به گزارش ” صبح رابر” شهادت آن بزرگوار پایانى استبر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغشتلاشهایى که خلفاى بنى عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادتآن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى استبه عوامل و موجباتشهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسى سه عامل می پردازیم:
۱. تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار
می دانیم که یکى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطرجلوه و ظهور خاصى است که تقواى الهى آن امام همام در اجتماعآن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا راهدیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند. چنانکه همه «صادق» راستگو و«کاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روحپرستنده هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشهاى اجتماعى وبرخاسته از عنایت الهى دارد که لقب «تقى» نیز از این مقولهاست.
نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان مارا بدین نکته رهنمون می کند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا بهگمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار براى یک بارهمکه شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به خاطر پاکى و طهارت الهىاش مى ستودندساقط کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم درباردخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستورلازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایى نبرد و پاکى و تقواىامامتبر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعفیافت.
این بار کافى است روایت ذیل را مرور کنیم.
ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب» از محمد بن ریان نقل مىکند کهمامون درباره امام محمد تقى(ع) به هر نیرنگى دست زد شایدبتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل کند به نتیجهاى نرسید تا زمانى که خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک اززیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد(ع) براىحضور در مجلس دامادى وارد مىشود با جامهاى جواهر نشان از اواستقبال کنند.
کنیزان به آن دستور العمل رفتار کردند ولى حضرتتوجهى به آنها ننمود
و مردى بود به نام «مخارق» که آوازهخوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید واز او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امورمزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(ع) کمترینعلاقهاى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامینمىکنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونهاىکه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانى.
ساعتى چنین کرد، ولى دید حضرت جواد(ع) نه به سوى او ونه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود.
سپس سربرداشت و رو بهآن مرد کرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون» از خدا پروا کناى ریش دراز. پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کارافتاد تا آن که بمرد.
مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت:وقتى که ابو جعفر(ع) فریاد برکشید آن چنان هراسیدم که هرگز بهحالت اول باز نخواهم گشت.
روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامونجهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد(ع) مىباشد که عصمت الهىامام جواد(ع) نقشههاى آنان را نقش بر آب مىنمود. و در همینراستا سخن دیگرى که از «ابن ابى داود» نقل شده است که درجمع اطرافیان خود گفت:
خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر(ع) را براى شیعیان وپیروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زناننمودار کند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مىگویند اینکاردلیل شیعیان و حجت آنرا از بین خواهد برد. اما فردى از میانآنانمىگوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبرآوردهاند که شیعیان مىگویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد وهرگاه حکومت متعرض فردى که چنین مقامى نزد آنان دارد بشود، خودبهترین دلیل استبر اینکه او حجتخداست.
پس از آن «ابن ابی داود» خبر را به خلیفه منتقل مىکند. دراین هنگام خلیفه اینچنین اظهار نظر می کند که «امروز در باره اینها هیچ چاره وحیلهاى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نکنید. پس از نومیدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوههاى پاکى و تقواى امامبود که دشمن تصمیم به شهادت امام(ع) را مىگیرد، زیرا که هر روزشخصیت امام فروغى فروزانتر به خویش مىگیرد و دلهاى مشتاقپاکى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مىکند.
و امام (ع)خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آناناظهار مىداشت. «حسین مکارى» مىگوید: در بغداد بر ابوجعفر(ع)وارد شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت مىزیست. با خود گفتم کهحضرت جواد(ع) با این موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینهبرنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت، دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندکى سربلند کرد در حالىکه رنگ مبارکشزرد شده بود، فرمود: «اى حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرمرسولخدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده مىکنى».
۲. برترى دانش و تفوق علمى
دومین عامل شهادت امام جواد(ع) را می توان حضور قوى و کار آمدحضرت در صحنههاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا کهاین امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد(ع) که بسیارىخلافت را حق آنان مىدانستند به نمایش مىگذاشت. و ضعف بنیه علمىدانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار می ساخت که از میانمباحثات متعدد حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل می کنیم.
«زرقان» که با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت می گویدیک روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى که بهشدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردمکه کاش بیستسال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچهاز ابوجعفر «امام جواد(ع») در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه«معتصم» خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على «حضرت جواد(ع») را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ منگفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دستدر آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم»،صورت و دستهایتانرا مسح کنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و مىگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولىگروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیلآن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:
«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق» صورتها و دستهایت ان را تا آرنج بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابنعلى امام جواد(ع) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسمداد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن على (ع) گفت: چون قسمدادى نظرم را مىگویم. اینها در اشتباهاند. زیرا فقط انگشتاندزد باید قطع شود و بقیه دستباید باقى بماند. معتصم گفت: بهچه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستىبراى او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال می فرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجدهگاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابنابى داود می گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید دستور دادانگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و مىگوید: به معتصم گفتم خیر خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این جهت سخنى می گویم که می دانم با آن به آتش جهنم می افتم. معتصم گفت آن سخن چیست؟ گفتم:
چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتادهاستبه خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند وادعا می کنند او از امیرالمومنین شایسته تر به مقام اوست، تمامی سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام (ع) گرفت.
۳. بزرگداشت نهضتهاى شیعى
حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى(ع) در زمانیکه از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و ناماو سندى بر محکومیتبنى عباس تلقى مىشد و حماسه نهضتهاى شیعىعلیه خلفاى عباسى را در خاطرهها تجدید مینمود.
در حمایت ازاین شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد(ع) میخوانیم: «پساز فاجعه کربلا هیچ فاجعهاى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبودهاست.»
یکى از نویسندگان در حکمت نقش انگشترى امام جواد(ع)«نعمالقادر الله» می نویسد: بعد از آن که «مامون» همهانقلابها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد؛ طبیعى بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایتآروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود ازمحکم ساختن پایههاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچنیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته باشد؛ دستیافتهاند.
ولى می بینیم که بعد از این همه، نقش انگشترىامام جواد(ع) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مىکند وتمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان را محکوم مىکند.
آن نقش اینجمله است «نعم القادرالله» چه نیکو توانمندى استخدا.
و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعتبراىخود گرفت جویاى حال امام جواد(ع) شد و دستور داد که امامجواد(ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا کهحضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزتایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى استبر خلافتهاىباطل بنى عباس.
درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(ع) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیباى مبارکترین مولود را رقم زد و آن هنگام که باقامت زیباى امامتخویش قیامتى از شکوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى القعده سال ۲۲۰ هجرى دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگینانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخشآیات جهاد و شهادت گشت.
ماهنامه کوثر شماره ۲۴
شهادت حضرت جوادالائمه
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و
مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار ۲۵ سال و دوره امامتش ۱۷سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .
امام جواد در ماه محرم سال ۲۲۰هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .
علت این امر – همچنان که اشاره کردیم – این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد.
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل – چنان که روش زنان نازاست – تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد .
امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت. ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی .
در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .