نزاع امام(ره) با محمد رضا پهلوی بر سر انجمنهای ایالتی و ولایت بالا گرفته بود و امام در ۲۹ اسفند ۱۳۴۱ اعلام کرده بود که به سبب مصبیتها و لطمههایی که در این سال به اسلام وارد شد ما نوروز عید نخواهیم گرفت. نتیجتاً دو روز بعد، در دوم فروردین ۱۳۴۲ مأموران ساواک به مدرسۀ فیضیه هجوم برده، طلاب را ضرب و جرح کردند و عدهای را هم کشتند. ماجرا از همین زمان جدی شد. امام خمینی دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۴۲ در مدرسۀ فیضیه یک سخنرانی تاریخی کرد. آن روز عصر عاشورای ۱۳۸۳ هجری قمری بود که امام داشت به شاه اخطار میکرد:
آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مىکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند مىکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل مىکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سى سالهها هم یادشان است. سه دسته، سه مملکت اجنبى به ما حمله کرد؛ شوروى، انگلستان و امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود. لکن خدا مىداند که مردم شاد بودند براى اینکه [رضا خان] پهلوى رفت. من نمىخواهم تو این طور باشى؛ نکن. من میل ندارم تو این طور بشوى، نکن! این قدر با ملت بازى نکن! این قدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر دیکته مىدهند دستت و مىگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر این حرفها را مىزنى؟ [صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۴۵ ـ ۱۳ر۳ر۱۳۴۲]
امام ابتدا شاه را نصیحت کرده بود و سپس به یکی از سخنان او که گویا در خطاب به روحانیت گفته بود اعتراض کرد:
آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو مىگویى؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را مىبوسد؟ دست حیوان نجس را مىبوسند؟ چرا تبرک به آبى که او مىخورد، مىکنند؟ حیوان نجس را این کار مىکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل مىشود و تکلیف تو مشکل مىشود. نمىتوانى زندگى کنى؛ ملت نمىگذارد زندگى کنى. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! ۴۵ سالت است شما؛ ۴۳ سال دارى، [محمد رضا متولد ۴ آبان ۱۲۹۸ بود] بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یکقدرى تفکر کن، یکقدرى تأمل کن! یکقدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن این طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را مىخواهند؛ اینها صلاح مملکت را مىخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال مىکنید؟ چرا نشر اکاذیب مىکنید؟ چرا اغفال مىکنى ملت را؟ و الله، اسرائیل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد [صحیفه امام، ج ۱، صص. ۲۴۵ و ۲۴۶ ـ ۱۳ر۳ر۱۳۴۲]
امام خطر اصلی را یافته بود که شاه دارد به سبب حمایت از اسرائیل خود را در برابر دین و علما قرار میدهد. لذا اخطار سازمان امنیت شاه را قبول نمیکرد تا دربارۀ اسرائیل حرف نزند:
امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه مىخواهید بگویید، یکى شاه را کار نداشته باشید؛ یکى هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکى هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه مىخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتارى داریم از این سه تاست. [صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۴۶ ـ ۱۳ر۳ر۱۳۴۲]
این سخنان امام غوغایی در میان مردم به پا کرد و خبر به شهرهای اطراف رسید. دولت هم متوجه شد و سریعاً حکم جلب امام را صادر کرد. مأموران در نیمههای همان شب به منزل امام ریخته و آن حضرت را دستگیر کرده به تهران آوردند. حتی اجازه نداند اتومبیل لحظاتی توقف کند تا امام نماز صبحش را در راه اقامه کند.
قیام خالصانۀ مردم فقط در حمایت از یک مرجع تقلید
خبر دستگیری امام در چهارده خرداد در سراسر مملکت دهان به دهان پیچید و مردم در پانزده خرداد در حمایت از مرجع تقلیدشان تظاهرات کردند. خواستۀ مردم آزادی یک مرجع تقلید بود؛ نه استقلال مملکت، نه آزادی مردم، نه حکومت اسلامی، نه قطع رابطه با بیگانگان و نه هیچ چیز دیگر. آنها مخلصانه شعار «یا مرگ یا خمینی» داند و فقط آزادی مرجع تقلید خود را خواستند، زیرا او حق حیاتش بر سایر مردم مقدّم است.
از تعداد شهدای پانزده خرداد اطلاع دقیقی در دست نیست ولی برخی آمارها تعداد آنها را پانزده هزار نفر ذکر کردهاند. این شهیدان را شاید بتوان خالصترین شهدا نامید. زیرا مقصود آنها به هیچ چیز مادی و دنیایی آغشته نبود.
امام برای شهدای پانزده خرداد آتش گرفت
حضرت امام را در زندان قصر زندانی کردند. بعد از نزدیک به دو ماه در یازدهم مرداد ۱۳۴۲ امام را به منزلی در قیطریه آورده و در آنجا تحت نظر قرار میدهند. در همین روز است که امام از واقعۀ پانزده خرداد مطلع میشود. نهایتاً امام در هجده فروردین سال بعد از اسارت مأموران آزاد و روز بیستم فروردین ۱۳۴۳ در قم با خانوادۀ شهدای پانزده خرداد دیدار کردند. لکن از شدت تأثر سخنی نگفتند.
امام روز ۲۱ فروردین در یک سخنرانی به آنها ادای احترام میکند:
دیروز خانوادههاى شهداى پانزده خرداد اینجا بودند. چیزى که مرا رنج مىداد این بود که به من این صحبتها نشده بود تا از حبس آمدم بیرون. عصر همان روز ـ دفعه اول ـ جریان را مطّلع شدم. کشتارِ پانزده خرداد از اعمال یک قشون با ملت بیگانه بدتر بود. آنها بچهها را نمىکشتند، زنها را نمىکشتند. امروز جشن معنى ندارد. تا ملت عمر دارد، غمگین در مصیبت پانزده خرداد است. یکى از اولیاى امور، ضمن سخنرانى، گفته بود: پانزده خرداد ننگ ملت ایران است؛ ولى من صحبت او را تکمیل مىکنم: پانزده خرداد ننگ ملت بود؛ زیرا از پول همین ملت، اسلحه تهیه شده و با این اسلحه مردم را کشتند! [صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۷۲ ـ ۲۱ر۱ر۱۳۴۳]
پنج روز بعد سخنرانی امام با گریۀ شدید حضار همراه است:
[گریه شدید حضار] من تا کنون احساس عجز در صحبتها نکردهام و امروز خودم را عاجز مىدانم. عاجز مىدانم از اظهار تألمات روحیهاى که دارم براى اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایى که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه مدارس علمى، قضیه ۱۵ خرداد. قضیه ۱۵ خرداد را من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید خدا مىداند که مرا اوضاع ۱۵ خرداد کوبید [گریه شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمدهام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظرههایى؛ با بچههاى کوچک بىپدر [گریه شدید حضار]، با مادرهاى جوان از دست داده، و مادرهاى جوان مرده، با زنهاى برادر مرده، با پاهاى قطع شده [گریه شدید حضار]، با افسردگیها. اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صداى ما به عالم نمىرسد؛ افسوس که گریههاى این مادرهاى بچهمرده نمىرسد به دنیا [گریه شدید حضار]. [صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۸۵ ـ ۲۶ر۱ر۱۳۴۳]
اعلام عزای عمومی برای شهدای پانزده خرداد تا ابد
در اولین سالگرد شهدای پانزده خرداد امام خمینی به همراه سه مرجع تقلید دیگر یک بیانیه مشترک دادند و در آن پانزده خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام کردند تا منزلت آن شهدا فراموش نشود.
متن این اعلامیه به لحن کلام حضرت امام میماند:
بسم الله الرحمن الرحیم. إنَّا لله و إنَّا الَیهِ راجِعون * و سَیَعلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أىَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون [شعراء/ ۲۲۸]
یک سال از فاجعه خونین ۱۲ محرم ۸۳ (۱۵ خرداد ۱۳۴۲) گذشت. یک سال از مرگ فجیع عزیزان ملت سپرى شد. یک سال از بىخانمان شدن و بىسرپرست شدن یتیمان بىپدر و زنهاى بىشوهر و مادران داغدیده گذشت. واقعه ۱۵ خرداد ننگ بزرگى براى هیئت حاکمه به بار آورد. این واقعه فراموش شدنى نیست. تاریخ آن را ضبط کرد. آیا ملت مسلمان چه جرمى مرتکب شده بود؟ زنها و اطفال صغیر چه گناهى کرده بودند؟ چرا آنها را به مسلسل بستند؟ علماى اسلام و خطباى مذهبى چه جرمى داشتند؟ گناه آنها دفاع از حق بود؛ دفاع از قرآن کریم بود. به جرم نصایح مشفقانه و صلاحاندیشى اهانت شدند، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند، مبتلا به مصایب شدند…
ما از واقعه ۱۲ محرّم (۱۵ خرداد) خجلت مىکشیم. واقعه شوم ۱۵ خرداد و مدارس علمى، فیضیه و غیر آن، پشت ما و هر مسْلم غیرتمند را مىشکند؛ تا هیئت حاکمه چه عقیده داشته باشد! ملت اسلام این مصیبت را فراموش نمىکند. ما روز ۱۲ محرم را عزاى ملى اعلام مىکنیم…
ما امید واثق داریم که ملل اسلامى در آتیه نزدیکى بر استعمار چیره شوند. و ما در موقع خود، به خواست خداى تعالى، از هیچ گونه فداکارى دریغ نمىکنیم. از خداوند تعالى صلاح حال ممالک اسلامى و ملل اسلام و دولتهاى اسلامى را خواستاریم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ أفئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهوى إلَینَا». و السلام على من اتبع الهدى.
