به گزارش”صبح رابر”تاکید مقامات غربی و عربی بر برگزاری نشست “ژنو ۲” در خصوص اوضاع سوریه، عملا اعلام شکست راهبردهای دوساله و هزینه بر واشنگتن و ارتجاع عرب در قبال بحران دمشق محسوب می شود. جان کری در جریان سفر اخیر خود به مسکو سعی کرد نگاه کاخ سفید و کاخ کرملین را در قبال بحران سوریه نزدیک ساخته و “برکناری اسد” را به عنوان وجه المصالحه ای میان مسکو و واشنگتن در نظر بگیرد. با این حال موضع گیریهای صریح ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه و سرگی لاوروف وزیر امور خارجه این کشور با محوریت تقبیح سیاستهای غرب در سوریه امکان هرگونه معامله حداقلی میان واشنگتن و مسکو را در قبال سوریه از بین برد. در چنین شرایطی آمریکا چاره ای جز بازگشت به توافقنامه “ژنو” و پیگیری این توافقنامه در قالب نشست “ژنو ۲” نداشت. اوباما ناچار به بر هم زدن جدول واشنگتن در قبال حکومت بشار اسد شده است. مقامات غربی و عربی که قبلا هیچ امکانی غیر از سقوط حکومت سوریه را در ارزیابی ها و تحلیل های خود تصور نمی کردند، هم اکنون ناچار به میزبانی نشستی هستند که یک طرف تعیین کننده در آن دولت سوریه خواهد بود. مسئله اصلی اینجاست که چرا ایالات متحده آمریکا و متحدانش پس از دو سال آتش افروزی در سوریه و حمایت از گروههای تروریستی مسلح به نقطه فعلی رسیده اند؟ آیا صرفا ایستادگی مسکو در برابر واشنگتن عامل تغییر رفتار ناخواسته غرب محسوب می شود یا اینکه باید در ماورای این عامل به دنبال فاکتورهای دیگر بود؟
ناکامی کاخ سفید در حل معمای دمشق
حدود دو سال قبل، یعنی زمانی که بیداری اسلامی میان ملتهای منطقه اوج گرفته و دیکتاتورهای مورد حمایت غرب مانند زین العابدین بن علی و حسنی مبارک به خاک ذلت افتاده بودند، اتاقهای فکر ایالات متحده آمریکا درصدد خلق تصویری مجازی از “بیداری اسلامی” در خاورمیانه برآمدند. هدف واشنگتن از خلق این تصویر مجازی یکی ایجاد انحراف در روند بیداری اسلامی و دیگری تقویت موقعیت از دست رفته تل آویو در منطقه بود. اوباما و متحدانش موظف شدند این تصویر مجازی را در دمشق خلق کنند تا تصویر واقعی بیداری اسلامی را تحت الشعاع آن قرار دهند. دلیل این اقدام غرب کاملا مشخص بود. حذف مبارک از معادلات سیاسی قاهره ضربه سختی به رژیم صهیونیستی وارد ساخته بود. تل آویو عملا یکی از اصلی ترین متحدین خود در منطقه را از دست داده و در مقابل با مطالبات و فریادهای ملت مصر مبنی بر “لغو قرار داد کمپ دیوید” مواجه شد. در چنین شرایطی واشنگتن ،اتحادیه اروپا و ارتجاع عرب در صدد از بین بردن محور مقاومت، از طریق ساقط کردن حکومت بشار اسد در سوریه بر آمدند.
ایالات متحده آمریکا دریافته بود که به دلیل متفاوت بودن جنس تحولات سوریه با دیگر کشورها باید سناریوی مجزایی برای دمشق آماده کند. بر اساس این سناریو اصطکاک میان ارتش سوریه و ارتش آزاد از یک سو و بمباران تبلیغاتی و سیاسی ترکیه،قطر و عربستان سعودی و حتی اتحادیه عرب از سوی دیگر بشار اسد را در منگنه ای میان «استعفای ناخواسته از قدرت» و «سقوط طبیعی» قرار می داد. در چنین شرایطی کمکهای مالی واشنگتن، اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی نیز در اختیار مخالفان اسد قرار گرفت. اضافه شدن ترکیه به صف مخالفان حکومت بشار اسد تخیل سقوط زودهنگام حکومت سوریه را در ذهن سران غربی و صهیونیستی تقویت کرد. در آن سوی میدان، جمهوری اسلامی ایران و روسیه از اصلی ترین مخالفان فروپاشی حکومت سوریه بودند. در این میان انگیزه های تهران و مسکو و متعاقبا پکن در خصوص حفظ نظام سوریه متفاوت بود. جمهوری اسلامی ایران جهت حفظ محور مقاومت و جلوگیری از تضعیف آن خود را ملزم به حمایت از نظام حاکم بر سوریه می دانست. از سوی دیگر، مسکو به خوبی دریافته بود که باج دهی به آمریکا و ناتو در خصوص سوریه به معنای از دست رفتن منافع کاخ کرملین در منطقه و کاهش قدرت مانور روسها در خاورمیانه خواهد بود. از این حیث روسیه در میدان دمشق خود را در تقابل مستقیم با غرب قرار داد. ایالات متحده آمریکا در سناریوی اولیه خود علیه بشار اسد به “تجمیع همه ظرفیتها جهت تغییر حکومت سوریه” روی آورده بود. با این حال عدم توانایی مهره های منطقه ای آمریکا جهت ادامه حمایت از ارتش آزاد ، ایجاد اختلاف میان مخالفان سیاسی اسد و تروریستهای مسلح ( و حتی نیروهای مسلح با یکدیگر) و در نهایت تداوم حمایت روسیه و چین و ایران از حکومت سوریه منجر به طولانی شدن مدت درگیری غرب در سوریه و متعاقبا افزایش تصاعدی هزینه تحقق سناریوی اولیه آمریکا در قبال دمشق شد.
بنابراین در اواسط سال ۲۰۱۲ میلادی آمریکا سناریوی خود در قبال «سوریه» را نقش بر آب دید. پیش فرضهای آمریکا و متحدان منطقه ای آن جهت حمله به سوریه یکی پس از دیگری ابطال می شد و همین مسئله زنگ خطر را به صورتی جدی تر برای اوباما به صدا در آورد. اوباما به خوبی می دانست که ابطال هر یک از پیش شرط های تحقق سناریوی سقوط بشار اسد به معنای تقویت متقابل نظام سوریه و تضیف جبهه غرب خواهد بود. کاخ سفید بر روی انسجام گروههای تروریستی و تکفیری، انسجام مخالفان سیاسی اسد، حمایت مستمر و همه جانبه ترکیه و اردن از گروههای تروریستی، پشتیبانی اتحادیه اروپا از طرح های آمریکا در دمشق و در نهایت تضعیف موقعیت سیاسی متحدان حکومت سوریه مانند ایران و روسیه حساب ویژه ای باز کرده بود. با این وجود هیچ یک از این پیش شرط ها تحقق پیدا نکرد و در نتیجه ابطال پیش شرط ها اصل سناریوی غرب در دمشق را زیر سوال برد.
رمز گشایی از تغییر رویکرد آمریکا در قبال بحران سوریه
ایالات متحده آمریکا از آغاز درگیری ها در سوریه تا کنون بنا را بر امتیازدهی به حکومت سوریه نگذاشته بود. به عبارت بهتر، واشنگتن صرفا توان و تمرکز خود را صرف حذف بشار اسد و تغییر حکومت سوریه کرده و هرگونه نگاه معامله گرایانه را در این خصوص خط قرمز خود می دانست. بنابراین تاکید ایالات متحده آمریکا بر حل سیاسی بحران سوریه ( به جای ادامه وضعیت فعلی) کاملا ناخواسته بوده است. رمز گشایی از این تغییر رویکرد آمریکا چندان دشوار نیست. چینش داده ها و اطلاعات مربوط به وضعیت حکومت و ارتش سوریه، وضعیت مخالفان اسد و گروههای تروریستی، وضعیت کشورهای مخالف و حامی حکومت فعلی سوریه به خوبی ما را به سوی حل معمای “تغییر رویکرد آمریکا در قبال سوریه” رهنمون می سازد. حل این معما در استدلالات ذیل است:
۱- افزایش اقبال مردمی به حکومت سوریه
اگرچه تشدید درگیری ها در سوریه طی دو سال اخیر فشار سنگینی را به حکومت و ارتش این کشور وارد ساخته است اما به دلیل مواجهه ارتش سوریه با تروریسم القاعده ، حتی برخی مخالفان اولیه حکومت اسد نیز ادامه حضور وی در قدرت را نسبت به حضور گروه های تکفیری و تروریستی ترجیح می دهند. گزارش اخیر سازمان سیا به خوبی بیانگر تقویت مواقعیت داخلی اسد نسبت به روزهای آغاز درگیری هاست. گزارش های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا “سیا” حاکی از آن است در صورتی که بشار اسد در انتخابات ریاست جمهوری سوریه در سال ۲۰۱۴ نامزد شود ۷۵ درصد آراء مردم این کشور را کسب خواهد کرد و ریاست جمهوری وی تا سال ۲۰۲۰ ادامه خواهد داشت. سیا اعلام کرد که این گزارش از اطلاعات داخل سوریه و نیز نظرسنجی ها جمع آوری شده است. همچنین سازمان سیا در گزارش اخیر خود تصریح کرده است که رویدادهای میدانی و نظامی سوریه حکایت از برتری نظام سوریه دارد. نظامی که با برتری میدانی بر گروههای تروریستی و تکفیری، از حمایت مردمی برخوردار است و این روند تا سال آینده یعنی زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سوریه ادامه خواهد داشت. این در حالیست که استراتژیست های غربی پیش بینی کرده بودند که با گذشت زمان و تشدید اعتراضات مردمی در سوریه نظام اسد فرسوده تر خواهد شد.
۲- پرده برداری از ماهیت گروههای تروریستی و تکفیری
اقدامات وحشیانه گروههای تروریستی در سوریه از جمله کشتن و مُثله کردن افراد به جرم حمایت از حکومت بشار اسد و اقداماتی مانند نبش قبر صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله ) مانند حجر بن عدی( رضی الله عنه) به خوبی پرده از ماهیت آنها برداشته است. انتشار تصاویر دلخراش و غیر قابل تصور از جنایات گروههای تروریستی نه تنها منجر به خشم ملت سوریه از این گروهها شده است، بلکه نفرت جهانی از این گروهها را نیز برانگیخته است. در چنین شرایطی تصور تشکیل حکوکت تکفیری ها در سوریه افکار عمومی جهان و حتی برخی کشورهای مخالف حکومت اسد را آزار می دهد. یکی از این کشورها ترکیه است و تروریسم تکفیری در سوریه به راحتی قابلیت صدور به ترکیه ( همسایه سوریه) را دارد. وجود جبهه النصره و دیگر گروه های تروریستی در سوریه که داعیه تشکیل حکومت دارند ، منجر به نگرانی شهروندان سوری از جمله بسیاری از مخالفان اسد شده است.
از سوی دیگر، با طولانی شدن درگیری ها در سوریه اختلافات درونی گروه های تروریستی نیز به اوج خود رسیده است. بارها گروه های تروریستی النصره با دیگر گروه های تکفیری درگیری مسلحانه داشته است. این درگیری ها منجر به کشته شدن تعداد زیادی از تروریست ها شده است. ضمن اینکه تشدید بلاتکلیفی های موجود در سوریه سبب شده است تا هر روز بر تعداد طرفداران حل سیاسی و مسالمت آمیز بحران سوریه افزوده شود ودر مقابل طرفداران نظامی گری و خشونت تروریستی در کفه سبک تر ترازو قرار گیرند.
