حکمتهای نهجالبلاغه خود الگوی عملی عدالت، زهد و شجاعت بوده است
نمایش جلوهای از وحدت و ایمان به خاندان نبوت در رابر
جشن شب ولادت امام رضا علیهالسلام در رابر
گلباران گلزار شهدای روستای قنات ملک زادگاه سردار دلها
دستبند پلیس رابر بر دستان خردهفروشان مواد مخدر
نوروز علوی با تمسک به روحیه اهلبیت و شخصیت امیرالمؤمنین(ع) محقق میشود
هشدار پلیس به رانندگان زیر سن قانونی
مدارس شهرستان رابر تا ۲۸ اسفندماه دایر است
رویداد فرهنگی ادبی رد پای عشق در شهرستان رابر برگزار شد
عشایر ایل بچاقچی و اهالی روستای قنات ملک برگزیدگان دوستدار کتاب کشور شدند
تمدید مهلت ارسال آثار به جشنواره شجره طوبی
اعلام جزئیات مراسم تحویل سال در حرم مطهر امام رضا(علیهالسلام)
پویش ملی «زندگی با آیهها»
برپایی ۱۵ بازارچه نوروزی صنایعدستی در استان کرمان
برگزاری محفل انس با قرآن کریم در محضر رهبر انقلاب
اعمال شب اول ماه مبارک رمضان
به گزارش ” صبح رابر”؛ به نقل از «تیتریک»؛ روزهای جوانی و میانسالی را پشت سرگذاشته بود ولی دست از زحمت کشیدن برنمیداشت، همه او را با این صفت میشناختند و دوست داشتند، یا مناسبتهای مذهبی طول سال را در حسینیه امامزاده محمد(ع) به اهل بیت و عاشقانشان خدمت میکرد یا در باغچه خانه و زمین کشاورزی به کشت و تولید مایحتاج میپرداخت و محصول زحمتش هم تنها برای اهل خانه نبود، همه باید از آن نصیبی میبردند تا معصوم علی راضی و خوشنود باشد.

دختر کوچک خانواده میگوید، وقتی بابا تدارک سفر میدید در این دنیا سیر نمیکرد، از روزی که ثبت نام کرد تا روزی که برای آموزش راهی کارگاه حج و زیارت شد، لحظه ای که وارد شد عاشقانه زمزمه میکرد…الهم لبیک…لاشریک لک لبیک…. و نوه خود را صدا کرد و گفت، بیا این کاغذ را بگیر و ببین درست میخوانم دخترم….معصوم علی شاید سواد خواندن چندانی نداشت تا کلمات را از روی نوشته بخواند ولی چنان از ته قلب و مشتاق به لقای پروردگار آن را ندا داد که خداوند هم لبیک گفت و حاجی خود را به وصال خوش عاقبت نائل گرداند.

دختر دیگرش گفت: مدام به او میگفتیم با اتفاقاتی که در عربستان برای حاجیان می افتد، میترسیم آسیبی به تو و مادرم برسد، نروید و ما را نگران نکنید و برایش صدها دلیل و خاطره میگفتیم…و بابا بدون اینکه با کلامی ما را برنجاند فقط گوش میکرد و به انجام بقیه کارها میرسید، انگار گوشش تنها با ما بود و دلش قبل از جسمش به دیدار خانه خدا رفته بود.
وی با بیان اینکه پدرم میگفت حس میکنم مانند پرستویی هستم که به زادگاه اصلی خود پرواز میکند و چنان اشتیاقی به حج گذاشتن دارم که لحظه ای نمیتوانم روی پا بند شوم اظهار داشت: بابا گفت، کلید چمدانها را اینجا برایتان آویزان میکنم که اگر خودم نتوانستم انها را باز کنم و آن را برایتان آوردند مشکلی نداشته باشید و ما همه با ناراحتی گفتیم، خودت که آمدی کلید را برمیداری و خودت چمدانها را باز میکنی…
ولی بابا دیگر نیامد و کلیدها همچنان بر روی درختچه به دست مهربان پدرم آویخته شده است.

دختران شهید منا ادامه دادند: بار دوم که مقام معظم رهبری به آل سعود اولتیماتوم دادند و رسیدگی وضعیت حجاج را خواستار شدند، صبری عجیب به دل ما افتاد و از اینکه کسی را داریم که دلش برای ملت و مردمش بطپد و جای پدران شهید را برای فرزندانش بگیرد خوشحالیم.
پیکر حاج معصوم علی زمانی به دیار برمیگردد و به آرامگاه ابدی برده میشود، در حالی که همسرش هنوز از فوت شوهر و همسفر خود خبر ندارد و در بیمارستان عربستان به سر میبرد.











