عبدالعلی حسنی
به گزارش”صبح رابر
مقدمه
تحولات چند ماهه اخیر خاورمیانه این موضوع را روشن ساخت که طرفداری از دموکراسی توسط کشورهای غربی خصوصا آمریکا در کشورهای مختلف یک شعار بیش نیست. هرکجا که منافع این کشورها اقتضا کند از دیکتاتورترین رژیم ها حمایت همه جانبه می کند. ودر صورتی که اگر یک نظام کاملا مردمی باشد، ولی در راستای اهداف وسیاستهای این کشورها عمل نکند، به هر طریق ممکن در صدد ازبین بردن آن بر خواهند آمد. در این مقاله برآنیم که سیاست غرب خصوصا ایالات متحده آمریکا را نسبت به تحولات برخی از کشورهای اسلامی مورد بررسی قرار بدهیم.
محور مباحث مطروحه بیشتر بر محور شعار طرفداری از دموکراسی ونظامهای مردم سالار از سوی آمریکا وکشورهای غربی می چرخد.ومی خواهیم این موضوع را روشن سازیم، که در سیاست آمریکا آنچه که حرف اول را می زند؛ رسیدن به منافع این کشور در اقصی نقاط عالم به هر طریق ممکن وحفظ آن با هر وسیله ممکن است. خواه این وسیله شعار دموکراسی خواهی باشد وخواه اهرم حقوق بشر ویا مبارزه با تروریزم ویا اینکه هم پیمانی با آمریکا که بالاترین ارزش را برای این کشور دارد. هرچند که این هم پیمان؛ رژیمهای مستبدی چون رژیم آل سعود آل خلیفه ویا رژیم مبارک ویا… باشد.
سیاست آمریکا گزینشی و تبعیض آمیز است
سیاست ایالات متحده آمریکا در قبال کشورهای اسلامی وبخصوص خاورمیانه کاملا متضاد وتبعیض آمیز است چنانکه ثاقب ریاض استاد گروه ارتباطات دانشگاه علامه اقبال پاکستان در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا ( سایت خبرگزاری ایرنا) با اشاره به مواضع کاخ سفید در قبال تحولات اخیر در برخی کشورهای عربی و شمال آفریقا می گوید:
« سیاست آمریکا در خاورمیانه متضاد و منافقانه است. ایشان دامه می افزاید: سیاست های آمریکا در مقابل تحولات جدید منطقه خاورمیانه بیشتر بازدارنده بوده تا حمایت از خیزش ها؛ چرا که بیشتر دولت های منطقه به واشنگتن وابسته هستند و بطور طبیعی هرگونه تغییر در ساخت سیاسی رژیم های منطقه، منافع واشنگتن را با خطر جدی مواجه می کند.
این موضع متضاد دولت مردان آمریکا این مسئله را روشن می سازد که شعار طرفداری از دموکراسی از سوی سیاست مداران این کشور یک شعار فریبنده است که فقط در راستای منافع آمریکا از آن استفاده وحمایت می شود.
«آمریکایی ها از یکسو خود را طرفدار دمکراسی نشان می دهند و از سوی دیگر از سرکوب خیزش اسلامی در کشورهای منطقه حمایت می کنند و این نوع رفتار نشان می دهد که سیاست آمریکا گزینشی و تبعیض آمیز است.»
آنچه که برای آمریکا اولویت اول سیاست خارجی این کشور در کشورهای اسلامی وبخصوص خاور میانه را تشکیل می دهد حفظ منافع دراز مدت آمریکا در منطقه از هر طریق ممکن می باشد همان طوری که آقای ثاقب ریاض استاد دانشگاه اقبال در ادمه مصاحبه خود به این موضوع اشاره می کند:
«دلیل حضور آمریکا درخاورمیانه،حفظ منافع بلند مدت این کشور است، آمریکا برای حفظ منافع نامشروع خود، سیاست های دو گانه ای در برابر کشورهای اسلامی اتخاذ کرده و با ابزارهای مختلف تلاش می کند رژیم های وابسته را حفظ کند».
از این روست که آمریکا همیشه از حاکمان مستبد منطقه بدلیل همسوی با منافع آمریکا حمایت همه جانبه کرده واز این به بعد نیز همانطوریکه در یمن وبحرین و کشورهای دیگر منطقه مشاهده می شود، تلاش خواهد کرد که مهره های خود را به هر طریق ممکن حفظ نماید ولو برخلاف خواست افکار عمومی مردم این کشور ها باشد.
آمریکا وحمایت از رژیم آل سعود
رژیمهای مثل رژیم آل سعود در عربستان با اینکه یکی از مستبد ترین نظامهای جهان بشمار می رود، ولی بدلیل اینکه هم پیمان آمریکا است وذخایر عظیم نفت در این کشور قرار دارد، وبزرگ ترین تامین کننده انرژی کشورهای غربی بویژه آمریکا می باشد؛ لذا مورد حمایت همه جانبه این کشورها است. درمورد سیاستهای مستبدانه رژیم آل سعود نسبت به مردم این کشور، خصوصا شیعیان، نه تنها اعتراضی صورت نمی گیرد؛ بلکه از آن حمایت نیز می کنند. شیعیان عربستان یکی از محروم ترین طبقات جامعه بشمار می رود. محدودیت های زیادی از سوی حکومت این کشور در مورد شیعیان اعمال می شود. در ساختار حکومت نقش وجایگاهی ندارند. برای انجام مراسمهای دینی ومذهبی خویش با مشکلات فراوانی روبرو است. مساجد وحسینیه های شیعیان از سوی دولت بسته شده، و حتی نمی توانند نماز جماعت را در خانه های خود برگزار نمایند. اینها نمونه های از صدها محدودیتی است که شیعیان عربستان با آن روبرو است. رژیم حاکم بر عربستان سعودی به بهانه های مختلف و با خشونت تمام با آنها برخورد می کند.
علاوه بر شیعیان، روشنفکران واندیشمندانی از اهل سنت نیز هستند که نسبت به سیاستهای رژیم حاکم معترض می باشند. ودر جریان تحولات اخیر وخیزشهای مردم منطقه جوانان وبخشی از مردم عربستان نیز خواستار سرگونی نظام سلطنتی حاکم بر این کشور شدند. فراخوان برای حضور اقشار مختلف جامعه در تظاهرات وراهپیماییها، بطور گسترده از سوی مخالفین حکومت صورت گرفت. مردم وجوانان از این فراخوان حمایت کردند وبه خیابانها آمدند وشعار معروف« الشعب یرید اسقاط النظام» را سردادند. اما از یک طرف، بدلیل فضای خفقان حاکم بر این کشور وبرخورد شدیدی که از سوی حکومت آل سعود با تظاهرات کنندکان ومخالفین صورت گرفت، اعتراضات مردمی مثل سایر کشورهای عربی ادامه پیدانکرد.
وازسوی دیگر، در پی تحولات منطقه وزمزمه خیزیش عمومی در این کشور، ملک عبدالله پادشاه عربستان که مدتی زیادی در خارج از این کشور بسر می برد، بسرعت به کشور بازگشت. ودستور توزیع میلیاردها دلار، میان مردم این کشور را صادر کرد.
دوعامل فوق باعث گردید که از ادامه اعتراض ها در عربستان جلوگیری شود ولی تحرکات اخیر در دراین کشور، گویایی این مطلب است که مردم در این کشور، مثل دیگرکشورهای عربی ؛ ازنظام حاکم ناراضی هستند ولی توانایی تغیر نظام حاکم را ندارند. شهروندان عربستانی از نبود آزادی های سیاسی ، مذهبی و عقیدتی رنج می برند. هزاران نفر از اتباع این کشور بدلائل مختلف در زندانها بسر می برند. در جریان تحرکات اخیر در این کشور رسانه ها از انعکاس اخبار تظاهرات واعتراضات مردمی، منع شدند. همه اینها؛ گویای این مسئله است که مردم خصوصا شیعیان ، درعربستان ازحقوق سیاسی ، اجتماعی ، دینی ومذهبی خود محروم هستند. حقوق بشر بطورگسترده از حکومت نقض می شود. ولی با این وجود، غربیها بویژه ایالات متحده آمریکا که خود را مدافع حقوق بشر و ومدافع حقوق ملت ها می دانند، نسبت به این موضوع هیچگونه واکنشی از خود نشان نمی د هند. نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر، در قبال تحولات این کشور مهر سکوت بر لب زده وهیچ اعتراضی از سوی آنها بگوش نمی رسد.
