پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

18:36:02 - دوشنبه 1 تیر 1394
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
(چ) مثل چمران
فطرت همه آدم ها تحسین کننده کسانی است که به هر شکلی توانستند از دایره منّیت ها گذشته وفراتر از محدوده خواسته هایشان حرکت کرده اند،همین فطرت حتی آدم هایی را تحسین می کند که وجود خارجی ندارند وساخته ذهن نویسندگانی خلاق وگارگردانی توانمند هستند.

به گزارش” صبح رابر” به نقل از پایگاه خبری فاروج ، فطرت همه آدم ها تحسین کننده کسانی است که به هر شکلی توانستند از دایره منّیت ها گذشته وفرتر از محدوده خواسته هایشان حرکت کرده اند.

 همین فطرت حتی آدم هایی را تحسین می کند که وجود خارجی ندارند وساخته ذهن نویسندگانی خلاق وگارگردانی توانمند هستند.

نوجوان وجوانان ما شخصیت های هیرو هامادا، تاداشی  و… در انیمیشن Big Hero 6  هری پاتر و…به خوبی می شناسند ومی توانند ساعت ها در این خصوص برای ما حرف بزنند وحتی این شخصیت ها را تحلیل کنند

صنعت هالیوود چندی است که روند ترویج ابرسرباز سازی از کودکان و نوجوانان را در فیلم های خود در پیش گرفته است. از بارزترین این موارد می توان از سری بچه های جاسوس (Spy Kids) یاد کرد که با بهره گیری از بازیگران مشهور و توانمند و جلوه های بصری زیبا قصد القای مفهوم خطرناکی را دارند. اخیرا نیز سری بازی طمع (Hunger Games) نوجوانان را در جایگاه سربازانی که باید برای نجات جان خود با استفاده از هر چیزی بجنگند؛ قرار می دهد.

این قهرمان ها  در قالب فریبنده سینما وسریال ها در فکر جوانان ونوجوانان ما جا باز می کند، چرا که سینما از زمانی که به عنوان یک ابزار سرگرمی و تفریحی میان عوام راه یافت، ترفندهای زیادی برای بقا داشته. یکی از فاکتورهای مهم آن قهرمان سازی است ؛ به این شکل که مردم آرزوها و آمال خود را در یک ابَر انسان می دیدند و به وجد می آمدند. سازندگان فیلم ها و دولت هاهم سود حاصل از فروش به جیب می زدند و هم حرف های مهم رااز این طریق منتقل می کردند.

در ایران ما تا پیش از انقلاب این شیوه رواج داشت ؛ هر چند جز یکی دو مورد مابقی قهرمان ها از یک سطح فراتر نمی رفتند و سقف آرزوی شان به چیزهای کوچک معدود می ماند. با این حال سینما رکن سرگرمی اش را حفظ می کرد و مردم می خواستند ببینند این قهرمان حالا چه کرده.

بعد از پیروزی انقلاب و راه افتادن دوباره قطار سینما چند صباحی خبری از قهرمان نبود تا این که زینال بندری ظهور کرد و آن شمایل درچندفیلم تکرار شد. البته به دلیل مخالفت مسولان وقت جلوی این روند گرفته شد و حتی جمشید هاشم پور دیگر نتوانست با سر تراشیده جلوی دوربین برود. در این سه دهه قهرمان با تعریف کلاسیکش در سینمای ما بروز و ظهور نکرد ولی حالا زمانه عوض شده و مسولان پی برده اند که باید بر عنصر قهرمان به عنوان یکی ازمولفه های اصلی جذب مخاطب و انتقال مفاهیم تکیه بیشتری کرد.

اما این جا هم اجحاف کردیم به حق قهرمانانی که نه در خیال در عالم عمل قهرمانانه زندگی کردند ومثل یک قهرمان با دنیا وداع کردند. و جای گلایه با متولیان این حوزه است چرا که نمونه معرفی یک قهرمان را در فیلم (چ) حاتمی کیا دیدیم  همان فیلمی که مخاطبان زیادی برای تماشای گوشه ای از زندگی شهید چمران به سینماها  کشاند.

