عبدالله گنجی
مقوله روشنفکری که به داستان غمانگیزی در تاریخ معاصر ایران تبدیل شده است،یک شاخصه متمایز با سیاستورزی دارد. به تعبیر دیگر خط قرمز روشنفکری ورود به قدرت است. سیاستورزی عامل انحطاط روشنفکری و نقطه مقابل آن است چرا که روشنفکری بر تحولخواهی، نقزنی، نقد، مخالفت با وضع موجود و بومیستیزی استوار است اما سیاستورزی بر تدبیر، مصلحت، جامعنگری و محافظهکاری سوار است. بومیستیزی خصیصهای است که عقده انزوای روشنفکران در ۱۵۰ سال اخیر ایران را به همراه داشته است، به صورتی که روشنفکران هیچ موقع پایگاه اجتماعی نداشتند و تا ظهور امام خمینی (ره) حتی نتوانستند پنجره رژیم پهلوی را تکان دهند. مصداقی از این روشنفکری دکتر صادق زیباکلام است که همیشه سعی میکند نزدیک به صحنه سیاست سخن بگوید. عرصه اندیشهورزی سیاست را سریعاً به کف خیابان میکشاند و درباره افراد، برنامهها و آینده اظهارنظر میکند و چون بسیاری از پیشبینیها و تحلیلهای وی ذهنی است، اثر سخن وی معمولاً زودگذر و قابل محاسبه و تأمل نیست. به طور مثلاً ایشان معتقد بودند دکتر روحانی ۲ میلیون رأی هم ندارد و… اما نتیجه چیز دیگری شد. وی اخیراً در یکی از روزنامههای اصلاحطلب گفته است که دشمنی امریکا با ایران ساخته ذهن و خیالپردازی ایرانیهاست و هیچ دلیلی برای دشمنی امریکا وجود ندارد. جملات فوقالذکر دقیقاً از جنس روشنفکری است چرا که روشنفکر اگر میل به سیاست کند به اپوزیسیون علیه خود تبدیل خواهد شد و چون رنج مسیر نکشیده است، بسیار صریح و راحت به همه داشتهها و ظرفیتهای بومی پشت پا میزند.
دکتر زیباکلام فقط یک روشنفکر رئالیسم نیست که دانشآموخته و مدرس علم سیاست است اما چون مشی روشنفکری دارد به خود اجازه میدهد از امام نیز عبور نماید و فهم معرفتشناسانه از مشکلات ایران و امریکا را به سطح نزاع سیاسی تقلیل دهد و به برخوردهای عینی و مصداق ۳۰ گذشته توجه کند اما امام نگاه دیگری دارد. مشکلات ایران و امریکا را ذاتی میداند و برخلاف زیباکلام معتقد است «بزرگترین سادهاندیشی آن است که گمان کنیم جهانخواران از ما و اسلام عزیز دست برداشتهاند. لحظهای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم. در نهاد و سرشت امریکا و شوروی (شوروی سابق) کینه و دشمنی با اسلام ناب محمدی (ص) موج میزند» (صحیفه امام جلد ۲۱ ص ۱۹۵). در انشای امام به دو واژه «نهاد» و «سرشت» امریکا به صراحت اشاره میشود که نشانگر ذاتی بودن مشکلات دو دستگاه معرفتشناسی است. برای تفهیم بیشتر به جناب زیباکلام فراز دیگری از امام وجود دارد که میفرماید: «نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خارجی خود با بیگانگان قرار دهیم، این است که دشمنان و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل میکنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند؟ به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویتها و ارزشهای معنوی و الهیمان نمیشناسند… ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و امریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبیمان را لکهدار نمایند.
بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند (گویی امام برای زیباکلام و اعتدالگرایان امروز میگوید) و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است که چه خوب است به این سؤال پاسخ داده شود که ملتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملت ایران در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند» (همان ص ۹۰). به نظر میرسد عبور از سخنان امام برای روشنفکران امر مشکلی نباشد چرا که عقلانیت غربی توقف در امام را تجویز نمیکند.
چشمانداز اعتدال نشان میدهد که شاید به سرنوشت اصلاحات دچار شود. تغییر اصلاحات به سمت سکولاریسم و پروتستانتیسم کشیده شود و اعتدال دکتر روحانی توسط روشنفکران به تفریط میل نماید. یعنی به بهانه مبارزه با افراط، از آن سوی سکو پرت شوند و اعتدال را به تبرئه امریکا و محاکمه نظام جمهوری اسلامی تبدیل نمایند. با گفتمان اعتدال دهان نیروهای انقلاب را ببندند، سپس مسیر عبور از اعتدال را به سمت تفریط طی نمایند و هر کس مقابل تفریط بایستد به تقابل با منتخب ملت و اعتدال متهم شود. همان بازی خاتمی با حزبالله شاید به روحانی تحمیل شود.