سیاست آمریکا وغرب در زمان حکام سابق تونس ومصر
خیزش عمومی وبیداری مردم، در کشورهای عربی که سر آغاز آن با انقلاب مردم تونس علیه حکومت سی ساله زین العابدین بن علی صورت گرفت؛ باعث فرار بن علی به عربستان ومردم تونس توانستند، نظام مستبد بن علی را به زانو در آورده وانقلاب شان را به پیروزی برسانند. این خیزش مردم تونس ، باعث بیداری مردم درکشورهای عربی همچون مصر، یمن ، بحرین ،اردن، عربستان و لیبی گردیده وآنها را از خواب طولانی بیدار ساخت. انقلاب مردم مصر دومین انقلابی بود که با پیروزی مردم همراه بود و به حکومت سی ساله مبارک براین کشور خاتمه داد. در این تحولات ، رفتار غرب، که همواره خود را مدافع حقوق بشر ومروج دموکراسی در جهان می دانند ، بسیار قابل تامل است. همان کشورهای غربی که شعار حمایت از رژیمهای مردمی را سر می دهند. واز حقوق بشر دم می زنند. در طول حکومت حاکمانی چون زین العابدین بن علی در تونس وحسنی مبارک در مصر به شدت از آنها، حمایت همه جانبه می کردند.
رژیم بن علی در آفریقا از هم پیمانان نزدیک آمریکا به شمار می رفت. و رژیم مبارک در مصر از جمله حامیان سیاستهای سلطه طلبانه آمریکا در منطقه به شمار می رفت. ولی با این وصف زمانی که سقوط آنها را نزدیک دیدند، به یکباره چرخش موضع داده وخود را طرفدار مردم این کشورها اعلام کردند.
اگر واقعا کشورهای غربی وبویژه آمریکا طرفدار نظام های مردمی است واز دموکراسی واز حکومت مردم بر مردم حمایت می کنند؟ چرا در سالیان طولانی حکومت بن علی در تونس و مبارک بر مصر، با اینکه می دانستند که مردم این کشور ها ،نظام حاکم بر کشور شان را نمی خواهند و آن را غیر مشروع وغیر مردمی می دانند؛ از این حکومت ها حمایت می کردند. آیا آن زمان همین مردم نبودند وهمین خواسته امروزی شان را نداشتند؟ مگر در طول بیش از سی سال حکومت این دو دیکتاتور: یعنی بن علی و مبارک بر تونس و مصر حقوق مردم نقض نمی شد ؟ مگردر آن دوران افراد زیادی از مردم به دلیل مخالفت با رژیم حاکم در زندانهای این دو کشور بسر نمی بردند؟
جواب این سوال ها روشن است که در آن زمان چون رژیمهای حاکم بر این دو کشور در راستای سیاستهای کشورهای غربی وآمریکا عمل می کردند؛ لذا عملکرد شان مورد حمایت وتایید این کشورها بود. ولی وقتی که همین دو رژیم از بین رفتند ومردم انقلاب کردند وپیروز شدند. ورق برگشت و این بار غربیها وآمریکا به طرفداری از مردم این کشور ها پرداختند.
این رفتار دوگانه غرب بخصوص آمریکا بیانگر سیاست متناقض آنها نسبت به کشورهای عربی و اسلامی بوده وعدم صداقت آنها را ، در ارتباط به حقوق بشر و شعار طرفداری از دموکراسی ونظام مردم سالار، نشان می دهد.
سیاست آمریکا در قبال رژیم آل خلیفه در بحرین
نمونه دیگر رفتار متناقض آمریکا در خاورمیانه، حمایت همه جانبه این کشور از رژیم حاکم بر بحرین است ، که از هم پیمانان آمریکا درمنطقه به شمار می رود. خاندان آل خلیفه بیش از دو صد سال است که براین سرزمین حکومت می کنند. با اینکه اکثریت جمعیت حدودا یک میلیون نفری بحرین را، شیعیان تشکیل می دهند؛ اما اقلیت حدود سی در صدی سنی ها حکومت این کشور را در دست دارند.
بحرین هرچند کشور کوچکی است ولی از نظر سوق الجیشی از اهمیت بالای بر خوردار می باشد. از یک سو از زخایر عظیم نفت برخوردار است. واز طرف دیگر پایگاه نظامی آمریکا در این کشور قرار دارد. از این رو در جریان تضاهرات مردم این کشور علیه رژیم آل خلیفه ؛ درروزهای اولیه قیام مردم، حاکمان این کشور، با مماشات با مردم برخورد می کردند و از برخورد جدی با انقلابیون پرهیز می نمودند، زیرا احساس می کردند که، غربیها خصوصا آمریکا ، هرچند بصورت ظاهری، از انقلاب مردمی دراین کشور، حمایت خواهد کرد. ولی پس مدتی معلوم شد که ، موضع آمریکا وغرب نسبت به تحولات بحرین کاملا متفاوت است.
