















5:33:48 - یکشنبه 10 شهریور 1392
محبوبه زارع دو نور، دو صبح، دو مرد از سلسله حیدری؛ شانه به شانه هم، جاده های بلوغ ایران را سپری می کردند. خستگی، در آیین شان معنایی جز جمود و بطالت نداشت و حرکت در فرهنگ انقلابی شان، مفهومی غیر از ایمان نمی یافت. ایمان، حرکت آنان را جهت می داد و حرکت، ایمان […]
محبوبه زارع
دو نور، دو صبح، دو مرد از سلسله حیدری؛ شانه به شانه هم، جاده های بلوغ ایران را سپری می کردند. خستگی، در آیین شان معنایی جز جمود و بطالت نداشت و حرکت در فرهنگ انقلابی شان، مفهومی غیر از ایمان نمی یافت. ایمان، حرکت آنان را جهت می داد و حرکت، ایمان آنان را رونق.
سلام بر آن رونق و درود بر آن جهت همیشه مستدام!
در مدرسه حکومت علوی
در مدرسه حکومت علوی، سال ها به تحصیل آیین نامه اداره دولت، دل سپرده بود. مرد تکاپو و بینش، مرد دانش و حرکت، شهید رجایی، به ترسیم نمایی معاصر از فرهنگ حکومتی علی علیه السلام ، ریاست جمهوری اش را پی ریزی کرده بود. اندیشه و تدبیر خود را، ذوالفقاری جهادی قرار داد و هم نفسی با دل امت را به یاد خلوت علی با چاه دنبال می کرد. مجالش اندک بود و آرمانش بی کران. افسوس که دنیا کوچک است و او را تاب نداشت.
هم قبیله های خوارج
شور مدیریت اسلامی بر ایران، نسیم حیات را ارزانی داشته بود و می رفت تا دولت جمهوری، عدالت را در مدار پویای روزگار، به جریان اندازد. منافقین که ریشه در خوارج داشته و دارند، کرامت مردم را بدین مرتبه، نتوانستند ببینند؛ و سربلندی ایران را، عرصه بر نفاق جویان تنگ شده بود و نفس های رذالتشان به سرفه های مکدر عصیان، افتاده بود. این مارهای تمرد، آستین نظام را رها کرده و تا غفلت سیاه خود غوطه ور ماندند.
امضای صداقت و اخلاص
رجایی و باهنر، مردان ماندگار انقلابند. دو تجلی از اخلاص و هدف. نماد آزادمردی و شرافت.
شهادت در نظر ایشان، پایان نامه بندگی و حرکت بود و خون، امضایی بر کارنامه اخلاص و صداقتشان.
دو نام
محمدعلی کعبی
این دو نام را که این گونه با هم گره خورده اند و پیچک وار از ستون خاطرات سرخ و سبزمان بالا رفته اند، کدام انفجار می تواند از هم گسسته شان کند؟
این دو نام که انفجار تنها جاودانشان کرد و نامشان را در صحیفه ای سبز، به قلمی سرخ مزین ساخت، چه هنرمندانه امید را در رگ های تشنه آن روزهای گرم تزریق کردند! این دو مرد ثابت کردند از متن آستین های خاک آلود است که مزارعِ سازندگی و بالندگی جوانه می زنند.
کدام الهام هنرمندانه این دو نام را با هم تلفیق کرد و از میان نسلی رنج کشیده، برآورد آن، دو دستی را که بوی خدمت گزاری می دادند.
هنوز عطر خوش مهربانی ها و دل سوزی های عاشقانه شان، حیاط ذهنمان را پر کرده است.
آقای رئیس جمهور
شانه های خسته کشاورزان و کارگران، چه خاطره گرمی از دست های مهربان تو دارند و بغض و لبخندی که با هم هر شهریور، به چهره شکسته شان می دود، از حوالی سایبان چند روز با تو بودنشان می آیند.
تنها چند روز مهلت داشتی و در همان لحظه های کوتاه چه وسعت سبزی از باور حکومت و خدمت بر جای نهادی!