روح الله الموسوی الخمینى، محمد هادى الحسینى المیلانی، شهاب الدین النجفی المرعشى، حسن الطباطبایى القمی [صحیفۀ امام، ج ۱، صص. ۳۳۵ تا ۳۳۸ ـ ۱۵ر۳ر۱۳۴۳]
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
حضرت امام از اسفند ۱۳۵۷ به قم رفت و در همان مدرسۀ فیضیه ساکن شد. پانزده خرداد ۱۳۵۸ نخستین مرتبهای بود که امام میتوانست پس از شانزده سال آزادانه دربارۀ این شهدایی که برای او و در راه اسلام کشته شده بودند سخن بگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم. پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدأ وجود آن چه بود؟ و دنباله آن در سابق چه بود؟ و الآن چیست؟ و بعدها چه خواهد بود؟ ۱۵ خرداد را کى به وجود آورد؟ و دنبالۀ آن را کى تعقیب کرد؟ و الآن کى همان دنباله را تعقیب مىکند؟ و پس از این امید به کیست؟ ۱۵ خرداد براى چه مقصدى بود؟ و تا کنون براى چه مقصدى است؟ و بعدها براى چه مقصدى خواهد بود؟ ۱۵ خرداد را بشناسید؛ و مقصد ۱۵ خرداد را بشناسید؛ و کسانى که ۱۵ خرداد را به وجود آوردند بشناسید؛ و کسانى که ۱۵ خرداد را دنبال کردند بشناسید؛ و کسانى که از این به بعد امید تعقیب آنها هست بشناسید؛ و مخالفین ۱۵ خرداد، و مقصد ۱۵ خرداد را بشناسید. ۱۵ خرداد از همین مدرسه شروع شد. عصر عاشورا در همین مدرسه اجتماع عظیم بود؛ و بعد از اینکه صحبتهایى و افشاگریهایى شد، دنبالۀ آن منتهى به ۱۵ خرداد شد. ۱۵ خرداد براى اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدئیت اسلام و راهنمایى روحانیت و همین جمعیتها که الآن اینجا هستند. اینها بودند که ۱۵ خرداد را به وجود آوردند. همین سنخ جمعیت بودند که ۱۵ خرداد را به وجود آوردند. و همین سنخ جمعیت بودند که کشته شدند. همین طبقه از افراد اسلامى بودند که براى اسلام قیام کردند و هیچ نظرى جز اسلام نداشتند ۱۵ خرداد را به وجود آوردند. همین جمعیتى که مقصدى غیر از اسلام ندارند در تعقیب ۱۵ خرداد تا حالا دنبال کردند. از همین جمعیت که مقصدى غیر از اسلام ندارند امید آن است که تعقیب کنند و نهضت ما را به ثمر برسانند.
