به گزارش ” صبح رابر”در پنج کیلومتری مسیر رابر به جیرفت ، جاده ای مارپیچی به سمت کوه ماران منشعب می شود، ورودی روستای جوران درختان زیبای گردو از هر طرف به نشانه اتحاد دست به دست یکدیگر داده و روی راه یک تونل طبیعی درست کرده اند.با گذر از میان آنها عکسهای ۱۷شهیدبزرگوار روستای که از نگاهشان صلابت و پایمردی می بارد، ناخودآگاه انسان را به فرستادن صلوات بر پیامبر و اهل بیتش (ع) بر می انگیزد؛ چرا که آنها در عصر حاضر انصار رسول خدایند . لحظاتی بعد پشت درب سبز بزرگی قرار می گیریم، خانه ای، که نگین روستای جواران است (خانه سادات) میزبان همیشگی میهمانان ابا عبدالله الحسین(ع) و میزبان هر انسان اهل دلی، با صدای مهربان و صمیمی به داخل پذیرفته شدیم ، سیده عالمه حسینی فرهنگی که افتخار همسری شهید را نیز دارد . و در رأس فعالیتهای پشتیبانی جبهه های حق علیه باطل فعالیت نموده و مدت ۴۵ روز هم به جبهه کردستان اعزام شد، از سال ۵۹ تا سال ۶۱ به دبیری مشغول و از آن به بعد به مدت سه سال با تعاون سپاه جهت نیاز با توجه به شروع جنگ تحمیلی و حضور مردم رابر در صحنه و همکاری با سرکشی به خانواده های شهدا در سپاه مشغول بودم.
با سیده عالمه حسینی همسر شهید ، به صحبت نشستیم که در ادامه می خوانید :
۳۵ سال پیش وقتی که دشمن علاناً حریم مرزهای جغرافیایی را زیر پا گذاشت و با ماشین جنگی خود وارد خاک وطن شد و چند هزار کیلومتر را تصرف کرد شما شاهد خیلی از مسائل بودید با شندیدن شروع جنگ چه حسی به شما دست داد و عکس العمل مردم چه بود ؟
حرکت انقلاب اسلامی ، استثنا از حرکت ها و نهضت های دیگر بود؛ چون نشأت گرفته ازمکتب اسلام بود و از طرف امام خمینی (ره) صورت گرفته بود و الگوی این حرکت، الگویی اسلامی بود. انتظار می رفت که دشمنان خارجی توطئه ای را جهت ضربه زدن به نظام و رهبری راه اندازی کنند .
و مردم هم این ذهنیت را داشتند ولی جنگ به خودی خود باعث اضطراب می شود، خود من با شنیدن شروع جنگ اشک هایم جاری شد، روزهای سخت و سنگینی بود، اخطارهایی که می دادند ( سبز، زرد ، قرمز ) آرامش را از مردم گرفته بود اما، مردم ما با ایمانی که داشتند، روحیه خود را حفظ کردند، با فرمان امام مبنی بر تشکیل بسیج پایگاه های مردمی شکل گرفت .
نقش زنان رابری، در دوران هشت سال دفاع مقدس چگونه بود ؟
ابتدا عضو بسیج کرمان بودم ، اواخر سال ۵۹ بسیج رابر شکل گرفت و خواهران طایی، شهبا وطوبی موسوی از خواهران برگزیده سپاه جهت آموزش به رابر آمدند .
این آموزش ها در قالب پرتاب نارنجک ، سلاح های کلاش، ژ۳ و ام ۱، در دسته های ۳۰ نفری و بیش از ۲۰۰ نفراز خواهران آموزش دیدند . علاوه بر آموزش های نظامی آموزش های امداد ونجات هم توسط این خواهران صورت می گرفت، خانم ها از هر قشری کارمند و خانه دار از این فعالیت ها استقبال می کردند .
پایگاه های آموزش سلاح به خانم ها و پشتیبانی و کمک ها امدادی از هر شکل،حتی خانم ها آموزش های مقدماتی جنگی و بعد دوره های آموزش بهداشت درمان، آموزه های امدادگری رامی دیدند خود من در همه صحنه ها نقش داشتم.
کمک های مردمی از نقدی تا نان پختن ، لباس و پوشاک بود،مردم زمان نمی شناختند؛ حتی شبانه روز خانم ها علاوه بر آموزش سلاح ،با خیاطی ودوختن لباس های مختلف برای بچه های رزمنده خدمت رسانی می کردند.
نان تیری (لواش)به صورت دسته جمعی نان می پختند مثلا در همین منزل ما ۵۰عدد تاوه نان پزی می گذاشتند روی آتش (با هیزم) نان تیری می پختند بعد هم نان ها ، بادام و گردو را دسته بندی می کردند، برای رزمندگان لباس می دوختند ،از طرف بعضی خواهران کمکهای مالی ونقدی صورت می گرفت بعضی ها حلقه عروسی خود برای کمک به جبهه ها اهدا می کردند مادر خودم انگشتر عقیق خودش را هدیه کرد خانمی به نام فاطمه انایی (مرحوم)یک هیکل نقره ای نزدیک ۳۰تا۴۰ سکه نقره آورده بود برای کمک ،من تعجب کردم گفتم:” همه اینارو میخای بدین “خندید وبا مهربانی گفت :”اینا درمقابل امام چه ارزشی دارد، ما حاضریم همه هستیمون را بدیم ولی دشمن وارد خاکمون نشه .و مردم برند دشمن را بیرون کنند”. کمک ها زیاد بود مثلا در روستای کوچکی مثل جواران در یک روز ۶۲ تخته پتو جمع شد.
کمک های جمع آوری شده دسته بندی و به جبهه ها اعزام می شدند در قالب کاروان ، و قسمتی از کمک های مردم به جنگ زده هایی که در کرمان ساکن بودند ارسال می شد .
مادران و همسران همچنین مشوق پسران و همسران خود برای رفتن به جبهه بودند ، شور شوق در رابر خیلی زیادتر بود و وجود حاج قاسم سلیمانی که در لشکر ۴۱ ثارالله بود، جوانان با دیدن او شور و شوقی که برای کمک به جبهه داشتند برای رفتن به جبهه انگیزه پیدا می کردند حتی جوانان کم سن و سال که ۱۴ سال بیشتر نداشتند مثل محمد جهانشاهی که وصیت نامه اش را خودم نوشتم.
چه کسانی در فعالیتها به شما کمک می کردند و چه ارگانهای بیشتر نقش داشتند ؟
سپاه و بسیج نقش محوری داشتند مسئول جمع آوری کمک ها بیشتر اکبر شمس الدینی ، قربانعلی حسینخانی و امیری بودند ، خواهران من و مقدمه جهانشاهی مرحوم حلیمه مهدی پور ، انسیه خواجه حسنی ، روح انگیز کریمقاسمی ، عالمه و فاطمه رجایی و کسان دیگری هم بودند در بخش هنزاء خانم صدیقه رخ همکاری می کردند . من از طرف اداره آموزش و پرورش به بنیاد تعاون سپاه مأمور شده بودم ولی تدریس هم می کردم ؛ به صورت شبانه روزی کار می کردیم .
یکی از کارهای دیگری که ما انجام می دادیم سرکشی از خانواده های رزمندگان بود، و همچنین بردن خبر شهادت به خانواده ها و دلداری آنان . خاطرات زیادی از این کار دارم بعضی خانواده ها با شنیدن خبر شهادت عزیزشان بیتابی می کردند ولی بیشتر خانواده ها صبوری به خرج داده و خدا را شکر می کردند از جمله خانواده شهیدان یعقوبی وقتی خبر شهادت فرزند دومشان را بردیم مادر شهید بدون اینکه ما چیزی بگوییم گفت: ” ها حتما ً امدین بگین این یکی پسرم هم شهید شده خودم می دونم ” خدا را شکر کرد و بعد از مدتی داماد این خانواده نیز به جمع دو پسرشان پیوست و شهید شد .
یا مادر شهید محمود سلیمانی که هم پسرش و هم شوهرش و هم برادرش شهید شدند ولی این فرد از متانت و نورانیت خاصی برخوردار است رفتار ایشان برای ما الگو است . در مقابل سختی ها، صبر را همانند اسوه ی مقاومت حضرت زینب (س) در پیش گرفتند.
یا بعضی از خانواده های رزمندگان حتی کمک هایی که برای آنها برده می شد قبول نمی کردند مثل مادر شهید عسکری که می گفت ما خدارا شکر می کنیم که فرزندی داریم می تواند در جنگ نقش داشته باشد .
از شهادت همسرتان و اینکه با شنیدن این خبر چه حسی به شما دست داد ؟
طبیعی بود که خیلی برایم سخت بود ولی خود شهید سفارش کرده بود که وقتی بالای سر جنازه ام می آیی اشک نریز، مادر شوهرم (عمه ام )ناراحت شد و پدر شوهرم با شنیدن خبر شهادت پسرش گفت خدایا شکرت این هم امتحانی خدایی بود خدا فرزندان ما را با علی اکبر امام حسین (ع) محشور کند.
از حال هوای آن زمان جبهه برایمان تعریف کنید ؟
حس، عشق کمک رسانی در همه موج می زد، پسران و مردان جوان و حتی نوجوان بیشترصفهای گسترده تشکیل می دادند و برای ثبت نام اعزام به جبههاز همدیگر سبقت می گرفتند.
هیچ کس خودش را جدا نمی دانست ، با وحدت کلمه ، فرماندهی حضرت امام ، حضور در صحنه ها و نماز جمعه ، کمک رسانی ها در جبهه ها و پشت جبهه ها، حتی خانم ها از دادن اهدایی ، گردنبند های طلا، لباس ، پتو ،پوشاک خودشان ، وبسته بندی های غذایی با نوشتن نامه ای برای بچه های رزمنده همراه بود.
شهید شهریار خواجه حسنی اولین شهید روستای جواران بود روستاهای همجوار این روستا باب گلوئیه ۱۲ شهید و روستای دزدان نیز ۱۲ شهید در دفاع از دین و میهن و آرمان های اصیل انقلاب و خط ولایت فقیه فدا کردند.
زبان من در مقابل آن همه دلاورمردی ها، شجاعت ها، ایثارگری ها ،گذشت ها و فداکاری ها قاصره است.
انتهای پیام /
ضمن عرض سلام و خداقوت خدمت مدیرمسئول پایگاه خبری تحلیلی صبح رابر
درصورت صلاحدید پایگاه خبری تحلیلی رادکانا را در پایگاه خبری وزین خود لینک نمایید و به ما اطلاع داده تا پایگاه خبری پرمحتوا و وزین شما را در پایگاه خبری رادکانا لینک نماییم.
باتشکر- مدیرمسئول پایگاه خبری تحلیلی رادکانا