۳– مخالفت ملت های غربی با دخالت نظامی در سوریه
زمانی که حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ رخ داد، مقامات آمریکایی با سوء استفاده از جریحه دار شدن افکار عمومی نقشه های از پیش تعیین شده خود در خصوص حمله به افغانستان و متعاقبا عراق را عملی کردند. در آن زمان شورای نومحافظه کاران به رهبری ایروینگ کریستل از امکانات رسانه ای متعددی که در اختیار داشت استفاده کرد و حتی مخالفان حمله به افغانستان و عراق را در نزد افکار عمومی انسانهایی وطن فروش جلوه داد. هم اکنون بیش از ده سال از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ می گذرد و شهروندان آمریکایی به خوبی نسبت به ترفندهای تبلیغاتی و رسانه ای سیاستمداران خود، اعم از دموکرات یا جمهوریخواه، آگاه شده اند. از سوی دیگر، شکست در افغانستان و عراق درس سختی به ملت آمریکا داده است. بر این اساس شهروندان آمریکایی خواستار تمرکز بر معضلات داخلی و کاهش هزینه ماجراجویی در آن سوی آتلانتیک هستند. مخالفت علنی افکار عمومی آمریکا با هرگونه دخالت نظامی در سوریه یکی از فاکتورهای بازدارنده پیش روی کاخ سفید محسوب می شود.
اخیرا خبرگزاری رویترز، با انتشار نتایج نظرسنجی خود از شهروندان آمریکایی اعلام کرد که ۶۱ درصد آمریکایی ها مخالف درگیر شدن آمریکا در جنگ بر ضد سوریه هستند و موافقان چنین حمله ای تنها ۱۰ درصد از مردم این کشور را شامل می شوند.شبکه خبری ” سی.بی.اس ” و روزنامه آمریکایی ” نیویورک تایمز ” نیز در یک نظرسنجی دیگر از مخالفت ۶۲ درصدی مردم آمریکا با مشارکت کشورشان در هرگونه حمله بر ضد سوریه یا کره شمالی خبر داده و تاکید کرده بودند که مردم آمریکا، شرکت در حمله به این کشورها را وظیفه کشورشان نمی دانند.
۴– کاهش قدرت مانور کشورهای مخالف نظام سوریه
همان گونه که اشاره شد، ایالات متحده آمریکا و متحدان غربی و عربی آن در ابتدا تصور می کردند که نظام سوریه به راحتی پس از مدتی کوتاه در برابر فشار و حمله گروههای مسلح و مخالفان سیاسی داخلی تسلیم شود. با این وجود طولانی شدن درگیری ها در سوریه هزینه های تحقق سناریوی واشنگتن در سوریه را افزایش داد. هم اکنون هر یک از کشورها و جریان هایی که به نوعی در بطن درگیری با نظام سوریه بوده اند دیگر از قدرت و توان گذشته برخوردار نیستند. در این خصوص می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۴-۱: دولت ترکیه اصلی ترین بازنده تحولات سوریه بوده است. رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه با پیشنهاد احمد داوود اوغلو وزیر امور خارجه خود تصمیم گرفت نقش کاتالیزور و تسریع کننده را در معادله آمریکایی -صهیونیستی سقوط اسد ایفا کند. اردوغان در این راستا هزینه های زیادی را تحمل کرد. او بازی متوازن آنکارا در عرصه سیاست خارجی را بر هم زد و دخالت در خشونتهای سوریه و عراق را در دستور کار خود قرار داد. در حالی که هر روز از تعداد هواداران حزب عدالت و توسعه کاسته می شد، نخست وزیر ترکیه همچنان نقش یکی از اصلی ترین مخالفان حکومت بشار اسد را ایفا می کرد. دولت آنکارا در مقابل امید داشت که بتواند با نقش آفرینی به ضرر حکومت سوریه زمینه را جهت کسب حمایتهای بیشتر از سوی غرب جهت عضویت در اتحادیه اروپا را فراهم آورد. اما هم اکنون نه تنها ترکیه به اصلی ترین بازنده تحولات سوریه تبدیل شده است، بلکه کشورهای غربی نیز موانع بیشتری بر سر عضویت این کشور در اتحادیه اروپا قرار داده اند. بنابر این اردوغان با اعمال یک رفتار مقطعی و احساسی در عرصه سیاست خارجی منافع کشورش در اروپا وخاورمیانه را به طور همزمان از بین برد.