به نوشته العرب آنلاین؛ « در شرایطی که آمریکا به بهانه دفاع از حقوق بشر به لیبی حمله کرده است، وقتی همین حقوق بشر در کشوری چون بحرین نقض میشود، دولت اوباما کاملا ساکت و بیتفاوت است. به نظر میرسد وقتی پای منافع آمریکا و سرنوشت ناوگان پنجم این کشور در میان باشد، دیگر آنچه ارزشهای اصلی آمریکا خوانده میشود، فاقد هرگونه ارزش است. »
آنچه که انقلاب مردم بحرین را از انقلاب سایر کشورهای منطقه متمایز می سازد، این مسئله است که اولا اکثریت مردم این کشور شیعه می باشد. آمریکا بدلیل رابطه خصمانه ی که با ایران دارد. ودر لبنان نیز از حزب الله که یک حزب شیعی است به شدت ضربه خورده است. لذا نمی خواهد که یک ایران دیگر در خاور میانه بوجود آید. حد اقل نمی خواهد که بحرین به یک لبنان دیگر تبدیل گردد. از همه مهمتر اینکه؛ پایگاه نظامی آمریکا در بحرین قرار دارد ودر صورت پیروزی مردم بحرین واز بین رفتن رژیم آل خلیفه ، منافع آمریکا در این کشور به شدت ضربه خواهد خورد. از این روست که سیاست آمریکا ، در قبال تحولات بحرین کاملا متفاوت از تحولات دیگر کشور های عربی می باشد.
با توجه به آنچه که ذکر شد؛ آمریکا نه تنها برای حفظ پایگاه نظامی خود از انقلاب مردم بحرین حمایت نمی کند، بلکه آنرا رقابت بین شیعیان واهل سنت قلمداد می کند.
«نهادهای سیاسی آمریکا به جای تلاش برای حل معضلات اصلی بحرین و جلوگیری از سرکوب وحشیانه مردم این کشور، بیشتر تلاش کردهاند تا از ادبیات رقابت بین شیعه و سنی بهره بگیرند» (العرب انلاین)
با چراغ سبز آمریکا ، رژیم آل خلیفه ، باپشتیبانی نظامیان عربستان سعودی ، به سرکوب مردم انقلابی بحرین رو آورده وهمچنان بی رحمانه به سرکوب انقلابیون ادامه می دهند.
مردم انقلابی بحرین در مبارزه شان با حکومت مستبد آل خلیفه ونظامیان آل سعود، از هیچگونه حمایت جدی از سوی کشورهای منطقه برخوردار نیست. در حالیکه آمریکا در پشت پرده ، بدلیل اینکه منافع شان در حفظ حکومت آل خلیفه است، از آن رژیم، حمایت می کند ونسبت به کشتار مردم در این کشور سیاست بی توجهی را در پیش گرفته است. این برخورد آمریکا ،این مسئله را بیش از پیش روشن می سازد که حمایت از حقوق بشر ونظام مردم سالار ، توسط کشورهای غربی وبه خصوص آمریکا دروغی بیش نیست.
سیاست مغرضانه آمریکا در قبال انقلاب بحرین، در حالی صورت می گیرد ، که « مردم آمریکا موافقت خود را با انقلابهای عربی اعلام کردهاند و ۵۷ درصد از مردم این کشور در نظرسنجیها گفتهاند که موافق این انقلابها هستند، حتی اگر دولت برآمده از انقلاب متعهد به منافع آمریکا نباشد. با این حساب رویکرد دولت آمریکا در قبال بحرین را باید مخالف با افکار عمومی جامعه آمریکا دانست» (العرب آنلاین)
بی توجهی کشورهای اسلامی به انقلاب بحرین
یکی از مسائل درد آور در انقلاب بحرین، اینست که این انقلاب حتی در میان کشورهای اسلامی نیز مظلوم واقع شده است . افرادی مثل شیخ یوسف قرضاوی یکی از روحانیون مشهور اهل سنت، رسما در نماز جمعه قطر اعلام می کند که تظاهرات مردم بحرین، علیه رژیم آل خلیفه یک فتنه است وهیچ شباهتی با انقلاب دیگر کشور های عربی ندارد. این گفته شیخ قرضاوی این موضوع را روشن می سازد: علاوه براینکه کشور های غربی وبه خصوص آمریکا نسبت به کشتار مردم بحرین سیاست مماشات را در پیش گرفته ، و در پشت پرده ، ازحاکمان بحرین در مقابل مردم انقلابی بدلیل شیعه بودن شان ، حمایت می کنند؛ حتی در کشورهای اسلامی نیز کسانی هستند که بدلیل شیعه بودن اکثر انقلابیون بحرینی برعلیه آن موضع گیری می کنند. واین یعنی اینکه شیعه در طول تاریخ همواره مورد غضب حاکمان جور قرار داشته است.
اکرچه اکثریت مردم بحرین شیعه است وحاکمان به لحاظ مذهب جز اهل سنت اند؛ اما انقلاب مردم بحرین انقلابی برعلیه ظلم واستبداد است ویک انقلاب با صبغه اختلاف مذهبی نیست وآنان که انقلاب مردم بحرین را به طرف اختلاف فرقهای سوق میدهند در واقع به دنبال ایجاد اختلافات مذهبی و بهره برداری سودجویانه ازآان هستد.
از آنجای که رژیم آل خلیفه یک رژیم استبدادی می باشد. از هر ابزاری ، برای سرکوب مردم انقلابی بحرین که ناشی ازظلم و استبداد رژیم آل خلیفه است استفاده میکند و افرادی مثل شیخ قرضاوی از آن حمایت میکند. با این وصف مردم انقلابی بحرین ، باید به تنهای در برابر انواع واقسام فشارها ، مقاومت نمایند. و برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت شان، بسیار صبور ومقاوم باشند. انقلابیون بحرینی نه تنها با رژیم آل خلیفه ، بلکه با تمام حکام مرتجع عربی و روحانی نماهای چون یوسف قرضاوی نیز، مبارزه نمایند. به یاری خدا انقلاب بحرینیها نیز مثل انقلاب مردم تونس ومصر پیروز خواهد شد واین وعده خداوند است که ظالمان نابود شده ومظلومان عالم به پیروزی خواهند رسید.
هدف آمریکا از دخالت نظامی در افغانستان و عراق
دخالت آمریکا وغرب در افغانستان و عراق به این دلیل نبوده که آنها دغدغه حمایت از مردم این کشورها را داشته است وبرای حمایت از مردم این دو کشور آمده اند؛ بلکه آنها دنبال منافع خود شان در این کشورها می باشند. چنانکه آمریکا پس از خروج شوروی از افغانستان به هدف خود، که شکست قشون سرخ بود، دست یافت ومجاهدین را به حال خود گذاشت؛ تا به جان هم افتاده ویکدیگر را نابود سازند وافغانستان را به ویرانه تبدیل نمایند. درطول جنگ داخلی نیروهای جهادی در افغانستان ، آمریکا هرگز دلش به حال مردم این کشور نسوخت وهیچگاه برای حل مسئله جنگ داخلی در این کشور، اقدامی نکرد، بلکه از طرق غیر مستقیم در صدد تضعیف نیروهای جهادی بود تا نام نیکی از آنها در جهان باقی نماند و مسلمانان دیگر کشورها آنها را الگوی خویش قرار ندهند که استقلال طلبی مردم مسلمان را در کشورهای اسلامی بدنبال داشته باشد. واز این طریق ، منافع آمریکا در کشورهای اسلامی را با خطر مواجه سازد.
موضوع عراق نیز در جریان جنگ خلیج فارس شباهت زیادی به اوضاع افغانستان در دوران مجاهدین داشت. در آن زمان، آمریکا با اینکه می توانست صدام را از بین ببرد، ولی این کار را نکرد. چون در آن صورت قیام شیعیان عراق به پیروزی می رسید وآمریکا نمی خواست که عراق تبدیل به ایران دوم برای آمریکا گردد. لذا انقلابیون شیعه عراق را در آن زمان تنها گذاشت تا رژیم صدام آنها را با وحشی گری تمام سرکوب نماید.
