از روایات و منابع اسلامى استفاده مى شود که حضرت ابوطالب و برادرش عبداللَّه و پدرشان عبدالمطلب (ع) در دوران عمرشان هیچ گاه بت نپرستیدند چرا که جملگى خداپرست و بر دین حنیف حضرت ابراهیم (ع) بودند.( ر. ک: کمالالدین، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۷۵- ۷۴، ح ۳۱ و ۳۲، دارالکتب الاسلامیه ؛الخرائج و الجرائح، قطبالدین راوندى، ج ۳، ص ۱۰۵۷، ح ۱۰، مؤسسه امام مهدى، قم)
زمانى که پیامبر گرامى اسلام (ص) به پیامبرى مبعوث شد، ابوطالب (ع) به دین اسلام ایمان آورد، ولى براى این که بتواند از پیامبر حمایت کند، اسلام خود را اظهار نمىکرد چرا که در آن جامعه، تعصب خویشاوندى حاکم بود، و ابوطالب عنوان خویشاوندى را پوشش ظاهرى جهت حمایت از آن حضرت قرار داده بود.( روضه الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابورى، ج ۱، ص ۱۳۹- ۱۳۸، انتشارات رضى قم ؛تفسیر مجمع البیان، طبرسى، ج ۴، ص ۳۱ و ج ۷، ص ۴۴۸، ذیل آیه ۲۶ انعام و ۵۶ قصص، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات بیروت ؛شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۶۵،چاپ کتابخانه آیت اللَّه مرعشى).
امام صادق (ع) مىفرماید: «ابوطالب همچون اصحاب کهف بود که ایمان خود را پنهان مىداشتند و تظاهر به شرک مىکردند و خداوند به آنها دو پاداش داد».( شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۷۰، چاپ کتابخانه آیت اللَّه مرعشى؛ کافى، کلینى، ج ۱، ص ۴۴۸، ح ۲۸، دارالکتب الاسلامیه ، «ممکن است آن دو پاداش، یکى جهت ایمان آنها باشد، و دیگرى به جهت حالت خوف، اضطرار و تقیه که به آن مبتلا بودند».)
شواهد و دلایل فراوانى از شیعه و اهل سنت نقل شده که نشانگر ایمان و اعتقاد ابوطالب (ع) به آیین اسلام و نبوت حضرت محمد (ص) است. ما در این مقام تنها به ذکر چند نمونه از این شواهد اکتفا مىکنیم:
الف) اشعار و سخنان او
اشعار و سخنان فراوانى از ابوطالب (ع) به دست ما رسیده که در تعدادى از آنها به صراحت از نبوت پیامبر اسلام (ص) و حقانیت او یاد کرده است و این خود گواه روشنى بر ایمان و اعتقاد او به اسلام است، یک نمونه از اشعار ایشان اینگونه است:
لَقَدْ أَکْرَمَ اللَّهُ النبِى مُحَمدا فأَکرَمُ خَلْقِ اللَّهِ فِى النّاسِ أَحْمَدُ
وَ شَق لَهُ مِنِ اسْمِهِ لِیُجِلهُ فَذُو الْعَرْشِ مَحمُود وَ هذا مُحَمد
خداى بزرگ، پیامبر خود محمد را گرامى داشت. بر این اساس گرامىترین آفریده خدا احمد است. خداوند نام پیامبر را از نام خود برگرفت تا از مقام وى تجلیل نماید. پس پروردگار صاحب عرش محمود (ستوده) و پیامبر او احمد (بسیار ستایشگر) است. (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۷۸ ؛تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج ۳، ص ۳۲، دارالفکر ۱۴۱۵ ه ق؛البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۲۵، داراحیاء التراث العربى، بیروت ۱۴۰۸ ه ق ؛تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۲۵۴؛ الغدیر، علامه امینى، ج ۷، ص ۳۳۵- ۳۳۱٫)
ب) حمایتهاى بىدریغ ابوطالب از پیامبر (ص)
همه تاریخنگاران مشهور اسلامى، فداکارى هاى بى نظیر و حمایتهاى سرنوشت ساز ابوطالب را از ساحت مقدس رسول خدا (ص) را یادآور شده اند که این خود دلیلى روشن بر ایمان محکم اوست.