۴-۲: میان سه کشور عربستان سعودی، قطر و اردن بر سر تقسیم کار در سوریه و نحوه حمایت از گروه های تکفیری و تروریستی اختلافات عدیده ای شکل گرفته است. حکومت ملک عبدالله دوم در اردن عملا قدرت ریسک پذیری خود در خصوص حمایت از جریان های تکفیری و آموزش دادن گروه های تروریستی در خاک کشورش را از دست داده است و نسبت به آینده اردن در خاورمیانه با تردید می نگرد. قطر و عربستان سعودی نیز نسبت به نقش آفرینی یکدیگر در امور داخلی سوریه با تردید می نگرند. آل ثانی و آل سعود در ریاض از همان آغاز درگیریها در سوریه به اصلی ترین منبع تغذیه مالی تروریستها تبدیل شدند. با این وجود دوحه و ریاض بر سر تقسیم قدرت در سوریه با یکدیگر اختلافات مزمنی دارند. هر یک از این دو کشور ادعای مدیریت بحران سوریه را دارند و همین مسئله بر شدت نزاع میان آل ثانی و آل سعود افزوده است.
۴-۳: طولانی شدن نزاع در سوریه به طور طبیعی بر روند یکسان سازی رفتار اتحادیه اروپا علیه حکومت بشار اسد نیز تاثیرگذار بوده است. اختلافات معنادار تروئیکای اروپایی( انگلیس،فرانسه و آلمان) بر سر ارسال سلاح به مخالفان سوریه نشان می دهد که اعضای اتحادیه اروپا رویکرد واحدی در مقابل بحران سوریه ندارند. آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان، فرانسوا اولاند رئیس جمهور فرانسه و دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس هر یک خطوط قرمزی را در مواجهه با نظام سوریه در نظر گرفته اند که این خطوط قرمز با یکدیگر هماهنگی ندارد. به عنوان مثال در جریان مطرح شدن ادعای آمریکا و انگلیس مبنی بر استفاده حکومت سوریه از سلاح های شیمیایی در درگیری با مخالفین، تروییکای اروپایی بر سر اصل این ادعا با یکدیگر وارد نزاع شدند و همین مسئله باعث شد تا رویکرد یکسانی در رفتارجمعی خود بروز ندهند.
۴-۴: بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی و آویگدور لیبرمن شریک ائتلافی او در جریان حمله اخیر به حومه دمشق با واکنش های تهدید آمیز و سختی از سوی سوریه و حزب الله لبنان مواجه شده اند. از سوی دیگر، تل آویو دریافته است که حمایت فعلی دولت باراک اوباما و همچنین دولتهای اروپایی از رژیم صهیونیستی همه جانبه و کامل نیست. در چنین شرایط ضریب ریسک پذیری صهیونیست ها در برابر دمشق به طور طبیعی کاهش یافته است. تل آویو که در جریان جنگ ۳۳ روزه ( در سال ۲۰۰۶) شکست سختی را در برابر حزب الله لبنان تجربه کرده است، این بار بر اساس یک محاسبه ساده دریافته است که تجمیع توان نظامی سوریه و حزب الله می تواند قلب تل آویو را مورد هدف قرار دهد.
۴-۵: ایالات متحده آمریکا هم اکنون با دغدغه های متعددی در خاورمیانه و شبه قاره هند دست به گریبان است. واشنگتن از یک سو می بایست خروج نیروهای خود از افغانستان را در سال ۲۰۱۴ هدایت و مدیریت کند و از سوی دیگر در مواجهه با تحولات هر یک از کشورهای دگرگون شده عربی ،برای بقای حداقلی خود در منطقه تلاش کند. از سوی دیگر، اوضاع اقتصادی آمریکا به گونه ای است که درگیر شدن واشنگتن در جنگی دیگر در خاورمیانه،آن هم در حالتی که متحدان آمریکا جملگی از ضعف مفرط برخوردار هستند، نوعی انتحار استراتژیک و سیاسی برای باراک اوباما محسوب می شود. در چنین شرایطی آمریکا ناچار است بر خلاف خواسته خود به سوی توافقنامه ژنو و حل سیاسی مسئله سوریه روی آورد. بدون شک در حل سیاسی مسئله سوریه نیز برگ برنده در اختیار کاخ سفید نخواهد بود زیرا “شکست در عرصه نظامی” منجر به شکل گیری فضای مذاکره و توافق شده است. در چنین شرایطی برگ برنده در اختیار طرفی است که توانسته است قوانین نبرد را تغییر دهد و این طرف حکومت سوریه و متحدان منطقه ای و جهانی دمشق هستند.
چراغ قرمز برژینسکی در برابر اوباما
اخیرا برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران کارتر و یکی از استراتژیست های مطرح سیاست خارجی ایالات متحده، چراغ قرمزهای تازه ای را در مسیر سیاست خارجی دولت اوباما وضع کرده است. اوباما در جریان اعزام ۳۰ هزار نیروی تاره نفس به افغانستان چراغ قرمز های برژینسکی را نادیده انگاشت و در نهایت شکست سختی را در شبه قاره هند تجربه کرد. این بار اوباما ناچار است جهت عدم تکرار تجربه افغانستان از چراغ قرمزهای برژینسکی عبور نکند. این استراتژیست آمریکایی در خصوص اوضاع سوریه به نکات مهمی اشاره کرده است: ۱- اگر آمریکا بدون فکر و به اسم دموکراسی و با دلیلی در سوریه مداخله کند و نتواند بدون استقرار تعداد زیادی از نیروهای خود به پیروزی برسد، در نتیجه به طور کلی در منطقه وارد مداخله شده و فاجعه ای در مقیاس وسیع تر برای ایالات متحده به وجود خواهد آمد.
۲- تعیین خط قرمز «باراک اوباما» رئیس جمهوری آمریکا برای سوریه در شرایطی که از سلاح های شیمیایی استفاده کند، حساب شده نبوده است.شاید ما الان باید کمی در این زمینه عقب بنشینیم.
۳-اگر نتیجه این اقدامات (جنگ هوایی، منطقه پرواز ممنوع و بمباران کاخ ریاست جمهوری اسد)این باشد که عناصر افراطی تر و سلفی ها از نظر نظامی قوی تر شوند، حاصل و دستاورد این اقدامات چه خواهد بود؟
نتیجه گیری
ایالات متحده آمریکا تحت تاثیر عواملی که می توان آنها را در “تقویت نظام سوریه و متحدانش” و” ضعف جبهه مخالفان داخلی و بین المللی بشار اسد” خلاصه کرد تصمیم گرفته است دست به تغییر قواعد بازی خود در قبال دمشق بزند. از آنجا که ارتجاع عرب، ترکیه و انگلیس بازی خود در قبال سوریه را با بازی ایالات متحده آمریکا تنظیم کرده اند، هرگونه تغییر رفتار و رویکرد کاخ سفید در قبال دمشق بازی متحدان واشنگتن را نیز بر هم خواهد زد. در این جا ایالات متحده آمریکا باید انرژی مضاعفی را صرف تنظیم دوباره بازی متحدان خود کند. بدون شک برخی متحدان آمریکا از بازی جدید کاخ سفید در قبال دمشق پیروی می کنند و برخی دیگر به علت هزینه های گزافی که تا کنون صرف براندازی رژیم اسد کرده اند به راحتی زیر بار تغییر قواعد بازی نمی روند. بنابراین در آینده ای نزدیک شاهد شکل گیری نوعی نزاع مستمر در جبهه داخلی و بین المللی مخالفان حکومت سوریه خواهیم بود. نزاعی که تداوم آن برای تقویت محور مقاومت در خاورمیانه سود مند است.
حنیف غفاری