به گزارش ” صبح رابر” واقعه غدیر حادثه ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوّت حکایت می کند. غدیر نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
در قرآن کریم آیات بسیارى در باره حضرت مولى الموحدین امیرالمؤمنین على- علیه السلام – نازل شده است که بزرگ داشنمندان شیعه و اهل سنت در کتب تفسیر و شان نزول آیات به آنها اشاره نموده اند.
آیه «تبلیغ» از جمله آیاتى است که داستان غدیر را جاودانه نموده است. این آیه روز هجدهم ذىالحجه سال دهم هجرت، بر رسول اکرم – صلى الله علیه و آله – فرود آمد. زمانى که پیامبر بزرگوار اسلام به غدیر خم رسیده بود. پیشروان کاروان یکصد هزار نفرى را فرمود تا آنانکه از آن نقطه دور شده اند، بازگردانند و منتظر کسانى باشند که از پى می آیند. آنگاه به ابلاغ فرمان الهى پرداخت.
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس». (۱)
«اى پیامبر [صلى الله علیه و آله] به مسلمانان ابلاغ کن، آنچه را که بسوى تو نازل گردیده و اگر چنین نکنى، پس رسالت حق را بجا نیاورده اى و خداوند تو را از – دشمنى – مردم نگاه می دارد».
حضرت علامه مجاهد آیه الله امینى – قدس سره – در کتاب بزرگ الغدیر نام سى(۳۰) تن از دانشمندان اهل سنت را نام می برد که شان نزول آیه را در مورد حضرت على – علیه السلام – می دانند. (۲)
آیه «اکمال دین» از دیگر آیاتى است که در قرآن کریم آمده، و نزول آن پس از تعیین حضرت على – علیه السلام – به مقام امامت می باشد. زمانی که خطبه غدیر به پایان رسیده است.
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» (۳)
«امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را براى شما دین پسندیده قرار دادم.»
علامه امینى می فرماید:
متجاوز از بیست تن از دانشمندان اهل سنت – از مفسرین و متکلمین – به نزول آیه اکمال دین در غدیر اشاره نموده اند. (۴)
آیه ولایت (۶) و سوره “هل اتى” درباره حضرت امیرالمؤمنین على – علیه السلام – نازل گشته و دهها دانشمند از بزرگان اهل سنت بر این امر اعتراف کرده اند. (۷)
علامه امینى در کتاب خویش تحت عنوان، «الغدیر فى الکتاب العزیز» در باره آیات نازله در مورد واقعه غدیر می فرماید:
«خداوند متعال خواست این حدیث همواره تازه ماند و شب و روز آن را کهنه نسازد و دستخوش گذشت زمان نگردد، از این رو آیاتى درخشان و آشکار در اطراف آن نازل کرد و امت اسلام هر بامداد و شبانگاه آنها را می خوانند».
گویا پروردگار هستى هر بار که یکى از این آیات تلاوت می شود، نظر خواننده را جلب می کند و در روان وى نقشى می نهد و به آنچه که واجب است وى در باره خلافت کبراى الهى ایمان آورد، در گوش او فرو می خواند. از این آیات است: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک…» (۸)
همچنین احادیث نبوى(ص) این واقعه را تاکید کردند، احادیثى چون:
– حدیث منزلت
– حدیث ثقلین
– حدیث على مع الحق و الحق مع العلى
– حدیث على مع القرآن و القرآن معه
– حدیث ان علیا اول من اسلم و آمن و صلى
– حدیث رد الشمس
– حدیث سد الابواب
و …
آنچه که در باره «حدیث غدیر» – من کنت مولاه فهذا على مولاه – مهم است چیست؟
آیا چیزى جز مساله ولایت و امامت پس از رسول اکرم – صلى الله علیه و آله – است؟
این حدیثى که به تواتر آن را اهل سنت و شیعه نقل کرده اند، به این نکته اشاره دارد که فلسفه ارسال رسل با اصل امامت تداوم می یابد.
همواره باید در میان امت اسلامى کسى باشد که از سوى خدا راهنمایى بشر را بر عهده گرفته باشد و این امر چنان بزرگ است که عدم ابلاغ آن از سوى رسول اعظم الهى تمام تلاشهاى طاقت فرساى۲۳ سال رسالتش را از بین می برد و لذا آن حضرت در جمع بزرگ کاروانیان حج مساله ولایت و امامت حضرت على – علیه السلام – را ابلاغ می نماید و پس از آن آیه اکمال دین نازل می گردد.
رسول اکرم – صلى الله علیه و آله – علاوه بر جایگاه تکوینى داراى شؤون متعددى بود که مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ – بیان احکام و دستورات الهى
۲ – منصب قضا
۳ – ریاست عامه مسلمین
شیعه معتقد است پس از پیامبر این شؤون به امام منتقل می گردد. تا فلسفه ارسال رسل با اصل امامت تداوم یابد. از این رو مساله امامت به ریاست عامه اکفتا نمی کند، بلکه به معنى مرجع دینى مطرح است.
اهل سنت و تمامى مردم جهان بر این امر واقفند که جامعه به رهبر نیاز دارد و هر جامعه اى باید پیشوایى داشته باشد که همه از وى اطاعت نمایند.
ولى شیعه مساله امامت را خیلى عمیق تر از این مطرح می کند. وى قائل است پیامبر از جانب خدا امام بعد از خویش را به امت اسلامى معرفى کرد و هر امام، پیشواى بعد از خود را مشخص می کند و آنان نه تنها به معنى رهبرى جامعه اسلامى، بلکه به عنوان وصى پیامبر، علومى را که بر آنان افاضه گردیده به مردم ابلاغ می نمایند و مرجع دینى و کارشناس اسلام پس از رسول خدایند و چون رسول اکرم – صلى الله علیه و آله – بر ضمائر دلها آگاهى دارند و بسان یک روح کلى بر همه روحها محیط می باشند. (۹)
و همانند پیامبر داراى مقام عصمت هستند و از لغزش مصون می باشند.
ویژگی هاى سهگانه امام در تفکر شیعى موجب گشته تا اصل امامت نیز بسان اصل نبوت در ردیف اصول اعتقادات قرار گیرد و گرنه تعریف اهل سنت از امام و حاکم اسلامى و تعاریف دیگر مکاتب سیاسى در مورد رهبرى جامعه، هرگز وى را در جایگاه رفیع اصول قرار نمی دهد بلکه شایسته است در فروع احکام دینى و مسائل فقهى از آن گفتگو شود.
لذا وقتى مصلح نستوه حضرت علامه امینى – قدس سره – در کتاب گرانقدر «الغدیر» در پى اسناد حدیث غدیر است و به ذکر نام یکصد و ده تن صحابى و هشتاد و چهار تابعى می پردازد که این حدیث شریف را نقل کرده اند و سیصد و شصت تن از دانشمندان اسلامى از قرن دوم تا چهاردهم را نام می برد که به نقل این حدیث توفیق یافته اند.
در پى احیاء مدینه غدیر است تا اصل امامت دیگر بار امت اسلامى را جانى تازه بخشد. و معتقد است حوزه هاى علمیه شیعه بایستى درسى تحت عنوان «ولایت» داشته باشند. (۱۰) تا مسائل فلسفه سیاسى اسلام رشد یابد و تعالى پذیرد و در جامعه تاثیر گذارد.
هر چند آن بزرگ مصلح، خود سیماى مدینه غدیر را در ایران اسلامى مشاهده نکرد، لیک اشارات حکیمانه وى به سوى امام غدیر و پیشواى مسلمین در عصر خویش خالى از لطف نیست. آن بزرگ مجاهد مدینه غدیر می فرمود:
«دیگران غاصبند و این مقام حق مسلم آن فریادگر است.» (۱۱)
و در جاى دیگر به صراحت هر چه تمام تر ندا برداشت:
«الامام الخمینى ذخیره الله للشیعه» (۱۲) امام خمینى ذخیره خدا براى جهان تشیع است.
او شاگردانى بسان حضرت نواب صفوى را تربیت نمود تا حکومت علوى را فریاد زنند و با گامهاى الهى خویش پایه هاى حکومت غاصبان را به لرزه افکنند.
علامه امینى با تالیف «الغدیر» خاطرات عصر نبوى را تجدید نمود، عصرى که سرورى از آن امت قرآنى بود و رسول اکرم – صلى الله علیه و آله – رهبرى آن را بر عهده داشت.
امینى، احیاگر «الغدیر» جلوه هاى شوکت و عظمت امت اسلامى را در خاطره ها زنده کرد و اصل اصیل و محور حکومت قرآنى، جریان غدیر خم را یادآور گردید.
وى در عصرى زندگى می کند که شکست دولت عثمانى روى داده است، شکستى که اگر «اصل غدیر» و رهبرى امت آنگونه که پیامبر(ص) اسلام و قرآن کریم فرموده، اجرا می گردید، روى نمی داد و انگلیس را جرات آن نبود که عراق را جزء مستعمرات خویش درآورد.
در عصر امینى هنوز «غدیر و اصل امامت و ولایت» به درستى تبیین نشده است. برخى از فقهاء و کارشناسان دینى از تالیف و تدریس احکام سیاسى و حکومتى دست شسته اند و عهده دار شدن امر قضاوت و اجراى حدود و دیات و جلوگیرى از ستم ظالمان و اقامه عدل را هر چند در محدوده وظایف کارشناسان متعهد می دانند لیکن به اصل تشکیل حکومت عقیده مند نیستند و مساله ولایت فقیه را که از اصول مسلم فقه شیعى است در برخى فروع و احکام محدود ساخته اند.
در همین زمان حضرت امام خمینى – سلام الله علیه – با ژرف نگرى خاص به تدریس حکومت اسلامى پرداخته و منصب ولایت فقیه را که در امتداد فلسفه امامت جاى دارد عنوان نموده و این اصل را که از اصول به فروع تنزل کرده بود، به جایگاه خود بازمی گرداند.
پس از انقلاب اسلامى تئورى ولایت فقیه در جامعه به صورت فراگیر در جهان شیعه و حوزه هاى علمیه مطرح می شود. مردم به پیروى از رهبر و امام خویش با انقلاب اسلامى فرزند على – علیه السلام – را به حکومت برمی گزینند و مدینه فاضله قرآنى و شهر آرمانى غدیر بعد از گذشت سالیانى طولانى عینیت می یابد.
حضرت امام – قدس سره – با الهام از بینش قرآنى و پیام غدیر، ولایت فقیه را اینگونه بیان می دارند:
«اسلام بنیانگذار حکومتى است که در آن نه شیوه استبداد حاکم است که آراء و تمایلات نفسانى یک تن را بر سراسر جامعه تحمیل کند و نه شیوه مشروطه و جمهورى، که متکى بر قوانینى باشد که گروهى از افراد جامعه براى تمامى آن وضع کنند، بلکه «حکومت اسلامى» نظامى است ملهم و منبعث از وحى الهى که در تمام زمینه ها از قانون الهى مدد می گیرد و هیچ یک از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد راى نیست. تمام برنامه هایى که در زمینه زمامدارى جامعه و شؤون و لوازم آن جهت رفع نیازهاى مردم به اجرا در می آید، باید بر اساس قوانین الهى باشد. این اصل کلى حتى در مورد اطاعت از زمامداران و متصدیان امر حکومت نیز جارى و سارى است.»
بلى، این نکته را بیفزائیم که حاکم جامعه اسلامى می تواند در موضوعات، بنا بر مصالح کلى مسلمانان یا بر طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود عمل کند، این اختیار هرگز استبداد به راى نیست، بلکه در این امر مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است. پس، اندیشه حاکم جامعه اسلامى نیز همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمین است.
احکام اسلامى، اعم از قوانین اقتصادى و سیاسى و حقوقى تا روز قیامت باقى و لازم الاجرا است. هیچ یک از احکام الهى نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوام همیشگى احکام، نظامى را ایجاب می کند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهده دار اجراى آنها شود، چه اجراى احکام الهى جز از رهگذر برپایى حکومت اسلامى امکان پذیر نیست.در غیر این صورت، جامعه مسلما به سوى هرج و مرج رفته، اختلال و بی نظمى بر همه امور آن مستولى خواهد شد.
علاوه بر آن حفظ مرزهاى کشور اسلامى از هجوم بیگانگان و جلوگیرى از تسلط تجاوزگران بر آن عقلا و شرعا واجب است. تحقیق این امر نیز، جز با تشکیل حکومت اسلامى میسر نیست و بین زمان حضور و غیبت امام فرقى نمی کند.
آنچه برشمردیم جزو بدیهی ترین نیازهاى مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبر و حکیم، آن نیازها را به کلى نادیده گرفته از ارائه راه حلى جهت رفع آنها غلفت کرده باشد.
آرى همان دلایلى که لزوما امامت پس از نبوت را اثبات می کند، عینا لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر – عجل الله تعالى فرجه الشریف – را بر دارد. (۱۳)
رهبر فرزانه و فقیه انقلاب اسلامى، مدینه قرآنى غدیر را از توحید و نبوت آغاز نموده و فلسفه نبوت و بعثت و تعهد ایمان به نبوت را بیان فرموده و به حلقه نورانى «ولایت» می رسد.
می فرمایند:
«یک جامعه در صورتى داراى «ولایت» است که در آن «ولى» مشخص بوده و عملا مصدر و الهام بخش همه نشاط ها و فعالیتهاى زندگى باشد. و یک فرد در صورتى داراى ولایت است که شناخت درستى از «ولى» داشته و براى هر چه بیشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او – که مظهر «ولایت خدا» است – دائما در تلاش و کوشش بسر می برد.
از آنجا که «ولى» جانشین خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهى در زمین است، از همه امکانات و استعدادهایى که در وجود انسانها براى تکامل و تعالى نهاده شده، به سود آنان بهره بردارى می کند و از اینکه حتى اندکى از این زمینه هاى مساعد در راه زیان انسانیت به کار می رود و یا نابود و خنثى گردد – که این نیز خود زیان بزرگى است – مانع می گردد.
عدل و امن را که براى رویش و بالندگى نهال انسان، همچون زمین مستعد و آبى گوارا و هوایى مساعد است، در محیط زیست آنان تامین می کند و از بروز جلوه هاى گوناگون ظلم (شرک، تعدى به غیر، تعدى به خود) جلوگیرى می نماید. همه را به سوى بندگى خدا سوق می دهد.
یاد خدا (نماز)، تقسیم عادلانه ثروت (زکوه)، اشاعه نیکی ها(امر به معروف) و ریشه کن ساختن بدی ها و نابسامانی ها (نهى از منکر) را برنامه اساسى خود می سازد و خلاصه، انسانیت و پدیده، «انسان» را به هدف و غایت آفرینش نزدیک و نزدیکتر می سازد». (۱۴)
پی نوشت ها :
۱- مائده،۶۷٫
۲- الغدیر، ج ۱، ص۲۲۹ – ۲۱۴٫
۳- مائده، ۵٫
۴- الغدیر، ج ۱، ص ۲۳۸ – ۲۳۰٫
۵- سوره معارج.
۶- مائده، ۵۵٫
۷- رجوع کنید به الغدیر، ج ۱، ص۲۶۶ -۲۴۷ و ج۳، ص ۱۱۱،۱۰۷٫
۸- الغدیر، ج ۱، ص ۲۱۴٫
۹- لذا همانگونه که ما در زیارت به ائمه اطهار سلام می دهیم آنان سلام ما را شنیده و پاسخ می گویند: اشهد انک تشهد مقامى و تسمع کلامى و ترد سلامى.
۱۰- رجوع کنید به: علامه امینى، مصلح نستوه، ص۱۱۶٫
۱۱- همان، ص ۱۱۸، به نقل از «فریاد روزها»، محمد رضا حکیمى، ص ۲۴٫
۱۲- «علامه امینى، مصلح نستوه»، ص ۱۱۸٫
۱۳- «کتاب البیع»، حضرت امام خمینى، اسماعیلیان، قم، ج ۲، ص ۴۶۱٫
۱۴- طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، ص ۱۰۴٫