سفر به خیر، آقای نخست وزیر!
باهنر! شاید آن روز هم خیلی خسته بودی؛ مثل هر روز دیگر کاری ات که خستگی، به چهره ات می دوید و واژه واژه دهانت، بویِ فداکاری می داد.
ولی آن روز، هشت شهریور را می گویم ـ شاید افزون بر خستگی، دلتنگ هم بودی که آن صندلی سوخته آن قدر سخت به انتظارت نشسته بود!
آه از این سفر ناگهانی! آه از این گل چیدن های دقیق!
این بار، به بازدید هیچ منطقه فقیرنشینی نمی روی! این بار، راهی رسیدگی به آرزوی ارغوانی ات هستی! سلام ما را به حسین علیه السلام برسان؛ سفر به خیر آقای نخست وزیر!
«تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همتی کن و بگو
ماهی ها، حوضشان بی آب است».
شهریور | رجایی و باهنر به شهادت رسیدند |
|
در روز ۸ شهریور ۱۳۶۰محمدعلی رجایی رییسجمهوری و محمدجواد باهنر نخستوزیر وقت به همراه گروهی از اعضایهیات دولت در انفجار دفتر نخستوزیری به شهادت رسیدند. این واقعه درست دو ماه پس از آن رخ داد که آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی و بیش از ۷۰ تن از چهرههای سیاسی و اجرایی عضو حزب جمهوری اسلامی در انفجار دفتر این حزب ترور شده و به شهادت رسیده بودند. شهید رجایی هنگام مرگ ۴۸ سال سن داشت. او پس از پیروزی انقلاب ابتدا سمت وزارت آموزش و پرورش را برعهده داشت و سپس در سال ۱۳۵۹ به نمایندگی مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد. در ۲۰ مرداد ۱۳۵۹ به نخستوزیری و پس از عزل بنیصدر از مقام ریاست جمهوری در انتخابات دوم مرداد ۱۳۶۰ با کسب بیش از ۱۳ میلیون رأی مردم به عنوان دومین رئیس جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد. باهنر نیز هنگام شهادت ۴۸ ساله بود. او پس از پیروزی انقلاب مسئولیتهایی از جمله عضویت در شورای انقلاب، نمایندگی مردم کرمان در مجلس خبرگان، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، وزارت آموزش و پرورش (در کابینه شهید رجایی) و دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی (پس از شهادت دکتر بهشتی) را برعهده داشت. او پس از انتخاب رجایی به ریاستجمهوری، از سوی وی به نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد. روزنامه اطلاعات فردای آن روز در گزارشی با عنوان «گزارش لحظه به لحظه از انفجار بمب در نخستوزیری» نوشت: حادثه انفجار در ساعت ۳ بعدازظهر دیروز روی داد و در این ساعت، آقایان محمدعلی رجایی رییس جمهوری و دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر و چند تن از مقامات نظامی و امنیتی کشور در یک جلسه فوقالعاده شرکت داشتند. در پی انفجار بمب که گفته میشود در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمتهایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخستوزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضای محل انفجار را فرا گرفت. در این حادثه محمدعلی رجایی رییس جمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر و چند تن از مقامات مملکتی که در جلسه مذکور حضور داشتند به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک ماموران و پرسنل نهادهای انقلابی به بیمارستانها انتقال یافتند و تحت مراقبتهای درمانی و پزشکی قرار گرفتند. به گزارش خبرنگاران اطلاعات که در اولین لحظات پس از وقوع انفجار در محل نخستوزیری حاضر شدند با تلاش گسترده ماموران آتشنشانی، شهربانی، کمیتهها، سپاه و گروهی از مردم آتش خاموش شد و تعدادی از افراد که در زیر آوار مانده بودند از زیر آوار خارج شده و به بیمارستان انتقال یافتند. جنازه چند شهید نیز از زیر آوار خارج گردید که به علت شدت سوختگی قابل شناسایی نبود. بر اساس گزارشها لحظاتی پس از اطفاء حریق، ماموران انتظامی حاضر کنترل نظم را بر عهده گرفتند و پیکر پاک شهدا از محل نخستوزیری با آمبولانس و هلیکوپترهای نظامی خارج شد. به گزارش خبرنگاران ما از محل حادثه تعداد مجروحین و شهدا تا ساعت ۱۲ شب، ۸ شهید و ۲۳ مجروح گزارش شده بود. خبرنگار ما طی این گزارش اشاره کرد که از این تعداد مجروحین تنی چند از مقامات مسئول مملکتی هستند که عبارتند از آقایان سرهنگ وحید دستگردی سرپرست شهربانی جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ سیدموسی نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع، تیمسار شرفخواه جانشین فرمانده نیروی زمینی، سرهنگ وصالی، سرهنگ اخیانی رییس ستاد ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ کتیبهای نماینده ستاد مشترک ارتش و عدهای از کارکنان نخستوزیری و چند عابر که در لحظه انفجار بمب از مقابل ساختمان عبور میکردند. مجروحان بلافاصله با کمک امت و نهادها و امدادگران به بیمارستانهای فیروزگر، مصطفی خمینی، انقلاب، سوانح سوختگی، سینا، امیراعلم و امام خمینی انتقال داده شدند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. از این عده مجروحین تعدادی سرپایی مداوا شدند و بیمارستان را ترک کردند. بقیه مجروحین در بیمارستانها بستری هستند. یک پیرزن عابر که از مقابل ساختمان نخستوزیری میگذشت زیر آوار ماند و شهید شد. ضمنا گزارش شد که در این حادثه تعدادی دست و پای قطع شده توسط ماموران و نهادها جمعآوری شد. بعد از انفجار بمب دو فروند هلیکوپتر بر فراز نخستوزیری برای اطفای حریق و حمل اجساد و مجروحان به پرواز درآمدند و پس از خروج تدریجی مجروحین از ساختمان، امدادگران آتشنشانی با کمک پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران به پاکسازی منطقه مشغول شدند. یک شاهدان عینی به خبرنگار اطلاعات گفت: پس از انفجار ناگهان دود غلیظی توام با آتش از طبقه اول و دوم ساختمان نخستوزیری به چشم خورد و پس از مدتی ماموران و عدهای از مردم که در نزدیکی ساختمان نخستوزیری بودند با فریاد «الله اکبر» به طرف نخستوزیری دویدند. از طرف دیگر ماموران آتشنشانی و سپاه و کمیتهها و شهربانی نیز در محل حاضر شدند و برای نجات مجروحین به تلاش پرداختند. وی افزود: این حادثه دست کمی از فاجعه ۷ تیر دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی نداشت. یکی از کارمندان قسمت آبدارخانه نخستوزیری که از ناحیه دست مجروح شده بود هم درباره واقعه انفجار گفت: وحشتناک بود! در طبقه دوم داشتم به طرف آبدارخانه میرفتم که صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و بلافاصله زبانههای آتش را دیدم که از اطاق کنفرانس به بیرون تنوره میکشید. از وحشت نمیدانستم چه کنم. هرچه سعی کردم فکرم را متمرکز و ببینم چه اتفاقی رخ داده است. موفق نشدم، چون دود غلیظی تمام سالن طبقه دوم را فرا گرفته بود. از وحشت از طبقه دوم به اتفاق یکی دیگر از همکارانم به کوچه کنار نخستوزیری پریدیم، و در این موقع بود که دستم مجروح شد، وقتی در کوچه مقداری بر اعصابم مسلط شدم، صدای «الله اکبر» را از داخل ساختمان همراه با شکستن شیشهها میشنیدم، نمیدانستم چه کنم، هنوز آتشنشانی نیامده بود، وقتی ماموران آتشنشانی رسیدند و آتش را خاموش کردند به درون ساختمان رفتیم و به کمک امدادگران پرداختیم. یکی از پاسداران محافظ نخستوزیری هم گفت: بیرون ساختمان نخستوزیری مشغول پاسداری بودم که صدای انفجاری شنیدم سراسیمه خود را به نزدیک در ورودی خیابان پاستور رسانیدم و متوجه شدم که چند تن از امرای ارتش در حالی که یکی از آنها خون از سرش جاری بود از پلههای نخستوزیری به پایین میدویدند، و از طرفی صدای «الله اکبر» نیز که از داخل ساختمان شنیده میشد، مرا متوجه ساخت که کسانی احتیاج به کمک دارند. بلافاصله خود را به طبقهای رساندم که آتشسوزی از آنجا جریان داشت و در همانجا پایم نیز زخمی شد، اما فوری محل را ترک کردم و پایین آمدم و در همین زمان بود که ماموران آتشنشانی به محل رسیدند و به انجام عملیات خاموش کردن آتش پرداختند. اجساد شهدای این فاجعه به صورتی سوخته بود که به هیچ وجه شناسایی آنها ممکن نبود. از سوی دیگر در میان زخمیهای این حادثه اثری از برادران رجایی و باهنر به چشم نمیخورد و بدین ترتیب حدس زده میشد که ۲ جسد از سه جسد به دست آمده متعلق به رییس جمهور و نخستوزیر باشد. بالاخره در آخرین ساعت شب پیکرهای قربانیان حادثه ۸ شهریور از روی علائمی که در دندانهای هر کدام از آنها وجود داشت شناسایی شدند. شورای موقت ریاست جمهوری و انتخاب نخستوزیر در پی شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، طبق اصل یکصد و سیام قانون اساسی شورای موقت ریاست جمهوری تشکیل شد تا امور کشور توسط این شورا مرکب از حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس شورای اسلامی و آیتالله موسوی اردبیلی رییس دیوان عالی کشور تا انتخاب رییس جمهوری جدید، اداره شود. شورای موقت ریاست جمهوری پس از استقرار در اولین گام در رابطه با واقعه بمبگذاری در دفتر نخستوزیری اطلاعیهای صادر و با اعلام تعطیلی نهم شهریور، در سراسر کشور پنج روز عزای عمومی اعلام کرد. در روز ۱۱ شهریورماه شورای موقت ریاست جمهوری طی نامهای به مجلس شورای اسلامی، حجتالاسلام مهدوی کنی را به عنوان نخستوزیر پیشنهاد کرد. در جلسه همان روز مجلس مهدوی کنی از ۱۹۶ رای ماخوذه با ۱۷۸ ری موافق، ۱۰ رای مخالف و ۸ رای ممتنع به عنوان نخستوزیر رای اعتماد گرفت. هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس پس از اعلام نتیجه آرا گفت: «این رای سطح بالا و قاطع مجلس شورای اسلامی به جناب آقای مهدوی در مورد نخستوزیری و این اعتماد کمسابقه را نسبت به یک نخستوزیر تبریک عرض میکنم و امیدواریم خداوند بایشان توفیق بدهد تا جبران این کمبودهایی که در اثر این حوادث پیش آمده است، بنمایند.»شهادت شهیدان رجائی و باهنر(۸ شهریور ۱۳۶۰)در تاریخ هر ملتی نشیب و فرازهای تلخ و شیرینی وجود دارد که تعیین کنندۀ سرنوشت و سازندۀ فرهنگ آن ملت است. تحقق نظام جمهوری اسلامی در ایران به رهبری بزرگمردی که جهان، مانندِ او را کمتر به خود دیده است و جان فشانی های فرزندان فداکار این مرز و بوم، بزرگترین و عظیم ترین فراز تاریخ ماست، که دارای خاطرات تلخ و شیرین زیادی است. خاطرات شهادت هفتاد و دو تن و شهادت دو چهرۀ صمیمی و فداکار اسلام رجائی و باهنر که در کنار یکدیگربه آتش کین منافقان سوختند، فصلی از شهادت رابه نام «هفتۀ دولت» در تاریخ انقلاب گشودند.…علت نامگذاری چنین هفته ای این است که دولت شهید رجائی، نخستین دولت مکتبی بود که پس از حاکمیّت لیبرالها در کشور، عهده دار امور مملکت گردید، و در آن دورۀ بحرانی حداکثر تلاش و کوشش خود را برای خدمت به اهداف مقدس انقلاب صادقانه اعمال کرد تا آنجا که جان خویش را بر سر آن نهادند.پس از عزل بنی صدر، دشمنان انقلاب، سعی در براندازی حکومت اسلامی با از میان بردن مسئولین نظام کردند و فاجعه جانگداز هفتم تیر ۱۳۶۰، که منجر به شهادت شهید مظلوم بهشتی و ۷۲ تن از یاران امام و انقلاب گردید ثمرۀ تصمیم شیطانی استکبار جهانی و دشمنان انقلاب بود. گرچه عکس العمل سریع، قاطع و انقلابی رهبر کبیر انقلاب و ملّت بزرگ ایران هر گونه ابتکار عمل را از آنها سلب نمود ولی کار به زعم دشمنان هنوز به اتمام نرسیده بود و طرح نابودی مسئولین طراز اوّل مملکت در رأس فعالیتهای آنها قرار داشت. بدین ترتیب واقعه هشتم شهریور در همان سال به وقوع پیوست و رئیس جمهور محبوب محمدعلی رجائی و نخست وزیر متفکّر و دانشمندش حجه الاسلام و المسلمین دکتر محمدجواد باهنر در انفجار دفتر نخست وزیری به درجۀ رفیع شهادت نائل آمدند.زندگینامۀ شهید محمّدعلی رجائیشهید در سال ۱۳۱۲، در قزوین متولد شد و تحصیلات ابتدایی را به انجام رساند. در سن چهار سالگی از وجود داشتن نعمت پدر محروم، و تحت تکفل مادری مهربان و منیع الطبع قرار گرفت.در سال ۱۳۲۷، به تهران مهاجرت کرد و سال بعد وارد نیروی هوایی شد. در مدّت ۵ سال خدمت در نیروی هوایی، دورۀ متوسطه را با تحصیل شبانه گذراند، و در سال ۱۳۳۵، به دانشسرای عالی وارد شد و دورۀ لیسانس خود را در رشته ریاضی به پایان برد و به سمت دبیر ریاضی به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به ترتیب در شهرستانهای خوانسار، قزوین و تهران به تدریس اشتغال ورزید.در اردیبهشت ۱۳۴۲ به علّت فعّالیتهای سیاسی علیه رژیم طاغوت، دستگیر و پنجاه روز زندانی شد. پس از آزادی با شهید باهنر به سازماندهی مجدد هیأت مؤتلفه پرداخت و برای پرورش افرادی که بتوانند نبردی مسلّحانه را اداره نمایند به اعزام داوطلبانی به جبهه فلسطین دست زد. در همین رابطه و برای تکمیل برنامۀ مزبور(در سال ۱۳۵۰) خود شخصاً به خارج از کشور سفر کرد. ابتدا به فرانسه و ترکیه رفت و از آنجا عازم سوریه شد. شهید رجائی همگام با فعالیتهای سیاسی لحظه ای نیز از خدمات فرهنگی غافل نبود و از آن جمله تدریس در مدارس کمال و رفاه و …در سال ۱۳۵۳ دستگیر و دو سال، در زندانهای انفرادی رژیم پهلوی انواع و اقسام شکنجهها را تحمّل نمود. او در زندان به ماهیت واقعی منافقین پی برد و از آنها تبرّی جست. دوران زندان مجموعاً چهار سال طول کشید و در سال ۱۳۵۷، با اوج گیری انقلاب اسلامی همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد. او در راهپیمایی های عظیم سال ۱۳۵۷، مخلصانه و با تمام توان کوشید و نقش مؤثری در فعالیتهای تبلیغاتی آنها داشت.شهید رجائی در سال ۱۳۵۸، مسئولیّت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و سپس به عنوان نمایندۀ مردم تهران در مجلس شورای اسلامی انتخاب گردید و به دنبال تمایل مجلس در تاریخ ۸/۵/۱۳۵۹ به عنوان اوّلین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی و با رأی قاطع به نخست وزیری انتخاب شد. به دنبال عزل بنی صدر، شهید رجائی به ریاست جمهوری انتخاب شد.زندگینامه شهید حجه الاسلام دکتر محمدجواد باهنرشهید حجه الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، در سال ۱۳۱۲ در یک خانواده پیشه ور ساده در شهر کرمان به دنیا آمد.پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۳۲ به قم رفت و سطوح عالی علوم اسلامی را در حوزه طی کرد. وی فقه را در محضر مرحوم آیه الله بروجری، فقه و اصول را در محضر امام خمینی(رحمه الله) و تفسیر و فلسفه را نزد علّامه طباطبایی فراگرفت. شهید باهنر سپس به تحصیلات دانشگاهی رو آورد و حدود سال ۱۳۳۷ موفق به اخذ لیسانس در رشته الهیات و بعد از آن موفق به اخذ فوق لیسانس در رشتۀ علوم تربیتی و سپس دکترای الهیات از دانشگاه تهران شد. شهید باهنر ضمن تدریس و ایراد خطابه و برنامه ریزی دینی، به تألیف کتب درسی اشتغال ورزید و حدود سی کتاب و جزوۀ تعلیمات دینی را برای تدریس(از دوره ابتدایی تا دانشسرا) تألیف کرد؛ وی همزمان، فعالیتهای اجتماعی خود را نیز ادامه داد و در تأسیس «دفتر نشر و فرهنگ اسلامی»، کانون توحید و “مدرسه رفاه” نقش مؤثری داشت. شهید باهنر در اسفند ماه سال ۱۳۴۲، پس از ایراد سخنرانی هایی در مساجد “هدایت”،”الجواد”و”حسینۀ ارشاد”، به مناسبت سالگرد حادثۀ فیضیّه، دستگیر شد و پس از آن متناوباً شش بار به زندانهای کوتاه مدت محکوم شد و از سال ۱۳۵۰، ممنوع المنبر گردید ولی در جلساتی که به عنوان کلاس درس برپا می شد، سخنرانی نموده و به بیان نقطه نظرات اسلامی، انقلابی خود میپرداخت. وی در سال ۱۳۵۷، به فرمان امام (رحمه الله) و به همراه چند تن از یاران، مأمور تنظیم اعتصابات شد و در همان سال نیز با فرمان امام(رحمه الله) به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد. دیگر مسئولیتهای شهید باهنر پس از پیروزی انقلاب اسلامی عبارتند از: مسئولیت نهضت سواد آموزی، نمایندۀ مردم کرمان در مجلس خبرگان، نمایندۀ شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش و پرورش، نمایندۀ مردم تهران در مجلس.به دنبال انتخاب شهید رجائی به سمت ریاست جمهوری، به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی و با رأی قاطع مجلس به تشکیل کابینۀ خود پرداخت.امام خمینی (رحمه الله) به مناسبت شهادت آقایان رجائی و باهنر فرمودند:« … ملتی که قیام کرده است در مقابل همه قدرتهای عالم، ملتی که برای اسلام قیام کرده است، برای خدا قیام کرده است، برای پیشرفت احکام قرآن قیام کرده است، این ملت را با ترور نمی شود عقب راند… گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شده اند در نظر همه ما عزیز و ارجمندند و آقای رجائی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرتهای فاسد هم جنگ و هم رزم بودند و مرحوم شهید رجائی به من گفتند که من ۲۰ سال است که با آقای رجایی همراه بودم، و خداوند خواست که با هم ز این دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند…» (صحیفه نور، چاپ دوّم،۱۳۷۴، ج۹،ص۱۶-۱۲)منبع : دیار سر سبز رابر |
بر چسب ها: رجایی و باهنر