به گزارش “صبح رابر“؛ دلتنگی بهانه ای شد تا زائر زیارتی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی درشب بارانی شدید در گلزار شهدای کرمان شویم، فکر می کردیم چنین شب هایی زائران کم باشند؛ اما موجی از زائران گرداگرد گلزار شهدای کرمان جمع شده بودند.
دعای کمیل فضای خاصی را حاکم کرده بود، من و دوستم به صف زائران پیوستیم، با اینکه قبلا هم به زیارت سردار دلها آمده بودیم، گویی هر بار تشنه تر از قبل ایم.
لحظه زیارت آرامش خاصی گرفته بودیم، نشان مزار شهید حاج قاسم سلیمانی؛ سرباز ولایت بود و بس. همان نشانی که پا در رکاب عاشقی از جنس اخلاص گذاشت.
می دانید مهمان شهدا بودن؛ یعنی چه ؟، این موضوع را موقع بازگشت فهمیدیم که هیچ ماشینی نبود به چند تاکسی هم زنگ زده بودیم اما ماشین نداشتند، ساعتی منتظر ماندیم، خیس باران شده بودیم اما سرما را از عطروجود شهدا حس نمی کردیم، در همان حوالی به کتابخانه ای که آنجا بود؛ رفتیم بیشتر مشتریان از کتاب حسین پسر غلامحسین صحبت می کردند از چند نفر خواستیم اسنپ برایمان بگیرند که نداشتند در همین حین یک خانم با روحیه باز، انگار که منتظر بود کاری برای زائران سردار دلها انجام دهد، گفت: من شما را به هر جاکه بخواهید، می رسانم فقط دوستم خریدش را انجام دهد، با هم سوار ماشین شدیم چند کیلومتری نرفته بودیم که دوستنش گفت: جلوی قنادی نگه دارد، بعد از خرید چند پلاستیک آن را هم به ما داد که کنارمان بگذاریم، موقع پیاده شدن از ماشین بهمان، گفت: من این سوغات کرمان را برای شما خریدیم خیلی با محبت و مهمان نواز بودند،انگار این دو نفر را شهدا برای ما فرستاده بودند که در میزبانی از زائران سنگ تمام بگذارندو بهمان گفتند: ما نمی خواهیم آب توی دل زائران سردار دلها تکان بخورد، و ما را به مقصد رساندند؛ من و دوستم فهمیدیم شهدا میزبانند و ما مهمانیم….
همزاد کویرم تب باران دارم
در سینه دلی شکسته پنهان دارم
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هر چه که دارم از شهیدان دارم
انتهای پیام