وقایع مصر قساوت غرب در اجرای سناریوی “حفظ رژیم اشغالگر قدس” و “نابودی اسلام اصیل و مسلمانان” را به خوبی نشان داد و بر پوچی ادعاهای حقوق بشری غرب و امریکائیان مهر باطل زد.
أخیر در شعله ورشدن خشم برآمده از نهضت بیداری اسلامی در مصر علیه نظام وابسته حسنی مبارک متعاقب تونس و یمن، سرعت پیروزی مردم در فروپاشاندن این حکومت صهیونیست زده را گویای این حقیقت ساخت که مصر با قدمت تمدّنی کم نظیر و پیشینه دینداری در حوزه تمدّن اسلامی، دارای جایگاه ویژه و تاثیرگزار و تعیین کننده در جهان اسلام است، که پس از نیل به یک تصمیم، با عزمی ملی و فراگیر به تحقق اهداف خود با سرعتی فوق العاده اهتمام می ورزد، چنانکه ظرف یکسال توانست طومار حکومت وابسته به غرب را درهم پیچد.
پیروزی گام اوّل نهضت مردم مصر در مرحله سرنگونی رژیم، گام های حساس و دشواری را پیش روی خود داشت که نیازمند حفظ وحدت ملی با رهبری آگاه و بصیر برای استقرار نظام اسلامی مورد اجماع مردم بود که بدلائلی چند این مرحله از انقلاب دچار مشکل شد و بهانه ای را برای تحولات خونین مصر بوجود آورد. این دلائل را می توان به اختصار چنین فهرست کرد:
۱-فقدان رهبری مورد قبول قاطبه مردم و گروه های تاثیرگزار، که فراتر از جناح و جریانهای سیاسی، دارای مقبولیت و محبوبیت مردمی بوده و با اقتدار در تصمیم گیریهای سرنوشت ساز کشور بتواند صلابت استقلال رأی مبتنی بر منافع و مصالح حقیقی ملت مصر در چارچوب جایگاه شایسته این کشور در جغرافیای سیاسی امت واحده اسلامی را در نفی قدرتهای شیطانی و استثمارگر به معرض خودباوری مردم مصر قرار دهد.
۲-اخوان المسلمین بعنوان یک جریان موثر در مصر و کشورهای عربی، علیرغم سالها فعالیت اعتقادی سیاسی، نتوانست پس از پیروزی گام اوّل مردم کشور، با اعتماد شکننده مردم به محمد مرسی، کاندیدای اخوان، فارغ از وابستگی به قدرتهای زیادت طلب خارجی همچون: عربستان، قطر، ترکیه، که مجری سیاستهای امریکا در مهار جنبش بیداری اسلامی در منطقه می باشند، به عنوان جریانی فراگیر و مردمی عمل کند و با ایجاد وفاق و ائتلاف با همه جریانهای مثبت داخلی، انسجام ملی در ریشه کنی بقایای حکومت حسنی مبارک در ارکان و ساختارقدرت را بوجود آورد و با اعتماد به امریکا و حکومتهای وابسته به غرب (عربستان، قطر، ترکیه، اردن،…)، کشورهای دوست و حامی جبهه مقاومت را در مقابل خود و در راستای همگرایی با منافع غرب و رژیم اشغالگر قدس قرار داد و نتوانست به مشکلات اساسی مردم بپردازد و فرصت یکساله طلایی در نظام سازی حکومتی و ترفیه زندگی ملت از طریق رونق بخشی به اقتصاد، اشتغال، عمران و سازندگی و هویت بخشی به استقلال ملی را از دست داد و بهترین بهانه را بدلیل حمایت از افراطی گری و تکفیریها و سلفی ها به دست مخالفان داد و روز به روز بر شمار اردوگاه مخالفان خود افزود تا کودتای ارتشیان، راهی آسان برای برون رفت از چالش های سیاسی اجتماعی با براه انداختن حمام خون توسط وابستگان به رژیم سابق تلقی گردد.
۳-اخوان المسلمین در پی اعدام سیدقطب، از چهره ها و رهبران متنفذ و کلیدی خود به دستور جمال عبدالناصر در سال ۱۹۶۶ و سخت و تنگ شدن شرائط داخلی مصر برای ادامه حیات و فعالیتها پس از دستگیری اعضاء برجسته خود، در کشاقوس انتقال به خارج و تأسیس و استقرار در کشورهای عربی، توسط امریکا و با همکاری برخی سران و پادشاهان این کشورها، مورد مدیریت و ربایش قرار گرفت و امریکا با نفوذ عناصر وابسته به خود در کادرهای بالای اخوان، توانست عنان هدایت اخوان در کشورهای مختلف را بدست گیرد. این سرمایه گزاری امریکا بویژه در جریان جنبش بیداری اسلامی برای کنترل، به انحراف کشاندن و مدیریت کردن این جنبش در کشورهایی که اخوان دارای پایگاه اجتماعی بود، به نفع منافع امریکای صهیونیستی رقم خورد و با ورود سران وابسته به غرب، یعنی عربستان، قطر، ترکیه و اردن، درمقابل اشتیاق شدید مسلمانان بپاخاسته کشورهای اسلامی به حکومت اسلامی و از ترس مدل قرار گرفته شدن نظام اسلامی ایران، جریان سلفی گری وهابیت با تندروی های خشن و ضدانسانی القاعده و…،بجای مقابله و مبارزه با امپریالیزم و صهیونیزم، شیعه ستیزی و دامن زدن به اختلافات مذهبی را در دستور کار خود قرار داد. اخوان وسیله و ابزار خوبی شد در این سناریو، و هزینه بی درأ یتی خود را امروز در مصر می پردازد و فرداها در دیگر کشورهای اسلامی.
۴-امریکا و رژیم اشغالگر قدس در مصر ابتداء از اخوان المسلمین، بعنوان جریان غالب دینی در مصر استفاده کرده و با وارد کردن مرسی و اخوان به مسیر فرصت سوزی، روز به روزبر مخالفان آنها افزودند و با سازماندهی مخالفان و راه اندازی جریان تمرّد، زمینه ناآرامی و عدم امنیت را بگونه ای فراگیر و فرسایشی کردند تا کودتای نظامی و سپس کشتار فجیع مردم و مخالفان، توجیه پذیر شود. سران نظامی مصر به صورت سنتی با جریان غرب گرا و وابسته که دارای گرایشات سکولار و غیر دینی هستند، ارتباط تنگاتنگ داشته و گزینه کنونی امریکا برای انتقال آرام قدرت با دور زدن انقلاب مردم مصر به سکولارها می باشد. بدین جهت، صهیونیستهای امریکا در مصر بازی برد برد را با دو جریان متقابل و متعارض، یعنی اخوان و سکولارها، که هر دو توسط خودشان مدیریت می شوند، پی می گیرند. انصراف البرادعی از همکاری با دولت کودتا، تدبیردیگر امریکائیان در آب نمک خواباندن یکی از نیروهای خود برای مواقع ضروری دیگر است.
۵-در بازی کثیف غرب، چیزی که دارای هیچ جایگاه نیست، مردم و اراده آنان در تعیین سرنوشت شان و ملعبه ای بنام “دموکراسی” است. وقایع مصر قساوت غرب در اجرای سناریوی “حفظ رژیم اشغالگر قدس” و “نابودی اسلام اصیل و مسلمانان” را به خوبی نشان داد و بر پوچی ادعاهای حقوق بشری غرب و امریکائیان مهر باطل زد و این حقیقت را به اثبات رساند که اساسی ترین راهبرد امریکا و غرب، حمایت شش دانگی و صددرصدی از رژیم جعلی و غده سرطانی اسرائیل غاصب است.
۶-برای مقابله با تشکیلات و طرح های پیچیده نظام سلطه جهانی علیه تمامیت جهان اسلام، دنیای اسلام به سوی درک ضرورت حیاتی “وحدت” و تبعیت از “رهبری واحد” پیش می رود. برای حصول این استراتژی، نیاز به امکان سنجی و شناسایی ظرفیتها بویژه در بخش نیروی انسانی و سازماندهی آنان برای بسط عمومی آگاهی ها در دشمن شناسی غرب و وحدت تام و تمام مسلمانان بعنوان محوری ترین راه برای تشکیل حکومت اسلامی بر پایه تأمین امنیت پایدار می باشد که: الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه.