پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

16:21:41 - سه شنبه 1 بهمن 1392
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
ماهواره ای با طعم آب شور
میداند هیچ ضابطه قضایی نمی آید بگوید دیش ماهواره ات را جمع می کنیم. اصلا پای مسئولی به آنجا باز نمی شود. کودک روستای ما قبل از آنکه دندان شیریش کاملا بیفتد کشتی کج یاد می گیرد کمی بعدتر رقص موزون و در آستانه بلوغ زودرسش یعنی ۱۲سالگی, تا فیلم فلان نبیند خوابش نمی گیرد. […]

میداند هیچ ضابطه قضایی نمی آید بگوید دیش ماهواره ات را جمع می کنیم. اصلا پای مسئولی به آنجا باز نمی شود. کودک روستای ما قبل از آنکه دندان شیریش کاملا بیفتد کشتی کج یاد می گیرد کمی بعدتر رقص موزون و در آستانه بلوغ زودرسش یعنی ۱۲سالگی, تا فیلم فلان نبیند خوابش نمی گیرد.

سکانس اول: زمین خیلی لغزنده هست, در شیب کاسه گونه اش کمی صافی هم دیده میشود, پژمان توپ را که شوت میکند معلوم نیست پایش به کدام سنگ بیرو زده میخورد و خون جاری میشود. رضا اما لبش چندتا بخیه دارد از همین سنگهای بد قلق زمین فوتبال! زمینی در بالای یک روستای دور افتاده که برای رسیدن آن خیلی باید گاز و ترمز و کلاچ را به مذاکره بگذاری. بازی تمام میشود سگنبالیست برای خودش, بچه ها به گوشه ای میروند, موبایلها را بیرون می آورند باورت نمیشود در کوه دورافتاده گوشی های آخرین مدل پیدا کنی, آهنگ ها که صدای ضربان ریتم شان به تپش میافتد در مبهوت میمانی که چطور یاد ماشین های باکلاس شمال تهران با سیستم صوت اکسیژنی افتاده ای! فیلم های مستهجن که دیگر خود حکایتی دارد در این گوشه گوشیهای روستا. حالا جواب سوالم را میگیرم که چرا مادر سالخورده شان باید در کوه چوپانی کند و آنها در زمینی که حاضر به صاف کردنش نیز نیستند فوتبال بازی کنند! ماهواره این میزبان نیمه شبهای نسل جوان روستا کار خود را کرده است.

سکانس دوم : روستایشان نزدیک مرز است یا بهتر بگویم مرز خط کشیده بین آنها و ادامه آنها! تا دلت بخواد بچه ریز و درشت اونجا میبینی. دخترانی با تیپ و حجابی به مراتب آرایش کرده تر از همین تقاطع ونک خودمان! پشت بامشان سنگین شده است از دیش های ماهواره. بوی تعفن فاضلاب رها شده در دشت صبحگاهان سرسفره بین الطلوعینت می نشیند. سطح آب اینجا بالاست و همین سبب شده فاضلاب ته نشین شده در چرخه ای دیگر با آب آشامیدنی مخلوط گشته و کلی بیماری مختلف ببار آورد. میگوید ۲۸ شبکه کرد زبان برایمان از ماهواره برنامه اجرا میکنند و همه گیرنده های لازم رو دارند تا برنامه ای خدای ناکرده قضا نشود!! کمی صحبت بازتر که می شود میگوید ماهم خیلی دوست داریم بدانیم در تلویزیون داخلی کشورمان چه میگذرد ولی چه کنیم اینجا پوشش رسانه ای شبکه های داخلی نیست! ته مغزت سوت می کشد که …. . حالا مشکل اصلی روستا شده است کشتی کج بچه ها باهم و البته چندین و چند الگوی دیگر ماهواره ای. بوی گند فاضلاب هنوز به مشام می رسد.

سکانس سوم: نوروز آفتابش خورده است روی زمین بی رمق کویر جنوب کرمان. روستایی پر از کپر. ماموریت مان ساختن ۱۴ باب دست شوئیست. گروه قبلی ما ۱۴حلقه برای دست شوئی های بالقوه کنده اند و ما قرار است برای این چاهای بالفعل دست شوئی بسازیم. از آنطرف روستا با قمقه های بزرگ آب ملات را تامین میکنیم. جوانی از روستا کنار تقریبا تنها ساختمان غیر کپری جاخوش کرده است. موتوری جلوی درب کپری گذاشته که سردرش چندتا رشته سیم بهم گره خورده اند. مشتاق میشوی ببینی نهایت این سیم در گرداگرد این کپر به کجا ختم میشود. خشکم میزند روی یک بلندی این سیم کپر را وصل کرده به یک دیش ماهواره!! کفگیر هضم این واقعه را داری به ته دیگ خوش بینی خودت میزنی که می بینی جوانی خوش هیکل ولی خواب آلود قدم بیرون میگذارد. سلام و احوالپرسی می کند غبار گیجی را از صورتم پاک می کنم و خودمانی می گویم تو این بیابان با این موتور کجا میخواهی بری؟ هندلش را محکم میزند و دود اگزوزش مهر تایید میزند بر وفای به عهد مرکوب به راکب. پاسخش قلبم را آتش میزند: میروم از چند روستا آنطرف تر یه گالن سوخت بیارم واسه موتور برق. آخه افتتاحیه جام جهانیه و دیدنش از ماهواره حظ دیگه ای داره. کنار تلویزیون, ویدئو و… دارد و سی دی های فلانی که روی آن چیده شده. روستایی با دهها سال قدمت دست شوئی نداردآنوقت جوان آن….

سرتان را درد نیاورم دوستان, حقیر با اینکه خود شاهد و ناظر این سه رویداد و البته رویدادهای مشابه بوده ام ولی حالا که قصد نگارش آنها را داشتم دلم گرفت و آهی از سویدای جانم به لب آوردم. نمیدانم پای ماهواره به روستا باز شده یا روستا بدون یا شده و بعد در دام ماهواره افتاده!! نمیخواهم تحلیل ارائه بدهم که آقای صداوسیما یعنی آن۵۰۰میلیارد تومان درآمد پخش بازرگانی در سال, ۵میلیونش برای آنتن دهی روستای مرز کافی نبود؟ نمیخواهم دوستان بنویسم از گلایه ها.

میخواهم تذکر بدهم خطری را که روستاهای ما را تهدید میکند, بافت سنتی آنها به سرعت در حال پیوستن به دهکده جهانی و همرنگ شدن با رنگ کدخدا هستند و ناخدای این کشتی همان ماهواره ای هست که همه آنها را به ناکجاآباد می برد. وقتی یک دستشوئی ساده ندارد میداند هیچ ضابطه قضایی نمی آید بگوید دیش ماهواره ات را جمع می کنیم. اصلا پای مسئولی به آنجا باز نمی شود. کودک روستای ما قبل از آنکه دندان شیریش کاملا بیفتد کشتی کج یاد می گیرد کمی بعدتر رقص موزون و در آستانه بلوغ زودرسش یعنی ۱۲سالگی, تا فیلم فلان نبیند خوابش نمی گیرد. سبک زندگی برای خیلی از آنها هوای پاک و شیر تازه و … نیست. سبک زندگی همان مردگی تدریجیست که هزاران کیلومتر آن طرف تر برای او تعریف می کنند.

زمان به سرعت در حال طی شدن است, زیر پوست روستاهای ما آب شوری در حال توزیع می باشد که روزبروز بر عطش رسیدن به ناکجاآباد می افزاید. ماهواره با طعم آب شور تلنگریست به همه ما.

انتهای پیام/منبع: شاخه یاس

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب