به گزارش” صبح رابر” عبداله گنجی امروز شنبه ۲۷/۰۷/۹۲ طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت:امروز تابوشکنی به گفتمان کسانی تبدیل شده است که مدعی انحصاری راه و خط امام بودهاند. تابوشکنی هاشمی، تابوشکنی زهرا و نعیمه اشراقی و تابوشکنی رفتار نابجا در نیویورک را میتوان در یک پازل تعریف نمود.
اما حزبالله نباید از این مسائل دلگیر، که باید خوشحال باشد، اگر نظام جمهوری اسلامی صدها و هزاران سخنرانی، کتاب و نوشته منتشر میکرد همین تابوشکنان نمیگذاشتند عدهای از مردم باور کنند که در انتخابات ۱۳۸۸ تقلبی صورت نگرفته است. در ماجرای اخیر هم همین طور است. اگر صد سند و مدرک و سخنران به میدان میآمدند که ایهاالناس این جماعت از امام عبور کردهاند و از اینکه مجبورند در جامعه اسلامی محجبه باشند به خود میپیچند. از این که به خاطر امام مجبورند ملاحظاتی را رعایت کنند، درد اعصاب گرفتهاند.
کسی باور نمیکرد اما خود آنان برای نشان دادن پشتپرده خویش و نشان دادن فاصلهشان با امام به میدان آمدهاند. این کار آنها تشکر ندارد؟ لذا حزبالله به جای ملامت باید از زهرا و نعیمه اشراقی تشکر نماید. از زهرا اشراقی باید تشکر کرد وقتی با صداقت میگوید شوهرش اخبار کشور را از بیبیسی فارسی و العربیه تعقیب میکند. تا گذشته و رفتار دیروز و امروز محمدرضا خاتمی برای حزبالله بهتر تفسیر شود و آبشخور نفاق این جماعت با نظام، تا سرچشمههای آن قابل تعقیب باشد تا نگاه تجدید نظرطلبان در بعد فرهنگی نسبت به دولت روحانی بهتر برملا گردد و … هیچ کس را به خاطر اینکه با صداقت به بیصلاحیتی خود اعتراف میکند نباید ملامت کرد.
بنابراین آنچه اتفاق افتاد فرو افتادن پردهای دیگر بود تا ثابت شود یار امام بودن یا وابستگی ژنتیکی هرگز حرمت تولید نمیکند و اگر کسی خود داوطلب میشود تا در صدر ننشیند چرا باید ملامت شود؟ اکنون باید به این سؤال پاسخ داد پس چه کسی باید ملامت شود ؟ کسانی باید ملامت شوند که پیکان قبله امام را به دست گرفتهاند اما عواطف و ملاحظات خانوادگی شان بر صیانت از هویت حقیقی امام میچربد.
نسل اول انقلاب به یاد دارند که وقتی جبهه ملی علیه لایحه قصاص موضع گرفت و دعوت به شورش کرد، امام جریان دیگری را مورد خطاب و سؤال قرار داد. چرا که میدانست جبهه ملی فاقد تکلیف است.
امام به نهضت آزادی و مرحوم بازرگان حمله کرد که : «آیا شما نماز شبخوانها این چیزی که جبهه ملی میگوید را قبول دارید»؟ بنابراین امام از بازرگان توقع داشت که این حرکت را محکوم کند. چرا که بازرگان هم مدعی مصدق و ناسیونالیست بود و هم مدعی دینداری و اسلام. اکنون از این سیره امام باید درس گرفت، اشراقیها در حد ملامت هم نیستند، اما کسانی که وظیفه حفظ سرمایه معنوی امام را بر عهده دارند چه میگویند؟ انتساب خانوادگی و انتساب فکری با امام باید با مرزبندی جدیدی سامان یابد.
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام در مواقعی اگر یک کلمه از امام جابهجا شود همانند برخورد نمایندگان مجلس سوم با روزنامه رسالت به میدان میآیند. اما اکنون مسئله را مشمول مرور زمان کردهاند. راه چاره برای اصلاح وضع موجود چیست؟ باید ژنتیک امام از خط امام جدا شود. تشکیلات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام باید به یک مرجع بالادستی و فرادولتی و حتی فرا نظارتی منتقل شود.
این مجموعه میتواند «مجلس خبرگان رهبری» باشد. منطق این پیشنهاد قابل تأمل و اتکا است مگر نه این است که مجلس خبرگان بر عملکرد و مواضع رهبری نظارت دارد و مگر نه این است که اندیشه امام مبنا و شالوده حرکت نظام جمهوری اسلامی است؟ و مگر نه این است که در اندیشه تشیع، رهبری چون امام (ره) هرگز نخواهد مرد؟ بنابراین باید اندیشه زنده امام همانند عملکرد رهبری نظام، تحت نظر مجلس خبرگان باشد و این قاعده میتواند صدها سال و تا ظهور منجی(عج) ادامه یابد. صیانت از اندیشه راهبردی امام و تفسیر آن از نظر ساختاری در صلاحیت مجلس خبرگان رهبری است.
معنی ندارد این مهم به پیوندهای ژنتیکی حصر شود، چرا که صلاحیت فکری و اعتقادی افراد در گذر زمان میتواند متحول شود و این تحول تأثیر خود را به تفسیر اندیشه امام بگذارد. مجمع مجتهدین تراز اول کشور میتواند این گنجینه پایانناپذیر انقلاب اسلامی را پاسدار و نگهبان باشد. این مرجعیت وزینترین جایگاه برای صیانت از اندیشه امام است. این سؤال باید پاسخ داده شود که چرا خبرگان ملت تاکنون از این مهم غافل بودهاند؟
نویسنده : عبدالله گنجی
انتهای پیام/