حکمتهای نهجالبلاغه خود الگوی عملی عدالت، زهد و شجاعت بوده است
نمایش جلوهای از وحدت و ایمان به خاندان نبوت در رابر
جشن شب ولادت امام رضا علیهالسلام در رابر
گلباران گلزار شهدای روستای قنات ملک زادگاه سردار دلها
دستبند پلیس رابر بر دستان خردهفروشان مواد مخدر
نوروز علوی با تمسک به روحیه اهلبیت و شخصیت امیرالمؤمنین(ع) محقق میشود
هشدار پلیس به رانندگان زیر سن قانونی
مدارس شهرستان رابر تا ۲۸ اسفندماه دایر است
رویداد فرهنگی ادبی رد پای عشق در شهرستان رابر برگزار شد
عشایر ایل بچاقچی و اهالی روستای قنات ملک برگزیدگان دوستدار کتاب کشور شدند
تمدید مهلت ارسال آثار به جشنواره شجره طوبی
اعلام جزئیات مراسم تحویل سال در حرم مطهر امام رضا(علیهالسلام)
پویش ملی «زندگی با آیهها»
برپایی ۱۵ بازارچه نوروزی صنایعدستی در استان کرمان
برگزاری محفل انس با قرآن کریم در محضر رهبر انقلاب
اعمال شب اول ماه مبارک رمضان
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح رابر»؛ مصطفی جلالی فخر در اینستاگرامش نوشت: آن چه دیروز رخ داد، از تصادفهای فیلمهای هندی هم شگفتانگیزتر بود. جمعه ظهر در مهمانی کوچک فامیلی، کسی که تازه از سفر کیش بازگشته بود، از جوان مجروحی گفت که همسفرشان بود. مهمانداران هواپیما قصد پیادهکردن او را داشتند، اما پس از ارائه نامه و این که امدادگر هلالاحمر بوده، اجازه حضور دادند.
چرا مجروح؟ چون کسی فداکارتر از دهقانِ فداکار بوده که سالها برای ما نماد کمکرسانی باوجود خطرِ جانی بود. فامیلمان تعریف کرد برای نجات جان یک کودک، خودش را در دریای خروشان و ممنوع جنوب انداخته و درحالیکه بچه را بالا نگه داشته تا نیروهای کمکی سر برسند، دستانش در معرض خشم موجها و کوبیدهشان به مرجانها و پایههای اسکله بود.
بچه را نجات داده؛ اما به دلیل ضربات ناشی از همان چند ثانیه اول، کودک به کما رفته است.
بهتآور این که فردا عصر، در کلینیک، جوانی مجروح روبرویم نشست با دستانی زخمی. گفت رفته بودم کیش و کنار اسکله، بچهای ۹ساله در آب افتاد و بقیهاش را من برایش تعریف کردم تا چشمان او هم مثل من از تعجب باز شود.
معلمی ۳۰ساله که دورههای امداد را گذرانده است. نامش پیمان است و حالا پس از کار بزرگی که کرده، مفهومی نمادین هم دارد.
کاملاً تصادفی حوالی ظهر به لب اسکله میرود تا از تماشای خلیجفارس لذت ببرد؛ اما چند دقیقه بعد، با صدای جیغ و فریاد مادری میفهمد کودکی در حال غرقشدن است. بیمعطلی لباس از تن در میآورد و از ارتفاعی بلند در میان امواجی میپرد که در حال بلعیدن امیرمهدی بودند و چهبسا خودش را هم به درون میکشیدند.
گفت برایش مهم نبود که ممکن بود جان خودش هم در دهان هیولا تسلیم شود و اصلاً اجازه ورود چنین محاسباتی را به ذهنش نداد. ۱۵ – ۱۰ دقیقه طول کشید تا نیروهای امداد سر برسند و تیوبها و طنابهای نجات را در آب بیندازند و او در تمام این مدت، کودک گرفتار را با دو دستش بالا گرفته بود و به اطراف و پایههای اسکله کوبیده میشد.
هر دو بازو و تمام سرانگشتانش زخمی بودند و پرسید اثر انگشتم برمیگردد؟ گفتم اثر وجود شما تا بینهایت در عالم پایدار است. ذوق و خوشحالیام وقتی کامل شد که گفت کودک از کما درآمده و سالم از بیمارستان مرخص شده است.
کاش این متن به دست وزیر آموزشوپرورش برسد و به نحوی سزاوار، از او قدردانی کنند که دستانش اعجاز الهیِ نجات شدند.
انتهای خبر/











