به گزارش “صبح رابر“؛ به نقل از صاحب نیوز، رونالد ویلسون ریگان را می توان اولین رئیس جمهور جمهوری خواه آمریکا بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران دانست.
وی که سکان معاونت را به دست جورج هربرت واکر بوش داده بود با این روش می خواست پس از دوران ریاست جمهوری خود پای معاونش برای ریاست جمهوری محکم و استوار باشد.
ریگان که مدتی هم بازیگر سینما بوده است، با اتکا به اوجگیری احساسات راست گرایانه در آمریکا بر آرای مردمی سوار شد و شاید بتوان وی را تنها رییس جمهوری در آمریکا نامید که مردم از عملکردش رضایت نسبی داشته اند.
اما نکته ای که در تحلیل ها نباید از آن مغفول ماند جنایاتی است که روسای جمهوری آمریکا، مخصوصا جمهوری خواهان آمریکایی در مدت زمامداری خود علیه ملت های مظلوم و مخصوصا ایران روا داشته اند.
در سال ۱۹۸۱، بعد از به قدرت رسیدن رونالد ریگان، با تحریکات کابینه او ارتش عراق به رهبری صدام حسین به ایران حمله کرد و جنگ ۸ ساله را به مردم ایران تحمیل کرد. در طول ۸ سال جنگ تحمیلی، کمک های نظامی و اطلاعاتی کابینه ریگان به عراق باعث طولانی شدن جنگ و کشته شدن بیش از یک میلیون نفر از هر دو طرف شد.
درست یک سال بعد و از سال ۱۹۸۲، با حمایت ریگان، انواع تجهیزات از قبیل: کامپیوتر، ماشین های نظامی، مواد شیمیایی با استفاده دوگانه، از طریق کمپانی های مختلف امریکایی داخل و خارج از کشور در اختیار صدام حسین گذاشته شد. ( این تکنولوژی ها و مواد در ساخت بمب های شیمیایی و استفاده از آن در جنگ با ایران توسط عراق بکار گرفته شد)
در همان سال ۱۹۸۱، سازمان سیا و ارتش آمریکا در جنگ دولت دست نشانده خود در السالوادور به مقابله با انقلابیون پرداختند. این جنگ تا سال ۱۹۹۲ ادامه داشت.
در سال ۱۹۸۱، سیا در جنگ کنتراها در مقابل ساندینیست ها، با کمک های مالی و نظامی به حمایت کنترا ها بر آمد. این پشتیبانی ۹ سال به طول انجامید.
درسپتامبر سال ۱۹۸۲ و در پی ترور (بشیر جمایل) رئیس جمهور دست نشانده آمریکا در لبنان، نیرو های آمریکایی وارد لبنان شدند تا هم از منافع امریکا دفاع کنند و هم از نیروی اشغالی اسراییل به رهبری آریل شارون دفاع و پشتیبانی شود. در همین سال بیروت به اشغال نیروهای امریکا در آمد و نیروهای سازمان آزادی بخش فلسطین از بیروت اخراج شدند.
در اکتبر۱۹۸۳ ارتش امریکا، گرانادا را که یک کشور کوچک دریای کارائیب است، بعد از روی کار آمدن دولت چپ گرا در آن کشور، به بهانه نجات چند دانشجوی امریکایی اشغال کردند. در صورتی که دانشجویان بعدها گفتند که به کمکی احتیاج نداشتند. علت این حمله جلوگیری از قدرت یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود.
در سال ۱۹۸۴ جنگنده های امریکا، دو هواپیمای نظامی ایران را در جنگ ایران و عراق سرنگون کردند.
در سال ۱۹۸۶ دادگاه بین المللی لاهه به این نتیجه رسید که امریکا قوانین بین المللی را در مورد استفاده غیر قانونی قدرت در نیکاراگوئه را نقض کرده است. سازمان ملل متحد با رای ۹۴-۲ از امریکا خواست به رای صادره احترام گذاشته وآن را اجراکند (امریکا و اسراییل رای منفی دادند) و امریکا از انجام آن سر باز زد.
در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ نیروی هوائی امریکا به ۵ پایگاه نظامی لیبی در نزدیکی تریپلی و بنغازی حمله کرد. هدف از این حمله تنبیه قذافی و جلوگیری از عملیات تروریستی توسط لیبی اعلام شد.
در سال ۱۹۸۷، ایالات متحده به بهانه حفاظت از نفت کش های کویتی در خلیج فارس حضور یافت و با نصب پرچم امریکا بر روی نفت کشهای کویتی، در این منطقه به مداخله پرداخت.
در ۳ جولای ۱۹۸۸ نیروی دریایی امریکا از روی ناو وینسنس با موشک هواپیمای مسافربری ایران ایر را بر فراز خلیج فارس سرنگون کرد. در این حادثه ۲۹۰ نفر مسافر هواپیما جان خود را از دست دادند.
همچنین می توان از دخالت های متعدد نظامی امریکا در السالوادور، نیکاراگوئه، گواتمالا و افغانستان یاد کرد که در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان به وقوع پیوست.
«در طول این دوره که مقارن با جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب به رهبری امریکا و شوروی بود، ایالات متحده با انعقاد قراردادهای مختلف نظامی و سیاسی زمینه های حضور هرچه بیشتر خود در جهان و مداخله در امور کشورها را تثبیت کرد.
این معاهدات همچنین باعث تفوق قدرت اقتصادی امریکا در جهان شد. در این دوره همچنین امریکا در رقابت هسته ای با شوروی قرار گرفت. از طرفی ایالات متحده با انعقاد قرارداد یالتا با شوروی که مدت ۴۰ سال دوام پیدا کرد، عملا در پی برتری بر شوروی و دیگر کشورها بود، اما در دهه ۱۹۶۰ دو مشکل در نظام دو قطبی ایجاد شد. اول اینکه اروپای غربی و ژاپن در نتیجه احیای اقتصادی در جائی قرار گرفتند که می توانستند در امور جهانی خود در مقابل امریکا ایستادگی نمایند. دوم چندین کشور از جمله چین، الجزایر، کوبا، و مخصوصاً ویتنام توانستند با موفقیت موافقتنامه یالتا را رد کنند. جنگ ویتنام فشار فوق العاده ای از نظر اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی بر امریکا وارد آورد که سرانجام منجر به شکست این کشور در جنگ و خارج شدن از ویتنام شد.
۱۹۸۹-۱۹۹۳ جرج بوش (George Bush) از حزب جمهوریخواه
در اولین سال حکومت جورج بوش پدر (۱۹۸۹)، طی عملیاتی با نام آرمان عادلانه (Operation Just Cause)، نیروهای ارتش امریکا، پاناما را به اشغال خود در آوردند. این اشغال به عنوان اینکه (نوریگا) کارتل مواد مخدر بوده و مواد مخدر را به امریکا وارد می کند انجام گرفت. این اشغال نظامی با سرپیچی و نادیده گرفتن قوانین بین المللی صورت گرفت. نوریگا به امریکا آورده شد و تحت محاکمه قرار گرفت و محکوم شد اما این دادگاه هیچ گاه علنی برگزار نشد. هدف اصلی امریکا حضور در کانال پاناما و جلوگیری از شکلگیری حک.متی ضد امریکایی در این منطقه بود.
در دسامبر ۱۹۸۹، امریکا با پرواز هواپیماهای جنگی از حکومت (کورازون اکوینو) در برابر شورشیان نظامی فیلیپینی حمایت کرد و در فیلیپین نیز حضور یافت.
در ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ بعد از نشان دادن چراغ سبز به صدام حسین برای اشغال کشور همسایه (کویت)، کابینه بوش پدر به عنوان رها سازی و آزاد کردن کویت به عراق حمله ور شد. با اینکه در همان زمان می توانستند رژیم صدام حسین را سرنگون کنند، از انجام این کار خودداری نمودند. صدامی که همه جهانیان می دانستند که دستانش به خون مردم ایران و حتی مردم عراق، بخصوص شیعیان جنوب عراق، آغشته است، اما ایالات متحده تنها در قالب سلسله عملیات های (سپر صحرا) و (طوفان صحرا) ، تنها صدام را از کویت خارج کردند.
