محمود عبدالحسینی اولین عکاسی بود که پس از انتخاب امام خامنه ای به رهبری انقلاب اسلامی عکس هایی برای پوستر و … از ایشان گرفت. خاطره آن روز را از زبان استاد عبدالحسینی :
به گزارش” صبح رابر” به نقل ا ز”بوتیا”، محمود عبدالحسینی اولین عکاسی بود که پس از انتخاب امام خامنه ای به رهبری انقلاب اسلامی عکس هایی برای پوستر و … از ایشان گرفت. خاطره آن روز را از زبان استاد عبدالحسینی :
من با پسر آقا صحبت کردم و گفتم دیگر نمی خواهم با عبای مشکی و قهوه ای عکس بگیرم ،رنگ روشن می خواهم.
برای اینکه شناخت پیدا کردم در جامعه چه تصویری اثرگذار است یک آمار میدانی گرفتم که کدام عکس ازامام خمینی (ره) بیشترین تاثیر را دارد. فهمیدم عکسی که از ایشان در آشپزخانه هستند و سینی چای دستشان است.
دیدم چقدر این عکس مهربانانه است و مردمی و تاثیرگذار و همه تیپ آدم ها دوستش دارند من گفتم یک عکسی باید بگیرم که عکسی مهربانانه باشد و بتواند ارتباط برقرار کند .
این یک مورد من به پسرشان گفتم لباس های رنگ روشن بگیرید و بیاورید حتما و لباس های با عبا و قبای تیره هم بیاورید.
اما نکته ای که بسیار تاکید کردم گفتم من آدم خیلی ترسویی هستم چون من دوربین بزرگی دارم و از بالا نگاه می کنم لذا زمانی که سرم را بیاورم بالا از دوربین ببینم جلوی من دو نفر بغل دست آقا دستشان را داخل کت شان کردند فکر می کنم می خواهند به من شلیک کنند . البته ایشان خندیدند چون می دانست من ۸ سال دفاع مقدس بودم وعکس ها یم را دیده بودند و فکر کردند من شوخی می کنم.
گفتم من جدی می گم من از روحی تاثیر می گذارد و اگر قرار این ها من رو بزنند چرا بزنند به قلبم بیایند بزنند به کلیه ام بیایند بیاستند دو طرف من. کنار آقا کسی نایستد.
این را من با زبان طنز گفتم. من می توانستم بگویم کسی آن جا کنار آقا نیاستد من عکس نمی گیرم خب آنها هم می گفتند عکس نگیر بنابراین اینقدر این مساله رو با طنز مطرح کردم تا قانع شدند در کنار آقا محافظ نایستد.
من صندلی ای را که انتخاب کردم صندلی خیلی خاصی بود چون می دانستم دست آقا وقتی می ایستد دستشان را روی دست مجروحشان می گذارند. بنابراین یک صندلی پیدا کردم که آرنج ها رو صندلی قرار بگیرد و این دست برود زیر و آن دست بیاید رو نه اینکه عبا روی دست قرار بگیرد.
مثل بعضی از عکس های قدیمی که نگاه می کنیم می بینیم آقا عبا را روی دست می آورد. من می خواستم خود دست دیده بشود چون دست آقا کارکتر خاصی دارد.
بنابراین روز قبل آمدم یک صندلی انتخاب کردم که این دست به این فرم قرار بگیرد هم به لحاظ ترکیب بندی خیلی شیک و خوب باشد هم این خود دست دیده بشود که کارایی داشته باشد.
زمانی که من آنجا ایستاده بودم می دانستم ساعت ۹ آقا از در می آید زمانی که من دیدم آقا آمدند من حسابی آقا را برانداز کردم بعد رفتند و نشستند.
بعد از سلام و علیک گفتم حاج آقا اگر شما راحت جلوی دوربین بشینید من هم راحت عکاسی می کنم گفتند از هرکس هر جوری عکس می گیرید از من هم عکس بگیرید ایشان فضایی درست کردند که اون هیجان و استرس در من فرو بریزد و من راحت عکس بگیرم.