سیاست دوگانه آمریکا در قبال تحولات افغانستان
اما اینکه چرا آمریکا پس از حادثه یازده هم سپتامبر در افغانستان به نفع مردم این کشور و برعلیه رژیم سفاک طالبان وارد عمل شد؛ به این دلیل بود که منافعش با خطر روبرو بود. القاعده وطالبانی را که برای اهداف خویش بوجود آورده و آموزش داده بود و از آنها حمایت می کرد؛ از کنترلش خارج شده می دید. اراین رو به این نتیجه رسیده بود، که باید با کسانیکه روزگاری ، در خدمت سیاست خارجی آمریکا در منطقه انجام وظیفه می کرد و اکنون که بر خلاف اهداف این کشور فعالیت می کند ، بنابراین زمان نابودی آنها فرا رسیده . لذا باید از بین بروند. از این رو دخالت آمریکا در افغانستان در حقیقت برای سرکوب ونابودی نوکرانی صورت گرفت که از کنترل صاحب واربابش خارج شده وبر علیه منافع آمریکا عمل می کردند.
آن طوری که مطلعان امر در قضایای افغانستان نقل می کنند. پس از دو سه سالی که از روی کار آمدن نظام جدید در افغانستان گذشت؛ آمریکا پیشنهاد تاسیس یک پایگاه نظامی دائمی در این کشور را مطرح ساخت. ولی این پیشنهاد از سوی پارلمان افغانستان رد شد وقتی که این پیشنهاد رد شد، آمریکا بار دیگر در پی حمایت از بقایای طالبان برآمد ودر مدت کوتاهی، این گروه، تجدید نیرو نموده و بر علیه دولت افغانستان وارد عمل شدند. در حالیکه قبل از رد شدن طرح آمریکا برای تاسیس پایگاه دائمی در این کشور، طالبان کاملا نابود شده بود وافراد معدودی هم که باقی مانده بود جرات رویاروی با نیروی افغانی وخارجی را نداشتند. چون بشدت سرکوب می شدند. در مدت سه سال اول سقوط طالبان ، ازآنجایی که آمریکا با طالبان والقاعده برخورد می کرد، امنیت در افغانستان رو به بهبود می رفت. وجز نقاط محدودی؛ اکثر مناطق کشور در آرامش بسر می برد. ولی همینکه طرح قرار داد تاسیس پایگاه نظامی آمریکا ، درافغانستان ازسویی پارلمان این کشور رد شد، آمریکا بسرعت تغییر موضع داده وبه حمایت از طالبان اقدام کرد. نتیجه این سیاست آمریکا باعث شد، که طالبان بار دیگر بعنوان یک نیروی فعال وتاثیر گزار در جریان تحولات افغانستان، در مناطق مختلف کشور رشد نموده واکثر نقاط آن را نا امن سازد. تا زمانی که حکومت افغانستان حضور دراز مدت آمریکا را از طریق تاسیس پایگاه نظامی در این کشور را نپذیرد این نا امنی ها ادمه خواهد داشت.
شعار طرفداری از دموکراسی ونظامهای مردمی دروغی بیش نیست
رفتار دوگانه غرب بخصوص آمریکا نسبت به تحولات کشورهای اسلامی بیان گر این موضوع است که شعار طرفداری از دموکراسی ونظامهای مردمی دروغی بیش نیست. غربیها و بخصوص آمریکا ، هیچگاه در این شعار شان صادق نبوده ونیستند. نباید فریب این گونه شعار ها را خورد. این کشور ها در قالب این شعارها می خواهند که مردم جهان سوم را فریب دهند وخود را طرفدار حقوق بشر ونظامهای مردمی نشان دهند. مهمترین چیزی که برای این کشورها از اهمیت بالای برخوردار است، تامین منافع آنها می باشد، نه حقوق بشر و دموکراسی. اگر یک زمان مستبدترین نظام در راستای منافع این کشورها عمل کند و منافع غربیها و بخصوص منافع آمریکا را تامین نماید؛ از نظر آنان: بهترین نظام خواهد بود و با تمام توان از آن حمایت خواهد کرد. اگر چنین رژیمی، حقوق بشر را نقض کند. وحقوق مردمش را زیر پا بگذارد واعتراضات مردمی را با خشونت تمام سرکوب نماید. از نظر آمریکا هیچ اشکالی ندارد. در چنین جاهای حقوق بشر و طرفداری از حقوق مردم ودموکراسی هیچگونه معنا ومفهومی ندارد. واین واژه ها مفهوم خود را از دست می دهند. چون در تضاد با منافع این کشور ها قرار دارد.
نمونه چنین رفتار ها وسیاستها را در کشور های مختلف می بینیم: مثل طرفداری از رژیم نامشروع اسرائیل که در طول عمر شصت ساله این رژیم، آمریکا از حامیان اصلی آن به شمار می رود. کلیه جنایتهای این رژیم مورد تایید آمریکا بوده ومی باشد. ودر مجامع بین المللی حامی این رژیم به شمار می رود. بسیاری از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل بر علیه رژیم صهیونستی ،توسط آمریکا وتو شده وعملا مهر تایید بر جنایتهای بی شمار آن رژیم می زند.
آمریکا همان طوری که گفته شد، همیشه دنبال منافع خود است. اگر منافع اش اقتضا کند، از مستبدترین نظام مثل رژیم آل خلیفه در بحرین ورژیم آل سعود در عربستان، حمایت می کند. وموضوعاتی مثل حقوق بشر ودموکراسی در چنین مواردی، هیچگونه اهمیتی برای این کشور ندارد. ولی اگر در مواردی، منافع آمریکا در حمایت از مردم کشوری باشد در آن صورت است که با داعی حمایت از حقوق بشر وبر پایی نظام مردم سالار وحمایت از مردم، با نیروی نظامی وارد عمل می شود ودخالت نظامی می کند. نمونه این سیاست آمریکا را می توان در عراق ،افغانستان ولیبی این گونه تفسیر نمود.
سخن پایانی
در نتیجه نوع سیاست آمریکا در کشور های اسلامی بستگی به منافع این کشور دارد. موضوع حمایت از مردم کشورها درمقابل نظامهای مستبد وحمایت از حقوق بشر، بهانه ای بیش نیست. تا زمانی که وزیر دفاع آمریکا از بحرین باز دید نکرده بود، حاکمان بحرین سیاست سازش ومدارا با انقلابیون را در پیش گرفته بود. چون احساس می کردند، که بزودی به سرنوشت رژیم بن علی در تونس ورژِیم مبارک در مصر دچار خواهد شد. وبنحوی می خواستند از این طریق، راهی برای برون رفت از وضعیت موجود پیدا کنند. اما زمانی که وزیر دفاع آمریکا از بحرین باز دید نمود. وحمایت آمریکا از رژیم آل خلیفه را به اطلاع آنها رساند. فردای همانروز، رفتار حکومت بحرین با انقلابیون تغییر کرده وبه خشونت رو آورد. با چراغ سبز آمریکا ، رژیمهای آل سعود و حکام امارات نیز جرات نموده وبرای سرکوب انقلابیون بحرین، به این کشور نیروی نظامی گسیل کردند. از طریق رسانه ها مشاهده شد که نیروی های نظامی حکومت بحرین ، عربستان و امارات با چه خشونتی، مردم بی دفاع این کشور را به خاک خون کشیدند وبه سرکوب انقلابیون بحرینی ادامه می دهند. این در حالی است که حامیان حقوق بشر وسازمان های مدافع حقوق بشر ، نسبت به جنایات رژیم آل خلیفه وآل سعود بر علیه مردم مظلوم بحرین که همانند مردم کشورهای تونس ومصر ودیگر کشورهای عربی فقط می خواهند که نظام مورد قبول خود را داشته باشند؛ سیاست سکوت وبی تفاوتی را در پیش گرفته اند. بخصوص آمریکا وکشورهای غربی در قبال تحولات بحرین وکشتاری که در این کشور صورت می گیرد، مهر سکوت بر لب زده ودیگر از طرح مسئله حقوق بشر وحمایت از خواست اکثریت مردم خبری نیست.
با توجه به این رفتار دوگانه غرب وبخصوص آمریکا در قبال کشورهای اسلامی؛ ضروری است که دولتهای اسلامی هوشیار شوند وبیش از این فریب این مدافعان دورغین حقوق بشر و دموکراسی را نخورند. باید از تحولات اخیر در کشورهای عربی درس گرفته وبه ندایی مردم وخواستهای مشروع آنها گوش فرا دهند وبیش ازاین برای حفظ قدرت چند روزه خویش سرمایه های مادی ومعنوی شان را نابود نسازند وبجای اتکا به حمایت آمریکا وکشورهای غربی به جلب حمایتهای مردم کشور خود متکی باشند.