















خوش امدگویی تلخ در اوج شیرینی
سردخانه های شهرستان هنوز خرماهای سال گذشته را خنک نگه داشته بودند که مهمان جدیدی یعنی خرمای امثال بدون هیچ دعوتی وارد سردخانه ها شدند و خرمای گذشته به این میهمان ناخوانده خوش آمدی تلخ گفتند که با تمام شیرینی خرما کام همه کشاورزان منطقه آنچنان تلخ شد که دیگر حاضر به جمع آوری و بسته بندی محصول خود نیستند.
حال کشاورز بیچاره محصولش را در زیر یک سایه در محوطه خانه خود نگه داشته وروزانه انها را به اتاق پذیرایی و جلو باد کولر گازی نگه می دارند تا شاید…
اما بشنویم از زبان خود محصولات جنوب کرمان
خیارسبز: من را با احترام از گلخانه به میدان می بردند و با کلی منت می فروختند اما امسال باورکنید بارها ما رااز میدان بار بیرون آورده و بروی زمین می ریختند وهزار عیب وایراد به ماگرفته می شد و بهترین نرخ نهایتاکیلوی ۸۰تا۱۰۰تومان بود خیار با گلوی بغض کرده دیگر نتوانست صحبت کند و با کمک کدو درگوشه ای نشست و به فکر فرو رفت.
گوجه فریاد می زد ای خرما شما حداقل جای خواب خنک و خوبی دارید من بیچاره نه در صحرا ماندگاری دارم و نه کشاورز بیچاره جرأت می کند من را به بازار ببرد چون بیخ ریشش هستم و جای برای مفقود کردنم ندارد هنوز وقتی یادم می آید دوستانم را تریلی تریلی روی هم ریخته و بدنشان در گرمای سوزناک عنبرآباد رها می کردند، یادش بخیر کیلوی ۲۰۰۰می خریدنمان و چه خوشحال بودن گوجه کارها و بعضی پشت ماشین های پژو خود می نوشتند یک چین گوجه
هندوانه: قطره های اشک سرخ و خونینش به زمین می ریخت و می نالید که من مزین بخش شبهای یلدای این مردم بودم و هم اکنون زیر چرخ سایپاهای دلالها له می شوم بخاطر اینکه درشت ترین را انتخاب کند.
ناگهان پرتقال فریاد زد وای خدای من وقتی ماشین های گوجه و پیاز را جلوی فرمانداری دیدم که تا چند کیلومتر صف کشیده اند خداویکلی درد خودم را فراموش کردم و گفتم حداقل ما را به امید شب عید با قیمت مصوب دلال ها خریداری می کنند و هر چند کام هم وطنی شیرین نمی کنیم اما حداقل افرادی مثل حشمت فردوس مارا به گاو داری ها تحویل می دهند.
بادمجان یاد ایامی میوه ای چند بودند بنام لیمو و لیموترش اما هیچ از آنها نمی شنوم کسی از آنها خبرندارد؟ پرتقال دوباره باگلوی گرفته به صدا درامد چند سال قبل که پدر بزرگهای شمادر قید حیات بودند کودی مسموم وارد منطه شدو نسل این دوجوان بیچاره را از دل کوههای جبالبارزمنقرض کرد اما شنیده ام از نوادگان انها تعدادی در روستای کوشکمور هنوز زنده هستن وبه سختی روزگار می گزرانند وبعداز بادمجا پرسید راستی ان همه پیاز که پشت کوه خرپشت وسه راه خیر اباد پاتلی انبارشده بود با انها چه کار کردند
ناگهان سیب زمینی فریاد زد شمارا خدا بس کنید سرم رفت بیاید همه دست به دست هم بدهیم و با صدای رسا فریاد سردهیم شاید گوش شنوای پیدا شودو فکری برای خرمای بیچاره برداریم که اکنون فصل برداشت آن فرا رسیده و هنوز از سه سال قبل در سردخانه ها سفیده زده اند ومزه آنها ترش شده اند
انتهای متن/روح الله پهلوان نژاد
منبع : سفیر جنوب