در سال ۱۹۹۲، امریکا با عنوان حمایت از عربستان در برابر حمله عراق، وارد عربستان شد و دراین کشور نیز حضور نظامی یافت.
در دسامبر ۱۹۹۲، امریکا در عملیات (حفظ دموکراسی) یا (Operation Uphold Democracy)، در راستای حمایت از رئیس جمهور مخلوع سومالی (ژان برتراند آریستید)، وارد این کشور شد و به سرکوب مخالفان پرداخت.
در اواخر ۱۹۹۲، امریکا همچنین در عملیاتی با نام احیای امید، با عنوان کمک های انسان دوستانه وارد سومالی شد و در امور این کشور مداخله کرد.
جورج بوش پسر
در فوریه ۲۰۰۱، امریکا از پیوستن به ۱۲۳ کشور جهان در مورد منع استفاده از بمب ها و مین های ضد پرسنلی، خودداری نمود.
در آوریل ۲۰۰۱، نماینده امریکا در کمیته حقوق بشر سازمان ملل انتخاب نشد. به همین دلیل امریکا از پرداخت حق عضویت باقی مانده قبلی خود به سازمان ملل که بالغ بر ۲۴۴ میلیون دلار بود، سرباز زد.
در می سال ۲۰۰۱ جورج بوش، گفتگو با اتحادیه اروپا را برای بحث درباره کم کردن و کنترل دولتی نسبت به جاسوسی های اقتصادی، استراق سمع های تلفنی و کنترل ایمیل های شخصی و فاکس ها را نپذیرفت.
در جولای ۲۰۰۱، امریکا تحت رهبری جورج بوش از قرارداد سال ۱۹۷۲ منع تولید و استفاده از سلاحهای بیولوژیکی و شیمیایی که به امضاء ۱۴۴ کشور جهان رسیده بود، خارج شد. در همین زمان امریکا بدون ارائه هیچگونه سند و مدرکی کشورهای عراق، ایران، کره شمالی، لیبی، سودان و سوریه را به نقض همین کنوانسیون متهم کرد.
در جولای ۲۰۰۱، ایالات متحده با طرح بین المللی استفاده از انرژی پاک که توسط کشورهای گروه ۸ (G8)، تهیه شده بود، مخالفت کرد.
در سپتامبر ۲۰۰۱ ، امریکا از کنفرانس بین المللی ضد نژاد پرستی که در آفریقای جنوبی با شرکت ۱۶۳ کشور در جریان بود، خارج شد.
در۷ اکتبر ۲۰۰۱ ، پس از وقایع ۱۱ سپتامبر، نیروهای امریکایی تحت عنوان مبارزه با تروریسم و ریشه کردن سازمان القاعده، به رهبری اسامه بن لادن، به افغانستان حمله کردند و تا کنون در آنجا حضور دارند. (جالب اینکه اسامه بن لادن در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان و جورج بوش پدر به عنوان “جنگجویان آزادی” نامبرده می شد و کمک های مالی و تسلیحاتی دریافت می کرد. در عوض با اینکه از ۱۹ نفر هواپیما ربایان، ۱۵ نفر آنها تبعه عربستان سعودی بودند، بدلیل روابط خانوادگی آل سعود با خانواده بوش و منافع اقتصادی عظیم آنها با عربستان سعودی، کوچکترین واکنشی نسبت به این کشور نشان داده نشد.)
در دسامبر ۲۰۰۱، کابینه جرج بوش از قرارداد سال ۱۹۷۲ منع تولید سلاح های قاره پیما نیز خارج شد.
در دسامبر ۲۰۰۱، همچنین کابینه بوش خواهان استثناء نمودن محاکمه رهبران سیاسی و پرسنل ارتش امریکا از دادگاه بین المللی جنایات جنگی شد. این قرارداد در جولای سال ۱۹۹۸ در (رم)، با قبول ۱۲۰ کشور جهان بوجود آمد. (امریکا امروز دیگر عضو دادگاه بین المللی علیه بشریت نیست).
در سال ۲۰۰۱، دولت بوش با لغو قرارداد کیوتو که برای جلو گیری از گرمایش جهانی یا Global warming)) بوجود آمده بود، امریکا را از این پیمان محیط زیست جهانی خارج نمود.
در سال ۲۰۰۱ شورای عمومی سازمان ملل متحد طرحی را تصویب کرد که به تحریم امریکا علیه کوبا پایان داده شود. این طرح با ۱۶۷ رای موافق و ۳ رای مخالف (امریکا، اسراییل و جزایر مارشال) به تصویب رسید. کابینه بوش آنرا نادیده گرفت و هیچگاه به اجرا نگذاشت و با این اقدام گام دیگری را در جهت بی اعتبار نمودن سازمان ملل برداشت.
در ۱۲ ژوییه ۲۰۰۲، امریکا ایران را در کنار عراق و کره شمالی، (محور شیطانی) قلمداد کرد و از کشورهای دیگر خواست در روابط خود با این ۳ کشور، تجدید نظر کنند.
در آوریل ۲۰۰۲ کابینه بوش انجام کودتا را در ونزوئلا بر علیه (هوگو چاوز) رئیس جمهور این کشور صادر کرد. بعد از ۲ ماه اعتصابات سراسری مردم در طرفداری از هوگو چاوز و محکوم شدن کودتا از طرف ۱۹ کشور امریکای لاتین، کودتا با شکست مواجه شد و چاوز به قدرت بازگشت. امریکا عقب نشینی کرد، ولی به کمک های مالی خود به مخالفان چاوز به رهبری (پدرو کارمونا) یکی از کارتل های نفتی، ادامه داد. و خواستار رفراندم برای تائید و یا نفی چاوز شد. (این رفراندم در ۱۵ اوت ۲۰۰۴ برگزار شد و ۵۸ % مردم دوباره چاوز را تائید کردند.)
از آگوست ۲۰۰۲ و در پی آغاز پرونده هسته ای ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی، امریکا با مداخله و کارشکنی در آژانس، تلاش خود را در جهت خارج کردن پرونده ایران از روال عادی و تبدیل کردن آن به مسئله ای سیاسی بکار گرفت و مرتباً ایران را به ارجاع پرونده به شورای امنیت سازمان ملل تهدید می کند.
در ۱۹ مارس ۲۰۰۳، بعد از اتهامات و پرونده های ساختگی جورج بوش و کابینه او نسبت به عراق از قبیل: تهیه و تولید سلاح های کشتار جمعی، رابطه رژیم صدام با القاعده و فاجعه ۱۱ سپتامبر و …، و بدون توجه به افکار عمومی جهان، امریکا و متحدانش به عراق حمله ور شدند و پس از سه هفته مقاومت مشکوک، عراق اشغال شد.
پس از اشغال عراق در مارس ۲۰۰۳، نئومحافظه کاران حاکم بر امریکا در مداخله ای آشکار به بررسی طرحی با عنوان (خاورمیانه بزرگ) پرداختند که به تغییر حکومت ها در خاورمیانه و تغییرات سرزمینی کشورها مربوط می شد. آنها اشغال عراق و در ادامه آن فشار بر سوریه و سرنگونی حکومت این کشور را فصل اول این پروسه می دانند.
از سال ۲۰۰۳ و با عنوان مبارزه با تروریسم ایالات متحده با حضور در کشورهای آسیای میانه و منطقه قفقاز با برهم زدن معادلات سیاسی به بحران در این منطقه دامن زد و با طراحی و اجرای انقلاب هایی با عناوین (انقلابهای مخملی) یا (انقلابهای رنگین)، حکومت های این منطقه را سرنگون و حکومتهای دست نشانده طرفدار خود را بر سر کار آورد، که از آن جمله می توان به نمونه های زیر اشاره کرد:
در نوامبر ۲۰۰۳، امریکا با حمایت خود، (انقلاب نارنجی) را در گرجستان به پیروزی رساند و دولت (شواردنادزه) را سرنگون کرد و از (ساکاشویلی) حمایت کرد.
در دسامبر ۲۰۰۴، در پی بحران در اوکراین، با انقلاب مخملی به رهبری امریکا، دولت (لئونید کوچما)، سرنگون شد.
در مارس ۲۰۰۵ و در ادامه انقلاب اوکراین، امریکا در قرقیزستان نیز انقلاب رنگین ایجاد کرد و دولت این کشور را نیز سرنگون کرد.
از سال ۲۰۰۳، امریکا با نقض قوانین بین المللی و حقوق بشر با احداث زندان هایی در خاک دیگر کشورها خصوصاً در اروپا، با ربودن مخالفین خود، آنها را به این زندان ها منتقل کرده و شکنجه و نگهداری می کرد که از آن جمله می توان به ربودن روحانی مسلمان در ایتالیا بنام (اسامه مصطفی حسن) معروف به ابوعمر، توسط سازمان سیا و انتقال وی به آلمان اشاره کرد. (ماجرای زندانهای مخفی امریکا در اواخر سال ۲۰۰۵، افشاء شد که با اعتراضات جهانی مواجه شد.)
در سال ۲۰۰۴، امریکا حمایت علنی خود را با ترور رهبران ارشد مقاومت فلسطین، توسط جوخه های ترور تحت فرمان آریل شارون اعلام داشت (که طی آن بسیاری از رهبران ارشد مقاومت فلسطین همچون: شیخ احمد یاسین و رنتیسی و … ترور شدند). امریکا همچنین همکاری های سیاسی ـ نظامی خود را با اسرائیل افزایش داد.
در سال ۲۰۰۴ و درپی ترور نخست وزیر سابق لبنان (رفیق حریری)، امریکا کوشید با دخالت در امور لبنان به بحران این کشور دامن بزند، این مداخلات در سال ۲۰۰۵ و طی بررسی پرونده ترور حریری در سازمان ملل به اوج خود رسید و امریکا به تهدید سوریه در ارتباط با این پرونده پرداخت.
از سال ۲۰۰۴، امریکا همچنین در اعتراضات و مخالفت های مردمی برعلیه دولت (گلوریو آریو) در فیلیپین، به حمایت آشکار از وی پرداخت. این حمایتها در سال ۲۰۰۵ و انتخابات فیلیپین به اوج خود رسید.
در می ۲۰۰۵، ایالات متحده در ادامه پروسه مداخلات آشکار خود، ناآرامی هایی را در ایالت (اندیجان) ازبکستان ایجاد کرد تا دولت این کشور را نیز همانند نمونه های قبلی سرنگون کند، اما با برخورد نظامی شدید دولت با ناآرامی ها و کشته شدن بیش از هزار نفر از مردم بیگناه، امریکا در این براندازی ناموفق شد.
از سال ۲۰۰۵، امریکا همچنین با حمایت های آشکار و پنهان از مخالفان دولت بلاروس، در پی سرنگونی دولت (الکساندر لوکوسنکو) است.
در سال ۲۰۰۵، همچنین با طرح اصلاح ساختار برخی از ارکان سازمان ملل از قبیل شورای امنیت و حق وتوی ۵ کشور، توسط برخی از کشورهای عضو، امریکا تلاش زیادی را در جهت مقابله و عدم نتیجه بخشی این طرح انجام می دهد.
هنری کسینجر، مشاور سیاست خارجی کاخ سفید در مصاحبه ای پیرامون حضور و مداخلات امریکا در جهان از ابتدای قرن بیست و یک می گوید: “وظیفه رهبری جهان از ایالات متحده امریکا و ارزش های آن تفکیک ناپذیر است.
همچنین (ری کلوز)، رئیس پیشین سیا در عربستان که به مدت ۲۷ سال در بخش عربی سیا فعالیت می کرده است، طی مصاحبه ای در مجله Nation پیرامون مداخلات امریکا در خاورمیانه و عراق می گوید: … اهدافی را که ما از آغاز این بحران بر اساس ایدئولوژی نو محافظه کاران داشته ایم هرگز قابل دستیابی نبوده اند، زیرا در اصول تمامی این اهداف با روح ناسیونالیسم عراقی مخالف و بی احترام بوده اند. نخست آنکه، ما در جستجوی پایگاه های نظامی ای با اهداف استراتژیک دراز مدت هستیم. دوم، قصد داریم که نفوذ و کنترل اجرایی خود را بر سیاست های نفتی عراق حفظ کنیم. سوم، خواهان سرمایه گذاری نامحدود خارجی در کشوری هستیم که سابقه ای طولانی در خصومت و رویارویی با مالکیت منابع و ساختار های اقتصادی خود توسط خارجی ها دارد. چهارم، انتظار داریم که عراق از نقش امریکا در فرایند صلح خاورمیانه پشتیبانی کند، حتی اگر این پشتیبانی به معنای حمایت مطلق از موضع جرج دبلیو بوش و آریل شارون باشد. شکست در دسترسی به این چهار هدف عمده از دیدگاه هر دو جناح جمهوریخواه و دمکرات، به منزله شکست سیاست جرج بوش در عراق محسوب می شود. در عین حال دولت فعلی امریکا خود را در حال حاضر محصور در چارچوبی کرده است که هیچ گونه راهی برای تعدیل و تغییر این اهداف به شکلی که با واقعیت های هر روزه تطبیق کند باقی نگذاشته است، باید رژیم واشینگتن تغییر کند، این تنها راه حل مشکل است. (۱)
در این دوره، حمله به افغانستان، امریکا را با مشکلات عدیده ای روبرو ساخت که هنوز با آن دست و پنجه نرم می کند در برقراری امنیت در این کشور دچار سردرگمی شده است، از طرفی افشای اهانت و شکنجه اتباع افغانی در زندانهایی نظیر گوانتانامو، احساسات ضد امریکایی و اعتراضات مردمی را در این کشور تشدید کرده و حملات پراکنده بر علیه نیروهای امریکایی همواره ادامه دارد.
با حمله به عراق، نه تنها هیچگونه سند و مدرکی دال بر وجود و تولید سلاح های هسته ای در عراق بدست نیامد، بلکه با تداوم اشغال و اقدامات تروریستی این کشور دچار نا امنی و بی ثباتی شد. از طرفی ایالات متحده هزینه های زیادی را در عراق متحمل شد. تشکیل انواع گروههای مسلح با عناوین جهادی و اقدام به عملیات بر علیه نیروهای امریکایی خسارت های مالی و جانی زیادی را بر ایالات متحده وارد کرد و تاکنون بیش از ۴۰۰۰ نیروی امریکایی در عراق کشته شده اند که آمار دقیق آن اعلام نمی شود. همچنین سیاست های جایگزین در عراق و تلاش برای رور کار آمدن حکومتی منطبق بر الگوهای امریکایی در این کشور بعد از انتخابات عراق و پیروزی چشمگیر شیعیان، با چالش اساسی روبرو شده است.
سیاست های ایالات متحده در جهت انزوای جمهوری اسلامی ایران، علیرغم حملات تند جرج بوش و خطاب کردن ایران به “محور شیطانی” و کارشکنی های متعدد در مذاکرات و پرونده هسته ای ایران و تهدیدات متوالی نه تنها کارساز نبود بلکه شرکتهای امریکایی مانند (هالی برتون) و شرکت های وابسته به آن بدون در نظر گرفتن دیدگاه های سیاسی و تحریمهای اقتصادی، به فعالیت اقتصادی در جنوب ایران ادامه دادند و باعث شد تعاملات کشورهای اروپایی و حتی روسیه با ایران افزایش چشمگیری یابد.
در حالیکه در پایان سال ۲۰۰۰ نه تنها بودجه امریکا کسری نداشته و بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار اضافه نشان می داده است، ولی در زمان جرج بوش کسری بودجه امریکا به بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار رسیده است. در همین حال بودجه نظامی به رکورد جدید ۴۰۱٫۳ میلیارد دلار رسیده. در این رابطه، ژنرال کارول (Admiral Eugene Carroll)، بازنشسته ارتش امریکا می گو ید: برای ۴۵ سال، در خلال جنگ سرد، ما مسابقه تسلیحاتی باشوروی داشته ایم و بنظر می رسد امروز ما با خود این مسابقه تسلیحاتی راداریم و ادامه می دهیم.
همچنین، از فوریه سال ۲۰۰۱ تاکنون بیش از ۲ میلیون کار از دست رفت و مردم کار خود را از دست دادند. و این به دلیل سیاست غلط اقتصادی جرج بوش است. در این دوران شرکت های امریکایی برای استفاده از نیروی کار ارزان به کشورهای جهان سوم رفتند.
ایالات متحده با درگیرشدن در جنگهای فرسایشی و غیر قابل برد در افغانستان و عراق که به احتمال زیاد منجر به شکست شرمناکی خواهد شد. اروپا نه تنها مرعوب نشد بلکه با سرعت بیشتری به سوی استقلال حقیقی حرکت می کند. به لطف جرج بوش بهم پیوستن محور پاریس، برلین، و مسکو که سالیان دراز برای امریکا همچون کابوس بود در شرف تحقق می باشد. توسعه سلاح های اتمی نه تنها از طرف کره شمالی و ایران بلکه در نقاط دیگر هم مانند کره جنوبی سرعت گرفته است و خصومت اعراب و مسلمانان در هیچ زمانی به شدت امروزه نبوده است. دو رژیمی که ستونهای سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه هستند یعنی عربستان سعودی و پاکستان احتمالاً مدت زیادی دوام نخواهند آورد. ایالات متحده در هیچ دوره ای از تاریخش این چنین از نظر سیاسی در جهان تنها نبوده است.
بوش و تیم محافظه کاران جدید، موقعییت سوق الجیشی ایالات متحده را چنان تضعیف نموده که امکان موفقیت با بازگشت به سیاست های نیکسون تا کلینتون از بین رفته است و مردم امریکا هم برای یک تغییر اساسی در سیاست خارجی آمادگی ندارند، تغییری که شامل سه واقعییت است:
الف) اینکه ایالات متحده یکی از چند قدرت بزرگ در جهان چند قطبی امروزه می باشد و نه تنها قدرت بی رقیب.
ب) اینکه افزایش سلاحهای اتمی طی ۲۰ سال آینده حتمی است.
ج) اینکه در مقابل نیاز بسیار قوی به یک رژیم جهانی که جریان قطبی شدن جهان را کاهش بدهد نئولیبرالیزم هیچگونه راه حلی ندارد.
از طرفی مداخله در امور کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی و طرح و اجرای کودتا بر علیه حکومتها در این منطقه، دستاوردی جز تشکیل دولت های ضدامریکایی و مخالفت صریح با سیاستهای امریکا نداشت.
در نهایت این دوره از مداخلات پیامدهای خوبی برای ایالات متحده در پی نداشت. حضور امریکا در خاورمیانه و جنگ در افغانستان و عراق، برای مقابله با تروریسم باعث شد گروههای تروریستی نظیر القاعده و طالبان در سراسر خاورمیانه و دیگر کشورها پخش شوند و حوزه فعالیت آنها از یکی دو نقطه به چندین حوزه متکثر شود و حتی به اروپا و داخل امریکا نیز گسترش یابد و اتباع و جهانگردان امریکایی و منافع ایالات متحده از قبیل: سفارتخانه ها و دفاتر و شرکت ها در ساسر دنیا مورد تهدید واقع شوند.
تخریب شدید وجهه امریکا در جهان، که به خوبی از نظرسنجی ها در مناطق مختلف و اعتراضات مردمی نسبت به سفر مقامات امریکایی به کشورهای مختلف مشهود است، یکی دیگر از عواقب مداخلات امریکاست خصوصاً در این دوره می باشد. این در حالیست که (نوام چامسکی) تحلیلگر امریکایی، در مصاحبه ای در ابتدای سال ۲۰۰۶، دولت بوش را به لحاظ عملکرد بدترین دولت ایالات متحده از آغاز تا کنون دانست.
حال با رای آوردن ترامپ جمهوری خو.اه به عنوان رییس جمهور ایالات متحده، باید منتظر جنایاتی از این دست در سطح جهان باشیم.
هرچند اگر هیلاری کلینتون هم رای می آورد چندان تاثیری به حال ملت های آزادی خواه جهان نداشت چرا که سیاست اصلی آمریکا حمایت از رژیم سفاک اسرائیل است.
انتهای پیام/