وی که جانباز قطع نخاع بوده و هنوز ترکشهای بسیاری در بدن خود دارد، در این دیدار اظهار کرد: سال ۶۱ که ۳۰ ساله بودم، در سپاه پذیرش شدم و در همان سال با فرمان امام(ره)، وظیفه خودم دانستم به عنوان پاسداری از انقلاب، دفاع از جمهوری اسلامی، کشور و ناموسمان به جبهه بروم.
شمس الدینی که سه برادر جانباز دارد، افزود: در سال ۶۳ با جمعی از پاسداران به منطقه جنگی اهواز اعزام شدیم که دائم در جبهه خدمت کنیم.
وی با اشاره به اینکه در گردان ۴۱۶ عاشورا به فرماندهی محمد مارانی انجام وظیفه میکردم، تصریح کرد: بعد از یک سال از اهواز ماموریت گرفته و برای عملیات کربلای یک و پاکسازی مهران و بازپسگیری منطقه رفتیم و موفق شدیم.
شمس الدینی بیان کرد: بعد از موفقیت در عملیات و عقب نشینی دشمن، سنگرهای باقی مانده را محاصره و ۹۲ عراقی را اسیر کردیم.
وی اظهار کرد: بعد از عقب نشینی دشمن، شب دوم عملیات یک لشکر دیگر خط را از ما تحویل گرفته و ما به پشت خط برگشتیم، نیمه شب که در حال استراحت بودیم، به علت شدت آتش دشمن ما را بیدار کرده و گفتند دوباره نگهبانی بدهیم.
این جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس گفت: من یک ساعت نگهبانی دادم و بعد از نگهبانی کنار چند نفر از رزمندگان خوابیدم که ساعت دو نیمه شب خمپاره و گلوله کاتیوشا روی ما ریخت.
وی ادامه داد: از ۱۵ نفری که در خواب بودند، پنج نفر شهید و بقیه مجروح شدند و من ترکش خوردم که یکی از ترکشها به نخاع من خورده و نتوانستم حرکت کنم. زمانی که مجروحان را با آمبولانس برده بودند، من بیهوش بودم و گمان کرده بودند شهید شدم.
شمس الدینی تصریح کرد: صبح روز بعد متوجه زنده بودن من شده و بعد از اعزام به اورژانس ثارالله، با بالگرد ما را به باختران منتقل کردند.
وی ادامه داد: از آنجا به بیمارستان اصفهان اعزام شدم و مورد عمل جراحی قرار گرفتم، بعد از ۲۰ روز گفتند قطع نخاع شدهام.
شمس الدینی بیان کرد: بعد از عمل جراحی دکتر گفت باید تا شش ماه به سینه بخوابم تا زخمم بهبود پیدا کند.
وی با اشاره به اینکه شش فرزند دارد، افزود: دو فرزند دخترم فرهنگی و یکی از آنها خانه دار است، اما سه فرزند پسرم بیکار هستند، در حالی که یکی از آنها در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد است.
این جانباز ۷۰ درصد با اشاره به اینکه اهل روستای گنجان شهرستان رابر است، اظهار کرد: در زمان جنگ هیچ مردی در روستا نبود و همه به جبهه رفته بودند و وقتی که قطع نخاع شده و به روستا برگشتم، هیچ مردی در روستا نبود و همسرم مرا جابه جا کرده و همه کارهای مرا انجام میداد.
وی بیان کرد: اگر جنگ میشد دوباره میرفتم. ما اصلا از دشمن ترس نداشتیم. در زمان مجروحیت از یک چیز ناراحت بودم اینکه از راه رفتن افتادهام و نمیتوانم به کارهای خودم و به ویژه به عباداتم برسم.
شمس الدینی با اشاره به اینکه در دوران جوانی برای حضور در نماز جمعه دو ساعت از روستا پیاده میرفتم و در حال حاضر در همه راهپیماییها و مناسبتها حضور دارم.
وی با اشاره به مشکلات جانبازان قطع نخاعی گفت: به خاطر نبود سرویس بهداشتی مناسب جانبازان، به زیارت کربلا نرفتهام. از مسوولان میخواهیم به مشکلات رسیدگی کنند.
“جمیله شمس الدینی” همسر آقای شمس الدینی گفت: همسرم در راه خدا، دفاع از میهن و ناموس رفته است، اما مشکلات زیادی دارد. بدترین بیمار، بیمار قطع نخاعی است. هیچ کس درک نمیکند، به خاطر وی دیسک کمر گرفتهام.
وی با اشاره به بیکاری سه فرزند پسرش افزود: این شرایط سخت تر از جنگ است.
خانم شمس الدینی تصریح کرد: به خاطر فرمان امام راحل گفتیم به جبهه برود، اما در حال حاضر شرایط سخت است. جانبازان را فراموش کردهاند.
وی گفت: چهار نفر از برادرانم جانباز هستند، اما دنبال پرونده نرفتهاند و یکی از آنها جانباز شیمیایی است.
وی بیان کرد: در خانهای زندگی میکنیم که با کمبود فضا مواجهایم و با توجه به مشکلات همسرم باید سرویس بهداشتی جداگانه وجود داشته باشد.