باید دید این جمعیت کى هستند. اینها که ۱۵ خرداد را به وجود آوردند و آنها که در ۱۵ خرداد، به طورى که مشهور است، پانزده هزار فدایى دادند و آنهایى که پس از ۱۵ خرداد و ۱۵ خردادها و پس از قتل عام ۱۵ خرداد و قتل عامهاى دیگر، در میدانها آمدند چه قشرى از جمعیت بودند؟ آنهایى که ۱۵ خرداد را به وجود آوردند، آنهایى که دنباله ۱۵ خرداد را تا کنون رساندند، آنهایى که براى شکستن سد رژیم فعالیت کردند، آنهایى که به خیابانها ریختند و فریاد «الله اکبر» کردند، همین قشر از جمعیت بودند. حق مال همین قشر از جمعیت است؛ دیگران هیچ حقى ندارند. الآن کى منحرف دارد مىکند مسیر ملت ما را؟ چه گروههایى هستند که ملت ما را از این مسیر مىخواهند منحرف کنند؟ چه جمعیتهایى هستند که نهضت اسلامى را مىخواهند از اسلامیتش منحرف کنند؟ اینها گروههایى هستند که عدهاى از آنها نمىدانند قضایا را، جاهلند؛ و عدهاى هستند عالماً عامداً با اسلام مخالفند. آنهایى که جاهلند باید هدایت کرد، باید گفت به آنها که اى آقایان! که خیال مىکنید به غیر از اسلام در ایران مىتواند چیزى پیش ببرد، اى کسانى که گمان مىکنید [قدرتى] غیر اسلام رژیم را ساقط کرده است، اى کسانى که احتمال مىدهید که غیر مسلمین و غیر اسلام کس دیگر دخالت داشته است، شما مطالعه کنید، بررسى کنید اشخاصى که در ۱۵ خرداد جان دادند، سنگهاى قبرهاى آنها را ببینید کى بودند اینها. اگر یک سنگ قبر از این قشرهاى دیگر غیر اسلامى پیدا کردید، آنها هم شرکت داشتهاند. اگر در قشرهاى اسلامى یک سنگ قبر از آن درجههاى بالا پیدا کردید، آنها هم شرکت داشتهاند. ولى پیدا نمىکنید. هر چه هست این قشر پایین است، این قشر کشاورز است، این قشر کارگر است، این تاجر مسْلم است؛ این کاسب مسلم است؛ این روحانى متعهد است. هر چه هست از این قشر است.
پس ۱۵ خرداد را به تبع اسلام اینها بوجود آوردند و به تبع اسلام اینها حفظ کردند؛ و به تبع اسلام اینها نگهدارى مىکنند. کسانى که گمان مىکنند غیرِ قدرت اسلام مىتوانست یک همچو سدى را بشکند در خطا هستند.
از ۱۵ خرداد تا حالا که آمدیم، خون دادیم یعنى شما خون دادید، من که نشستهام اینجا. من هم هیچ حقى ندارم. شما خون دادید. شماها به میدان رفتید؛ شماها مبارزه کردید؛ ماها هیچ حقى نداریم. ما باید براى شما خدمت کنیم. خودمان نباید استفاده کنیم. نه استفاده عنوانى. خاک بر سر من که بخواهم استفاده عنوانى از شما بکنم! خاک بر سر من که بخواهم خون شما ریخته بشود و من استفادهاش را ببرم! [گریه و ابراز احساسات شدید جمعیت و شعار درود بر خمینى] [صحیفه امام، ج ۸، صص. ۵۳ تا ۵۷ ـ ۱۵ر۳ر۱۳۵۸]
امام اجل خود را پیشگویی کرد
امام خمینی یک غزل زیبا دارد که آخرین بیت آن حاوی رازی نامکشوف است:
سالها میگذرد حادثهها میآید/ انتظار فرج از نیمۀ خرداد کشم
این غزل حضرت امام(ره) همچون سایر اشعار آن حضرت، بعد از رحلت او در دسترس مردم قرار گرفت. واضح است که امام در این بیت خبر داده است که در نیمۀ خرداد اجل او خواهد رسید. و همینطور هم شد. او میخواست با شهدای پانزده خرداد محشور شود.
آقای معلم دامغانی یکی از دوستان عارف مسلک امام خمینی(ره) بود. نقل است که او به یکی از نزدیکان خود گفته بود: «چطور دعا میکنید که خدایا خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار؟ امام فقط ده سال و شش ماه بعد از پیروزی انقلاب زنده خواهد بود.» بعد از رحلت امام وقتی به اعتراض کردند که هنوز دو ماه از آن شش ماه باقی بود. آقای معلم جواب داد: بقیهاش را هم خودش خواست زود برود.
غزل امام خمینی با عنوان «انتظار»
از غم دوست در این میکده فریاد کشم/ دادرس نیست که در هجر رُخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست/ که بَرش شکوه برآرم، داد ز بیداد کشم
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا/ با صفا منّت آن را که به من داد کشم
عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری/ بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
در غمت ای گل وحشیِ من ای خسرو من/ جور مجنون ببرم، تیشۀ فرهاد کشم
مُردم از زندگی بیتو، که با من هستی/ طرفه سرّی است که باید برِ استاد کشم
سالها میگذرد، حادثهها میآید/ انتظار فرج از نیمۀ خرداد کشم