پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

7:35:45 - یکشنبه 14 مهر 1392
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
دشمن یک چیز را نمی تواند بگیرد
به گزارش ” صبح رابر” همسر جهادگر شهید عبدالنبی شیخ حسینی ،ملکه شیخ حسینی ۵۰ سال سن دارد و در خانه خودش در شهرستان رابر به همراه یگانه فرزندش جواد با عروسش  زندگی می کند .و بعد از همسرش ازدواج نکرد  ، قبلاً در روستای باب گلوئیه از توابع شهرستان رابر زندگی می کرد در […]

به گزارش ” صبح رابر” همسر جهادگر شهید عبدالنبی شیخ حسینی ،ملکه شیخ حسینی ۵۰ سال سن دارد و در خانه خودش در شهرستان رابر به همراه یگانه فرزندش جواد با عروسش  زندگی می کند .و بعد از همسرش ازدواج نکرد  ، قبلاً در روستای باب گلوئیه از توابع شهرستان رابر زندگی می کرد در زمان شهادت همسرش یک پسر بچه ۸ ماهه به نام جواد داشت .

ملکه خانم می گفت: در سال ۵۹ با عبدالنبی ازدواج کردم و صاحب یک نعمت الهی به نام جواد شدیم . همسرم سال ۶۴ از طرف جهاد به  شلمچه اعزام شد و در  ۱۰ اسفند سال  ۶۵ به شهادت رسید .

خانم شهید شیخ حسینی بیان کرد: عبد النبی یک برادر به نام علیرضا شیخ حسینی داشت که کوچکتر از عبدالنبی بود و قبل از اعزام عبدالنبی   به شلمچه،   اسیر شده بود ، دیدم در نزدیکی غروب سر نماز همسرم گریه می کند بهش گفتم چرا گریه می کنی گفت دلم تنگ آمده از بی برادری .

فرازی از وصاای شهید جهادگر عبدالنبی شیخ حسینی فرزند حاج  احمد شیخ حسینی

خدایا بار الهی معبودا معشوقا مولایم من ضعیف دوست دارم چشمهایم را دشمن در اوج دردش از حلقه در بستان در آورد و دستهایم را در تنگه چزابه  قطع کند و…اما یک چیز را نمی تواند بگیرد .آن هم ایمان و هدفم است  که عشق به الله و معشوقم و عشق به شهادت دارم .

 

وصیت نامه جهادگر شهید عبدالنبی شیخ حسینی

بسمه تعالی

با سلام بر یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود و با سلام فراوان بر ان شهدا صدر اسلام از جبهه گرفته تا شهدای به خون خفته بمباران هواپیماهای بعثی صدام و با سلام بر ان زاهدان شب و شیران . روز هم اکنون که قصد نوشتن وصیتی لازم میدانم   نمیدانم چه نویسم و چه از تاریخ ایران  تذکر بدهم نمیدانم به کدامیک از خیانتهای صدام اشاره کنم خدایا ایا سزاوار است که انسان در رختخواب مرگ سپری کند ایا حسین جان شایسته است من که اکنون از لحاظ جوانی سر حال هستم من به جبهه نروم و خونخوارهای شرق وغرب بر ملت ما حکم فرما باشد من شهادت را از حسین اموختم و باید مثل حسین با دشمنان بجنگم حسین جان حسین جان تو خود میدانی من برای چه به جبهه امده ام و چه قصدی دارم ای پروردگارا وای خدای من . الهی و جعلنی من ربک فان ربک هم الظالمون. خدایا مرا ازلشکریان خویش قرار ده زیرا که لشکریان تو پیروز هستند . خدایا بارالها معبودا معشوقا منم ضعیف و نا توان دوست دارم چشمهایم را دشمنی در اوج دردش از حلقه در کردستان در اورد و دستهایم را اگر در تنگه جزابه قطع کند و پاهایم را در خونین شهر از تن جدا کند و قلبم را در فاو و اماج رگبارهایش کند و سرم را در جزیره از تن جدا کند اگر چه چشمها و پاها و قلب و سینه و سرم را از تن گرفت اما یک چیز را نمیتواند بگیرد و ان ایمان و هدفم است که عشق الله و عشق به شهادت و اسلام و امامم است تو ای پدر و مادرم مرا ببخشید و مورد عفو قرار دهید اگر من در راه حق کشته شدم دعا کنید قربانی خویش قبول گردد و تو ای برادرم  که در زندانهای بعثی صدام بسر می بری امدم تا سنگرت را خالی نگذارم و اسلحه دور افتاده ات را بردارم و پیکار کنم و بدان ای صدام اگر برادرم را اسیر کرده ای به هوش باش به هوش باش که ما تا اخرین قطره خونمان خواهیم ایستاد و تو ای خواهرم مرا ببخشید که شما بخشنده هستید و تو ای همسرم الهی مرا ببخشیداز اینکه مشقات زندگی را به عهده تو گذاشتم و به شما وصیتی دارم که فرزندم را ان چنان تربیت و پرورش دهید که ادامه دهندگان را شهدا به خصوص پدرش باشد و ای اقوام  و خویشاوندان من رفتم  و شما ماندید ولی خواهد روزی مرگ به سراغ انسان می اید چه بهتر که انسان خود به سراغ مرگ برود و انسان در راه هدفش کشته شود البته شما ها مرا ببخشید و در همین لحظه از همگی شما خداحافظی میکنم و شما ای همسنگرانم با یک یک شما خداحافظی میکنم و مرا ببخشید در پایان خدایا جب الله را که در سوگند به ثا رالله در لشکر روح الله رای شکست اعدالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله است حمایت میکنم     والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته

شعری در وصف  عبدالنبی خانواده اش سرودند. که در زیر آورده شده است .

عزیز متقی

صدا کردم عزیز متقی را /زدم بر دل رخ عبدالنبی را

غم هجران او دل را خمیده / همیشه اشک چشمانم چکیده

شلمچه لاله دل را چه کردی/ شلمچه شمع محفل را چه کردی

چرا آئینه ما را شکستی / چرا راه وصال را تو بستی

کنون در آرزوی یک وصالم / ببخشاید  خدا روزی دو بالم

روم بر سوی گلزار شلمچه / شده قلبم گرفتار شلمچه

بیا عبدالنبی ای سرو دلها / بیا عبدالنبی ای یار عقبی

بیا دل را به گل نزدیک گردان / غم بلبل شده بی تو فراوان

اسیر دیدن روی گل هستم / به تو عبدالنبی جان و چشم بستم

چه زیبا گفته ای  ای مرد خدا /کند گفتار تو دل را چو خوشبو

چنین گفتی خدایا بارالها / تو هستی در دلم معشوق و مولا

اگر دستم نماید قطع دشمن / در اوج درد گیرد دیده من

توانا نیست ایمان را بگیرد / که هرگز در دلم ایمان نمیرد

هدف دارم که هست آن عشق خالق /شهادت را شدم هر لحظه عاشق

 برم شعر دل خود را به پایان

به انصاری نگر عبدالنبی جان

 

 

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب