















به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح رابر»؛«محمد حسینخانی» نویسنده رابری به بهانه عید نوروز در یاداداشتی نوشت؛ کمکم صدای پای بهار و نوروز ۱۴۰۴ به گوش میرسد؛
گوشهای نشسته و فارغ از زندگی شهرنشینی، نقبی به گذشته دور خود یعنی دوران شور کودکی «روستانشینی» میزنم؛ مستقیم به نوستالژی حداقل چهل سال قبل خودم در روستای زیبای گنجان میروم؛
و حالا: سین یک روز عید نوروز (روز اول فروردینی در دهه ۶۰)
روزهای آخرین این سال چقدر دور گذر است و طولانیترین آن شب قبل از روز عید که از صد شب یلدا هم درازتر است.
با طلوع خورشید اول فروردین که بهوضوح با همه صبحهای سال فرق دارد؛ لباسهای نو و عیدی خود را که والدین از روزها و حتی ماهها قبل از شهر رابر خریداری و در چمدان نگهداری میکنند و قبلاً بارها با خواهش و تمنا از بغچه خارج و بر تن کردهایم، رسماً پوشیده و از این جاست که آغاز سال نو را جشن میگیریم.
نگاهی به قدوبالای خود انداخته و قیافه نو پوشی میگیریم و بهرسم ادب و قصد گرفتن عیدی، با سرعت هرچهتمامتر به منزل پدربزرگها و مادربزرگها رفته و نوتهای عیدی را در جیب لباس جا میدهیم؛ بعد از آن منزل عمو، عمه، دایی و کسان دیگری که بهنوعی قرابت و دوستی داشته و مراودات عیدی (فرزندانشان از پدر و مادرم عیدی میگیرند) برقرار است.
عیدی که جمعآوری و بهحساب جیب مبارک واریز شد، وارد معرکه ریگی میشویم؛ ریگی معرکه است، میدانی است مشترک، برای تحولات، رخدادها و مناسبات جمعی
در رأس همه این تحولات مرحوم ماشاءالله، حاج یدالله و گاهی مرحوم حسن نوری قرار دارند.
گعدههای خودمانی زیادی از اقشار و افراد هم سنوسال در نقطهبهنقطه آن تشکیل و هر کدام از علایق خود میگویند، کشاورزان از آب، بچهها از عیدی، پاسداران و بسیجیان از جبهه و…
برخورد هر یک از گنجانیها با عید نوروز متفاوت است، برخی عید را گرم میگیرند و برخی بیتفاوت مثل همه روزهای سال با گاو و الاغ و بیل خود جهت کار روزانه به مزرعه میروند؛ از بین همه گنجانیها، مرحوم خدا یار یا همان آقای تهرانی خودمان یکتنه بساط عید گنجان را گرم نگه داشته؛ او شاید چهل سال قبل و مقطعی از سربازیاش را در تهران خدمت کرده؛ ولی لفظ صحبت، اخلاق و آدابورسوم مردمان آنجا را به همراه خود دارد؛ همیشه در روز عید لباس نو، شیک با خون کلاهخودش را پوشیده و با روی خوش و خندان با کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مصافحه و دیدهبوسی میکند. دیگران هم به همین شکل و کمی سردتر عید را گرامی میدارند؛ بساط دیدهبوسی و عید مبارک داغ، داغ است؛ البته بعضی مردم بهخاطر تقدیم جوانان رشیدشان در راه دفاع از آبوخاک و جبهههای کربلایی ایران، دل و دماغی ندارند و حتی بعضی پدران و مادران هنوز رخت مشکی بر تن داشته و اهالی روستا بهرسم ادب و قدردانی به منزلشان عیددیدنی میروند تا ضمن تبریک، تسلی دل غمدیدهشان باشند.
هر چه میگذرد جمعیت بیشتر و بیشتر میشود و یواش، یواش در زیر نهر کبیر گنجان و جای حسینیه فعلی (البته درصورتیکه کشت سال نباشد)، نوجوانان، جوانان و میانسالان بساط گوچفتا و نو شده نا برپا میکنند، بچهها هم کمی آنطرفتر و در فضای خالی بین صنوبران برافراشته باغ «درویش حسین» به تیلهبازی، پول بازی و لپه را مشغولاند؛ پیرمردها هم کمافیالسابق کنار مرحوم ماشاءالله از همه چیز میگویند؛ ولی سروته صحبتشان اصلاً معلوم نیست.
وقت نهار که میرسد هر کس در منزل قومی دعوت یا میزبان اقوام هستند.
این روزها گنجان شلوغ و در نهایت جمعیت خود قرار دارد؛ دانشجویان، کارمندان، کارگران، رزمندگان و… از همه جای ایران برگشته و از چند روز قبل هم همه گنجانیهای ساکن کرمان خود را با خودروهای خطی و شخصی و… به گنجان رساندهاند؛ بچه کر مو نیها باهیبت شهری که مرتبتر و باکلاستر از بچههای ساکن گنجان هستند در کوی و برزن خودنمایی میکنند، نورسیدهها هر وعده را دعوت یکی از اقوام هستند و مهمانیهای طایفهای گنجان با محوریت آنها شکل و همه دور هم جمع میشوند؛ البته این جبران محبتی است که گنجانیها در طول سال به هر بهانه (درمان و….) در شهر کرمان، مزاحمشان هستند؛ من هم مثل خیلی گنجانیها داییها و خیلی اقوامم از کرمان برگشته و خیلی مسرور و خوشحالم.
نهار که تمام میشود بهاتفاق همسالان برای مسابقه چیدن گلهای لاله وحشی به دشت و دمن میرویم خصوصاً زمینهای کشت نشده و جک زمینهای گیدوا و…، از مسیرهای متفاوت و بهصورت دشتبانی برای چیدن گل حرکت میکنیم و با اتمام مسابقه و شمارش تعداد ساقههای چیدهشده، برنده مشخص میشود؛ در نهایت گلها را بهعنوان هدیه تقدیم مادر میکنیم. البته این گلهای پژمرده به کار مادر نمیآیند؛ ولی دستمان را کوتاه نمیکند و با خنده استقبال میکند.
تکالیف عیدی معلمان هم قوز بالای قوز است؛ در سراسر تعطیلات عیدی استرس انجام تکالیف بر همه شئون و بازیهای ما سایه افکنده است؛ سیاست آموزشوپرورش در این سالها در خصوص عید نوروز دانشآموزان بیشباهت به عقدهگشایی نیست؛ اگر جسارت نباشد بعضی معلمان شدیداً عقدهای هستند و میخواهند عقده طول سال را در ایام عید از سر بچهها در آورند؛ چرا که تکالیفی را برای این چند روز به بچهها میدهند اگر شبانهروز هم بنویسی تمام نمیشود مثلاً «سه بار کل درسها را رونویسی کنید و…..» البته بگذریم که شاید معدودی بچهها با مشقت فراوان موفق به تحویل تکالیف میشدند؛ ولی روز شروع مدرسه در سال جدید بساط تنبیه، فلک، گریهوزاری و، و اولیا… بود، (ادامه دارد…)
انتهای یادداشت/