اما وقتی گفت هر جوری از دیگران عکس می گیری از من هم همانطور عکس بگیر من رفتم جلو چون تو راه که همین فاصله که آمدند من سریع نگاه کردم دیدم گوشه ای از عمامه شان سفید است مثل اینکه گچ ریخته باشد یا سفیدک زده باشد و ابروهاشان هم ریخته پایین رفتم جلو گفتم اگر اجازه بدید من ابروهاتون را درست کنم و آنجا عمامه هم سفیدک زده گفت فکر نمی کنم اجازه بده خودم ببینم رفتند جلوی آئینه و برگشتند مرتب کردند به من گفتند تو چقدر ریز بینی چقدر دقت می کنی اما من چی جواب دادم نگفتم خیلی ممنون مرسی آقا ، من دوباره به ایشون یک کد دادم گفتم من می شناسم شما را گفتم اگر اینکار را نمی کردم شما ماست خور من رو می گرفتید(ماست خور یعنی ایراد به زبان نظامی) یعنی گفتم شما فرمانده کل قوا هستید چون ایشان نظامی کامل مسلط هستند یعنی می خواستم به مخاطبم که در مقابل دوربینم می نشیند بفهمانم ، من می شناسم شما کی هستید و در چه رده ای هستید یعنی این سطوح را کامل مسلط هستم و شناخت دارم بعد تشکر کردند و نشستند.
من دوتا عکس گرفتم اول لباس قهوه ای و مشکی بعد گفتم لطف کنید عوض کنید و عوض کردند یک عکس دیگر گرفتم عکس چهارم را که خواستم بگیرم گفتم من یک عکس می خوام بگیرم که متفاوت باشد عکسی که همه گرفتند خب گرفتند من عکسی می خوام که متفاوت باشد، شادمانه و مهربانانه باشد. حس مردمی آن بیشتر غالب باشد خب عکسی که می خواستم که آقا لبخند بزند یک لطیفه نمی توانستم تعریف کنم.
شناخت داشتم کسی که در مقابل دوربین من نشسته با زبان عربی مسلط است شناخت داشتم کسی که در مقابل من نشسته قرآن را حفظ است شناخت داشتم که معانی کلمات واژه ها و آیات و جملاتی را که در قرآن است مسلط است می داند و می فهمد بنابراین من زمانی که دوربینم کاملا آماده بود برای اینکه بتوانم ارتباط خوب برقرار کنم بایستی چشم تو چشم شروع کردم با آقا صبحت کردند گفتم حاج آقا من این دوتا عکس اولی را که گرفتم خیلی خوب بود اما أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ بودند حالا می خواهم عکسی بگیرم که رُحَماءُ بَینَهُم باشد.
ایشان شروع کردند به لبخند زدند یعنی متوجه شدند این دیالوگی که من دارم باهاشون برقرار می کنم برای چیست.
من نمی توانستم آنجا مطلب دیگری بگویم اگر می گفتم آقا یک لبخند بزنید خب خیلی مصنوعی می شود عکسی که تو آن خندیده معلوم می شود با تمام وجود لبخند زده چا چون وقتی (آیه قران أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم را گفتم آقا فهمیدند که عکس ها جدی بوده من الان یک عکسی می خواهم که شاد باشد و لبخند داشته باشد و من دوتا عکس گرفتم از آن لحظه چون دوربینم دیجیتال نبود باید کوک می کردم و توانستم دوتا عکس گرفتم اون دوتا عکس هم که گرفتم آقا تمام شد دور بری های آقا گفتند نمی خوای عکس بگیری گفتم نه دیگه تمام شد آن چیزی که می خواستم ثبت کردم و گرفتمش و الان هم روی کتاب ها و خیلی جاها استفاده می شود.