تلخ وقتی است که می دانیم قهرمانان واقعی ما دارند فراموش می شوند و جای خود را به نمونه های پوشالی غربی داده اند.

«چ» نشان داد که مردم دوست دارند قهرمانان شان را روی پرده ببینند.استقبال از فیلم حاتمی کیا بهترین پاسخ به کسانی است که معتقدند دوره قهرمان در سینما سر آمده. هر ملتی نیاز به قهرمان دارد و هر ملتی که قهرمانش را فراموش کند و به آن پشت کند و تنهایش بگذارد قطعا یک روزی تو سری خواهد خورد. ما در کشورمان قهرمان به انواع و اشکال متعدد و متنوع داریم. قهرمان های مذهبی مثل مولا علی (ع) و حضرت ابوالفضل (ع)، قهرمان های جنگ معاصر مثل شهیدان همت،باقری،‌جهان آرا و امثالهم، قهرمان سیاسی مثل امیر کبیر ،قهرمانان تاریخی مثل ستارخان و باقر خان ،قهرمانان ورزشی مثل تختی و… در سینما هم عین جامعه نیاز به قهرمان داریم . سینما از قهرمان های جامعه وام می گیرد و از آن ها استفاده می کند.وقتی آن قهرمان ها بر پرده سینما تبلور پیدا می کنند خود آن فیلم باعث قهرمان سازی می شود پس هم جامعه و هم سینمای مان نیاز به قهرمان دارد. اگر سینما از قهرمان خالی شود خیلی از قهرمانان واقعی به پرده نقره ای راه پیدا نمی کنند در حالی که جامعه دوست دارد قهرمان واقعی و خیالی خود را روی پرده ببیند و نبودآن باعث می شود مخاطب از این مزیت محروم شود.

اما سوال اصلی اینجاست که چرا روایت های غربی ساخته ذهن کارگردانان هالیوودی و قهرمان های پوشالی شان اینقدر ملموس اند و متاسفانه الگوهای نوجوانان ایرانی می شوند، اما اسوه های حقیقی ما که از اسطوره هایمان چیزی کم ندارند حتی قصه شان هم مجال روایت بر پرده سینما را نمی یابد یا آنها هم که روایت می شوند در حد و اندازه های جریان سازی نیست و دست بر قضا اگر فیلمی هم روایتی اصیل و باشکوه و واقعا سینمایی از هشت سال دفاع مقدس داشته باشد به همت برنامه ریزی اصولی مسئولان اصلا دیده نمی شود.

امروز سالروز شهادت یکی از همان قهرمان هایی است که کمتر به آن پرداخته ایم.

تولد و زندگی شخصی

مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولک به دنیا آمد. او فرزند حسن چمران ساوجی بود که از ترکهای ساوه بودند از روستای چمران ساوه به تهران مهاجرت کردو.

وی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. به سال ۱۳۳۲ با رتبه ۱۵ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بود و از استاد سخت گیر خود مهدی بازرگان نمره بیست و دو (۲۲) را در درس ترمودینامیک دریافت کرد. در درس‌های آن روز رایانه آنالوگ، جزو مهم‌ترین و سخت‌ترین درس‌ها بود که چمران از آن هم نمره ۲۰ گرفت و در میان دانشجویان، پیشرو بود.

سپس با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه تگزاس ای اند ام آمریکا رفت و با وجود عدم تسلط به زبان انگلیسی در سال نخست، در این رشته به عنوان دانشجوی ممتاز، درجه کارشناسی ارشد را کسب نمود. سپس برای اخذ درجه دکتری در رشته پلاسما فیزیک به دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا، که یکی از پیشروترین دانشگاه‌های جهان محسوب می‌شود، رفت و در آنجا نیز درخشید به گونه‌ای که پایان‌نامه او مرجع بسیاری از مقالات علمی دانش روز در زمینه پلاسما فیزیک شد.

وی در دهه ۶۰ در آزمایشگاههای بل و هم چنین آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا استخدام شد.

او در کنار زبان مادری خود فارسی به زبان‌های عربی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود و در کنار دانش، به هنر نیز توجه شایانی داشت. نقاشی در میان علاقه‌مندی‌های بارز هنری او بود که در این زمینه چندین اثر رنگ روغن از وی به جا مانده است.

عباس چمران، برادر او آخرین رئیس دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف قبل از انقلاب بود که پس از فوت وی درگذشت و مهدی چمران برادر دیگر او سابقه ریاست شورای شهر تهران را دارد.

مصطفی چمران دو بار ازدواج کرد؛ بار اول در سال ۱۳۴۰ با یک زن مسلمان آمریکائی به نام تامسن هیمن که نام او را پروانه گذاشت و ثمره این ازدواج یک دختر به نام روشن و سه پسر به نامهای رحیم، علی و جمال بود؛ جمال در کودکی در استخر خانه پدر همسر چمران غرق شد. سه فرزند دیگر هر کدام در شهری در کناره غربی آمریکا زندگی می‌کنند. همسر آمریکایی وی پس از مهاجرت به لبنان و مدتی زندگی کردن در آنجا، به دلیل شرایط سخت و محرومیت شدید، تصمیم به بازگشت به آمریکا گرفت و او را تنها گذاشت و در سال ۲۰۰۹ در گذشت.

در ادامه حضور مصطفی چمران در لبنان نقاشی شمع او، آغاز آشنایی او با غاده جابر شد که درنهایت به ازدواج او با همسر لبنانی‌اش انجامید. واسطه این آشنائی و ازدواج، شخص امام موسی صدر و یک روحانی ایرانی به نام سید غروی بوده است.

فعالیت سیاسی

وی از ۱۵ سالگی در جلسات تفسیر قرآن سید محمود علایی طالقانی در مسجد هدایت و در دروس فلسفه و منطق مرتضی مطهری و نیز در جلسات دیگر شرکت داشت.

چمران از نخستین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق، از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت فعال داشت. وی در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در حمله گارد به دانشکده فنی دانشگاه تهران جزو معترضان به حضور نیکسون بود. چمران از مسوولان نهضت مقاومت ملی و عضو جبهه ملی در دانشگاه تهران به شمار می‌آمد. او به همراه تنی چند از هم فکرانش نهضت آزادی ایران در خارج از کشوررا تأسیس کرد.

در آمریکا

چمران با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دوره‌های کارشناسی ارشد (الکترونیک) در دانشگاه تگزاس اِی اَند اِم و دکتری (رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک) در دانشگاه برکلی تحصیل کرد.

چمران در یکی از موسسات پژوهشی بزرگ آمریکایی به نام بل استخدام و تا تیرماه ۱۳۴۴ (۱۹۶۷) که به همراه دوستانش به خاورمیانه رفت، در این شرکت فعالیت داشت.

چمران از شاگردان محمود طالقانی در ایران و از اعضای بنیانگذار نهضت آزادی خارج از کشور بود. در آمریکا با همکاری ابراهیم یزدی برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‌ریزی کرد و از مؤسسین انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود. به دلیل این فعالیت‌ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد و از آن پس تا پایان دوره دکتری در دانشگاه برکلی به عنوان پژوهش یار (RA) مشغول به کار شد.

در سال ۱۹۶۲ (۱۳۴۱ ش)، پس از فارغ‌التحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد و ضمن عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی به عنوان عضو هیئت اجرایی و مسئول مالی به فعالیت پرداخت. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک، جلوی کاخ سفید در واشنگتن و همچنین سفارت ایران در شهر واشنگتن و سایر کنسولگری‌ها در شهرهای شیکاگو، نیویورک، سانفرانسیسکو در جهت اعتراض به وضعیت سیاسی ـ اجتماعی ایران بخش عمده‌ای از تلاش و فعالیت‌های او در این سال‌ها است.

ماجرای بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بدین قرار است: در سازمان ملل، محلی به عنوان معبد طراحی گردیده که نه مسجد است نه کلیسا؛ صرفاً عبادتگاه است. اتاقی است بزرگ و ساده که به صورت یک اتاق آرام و فضایی روحانی طراحی شده و بعضی از بازدیدکنندگان لحظاتی در این محل توقف کرده و با خود خلوت و به نیایش درونی می‌پردازند. دوازده نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در این محل حاضر شده و به اصطلاح بست می‌نشینند. پس از چند دقیقه توجه مأمورین به این افراد که بیش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کرده‌اند جلب می‌شود. مأمورین خواستار خروج ایشان از عبادتگاه می‌شوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبیر کل سازمان ملل می‌شوند که با مخالفت مأمورین روبه‌رو می‌شوند. از طرفی دیگر، عده‌ای از اعضاء جبهه ملی و دانشجویان هم در خارج از ساختمان تجمع کرده و پلاکاردها و بیانیه‌هایی به زبان انگلیسی در اعتراض به شاه و هیئت حاکمه ایران بین توریست‌ها و مردم توزیع می‌کنند. خبر تحصن ایرانیان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا می‌کشاند. مأمورین که از خروج متحصنین ناامید می‌شوند گارد مخصوص را آورده و دست و پای آن‌ها را گرفته، کشان کشان از سازمان ملل بیرون می‌برند و خبرنگاران خارجی و تلویزیون‌های سراسری آمریکا از این صحنه فیلم‌برداری می‌کنند.

چمران در آمریکا در واقع مسئول هماهنگ کننده گروه‌های حامی ملت فلسطین بود. پس از جنگ اعراب و اسراییل و شکست سنگین مسلمانان، به دلیل ایجاد فضای منفی گسترده علیه مسلمانان چمران تصمیم می‌گیرد از آمریکا خارج شود، به خاورمیانه سفر کند و در تحولات جهان اسلام و مبارزه در برابر دشمنان مستقیماً شرکت نماید.

در مصر

چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی. به همراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصر شد و به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگ‌های مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، سخت‌ترین دوره‌های چریکی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد.

در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمی‌توان به‌راحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.

«عادل عون» (ابویاسر) از مبارزین قدیمی لبنانی که از دوستان چمران در مصر و همرزمش در لبنان بوده است می‌گوید: از چمران در مورد علت ترک آمریکا و آمدنشان به مصر پرسیدم که گفتند: به این دلیل که نمی‌خواستند در پیشرفت صنایع نظامی آمریکا شرکت کنند و برای کمک به برادران مسلمان در این دوره نظامی شرکت کرده‌اند. برای من عجیب بود؛ گویا ایشان جزو پنج متفکر مسلمانی بودند که در پروژه گسترش و پیشرفت سلاح‌های آمریکایی باید شرکت می‌کردند. می‌گفت من از آتش فرار کرده‌ام، گویا ایشان از مرکز علمی که در آن بودند ۲ سال مرخصی گرفته بودند تا به گروه‌های مبارز بپیوندند.

در لبنان

در سال ۱۳۵۰ امام موسی صدر در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه در شهر صور خبر می‌دهد و از ایشان معرفی یک مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار می‌شود. مهندس بازرگان، چمران را معرفی می‌نماید. پس از تماس امام موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار می‌گردد.

چمران در لبنان، در کنار امام موسی صدر، به فعالیت‌های فرهنگی و چریکی می‌پردازد و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را به عهده می‌گیرد. محمد نصرالله عضو هیئت رئیسه جنبش اَمل دربارهٔ حضور مصطفی چمران در لبنان می‌گوید: «مصطفی چمران بر حسب خواست امام موسی صدر از مصر به لبنان آمد. همسر ایشان به همراه سه پسر و یک دختر نیز به لبنان آمدند. اما به دلیل عدم وجود مدرسه برای آنان خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگی کند. او از همسرش جدا شد و خانواده‌اش را رها کرد تا با خانواده فقرا زندگی کند. خودش می‌گفت من خاک کفش‌های فقرا هستم. چمران در دل شیعیان لبنان جاودان است. امام موسی صدر وصیت کرد که همواره حرف مصطفی چمران اجرا شود. تأسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بوده است. چمران در لبنان، به کمک امام موسی صدر، «حرکهالمحرومین» و سپس جناح نظامی آن، سازمان امل را پایه‌گذاری کرد. از سال ۱۹۷۱ که به جنوب لبنان آمده بود، کلاس‌هائی برای درس‌های ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمن‌های اسلامی دانشجویان به راه انداخت. از هر دهی یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود ۱۵۰ نفر می‌شدند؛ هفته‌ای یک بار به مدرسه می‌آمدند و جلساتی اسلامی برپا می‌شد که امام موسی، شیخ مهدی شمس الدین، محمدحسین فضل‌الله و رجال دیگر سخنرانی می‌کردند و بعد خودش وارد بحث می‌شد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک بیان می‌کرد. همین افراد بودند که اولین هسته‌های سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد.

هنگامی که منطقه شیعه نشین نبعه توسط فالانژها محاصره شده بود، چمران در مأموریتی خطرناک، سوار بر زره‌پوشی از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده می‌رساند. در میان راه فالانژیست‌ها زره‌پوش را متوقف می‌کنند و می‌خواهند در آن را باز کنند که چمران از داخل دستگیره در را محکم می‌گیرد و آنها فکر می‌کنند در قفل است و وقتی از شیشه کوچک به داخل نگاه می‌کنند او خود را پنهان می‌کند؛ آنها نیز با تصور اینکه کسی داخل نیست منصرف می‌شوند. چمران پس از سه روز ماندن در نبعه تصمیم به مراجعت می‌گیرد. برای بازگشت زره‌پوشی نبود؛ لذا با ارمنی‌ها تماس می‌گیرد؛ ارمنی‌ها در قبال گرفتن پول شیعیان را به بیروت می‌رساندند و اکثریت آنها در میان راه به اسارت می‌افتادند و کشته می‌شدند. چمران با اتومبیل، همراه سه نفر ارمنی، وارد منطقه فالانژیست‌ها می‌شود و در پست ایست و بازرسی فالانژها با استفاده از گذرنامه یک شخص فرانسوی که شباهتی به چمران داشته، شروع به صحبت به زبان فرانسه با مأمورین می‌کند و بدین ترتیب از محاصره آنها خارج می‌شود. او گزارشی از وضعیت وخیم شیعیان جنگ زده «نبعه» به امام موسی صدر می‌دهد. امام موسی صدر با دوستی در فرانسه تماس گرفته و تقاضای کمک می‌نماید؛ او نیز با سازمان پزشکان بدون مرز تماس برقرار می‌کند و اکیپی متشکل از چهار پزشک فرانسوی به همراه سه پرستار عازم نبعه می‌شوند. چمران دوباره همراه با اکیپ فرانسوی عازم نبعه می‌شود که در میان راه اتومبیل آنها را به رگبار می‌بندند و سوراخ سوراخ می‌کنند.

چمران عشق و ارادت عجیبی به امام موسی صدر داشت و از یادداشت‌هایش این امر کاملاً هویداست.

چمران نسبت به گروه‌های سیاسی لبنان شناخت عمیقی داشت؛ وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمت‌هائی که گروه‌های مختلف سیاسی به او می‌زدند کتمان نمی‌کند. از جمله اتهامات که به چمران زده بودند، تسلیم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطینی تل زعتر به کتائب (فالانژها) بوده‌است. چمران با رهبران فلسطینی و در رأس آنها، یاسر عرفات نیز تماس و همکاری نزدیک داشته است به طوری که یاسر عرفات و ابوجهاد می‌آمدند و از او مشورت می‌گرفتند.

در بحبوحه پیروزی انقلاب ۵۷، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «آمل» را تجهیز نموده و خود را به وسط معرکه نبرد در ایران برساند. دولت سوریه نیز دادن امکانات و هواپیما برای انتقال رزمندگان را تقبل نموده بود تا در هر جا که سازمان آمل می‌خواهد رزمندگانش را پیاده کند. اما نبرد در تهران ۲۴ ساعت بیشتر طول نکشید و طرح به مرحله اجرا در نیامد.

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در سی ام بهمن همین سال چمران همراه با یک گروه ۹۲ نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه سید روح‌الله خمینی در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب در سعدآباد پرداخت.

