همزمان با سفر ترامپ به عربستان و نشست اسلامی- آمریکایی برخی کشورهای اسلامی در ریاض، برخی تنش ها در بین کشورهای عربی همچون عربستان و قطر به وجود آمد. خبرگزاری رسمی الجزیره طی گزارشی اظهارات شیخ تمیم امیر قطر در جمع فارغ التحصیلان هشتمین دوره آموزشی خدمت نظام وظیفه در پایگاه هوایی العدید منتشر کرد که موجب تنش و جنگ سردی بین قطر و عربستان و برخی کشورهای عربی همچون مصر،بحرین و امارات شد. همچنین عربستان به قطع ارتباط دیپماتیک و همچنین مسدود کردن مرزهای خود با قطر کرد که بدین منظور قطر یک نوع تحریم مشترک از سوی سایرکشورهای عربی نیز شده است.
سخنان امیر قطر حول ۶ محور ذیل مطرح شد:
ایران قدرتی منطقه ای ومرکز ثقل منطقه ای و اسلامی است ونباید به دنبال تنش با ایران در منطقه بود.(هیچ عقلانیتی در تنش با ایران وجود ندارد)
قطر هم با ایران و هم با آمریکا رابطه دارد و ما برای قدرتمندشدن نیازمند ارتباط با قدرت ها هستیم. (اذعان به قدرت منطقه ای ایران)
حزب الله لبنان یک جنبش مقاومت است.
روابط دوحه و تل آویو خوب است و این حق قطر است که هم با اسراییل و هم فلسطین(حماس) رابطه داشته باشد و دو طرف مستمراً با هم در ارتباط اند.
عربستان باید بر امور فقرای خود تکیه کند تا قراردادهای میلیاردی تسلیحاتی!
قطر از پایگاه های نظامی خود در برابر تجاوزات کشورهای همسایه محافظت و استفاده خواهد کرد.(منظور پایگاه العدید مهم ترین پایگاه نظامی آمریکا در حوزه خلیج فارس)
این اظهارات امیر قطر با واکنش عربستان و برخی کشورهای عربی همچون مصر، بحرین و امارات روبرو شد و در پاسخ به این اظهارات کشورهای فوق اقدام به فیلتر خبرگزاری الجزیره کردند.
چرایی تنش قطر و عربستان
در خصوص تنش بوجود آمده میان قطر و عربستان به چند محور ذیل می توان اشاره کرد:
۱- سفر اخیرترامپ به عربستان: دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا بنابر دلایل مختلفی همچون تشکیل ائتلافی ضدایرانی(مقابله با نفوذ ایران در منطقه)، تامین منابع مالی و نجات اقتصاد آمریکا،نقش فعال و بیشتر آمریکا در منطقه وگسترش هژمونی نظامی آمریکا با هدف مقابله با رقبای منطقه ای و بین المللی آمریکا و… به عربستان سفر کرد. در جریان این سفر قرار داد تسلیحاتی به ارزش ۳۵۰ میلیارد دلار به امضا طرفین رسید که ۱۱۰ میلیارد دلار آن به صورت آنی بود. از آنجایی که بنابر گزارش موسسه بین المللی صلح استکهلم در بازه زمانی۲۰۰۷تا۲۰۱۲ در مقایسه با ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ میلادی،۸۶ درصد فروش تسلیحات آمریکا افزایش داشته که بخش عمده آن مربوط به خرید تسلیحاتی از سوی عربستان و قطر بوده است. قطر بنابر تغییر موازنه نظامی به سود عربستان با انعقاد قرار داد جدید خطر بزرگی برای آینده و نقش خود در منطقه احساس می کند. در واقع مقامات قطر نسبت به محور شدن عربستان در بین کشورهای عربی وشورای همکاری خلیج فارس به عنوان بازیگری که حرف اول وآخر را بزند احساس خطر کرده وسابقه تاریخی موضوع از جمله قراردهایی که صدام با کشورهای غربی برای به انزوا کشاندن ایران انجام می داد اما نهایتاً به اشغال کویت پرداخت بر نگرانی قطری ها افزوده است.
۲- تناقض در سیاست خارجی عربستان و قطر: سیاست خارجی عربستان وقطر از بُعد ایدئولوژی دارای تفاوتی محسوس است. قطر از طرفداران اخوان المسلمین و حماس است. این در حالی است که عربستان از مخالفان جدی اخوان المسلمین در منطقه است.
در مورد چرایی حمایت قطر از اخوان المسلمین باید گفت که:
نخست؛ اخوانی ها هیج زمانی سازمان رسمی در قطر شکل نداده و بیشتر تمایل به امور تربیتی فرهنگی داشتند واین مساله نگرانی حکومت را از فعالیت های سیاسی اخوان المسلمین که اکنون اصلی ترین حزب رقیب واپوزیسیون در اکثر کشورهای عربی است، برطرف می ساخت.
دوم؛ از زمانی که جمال عبدالناصر اخوانی ها را سرکوب کرد بسیاری از رهبران اخوان همچون یوسف قرضاوی،عبدالبدیع صقر وکمال ناجی به قطر رفتند و در آنجا نیز با اقبال پادشاه وقت قطر،علی عبدالله آل ثانی روبرو شدند واین رهبران اخوان تاثیر فراوانی بر حاکمان قطر داشته اند.
سوم؛ قطر و عربستان در بُعد سیاست خارجی با یکدیگر رقابت دارند و قطر نیز همواره سعی نموده در تضاد با منافع سعودی ها جانب اخوان را بگیرد.
شایان ذکر است که تاکنون بین عربستان و قطر تنش های مختلفی به وجود آمده که در برخی موارد منجر به جنگ نیز شده است. قطر و عربستان تاکنون در سه مقطع دچار درگیری وتنش شده اند:
الف)جنگ خفوس در سال ۱۹۹۲ که بر سر اختلافات مرزی دو کشور شعله ور شد که در جریان آن یک افسر سعودی و دو افسر قطری کشته شدند. مقامات سعودی همچنان ادعای مالکیت ۲۳ مایل از سواحل جنوب شرقی قطر را دارند.
ب) تلاش موفقیت آمیز کودتای سفید به رهبری شیخ حمد بن خلیفه، ولیعهد وقت قطر علیه پدرش که وی در سفری رسمی به قاهره رفته بود. نقش عربستان در این کودتا کاملاً مشهود بود.
ج) دخالت نظامی عربستان، امارات و بحرین در فوریه۱۹۹۶ برای سرنگونی حمد بن خلیفه امیر سابق قطر وبازگرداند پدرش به قدرت که در هتلی در ابوظبی اقامت داشت. این دخالت موفقیت آمیز نبود تنش عربستان و قطر را به دنبال داشت و عجیب اینکه قطر امیر سلمان بن عبدالعزیز (پادشاه کنونی سعودی) و برادرش امیر سلطان وزیر دفاع وقت سعودی را به طراحی واقعی کودتا متهم کرد. نمونه آخر تنش میان دو کشور هم به سال ۲۰۱۴ باز می گردد که عربستان به همراه چند کشور عربی سفرای خود را به مدت یک سال از قطر فراخواند.
۳- متهم دانستن قطر به تروریسم: در سفر اخیر ترامپ به منطقه، عربستان سعی داشت به گونه ای نوک پیکان حمایت از تروریسم را از سمت وسوی خود به دیگر کشورها نشانه رود. قطر نیز از ترس چنین امری واکنش مستقیمی از خود نشان داد. برخی شواهد حاکی از آن است که تغییر نگاه مقامات آمریکا نسبت به قطر بخاطر لابی سعودی در آمریکاست وتروریست نامیده شدن حماس از سوی ترامپ در جریان سفر اخیر به عربستان نیز در این راستا قابل ارزیابی است. مجله فارین پالسی در گزارشی به قلم “جان هانا” از مقامات سابق وزرات خانه های دفاع و خارجه آمریکا مدعی شده است که رفتارهای مقامات قطری”بهار عربی” در منطقه را به “زمستان اسلامی افراطی” تبدیل کرده است. حتی در این گزارش اذعان شده است که قطر در کشته شدن نظامیان آمریکا در عراق نقش داشته است.
۴- رهبری جهان عرب: عربستان تاکنون نشست های مختلفی برای ائتلاف علیه ایران تشکیل داده است و با این کار به نوعی مترصد رهبری جهان عرب و زیر پوشش قرار دادن سایر کشورهای عربی تحت لوای خود است. قطر نیزبر پایه قدرت مهم در عرصه عربی با انجام چنین وقایعی از سوی عربستان مخالف است و موضع گیری امیر قطر نیز از چنین وضعی نشات می گیرد. اخیراً نیز شبکه الجزیره در اقدامی کم سابقه اقدام به پخش مستقیم سخنان دبیر کل حزب الله لبنان کرد که علیه نشست ریاض مطرح شد.
سناریوهای پیش روی قطر
الف)قطر همه شروط عربستان را بپذیرد. بدین معنی که قطر اخوانی ها را اخراج و از حمایت حماس دست بردارد. به مثابه امری که ترکیه با فشار رژیم صهیونیستی در جهت عادی سازی روابط با این رژیم مسئولان حماس را اخراج کرد.
ب) قطر به محور ایران، عراق، سوریه و به طور کلی جبهه مقاومت ملحق شود.(این سناریو تا حدودی بعید به نظر می رسد)
ج) امیر قطر همچون عربستان به ترامپ و آمریکا باج دهد. بدین صورت که وی نیز با سفری به آمریکا همچون “محمد بن سلمان” قراردادی نظامی و به سود آمریکا با ترامپ امضا کند. آنچه مسلم است این است که اختلاف در ائتلاف ضد ایرانی کشورهای عربی منطقه با محوریت آمریکا به نفع جمهوری اسلامی ایران است و موضوع “ناتوی عربی” را به محاق خواهد برد. اما نکته مهم اینجاست که کشورهای عربی به مثابه بازیگران و مهره هایی هستند که توسط بازیگران اصلی یعنی آمریکا جهت و حرکت آنها مشخص خواهد شد. بنابراین سناریو سوم محتمل تر است و آمریکا نهایت بهره و سود اقتصادی را از این تنش و رقابت عربستان و قطر در جهت فروش تسلیحات نظامی خواهد برد.
ارزیابی نهایی
عربستان قصد دارد که با تنبیه قطر به سایر کشورهای عربی این پیام را برساند که هرگونه مخالفت با تصمیم های ریاض در منطقه با واکنش سختی از سوی عربستان مواجه خواهد شد. از سوی دیگر بنا بر تحریم های عربستان علیه قطر و اظهارات وزیر خارجه قطر مبنی بر دوست بودن این کشور با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، قطر احتمالا از مواضع خود کوتاه خواهد.
تهدیدات آینده رژیم صهیونیستى
رژیم صهیونیستى از زمان تأسیس که با حمایتهاى انگلیس و فرانسه تشکیل شد، همواره از تهدیدهایى که آینده این رژیم را در منطقه به خطر خواهد انداخت، سخت هراسان بوده است. تاسال ۱۹۷۹ میلادى، رژیم صهیونیستى با تهدید خاصى مواجه نبود و در جنگهاى چهارگانه اعراب با اسراییل نیز توانست موفقیتهایى کسب کند. با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و ظهور گفتمان مقاومت در عرصه بینالمللى و تأسى گروههاى آزادىبخش از انقلاب اسلامى ایران، اولین جرقههاى تهدید وجودى اسراییل در منطقه زده شد. با تشکیل گروههاى مقاومت همچون حماس، جهاد اسلامى و بالاخص حزب الله، هیمنه وجودى اسراییل فرو ریخت و اولین دستاورد گروههاى مقاومت همچون حزبالله، خارج کردن اسراییل از مناطق جنوبى لبنان بود. رژیم صهیونیستى که از حمایتهاى گستردهاى در سطح منطقه اى و بین المللى برخوردار است، طى دهه۹۰ میلادى تحرک خاصى از خود نشان نداد و در ابتداى سال ۲۰۰۰م و روى کار آمدن جورج بوش و نومحافظه کاران یهودى، تحرک بیشترى به فعالیتهاى خود در منطقه داد.
اسراییل براى اینکه بتواند از تهدیدهاى آینده علیه خود درمنطقه بکاهد، ناچار بود که دشمنان خود را بهگونهای زنجیروار و دومینو مانند شکست دهد. براى این امر ابتدا جنگ با حزبالله را شروع کرد که با پیروزى بهدنبال وسعت عملیاتى خود به سوریه و بعد ایران بود اما با شکست در برابر حزب الله، روند شکست این رژیم در منطقه سرعت بیشترى گرفت و این رژیم با همکارى آمریکا و برخى کشورهاى منطقهاى، استراتژى جدیدى با عنوان «کمربند امنیتى منطقه» اتخاذ کرد.
اصول و اساس کمربند امنیتى مبتنى بر تشکیل حائلى بین اسراییل و گروههاى مقاومت با تمرکز بر درگیرى گروههاى مقاومت با یکدیگر بود. براساس همین امر گروههاى تکفیرى به وجود آمدند و هدف نیز مشغول سازى گروههاى مقاومت و تأمین امنیت این رژیم در بحرانهاى منطقه اى بود. شاید به طور کلى بتوان گفت که اسراییل در اتخاذ چنین استراتژى موفق عمل کرده است اما باید شرایط جدید را نیز مشاهده کرد و اعلام کرد که آیا اسراییل با انجام چنین ترفندى توانست آینده ى وجودى خود را حفظ نماید یا اینکه این رژیم با تهدیدهاى جدیدترى مواجه شده است؟
در پاسخ به سؤال فوق، دو دیدگاه وجود دارد:
الف) دیدگاه مقطعى: این دیدگاه معتقد است که اسراییل توانسته به اهداف خود دستیابد. هرچند که اسراییل تا حدودى توانست با بحرانهاى به وجودآمده درگیرى درون تمدنى در منطقه بهوجود آورد، اما در پاسخ به این دیدگاه باید اعلام کرد آیا حزبالله از زمان بحران سوریه و ورود به عرصه میدانى سوریه دچار فرسایش و تزلزل شده است؟ آیا جبهه مقاومت دچار فروپاشى و از هم گسستگى شده است؟
ب) دیدگاه پایدار: دیدگاه دیگر معتقد است که اسراییل با اتخاذ چنین رویکردى اگرچه در کوتاه مدت توانست به اهداف خود دستیابد، اما در بلندمدت با تهدیدهاى جدیدى علاوه بر حزبالله مواجه شده است.
اسراییل اکنون در مرزهاى خود با سوریه، گروههاى مقاومتى را مشاهده مىکند که هیچگونه سنخیتى با این رژیم نداشته و به دنبال نابودى آن هستند. پایگاه صهیونیستى دبکا فایل در گزارشى مىنویسد: «گروهى از نیروهاى سوریه، ایران و حزبالله در روزهاى اخیر حملهاى عمده در مناطق جنوبى سوریه آغاز کردهاند. این اقدام بهروشنى نشان مىدهد که تهران، دمشق و بیروت تصمیم دارند که هشدار وزیر جنگ اسراییل را نادیده بگیرند؛ اویگدر لیبرمن گفته بود که تل آویو اجازه تمرکز نیروهاى ایرانى و حزبالله را در بلندى هاى جولان نمى دهد.»
مىتوان گفت که اسراییل امروز با تهدیدهاى جدیدى مواجه شده و استراتژى که جنگ را از مرزهاى خود دور نگه دارد، شکست خورده است. روزنامه هاآرتص نیز مىنویسد: «هدف اصلى اسراییل در سوریه کاهش نفوذ ایران در بلندىهاى جولان است؛ با حضور شبهنظامیان شیعى، حزبالله و سپاه ایران در مرزهاى سوریه و گسترش نفوذ ایران، اسراییل با نگرانى روزافزون مواجه است.»
از سوى دیگر بسیارى از همپیمانان منطقهاى اسراییل از تشکیل گروه هاى جدیدى در مرز با اسراییل برآشفته شدهاند. روزنامه العرب عربستان در گزارشى مى نویسد: «ایران به نفوذ در جنوب لبنان بسنده نکرده و اینک النجباء که هم پیمان تهران است، تشکیل سپاهى براى آزادسازى جولان را اعلام کرده است.»
همچنین هاآرتص در گزارشى جالب مىنویسد: «مشکل اصلى با ایران، هستهاى نیست، مهمتر از آن، حضور گسترده ایران و حزبالله در سوریه است.»
حال باید به این موضوع نیز پرداخته شود که با توجه به خطرى که امروزه اسراییل موجودیت خود را در خطر مىبیند، چه راهکارهایى براى برون رفت از آن اتخاذ کرده است:
نخست؛ فرسایشى کردن بحران سوریه: مقامات رژیم صهیونیستى به کرات اعلام کردهاند که آنچه مورد خوشایند این رژیم در بحران سوریه است، فرسایشى کردن جنگ و ساقط شدن اسد از قدرت است. هراتص هالوى یکى از مقامات اسراییلى مىگوید که بهترین مصلحت براى این رژیم برکنارى بشار اسد از قدرت است.
دوم؛ ائتلاف سازى: اسراییل به طرق گوناگون تاکنون سعى نموده که با بحث ایران هراسى، ائتلاف هایى را در منطقه بهوجود آورد که علاوه بر دور کرن بحران از خود، با ائتلاف با کشورهاى عربى، زمینه عادىسازى روابط با برخى کشورهاى عربى براى مقابله با ایران به عنوان هدف مشترک را پیاده سازد.
بى.بى.سى در گزارشى مى نویسد: «آمریکا و هم پیمانان منطقه اىاش با تشکیل ائتلافها به دنبال پیاده سازى سه هدف در منطقه هستند: اول؛کاهش نفوذ ایران در یمن با حمایت از عربستان. دوم؛ حمایت از عراق و ایجاد فاصله بین عراق و ایران و سوم؛ حمایت از دولت لبنان و تحت فشار قراردادن حزب الله توسط هم پیمانان منطقها ى آمریکا.»
همانطورکه در چند وقت اخیر نیز نشست آمریکایى – اسلامى به نشستى ضدایرانى و ضد مقاومت تبدیل شد و گروههایى همچون حزبالله از سالهاى گذشته توسط برخى کشورهاى عربى به عنوان تروریست شناخته شده است.
ارزیابى نهایى
اسراییل با تشکیل بحرانهاى منطقه اى بهدنبال احداث کمربندى امنیتى پیرامون خود و درگیر کردن کشورهاى اسلامى بود که این هدف امروزه به عنوان مهمترین تهدید براى این رژیم عنوان شده است. درآینده جولان و جنوب لبنان با حضور گروه هاى مقاومت مهمترین عرصه رویارویى با اسراییل خواهند بود و تشکیل ائتلاف با کشورهاى عربى و حمایت هاى آمریکا از این رژیم نیز مثمر ثمر نخواهد بود.
پی نوشت از یاسر سعیدی نژاد