهی، به صراحت نوشتن، صداقت نگاری و اتفاقات تلخ و شیرین دیگر، برایش خون شهیدصارمی ها ریخته شده است.

«روز خبرنگار»، یعنی به همان کسانی که  تا پاسی از شب پای اینترنت می‌نشینند و بدون هیچ چشمداشتی در عرصه تولید خبر فعالیت می‌کنند.

 

:تقدیم به وجدانهای بیداری که نبض تپنده ی زمانه اندخبرنگاران، این طلایه داران آگاهی، همچون نبضی تپنده، همواره بیدار و پرجنب و جوش در راستای کمک به خلق پیش قدمند!قسم به قلم که همواره به عشق رهایی مردمانم از سختی، خویشتن خویش را به فراموشی سپرده ام و به امید فردایی آبادتر با غول جهل و ظلمت بی خبری پیکار کرده ام.دیرزمانیست در پس روزهای مه آلود روزگار به دست فراموشی سپرده شده ام، فقط از دارایی دنیا، روزی را به نامم گذاشتند تا به عشقش زندگی کنم، نافم را باقلم و کاغذ بسته اند، زیر گرما و سرمای این دنیای فانی، به عشق حل مشکلی، روز را به شب و شب را به صبح رسانده ام، نامم خبرنگار است، طلایه دار آگاهی ام، به خود قبولانده ام که به اندازه ی سر سوزنی برای خود نخواهم.و اکنون عصر ارتباطات است و جنب و جوشی نهانی در واپس انتشار اخبار، تا سرد نشود این تحفه ی داغ و از دهن نیفتد این خواراک دانایی.چندصد روز است که دویده ام نه بخاطر اینکه به مذاق عده ای خوش بیاید، بلکه بخاطر مردمم که رگ رنجشان بخشکد و درد غمشان فروکش کند، حال آنکه تن خودم بارها زیر آماج سخت ترین گلوله های بی تفاوتی خرد شده و اکنون در واپسین روزهای اندوه، منتظر طلوعی دیگرم تا همچون سیمرغی بلندپرواز از خاکستر وجود خویش تولدی دوباره یابم.به راستی که چه سخت است قلم زدن در بین آدم هایی که گاهی یادشان می رود مجسمه ی فولادتن وجود ندارد، گاهی فراموش می کنند به یاد هم بودن را.من خبرنگارم، نگارنده ی اتفاقات تلخ و گاهی شیرین مردمان این دیار، باشادیشان خندیده ام و با گریه شان گریسته ام، غصه شان غم را در چهره ام دوانده و خرد شدن غرورشان، رگ وجدانم را بیرون زده، پایمال شدن حقشان، خونم را به جوش آورده و درد و فقرشان امانم را بریده!من خبرنگارم، یار دیرین مستضعفان، طلایه دار آگاهی مردمان، ناجی مظلومان و راوی زندگی دردمندان! من احساس مردم این دیارم، قلم به دست، دوربین به دوش، تا ته تاریکی بی خبری پیش می روم، از چاه مشکلات تونلی می زنم تا ته زندگی، سبز می نویسم تا سفید شود سرنوشت مردم دیارم، قرمز می نویسم تا سیاه شود چهره ی آنکس که در حق مردمم ظلم روا می دارد!و اکنون باز هم به عشق مردم دیارم می نگارم، باشد که تأثیر گذارد.

بهراستی چه زیباست اندیشه ای که در مقابل قلم زانو زند واژه هایی که در خدمت بیان حق براید. پیشاپیش روز خبرنگار بر طلایه داران جبهه آگاهی «اصحاب رسانه»مبارک

همسنگران بی سنگر  قلمتان سبز و روزتان مبارک

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب