حکمتهای نهجالبلاغه خود الگوی عملی عدالت، زهد و شجاعت بوده است
نمایش جلوهای از وحدت و ایمان به خاندان نبوت در رابر
جشن شب ولادت امام رضا علیهالسلام در رابر
گلباران گلزار شهدای روستای قنات ملک زادگاه سردار دلها
دستبند پلیس رابر بر دستان خردهفروشان مواد مخدر
نوروز علوی با تمسک به روحیه اهلبیت و شخصیت امیرالمؤمنین(ع) محقق میشود
هشدار پلیس به رانندگان زیر سن قانونی
مدارس شهرستان رابر تا ۲۸ اسفندماه دایر است
رویداد فرهنگی ادبی رد پای عشق در شهرستان رابر برگزار شد
عشایر ایل بچاقچی و اهالی روستای قنات ملک برگزیدگان دوستدار کتاب کشور شدند
تمدید مهلت ارسال آثار به جشنواره شجره طوبی
اعلام جزئیات مراسم تحویل سال در حرم مطهر امام رضا(علیهالسلام)
پویش ملی «زندگی با آیهها»
برپایی ۱۵ بازارچه نوروزی صنایعدستی در استان کرمان
برگزاری محفل انس با قرآن کریم در محضر رهبر انقلاب
اعمال شب اول ماه مبارک رمضان
به گزارش ” صبح رابر ” شاید خیلی از فرزندان شهید برای پدرشهیدشان نامه می نویسند و دلتنگی ها و درد دل هایشان ،شادی و ناراحتی هایشان را با بابای شهیدشان در میان می گذارند پدرانی که از افتخار آفرینان جمهور اسلامی ایرانند ؛ نامه دو یارگار شهید از شهدای دهستان جواران :
نامه فاطمه فرزند شهید شعیب زمزم به پدرش:
به دلم برات شده بابام میاد ، بابام میاد ، امشب کبوتر م ، پر میزنم ، امشب بابام گفته که بهت سر می زنم . سلام بر پدارانی که سالهاست آنها را ندیده ایم ، سلام بر پدرانی که سالهاست درد هایمان را با آنها نجوا میکنیم ، باز فرصتی یافتیم تا درد دلی با پدرانمان داشته باشیم . خودتان میدانید . نامه نوشتن ، واستون چقدر سخته ، آخر خیلی سخته ، وقتی باید قبول کنیم این نامه ها هیچ وقت جوابی نداره ، امروز با همه وجود حس کردیم که دلتنگ و عزادار پدرانمونیم ، از وقتی که شما رفتین بار غم رو دوشمان سنگینی میکنه ، تحمل روزهایی که بدون شما می گذره خیلی سخته ، می بینید چقدر غمگینم ، چرا به حال و روزهایمان دلسوزی نمی کنید ، چرا دیگه به خوابمان نمیاین ، دلمان برای بودنتان تنگ شده ، اما تنها قاب عکس شما مرحم مجروح دل ماست ، ما می خواهیم کلمه بابا را به زبان بیاوریم ، می خواهیم وقتی سر مزارتان میاییم صدایتان بزنیم از روزهایی برایتان بگیم که می خواستیم لبخند بزنیم اما توان لبخند زدن بر لب هایمان نبود ، سالهاست در حسرت شنیدن صدای پدرانمان شبها را به صبح می رسانیم ، راستی آن روزها یادتونه ، آخرین روزهایی که از کنارمان می رفتین ، آن روز توان جدا شدن از همدیگر را نداشتیم ، آن روز حال عجیبی داشتیم ،گرچه کوچک بودیم اما هنوز بی قراری ها یادمونه ، هنوز هم غربت رفتن تون خاطره ها مونده ، چقدر سخت بود آن لحظه ، چه سنگین می گذشت آن دقایق آخر ، به راستی توان جدا شدن از آغوشتان نبود ، شاید می دانستیم آخرین بار خواهد بود ، نازهای شیرین ما را خریدار بودی ، چشم در چشم هم و در آغوش هم می گریستیم ، درون هر دویمان غوغایی بود ،مادرانمان آن لحظه ما را در آغوش می کشیدند که بابا ها دوباره بر می گردن ، اما شاید باید می رفتید ، تا چگونه رفتن را به همگان بیاموزید ، شما باید می رفتید ، چرا که فرشتگان مهیّای آمدنتان شده بودند ، بالاخره به سختی ما را از آغوشتان جدا کردید و به مادرانمان سپردید ، تا آخر کوچه ما نظاره گرتان بودیم ، شما لحظه لحظه که دورتر می شدید ما لحظه به لحظه به غربت تنهایمان نزدیک تر می شدیم .
نامه قاسم فرزند شهید ابوذر زمزم به پدرش :
سلام پدر جان ! پدر می دانم که زند ه هستی و نزد خدایت روزی می خوری می دانم که هنگام شهادت ، امام حسین (ع) به استقبالت آمد ، امام زمان (ع) نیز سرت را به دامان گرفت .
پدر عزیزم ، زمانی که به شهادت رسیدی من هنوز پا به دنیا نگذاشته بودم ، از خصوصیات شما اقوام و مادرم برایم توضیح می دهند که شما چگونه بودید . اما حالا پدر جان گر چه در کنارم نیستی اما حضورت را احساس می کنم و غم دوریت برایم سخت است . اگر در کنارم بودی مونس دلم بودی و غم دل با تو می گفتم . می دانم شما پدر عزیزم چقدر مشکلات زندگی طاقت فرسای عشایری و رنج بی مادری را تحمل کردی و در آخر ، در عنفوان جوانی با این حال که بیشتر از یک سال از زندگی مشترک تو و مادر نمی گذشت و خداوند من را به شما داد پاسخ به ندای رهبر و دفاع از دین و میهنت را بر علایق زندگی مادی حتی یکبار دیدار فرزندت ترجیح دادی .
پدر جان تو افتخار و سر بلند ی را برای من به یادگار گذاشتی و چگونه زیستن ، آری پدر ! من می مانم تا از بهترین ها باشم تا با تلاش و کوشش ، راه سرخ و والای تو را پاسداری کنم . پدر جان ! حالا در پناه لطف مادر به حقیقت فکر می کنم کسی هم جز خدا نمی داند که دوری تو با دلم چه می کند و زمانی که با مادرم صحبت می کنم از مشکلات عشایری ( ییلاق و قشلاق ) و رنج بی مادری شما صحبت می کند و از مشکلات خودش بعد از شهادت شما برایم می گوید درس می گیرم ، درسی که تنها اشک است و فهرست دروس آن ؛ جهاد ؛ بزرگی ؛ ایمان ؛ صداقت ؛ شهادت ؛ گذشت و…
و عموهایم نیز گاهی اوقات که دلتنگ تو می شوند از شما داستان هایی را نقل می کنند و قصه اش تکلیف جداگانه ای برایم می شود پدر جان می گویند با بهترین اخلاص ، صبر و پایداری ایمان و تقوا و اخلاص به شهادت رسیدی . شهادتت مبارک .