در کردستان

در ناآرامی‌های کردستان برای مقابله با جدائی طلبانی که با دولت مرکزی می‌جنگیدند همراه با عبدالکریم سروش، به آن منطقه رفت. گردنه قلعه‌حصار، بین راه ارومیه و سرو، به دست شورشیان افتاده بود و نیروهای ژاندارمری و داوطلب محلی پس از دادن تلفات زیاد عقب‌نشینی کرده بودند؛ وی در اولین حرکت نظامی خود به همراه فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، در حالی که کلاشینکف به دست گرفته بود و پیشاپیش نیروهای نظامی حرکت می‌کرد و راه را برای عبور تانکها باز می‌نمود، در درگیری‌های گردنه مزبور شرکت کرد.

در ناآرامی‌های مریوان از طرف دولت موقت به مأموریت رفت و مدت ده روز در آنجا ماند و پس از برگزاری جلسات متعدد برای بازگشت امنیت به منطقه و حاکمیت دولت مرکزی با بزرگان شهر به توافق رسید.

در درگیری‌های کردستان، گروهی از زبده‌ترین تکاوران ارتش او را همراهی می‌کردند. آن‌ها از تاکتیک ویژه‌ای سود می‌جستند و به جای آن که با پیش‌قراولان دشمن مواجه شوند، با هلیکوپتر در قلب پایگاه‌های دشمن فرود می‌آمدند و آنها را تار و مار می‌کردند. اوج شهرت چمران در واقعه خونین پاوه بود که همراه با تیمسار فلاحی، در زیر باران گلوله، خود را به محاصره افکند. شهر پاوه به دست شورشیان افتاده بود و تنها خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری مقاومت می‌کردند. در این حادثه، با پخش پیام روح‌الله خمینی از رسانه‌ها که ارتش و پاسداران را به پاوه فراخوانده بود، شورشیان پا به فرار گذاشتند. از حوادثی که در پاوه اتفاق افتاد، سقوط هواپیمای فانتوم و اصابت هلیکوپتر ۲۱۴ حامل قربانیان و مجروحین به کوه بود که چمران از آن با تلخی فراوان و یک حادثه «دیوانه کننده» یاد می‌کند.

با شروع جنگ تحمیلی عراق، دکتر چمران در معیت آیت الله خامنه ای با اجازه امام (ره ) عازم جبهه های جنگ شد و درست شب بعد از ورود به خوزستان، اولین حمله چریکی خود را به همراه تعدادی از نیروهای اسلام علیه تانکهای دشمن که تا نزدیکی اهواز رسیده بودند انجام داد و همین عملیات باعث شد تا نیروهای دشمن کیلومترها عقب نشینی کنند.

دکتر مصطفی چمران ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد و واحد مهندسی بسیار فعالی را فراهم کرد که در یک مورد، با نصب پمپهای بسیار قوی ، آب رودخانه کارون را پمپاژ و با ساخت کانالی به طول ۲۰ کیلومتر و عرض ۱۰۰ متر این آب را به درون این کانال سرازیر کردند و باعث شدند تا تانکهای دشمن برای فرار از زمینهای باتلاقی، کیلومترها عقب نشینی کرده و از فکر تسخیر اهواز خارج شوند و این همه در مدت یک ماه صورت پذیرفت.

دکتر مصطفی چمران در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، یک روز قبل از شهادت خود در اهواز و در جلسه شورای عالی دفاع برای آخرین بار شرکت کرد و پس از آنکه خبر شهادت فرمانده نیروها ی دهلاویه، ایرج رستمی را در سحرگاه ۳۱ خرداد دریافت کرد به سرعت فرد دیگری را برای فرماندهی انتخاب وبا خود به دهلاویه برد.

او به سمت سوسنگرد به راه افتاد و در پشت نزدیکترین خاکریز درمقابل نیروهای عراقی قرارگرفت.خمپاره ها چپ و راست در اطراف او به زمین می خوردند ، ناگهان خمپاره ای در نزدیکی او منفجر شد و وی از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به مقام رفیع شهادت نایل آمد.

روح بلند و آسمانی اش قرین رحمت واسعه ی الهی باد …

انتهای پیام/

بر چسب ها:
تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب