به کزارش “صبح رابر”؛ امام خمینى(ره) فرمودند: «مى خواهید با شهادت رساندن عزیزان ما، این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانستید به فرزندان اسلام، چون شهید بهشتى و شهداى عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمتهاى ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاده و کوس رسوایى همهتان بر سرِ بازارها زده شد، در سوراخ ها خزیده و دست به جنایاتى ابلهانه زده اید که به خیال خام خود، ملت شهیدپرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمىدانید که در واژه شهادت، واژه وحشت نیست.»
مقام معظم رهبرى(مدظله العالی): «یک جمله درباره حادثه هفتم تیر عرض کنیم و آن این است که شاید از همه ابعاد متعددى که این حادثه داشت، این بُعد جالبتر باشد که این حادثه، نشان داد که ضربه هاى سهمگینى از این قبیل هم حتّى نمىتواند به استحکام بناى جمهورى اسلامى که به ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللى وارد کند. این حادثه، حادثه کوچکى نبود. چنین حادثه اى در هر نقطه دنیا کافى است براى فرو ریختن یک نظام. این همه اشخاص مؤثر، مهم، خوشفکر و مبارز به دست جنایتکار تروریستها در یک لحظه از بین بروند و نظام آنرا تحمل کند و از آن، وسیله اى براى استحکام هرچه بیشتر خود به وجود بیاورد. این چیز شگفت آورى بود. این برکت حضور و ایمان مردم، به برکت استحکام ساخت درونى نظام اسلامى بود و به فضل پروردگار، همیشه همین طور خواهد بود.»
منافقین سعى کرده بودند تا توسط عامل نفوذى خود «محمدرضا کلاهى» تا آنجا که ممکن است، مسؤولان و شخصیت هاى برجسته نظام جمهورى اسلامى را به این قتلگاه بکشانند و در یک انفجار، آنها از بین ببرند اما برخى از مسؤولان و شخصیت هاى برجسته نظام ازجمله محمدعلى رجایى (نخست وزیر)، دکتر محمدجواد باهنر، آیت الله مهدوى کنى، آیت الله على قدوسى، حبیب الله عسگر اولادى و…به دلایلى در جلسه حضور نداشتند یا قبل از انفجار جلسه را ترک کرده بودند.
مختصرى از زندگى شهید دکتر بهشتى
آیت الله دکتر سید محمد حسینى بهشتى در دوم آبان سال ۱۳۰۷ در محله قدیمى لومبان، لبنان، اصفهان به دنیا آمد. شهید بهشتى تحصیلات خود راازچهار سالگى توسط پدرش که ازعلماى برجسته حوزه بود شروع کرد و سپس در همان شهر دیپلم ادبى گرفت. به خاطر علاقه شدیدى که به علوم اسلامى داشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد. دروس علمى را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و در سال ۱۳۲۵ راهى حوزه علمیه قم گردید. ایشان پس از طى یک سلسله آموزشها و کسب فیض از محضر اساتید و مراجع، به خصوص امام خمینى(ره) با عدهاى از فضلاى حوزه، درس اصول و فقه آیت الله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بود بنیانگذارى کرد. همچنین به همراه دوستان دیگر چون آیتالله شهید مطهرى و فقهاى دیگر در درس خارج امام خمینى(ره) حاضر شدند.
شهید بهشتى پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۳۰ دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامى و همچنین در سال ۱۳۳۸ دوره دکتراى این دانشکده را به پایان رسانید. شهید بهشتى در سال ۱۳۴۲ مدرسه علمیه حقانى را تأسیس کرد و به کمک جمعى از فضلاى حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتى پیرامون حکومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت «ساواک» از قم به تهران انتقال یافت.
بهشتى تنها، مرد علم و بیان و قلم نبود بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید. به ویژه ازآغاز قیام امام خمینى(ره) در سال ۱۳۴۱، به همکارى با جمعیت هاى مؤتلفه اسلامى برخاست و به عضویت شوراى روحانیت آن انتخاب گردید.
او در برگزارى راهپیمایى هاى عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشوراى ۵۷ نقشى مؤثر داشت. سخنرانیهاى پرشور شهید مخصوصاً در روز ۱۶ شهریور در مسجد صاحب الزمان(عج) تحرک فراوانى به مردم داد. هنگامى که امام(ره) در پاریس بودند، براى تبادل نظر با امام(ره) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام(ره) به عضویت شوراى انقلاب اسلامى ایران برگزیده شد. نقش مؤثر و رهبرى کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود. شهید بهشتى هنگام شهادت علاوه بر رهبرى حزب جمهورى اسلامى و عضویت شوراى انقلاب، رئیس دیوان عالى کشور نیز بود.
شهید بهشتى از دید دشمن
رادیو بى.بى.سى انگلیس با همه دشمنى هایى که با شهید مظلوم دکتر بهشتى داشت، در برنامه شبانگاهى هشتم تیرماه ۱۳۶۰ گفت: «آیت الله دکتر سید محمد حسینى بهشتى، رهبر حزب جمهورى اسلامى، رئیس دیوان عالى کشور و عضو شوراى ریاست جمهورى، مردى خوشلباس، با چهرهاى گیرا و پُر ابهت بود. بهشتى به عنوان یک نویسنده اسلامى در مسایلى از قبیل مفهوم دولت در اسلام و نیز نقش روحانیت در رابطه اسلام با مکتب هاى فکرى جدید، مطالب فراوانى نوشته است. سالهاى اقامت او در آلمان غربى، بهعنوان رهبر جامعه مسلمانانِ هامبورگ، به علت علم، لیاقت و نظم فکرىاش به عنوان یک روحانى بود.»
کلامى ناب از دید امام امت
بهشتى، مظلوم زیست و مظلوم مُرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود…. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود…..بهشتى، یک ملت بود……..من بیشتر از بیست سال ایشان را مىشناختم و برخلاف آنچه این بى انصاف ها در سراسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتى گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، مدیر، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به درد بخور براى جامعه خودمان مىدانستم……من بیشتر از بیست سال است که آقاى بهشتى را مى شناسم و در این مدت، حتى ندیدم یک کلمه ازکسى غیبت کند.
فاجعه بزرگ
در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰، دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى، در حالىکه جمعى از بلندپایهترین و دلسوزترین مسؤولان نظام، همچون آیت الله بهشتى رئیس دیوان عالى کشور، چهار وزیر، دوازده معاون وزیر و حدود سى نماینده مجلس در آن جلسه حضور داشتند، با بغض منافقان منفجر شد و ۷۲ یار وفادار انقلاب و امام، با ذکر خدا بر لب و بدنهاى پاره پاره، به دیدار حق شتافتند. در پى این حادثه، مردم انقلابى ایران، در سراسر کشور مجالس عزادارى باشکوهى برگزار کردند و با اینکار، نفرت عمیق خود را از دشمنان انقلاب و بهویژه منافقان نشان دادند. حضرت امام خمینى(ره) درباره این حادثه جانسوز فرمودند: «ملت ایران در این فاجعه بزرگ، ۷۲ تن بىگناه، به عدد شهداى کربلا از دست داد.»
شهید بهشتى، قربانى جریان پیچیده نفاق
بیش از یک ربع قرن از عروج ملکوتى راستقامت جاودانه تاریخ دکتر آیتالله بهشتى مىگذرد. یادکرد شهید مظلوم در هر سال، نه فقط به خاطر پاسداشت یک انسان متفکر، انقلابى، آگاه، شجاع، مدیر و مدبّر است، بلکه او نماد جریانشناسى انقلاب بود تا در هر عصرى، فرزندان بهجاى مانده، آرمانهاى مقدس خود را از لابه لاى حوادث و تحولات زودگذر دریابند و صحیح را از سقیم، مصلح را از مفسد و مخلص را از فرصت طلب بازشناسد.
حادثه هفت تیر سال شصت، محصول یک جریان ریشه دار تاریخى منحرف و کینه توز نسبت به پایه گذاران نهضت امام خمینى(ره) بود که در هفت تیر به نتیجه رسید و ۷۲ نفر از بهترین یاران انقلاب را از ما گرفت.
جریان بنىصدر و منافقان که بر سرنوشت کشور و بخش مهمى از نیروهاى نظامى مسلط بود، با فضاسازىهاى احزاب لیبرال و بهره گیرى از بعضى چهره هاى موجه انقلاب، در مقابل جریان شهید بهشتى قرار گرفت. بنىصدر با اختیار فراوان در نیروهاى مسلح و جانشینى فرمانده کل قوا، هم بین نیروهاى مسلح تفرقه ایجاد مى کرد و هم در پشت جبهه با روزنامه «انقلاب اسلامى» به مظلومنمایى و شایعه پراکنى مىپرداخت. او یارانى مانند احمد سلامتیان در مجلس داشت که طرح تفرقه و جریانسازى علیه شهید بهشتى و نیروهاى انقلاب را دنبال مىکردند.
منافقان نیز که از دخالت در مقدّرات کشور مأیوس شده بودند، زیر چتر حمایت هاى بنى صدر به کادرسازى میلیشیا مى پرداختند تا در موقع لازم، با یک تیر خلاص، رهبرى و انقلاب را ساقط کنند.
صبر و دوراندیشى شهید بهشتى، طرحهاى پیچیده آنها را به بنبست مىکشاند تا اینکه به این نتیجه رسیدند شمشیر نفاق را از رو ببندند و کار را تمام کنند. اتحاد شوم بنىصدر و منافقان با نفوذ دادن شخصى به نام کلاهى در دفتر حزب جمهورى اسلامى در بعدازظهر هفتم تیر، شهید بهشتى و یارانش را در مسلخ عشق و معبد حزب جمهورى اسلامى به لقاى خدا واصل کرد.
بهشتى؛ فرهنگ یک جامعه
بهشتى فقط یک نام نیست که هر سال در هفتم تیر از او تجلیل کنیم و او را بستاییم، بلکه یک فرهنگ و قاموس است. فرهنگى که در لحظه لحظه سرافرازى این ملت، نقشى سترگ و در صحنه صحنه این انقلاب حضورى برجسته دارد. مکتب بهشتى چون خونى تازه و جوشان در شریانهاى پیکره حیات معنوى این نهضت حسینى، جارى است. باید بداننداز او با تخم مرغ و گوجه گندیده استقبال مى کردند، در کشور خودمان، نه در خارج!
خرده نگیرید، بگذارید آنها که نبوده اند و الان مى بینند که در هفتم تیر چپ و راست از بهشتى مىگویند و از زمین و آسمان بهشتى مىبارد، بدانند که نام بهشتى چرا در تاریخ این ملت رنجکشیده باقى است؟ و چرا باید هفتم تیر را بزرگ بشماریم؟ و چرا انقلاب خمینى(ره) مدیون شهداى هفتم تیر است؟
بقاى بهشتى مدیون مظلومیت اوست. همان مظلومیت که خمینى کبیر دربارهاش قریب به مضمون فرمود: «چیزى که شهادت شهید بهشتى در برابر آن ناچیز است، مظلومیت اوست.» آرى، مظلومیت همان راز حرارت سرد ناشدنى شهادت حضرت حسینبن على(ع) است که حضرت محمد(ص) درباره آن فرمود: «ان لقتل الحسین(ع) حراره فى قلوب المؤمنین لاتبرد ابداً».
همان رمز جاودانگى على(ع)، آنگاه که در محراب مسجد کوفه به ضربت شقىترین منافق تاریخ، محاسنش به خون سرش خضاب شد و فریاد برآورد که «فزت و رب الکعبه.» حتماً شنیدهاید که وقتى خبرش در شهر پیچید که على را در محراب مسجد به شهادت رساندهاند، کسانى گفتند مگر على(ع) نماز مىخواند؟
و با خود مىاندیشیم که على(ع) از کدام غصه رها شد که رستگار شد؟… بگذریم. بهشتى از همان طایفه بود، از همان قافله که به سوى حرم دوست مى تاختند و از دشوارى راه و خار مغیلان و ملامت ناکسان باکى نداشتند. گرچه دلشان از تیغ تیز طعنه شرحه شرحه بود.
آن روزها، آن رئیس جمهور روسیاه با جذابترین ابزار تبلیغاتى غنیمت آورده از فرنگ، بهشتى و یاران صادقش را در چشم مردمان مغضوب کرده بود؛ چهره مردمى ترین روحانى خدمتگزار را که همه وجودش وقف خدمت مفید و مدبّرانه به مردم بود. آرى، جز به بهاى شهادت عظیم او و یارانش محال بود پرده سیاه تزویر از چهره نفاق دریده شود. این هم تلنگرى باشد که «بهشتى ها» را امروز هم باید دریافت. خوّاص قوم، چراغ هدایت در دست، بىباک از «لومه لائم» نباید بگذارند در ظلمات جهالت و تعصبّات کور منافقین قدیم و جدید، چهره منور یاران صادق و رفیقان موافق قافله سالار عشق حضرت خمینى کبیر، مخدوش شود.
و نیاید آن روز که براى روشن شدن راه، یارى دیگر از یاران امام(ره)، چون شمع بسوزد تا چهره واقعى دشمنان انقلاب آسمانىمان بر همگان نمایان شود. خداى را سپاس مىگوییم که کاروان انقلاب حسینى با رهبرى الهى برادر و شاگرد خمینى(ره)، که او نیز زخم کینه نفاق بر دل و دست دارد، بالندهتر از گذشته به سوى نور و رستگارى در حرکت است. یاد سید و سالار شهیدان انقلاب، شهید مظلوم، همیشه گرامى باد.
استقلال طلبى شهید بهشتى
شهید بهشتى بهدرستى حفظ استقلال کشور و نظام را خنثىکننده توطئه هاى دشمنان مىدانست؛ قرار ما این است که خود بکاریم، خود بخوریم و در زمین خود بنشینیم و باج به هیچ قدرت دیگرى ندهیم. خط قرآن و خط اسلام میگوید جامعه جمهورى اسلامى باید یک جامعه به تمام معنا مستقل باشد. همه عربده کشى هاى نوکران آمریکا از همین است که چرا ما خودمان تصمیم مىگیریم و مستقلیم. تصمیم قاطع اتخاذ کردهایم که استقلال پرعظمت خود را به هیچ قیمت و هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطى از دست ندهیم.
نظم و انضباط شهید بهشتى
یکى از ویژگىهاى اخلاقى شهید بهشتى، نظم بود. اگر نگاهى کوتاه به زندگى ایشان داشته باشیم، تمام زندگى مشحون به نظم است و موفقیت چشمگیرش بیشتر در گرو نظم بوده و بدین وسیله این مسیر را با افتخار پیموده است. همسر ایشان در این باره مىگویند: «مرحوم دکتر بهشتى بسیار منظم بودند. هرچند ایشان یک مرد سیاسى بودند و در جلسات زیاد شرکت مىکردند، چیزى که من از وى به یاد دارم این است که امکان نداشت دیرتر از موقع مقرر در جلسهاى حاضر شود و به هر وسیله اى که بود در ساعت مقرر خود را به محل مورد نظر مىرساندند.» شهید بهشتى مىگفت: «ما تا در کارهایمان نظم نداشته باشیم، نمىتوانیم کارهاى مملکت را پیش ببریم.
اندیشه سیاسى شهید بهشتى
اندیشه و مشى سیاسى و اجتماعى شهید مظلوم بهشتى ناشى از ایدئولوژى اسلامى و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود. او را باید یک عالم اسلام شناس و یک مصلح روحانى دانست که به شیوه صددرصد اسلامى و بدون دنباله روى از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوه هاى غربى، طالب اصلاح جامعه بود. او مى اندیشید که اسلام، هم دین است و هم دولت؛ هم ایدئولوژى است و هم نظام حکومت؛ هم دین است و هم زندگى. بنابراین، وى عالمى ربانى بود از تبار ابوذر و عمار، که آرزو داشت اسلام در همه ابعادش ازجمله بُعد سیاسى، مجددا در جامعه اسلامى و در جهان اجرا شود و به عنوان مکتبى کامل و تفکرى مستقل از گرایشهاى شرقى و غربى، و نیروى جداگانه در عرصه جهانى حضور داشته باشد.
خاطره رهبر انقلاب: بى اختیار گریه ام گرفت
مقام معظم رهبرى که در هنگام وقوع حادثه هفتم تیربهعلت ترورتوسط منافقین در بیمارستان بسترى بودند از نحوه اطلاع خود از شهادت شهید بهشتى مىگویند: در آن حالت علاقه مند بودم ایشان را پیش خودم ببینم و احساس کردم اگر ایشان را ببینم، قوى و خوشحال مىشوم؛ لکن انتظار آمدن ایشان را داشتم.وسؤال مىکردم ایشان نیامده؟ من در خواست رادیو وروزنامه مىکردم وآنها طفره مىرفتند و وقتى با اصرار زیاد من روبهرو شدند گفتند: «آقاى بهشتى هم مجروح شده» وقتى گفت مجروح شده، بىاختیار گریه ام گرفت؛ احمد آقا هم به ایشان کمک مىکرد؛ پرسیدم «جراحت آقاى بهشتى در چه حدى است؟ آیا مثل من، یا بهتر و یا بدتر از من است؟» گفتند نه در همین حدودهاست؛ از ایشان خواستم تمام امکانات پزشکى کشور را براى نجات آقاى بهشتى بسیج کنند و گفتم مبادا از ایشان مراقبت نشود؛ بعد، از ایشان پرسیدم کجا هستند؟ گفتند «فلان بیمارستان» و بالاخره یکى گفت «بله همان اول تمام شد» و من فهمیدم که ایشان شهید شدند.
توضیحات و خصوصیات واقعه را بعداً فهمیدم ووقتى گفتند محمدرضا بهشتى براى عیادت آمده، من بهعلت اینکه بهشدت منقلب شدم، نمىتوانستم حرف بزنم و خیلى حادثه برایم سخت و سنگین بود؛ حتى الان هم وقتى به خاطر مى آورم، فکر مىکنم ضربه سختى خوردم. ایشان واقعاً براى دوستان نزدیکش از لحاظ عاطفى، خیلى محبوبیت داشت و در چارچوب خصوصیاتش که گفتم، خیلى لطیف بود و در خصوصیات آن شهید، خشونت نبود؛ بدى و بدخواهى نبود؛ بى جهت عصبانى نمى شد و بىخودى کسى را نمى رنجاند؛ آن چهره گرىها و موذىگرىهایى که انسان گاهى در بعضى از معاشران و دوستان مشاهده مىکند، اصلاً در وجود او نبود و هیچوقت خودش را بالاتر از این حرفها نمى دانست و خودش را اسیر این چیزها نمى کرد.
انتهای پیام /