ابوطالب براى حمایت از اسلام و حراست از پیامبر (ص) سه سال آوارگى و زندگى در شعب ابوطالب به همراه رسول خدا را بر ریاست قریش ترجیح داد و تا پایان محاصره اقتصادى مسلمانان در کنار ایشان باقى ماند و همه مشکلات را در آن شرایط طاقتفرسا تحمل کرد.( ر. ک: سیره حلبى، ج ۱، ص ۱۱۳، داراحیاءالتراث العربى، بیروت ؛تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۲۵۳، دارصادر، بیروت ،سیره النبى، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۹۳، دارالفکر، بیروت ؛شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۵۲، چاپ کتابخانه آیت اللَّه مرعشى نجفى ).
ج) محبت رسول خدا (ص) نسبت به ابوطالب
رسول خدا (ص) در مناسبتهاى گوناگون از عموى خود، ابوطالب، تجلیل مى کرد (شرح نهج البلاغه، همان، ص ۷۰) و دوستى خویش را نسبت به او ابراز مىداشت. حلبى در سیره خود از رسول خدا (ص) چنین روایت مىکند: «ما نالت قریش منّى شیئا أکرهه (اى أشد الکراهه) حتّى مات أبوطالب»(سیره حلبى، ج ۱، ص ۳۵۳،) داراحیاء التراث العربى، بیروت) «تا ابوطالب زنده بود، کفار قریش نتوانستند به من آزار سختى رسانند.»
محبت پیامبر گرامى اسلام (ص) به ابوطالب گواه روشنى است بر ایمان محکم اوست زیرا رسول خدا (ص) بنا بر نصّ آیات قرآن، تنها مؤمنان را دوست مىدارد و نسبت به کافران و مشرکان سختگیر مىباشد: «مُحمدرَسُولُ اللَّهِ وَ الذیِنَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الکُفارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»( سوره فتح، آیه ۲۹) محمد، پیامبر خدا، و کسانى که با وى هستند با کافران سختگیر و با همدیگر مهربانند.
د) گواهى صحابه رسول خدا (ص)
گروهى از صحابه پیامبر (ص) بر ایمان راستین ابوطالب گواهى دادهاند. ابوذر غفارى درباره ابوطالب چنین مىگوید: «و اللَّه الذى لا إله الّا هو ما مات أبوطالب رضى اللَّه عنه حتّى أسلم»( الغدیر، علامه امینى، ج ۷، ص ۳۹۸، ح ۳۶، دارالکتب العربى بیروت ؛شرح الأخبار، النعمان بن محمد التمیمى المغربى، ج ۲، ص ۲۹۸، مؤسسه النشر الاسلامى) «سوگند به خداوندى که جز او خدایى نیست، ابوطالب از دنیا نرفت مگر این که اسلام را اختیار نمود.»
از ابن عباس و ابوبکر بن ابى قحافه نیز با سندهاى فراوانى چنین روایت شده است: «ابوطالب از دنیا نرفت مگر این که که گفت: «لاإلهالّااللَّه محمدا رسول اللَّه»( الغدیر، علامه امینى، ج ۷، ص ۳۶۹، دارالکتب العربى، بیروت، ۱۳۷۸ ه ق ؛شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۷۱، چاپ کتابخانه آیت اللَّه مرعشى).
منکران ایمان ابوطالب انگیزه تمام تلاشهاى او را انگیزه خویشاوندى آن جناب مىدانند در صورتى که پیوند خویشاوندى هرگز نمىتواند محرک انسان براى این گونه فداکارىهاى طاقتفرسا و استقبال از خطرهاى گوناگون باشد، این گونه فداکارىها همیشه پشتوانه ایمانى و اعتقادى والایى لازم دارد. اگر انگیزه ابوطالب تنها پیوند خویشاوندى بود، چرا عموهاى دیگر پیامبر، مانند عباس و ابولهب چنین کارى نمىکردند. آنان که کوشیدهاند کفر ابوطالب را اثبات کنند، گرایشهاى تعصبآمیز و انگیزههاى سیاسى داشتهاند.
اصحاب بزرگ پیامبر که بعدها رقیبان سیاسى على (ع) گشتند، عموماً هم خود و هم پدرانشان سابقه بتپرستى داشتند و تنها على (ع) بود که سابقه بتپرستى نداشت و از کوچکى در مکتب پیامبر با یکتاپرستى پرورش یافته بود. کسانى که مىخواستند از مقام على (ع) بکاهند و شأن والاى او را پایین بیاورند تا با دیگران یکسان شود، ناگزیر تلاش کردند کفر پدر او را اثبات کنند.
در واقع ابوطالب (ع) جرمى جز این ندارد که پدر على (ع) است، و اگر فرزندى همچون على (ع) نداشت، چنین تهمتى به او نمىزنند. در این گونه حقکشىها، تلاشهاى امویان و عباسیان را نیز نباید نادیده گرفت زیرا اجداد هیچ کدام از آنها در رتبه على (ع) نبودند و سابقه او را در اسلام نداشتند از اینرو کوشیدند کفر پدر او را اثبات کنند تا از این طریق مقام او را پایین بیاورند.
کمکهای ابوطالب و امیرالمومنین در شعب به پیامبر
پرسش. حضرت ابوطالب و امام علی(ع) در جریان «شعب ابوطالب» چگونه پیامبر را یاری کردند؟
هنگامى که قریش، پیامبر اکرم و مسلمانها را در یک محاصره اقتصادى و اجتماعى و سیاسى شدید قرار دادند و روابط خود را با آنها قطع کردند، ابوطالب یگانه حامى و مدافع حضرت، سه سال از همه کارهاى خود دست کشید و بنى هاشم را به درّهاى که در میان کوههاى مکه قرار داشت و به شعب ابوطالب معروف بود برد و آنجا سکنى گزید. علامه امینی ـ قدس سره ـ می نویسد: بنوهاشم و بنوالمطلب به سوی ابی طالب آمده و همراه با او در شِعْب داخل شدند.( الغدیر، ج ۷، ص ۳۶۳٫ تهران ۱۳۶۶ هـ . ش)
مورخان می نویسند: زمانی که ابوطالب احساس کرد مشرکان قریش برای کشتن رسول خدا ـ ص ـ متحد شده اند، فرزندان عبدالمطلب را جمع نموده، دستور داد تا رسول خدا را درون شِعْبِ خود جای دهند و از او حفاظت کنند.
شب هنگام که همه به خواب می رفتند ابوطالب، رسول خدا ـ ص ـ را از بستر بیرون برده، یکی از فرزندان یا برادران و یا پسرعموهای خود را به جای آن حضرت می خوابانید تا پیامبر از توطئه احتمالی دشمن جان سالم بدر برد.( اتحاف الوری باخبار ام القری، ص ۲۸۴٫ انساب الاشراف،ج ۱،ص ۲۳۰،مغازی رسول الله لعروه بن زبیر،ص ۱۱۴)
در بعضی از گزارشات نام آن شخصی که به جای پیامبر می خوابید را امیرالمومنین علی علیه السلام ذکر کرده اند و آمده که: حضرت ابوطالب فداکارى را بجائى رسانید که اضافه بر ساختن برجهاى مخصوصى براى جلوگیرى از حمله قریش هر شب پیامبر را از خوابگاه خود بلند مىکرد و جایگاه دیگرى براى استراحت او تهیه مىنمود و فرزند دلبندش امام على (ع) را بجاى او مىخوابانید(البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۸۴) و هنگامى که على (ع) مىگفت: پدر جان من با این وضع بالاخره کشته خواهم شد، پاسخ مىدهد: عزیزم بردبارى را از دست مده هر زنده به سوى مرگ رهسپار است من ترا فداى فرزند عبدالله نمودم جالب توجّه اینکه على (ع) در جواب پدر مىگوید: پدرجان این کلام من نه به خاطر این بود که از کشته شدن در راه محمد (ص) هراسى دارم، بلکه بخاطر این بود که مى خواستم بدانى چگونه در برابر تو مطیع و آماده براى یارى احمدم. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۴، ص ۶۳)
در زمانی که پیامبر و بنی هاشم در شعب بودند، علی بن ابی طالب ـ ع ـ علاوه بر حفاظت از پیامبر گاهی اوقات مخفیانه از شِعْبِ خارج شده، غذا و امکانات تهیه و آن را با خود به درون شِعْبِ می آورد.( الصحیح من سیره النبی، ج ۲، ص ۱۰۹٫ قم ۱۴۰۰ هـ . ق.)
پس از مدت کوتاهی که از ماجرای شعب گذشت حضرت ابوطالب از دنیا رفت.
عبید بن زراره از امام صادق ـ ع ـ نقل می کند که فرمود: هنگامی که ابوطالب وفات یافت جبرائیل بر رسول خدا ـ ص ـ نازل شده و گفت: «یا مُحمّد اُخْرُجْ مِنْ مَکّه… ای محمد از مکه خارج شو!» که در این شهر یاوری برای تو نیست. قریش نیز بر رسول خدا ـ ص ـ هجوم آوردند آن حضرت نیز ترسان بیرون شد تا به کوهی در مکه که به آن حَجون می گفتند رسید.( اصول کافی، ج ۱، ص ۴۴۹، چاپ بیروت. وافی، ج ۳، ص ۷۰۰)
این روایت نشان می دهد که تا چه اندازه وجود حضرت ابوطالب برای پیامبر ارزشمند بوده است.
منبع : بوتیا