پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

12:30:31 - چهارشنبه 11 تیر 1393
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
قرآن خطی شهید امیرشکاری قرار است به دست فرزندش تمام شود
در ماه بهار قرآن به دیدار خانواده شهید علی امیر شکاری رفتیم شهیدی که قصد داشت قرآن را با دست خط خودش بنویسد و تا آیه ۲۳سوره توبه نوشت ، ونتوانست قرآن دست نویسش را تمام کند و در درگیری با اشرار در تاریخ ۱۰/۰۲/۱۳۸۷ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در روز سالگردش […]

در ماه بهار قرآن به دیدار خانواده شهید علی امیر شکاری رفتیم شهیدی که قصد داشت قرآن را با دست خط خودش بنویسد و تا آیه ۲۳سوره توبه نوشت ، ونتوانست قرآن دست نویسش را تمام کند و در درگیری با اشرار در تاریخ ۱۰/۰۲/۱۳۸۷ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در روز سالگردش ۱۰ اردیبهشت این قرآن رو نمایی شد.

به گزارش” صبح رابر“، سپاس خدایی را که به ما توفیق یاری داد تا بر سینه سپید این اوراق واژگانی بنگاریم که در تار و پودی از عاطفه واحساس لطیف ، اصالت و معصومیتی را نشان می دهند به قداست نور و باران و کرامت بی پایان ائمه (ع) هر چند که شان ادای تکلیف نیست و آنان که تا اوج افلاک سوار بر سیطره سرخ نام شهید ره سپرده اند این مجال اندکی است لکن اقبال کمی هم نیست که روزنه از این معرفت همیشه سبز هماره اذهان ما را به گونه ای با فهم عزت و عظمت تعدادی از برگزیدگان خدا الفت و پیوند دهد و بتوانیم ذره ای از محبت و حقی را که بر گردن ما بازماندگان دارند ادا نماییم.

شهید علی امیرشکاری متولد سال  ۱۳۵۶  در خانواده ای عشایر و پیرو امام و ولایت در روستای رزنوئیه از توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود و نام پدر بزرگوارش حاجی مراد ونام مادرش  گل غنچه می باشد .

مادر شهید ۶۲ سال دارد دارای ۶ فرزند، سه دختر و سه پسر که یکی از فرزندان پسرش شهید شد .


DSC05643 DSC05656

خاطراتی از شهید بزرگوار خواستیم خانواده شهید گفتند زندگی شهید سراسر خاطره است .

خواهر زاده شهید می گوید : مادرم ناراحتی قلبی داشت و دایی ام شهید شد ما خیلی می ترسیدیم برای مادرم اتفاق بدی بیفتد ، ما بعد ها فهمیدیم که مادرم چگونه شفا یافت مادرم دایی ام را خواب دیده بود ، در ساختمان بلندی کار می کرد دایی ام به نیت شفاء آیه قرآنی سوره فاطر را بر کف دست مادرم نوشت  و برای تمام اقوام هر کدام سوره قرآن را بنویسد . مادرم دید جاه و مقامش بالااست  مادرم بیدار شد شفا پیدا کرده بود و قلب مادرم خوب شده بود دایی شهیدم در خواب مادرم را شفا داد.

خدیجه خواهر شهید گفت یک روز همراه می رفتیم بافت سوار یک ماشین شخصی شدیم ، راننده ترانه  گذاشته بود، برادرم گفت ضبط را  خاموش کن، راننده گفت ماشین شخصی است برادرم گفت نگه دار می خواهیم پیاده شویم و با یک ماشین دیگری برویم ، جایی که خانم نشسته است  با این کارت انگار دنیا را روی سرم خراب می شود ، نرسیده به بافت پیاده شدیم .

مادر شهید می گوید : علی فردی بسیار مهربان بود و هیچ وقت نمازش  را ترک نمی کرد او در سن دو سالگی از نعمت پدر محروم شد؛ مسئولیت زندگی او ودو برادرش وسه خواهرش برعهدام بود . با کشاو رزی و قالی بافی معیشت زندگیمان  را می گذرانیم

علی در دانشگاه پیام نور بافت در رشته علوم تربیتی ادامه تحصیل می داد  و مسئول عملیات در سپاه ناحیه کهنوج بود که در درگیری با اشرار در تاریخ ۱۰/۰۲/۱۳۸۷ به درجه رفیع شهادت نائل شد و در آن زمان یک پسر ۶ ماهه به نام رضا داشت .

پسرم  علی در اوقات فراغت خود قرآن را با دست خود تا جزء ۱۰آیه ۲۳ سوره توبه  نوشته بود که به علت شهادتش قرآنش نا تمام ماند.

 

افسانه خواهر دیگر شهید گفت قبل از شهادت علی چشم مادرم آب سیاه آورده بود و الان ۸ بار عمل کرده که یکی از چشمانش نا بینا و دیگر ی کم می بیند،  علی هر موقع تو خانه می آمد بوسه بر  پاهای مادرم می زد ، خواهرم خدیجه حامله بود به مادرم گفت روسری ات را بکش جلو و موهای سفیدت را  بپوشان ، شهید علی  برموهای سفید مادرم بوسه زد و گفت من به موهای سفید مادرم افتخار می کنم، در طایفه مان هیچ کس اخلاق شهید را ندارد در کارهای خانه همکاری می کردوقتی می خواست یک چیزی را بگوید بهمان برنخورد طوری می گفت که ناراحت نشویم .

خواهر زاده شهید گفت در دفترچه خاطراتم شهید  نوشته : به تو از فاطمه اینگونه خطاب است:ارزنده ترن زینت زن حفظ حجاب است

افسانه گفت :علی دلسوز همه بود و همیشه می گفت اگر نماز را با اخلاص بخوانید تا آسمان ها پرواز می کنید . موقع شهادتش همه سربازان برایش ناله می زدند ، رئیس حوزه هشان می گفت علی دو روز  قبل از شهادتش  ۲۰۰ هزار تومان به من داد و گفت ممکن است از تلفن اینجا یک موقع حواسم نبوده برای  کارهای شخصی خودم استفاده کرده باشم .

مادر شهید می گوید : شهیددر خانه  پنج شنبه و جمعه  قرآن را با خط خودش می نوشت  ، برادرش اسماعیل می گفت قرآن خطی نوشتن کار هر کسی نیست ، او برای رضای خدا و اینکه خدا قبول کند شروع کرد طراحی اولیه کار خودش بود در زمستان ۱۰ جزء از قرآن را نوشت و رفت خدمت مقدس سربازی و بعد از سریازی هم رفت سر کار و سرش خیلی شلوغ بود و خیلی ناراحت بود که نمی تواند قرآنش را بنویسد، و می خواست بعد از اینکه تمامش کرد هدیه اش به روح امام خمینی (ره) و روح پدرش کند .

مادر شهید از همسر شهید می گوید :مهدیه آرزو دارد پسرش بزرگ شود ، تا بتواند این قرآن را تمام کند  ، رضا فرزند شهید الان ۶ سال دارد .

DSC05646DSC05648DSC05649DSC05650 DSC05651 DSC05652

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب