به گزارش “صبح رابر”،علیرضا سعیدآبادی کارشناس ارشد روابط بین الملل و فعال رسانه طی یادداشتی نوشت؛ همه دولت ها در ایران خود را دولت کریمه می دانند اما مدینه فاضله ای که به تصویر می کشند باهم تفاوت ماهوی دارند.اسناد بالادستی نادیده گرفته می شوند.انقلاب اسلامی و قانون اساسی باید بالاترین مرجع دولت ها باشند که نیستند.پوپولیسم قطبی و دولت کریمه مفاهیمی هستند که در عالم واقع هیچ گاه با هم جمع نمی شوند.و من ، فقط برای تبیین وضعیت موجود و نظام انتخابات مطلوب آن را در اینجا بکار برده ام.مهم ترین بخش انتخابات در نظام های مردم سالار ، نحوه معرفی چهره های انتخاباتی به مردم و کیفیت شناخت مردم از آنهاست.در ایران ، با توجه به مشکلات ساختاری احزاب و نبود سازوکار مناسب دیگر ، کاندیداهای خودخوانده می آیند و با ایجاد هیجانات سیاسی در فضای آمرانه دوقطبی سعی می کنند شور انتخاباتی پدید آورند.این سناریو تکراری بوده و کاربرد خود را به شدت از دست داده است.سوال این است که آیا در انتخابات دوازدهم شش کاندیدای مطرح ، هم وزن با استعدادها و ظرفیت هشتاد میلیون جمعیت ایرانی و برابر با بهترین های ملت بوده اند؟چرا پس از چهار دهه هنوز نمی توانیم از تمامی سرمایه های انسانی کشور که بسیار فراتر از اینها هستند بهره مند شویم؟ودولت کریمه در پسادوازدهم چگونه شکل میگیرد؟
نابرابری فرصت ها
تلاش برای ماندگاری در قدرت به هر قیمتی و ریاست طلبی همان چیزی است که در آموزه های دینی مذموم شمرده شده اما به زعم بازیگران اصلی حوزه سیاست در ایران ، گویا این توصیه ها فقط برای عوام گفته شده و خواص به آن نیاز ندارند.اشخاص خاص گفته یا ناگفته خود را قطب می دانند.می آیند اما نمی روند.برای رجل سیاسی ، برخلاف سایر کشورهای توسعه یافته بازنشستگی معنا ندارد.من معتقدم اگر در ساختار اداری به طور عام و نظام انتخابات به طور خاص تحت شرایط برابر ، فرصت برابر به مردم داده شود اصل دینداری و زیبایی های ذاتی حکومت در اسلام بهتر معرفی می شود.تنها نتیجه حرف های بی عمل این است که زمینه های دین گریزی در کشور افزایش می یابد.متاسفانه بخشی از جامعه کنونی همانند انقلابیون سال ۵۷ که انسان های تحلیل گر و ایدئولژیکی بودند و خوبی ها و بدی ها را پیش از هر چیز با اعتقادات دینی می سنجیدند ، نیستند و بسیار متاثر از انسان های زمانه خود هستند و اصل زیبای دین را از خطاها و گناهان انسانی جدا نمی کنند و چون حکومت از ارایه الگوهای عملی و بهترین های ملت در موارد متعددی قاصر بوده است ، باعث شده که بی اعتمادی مردم به هیئت حاکمه بالا رفته به گونه ای که زیبای های دهه اول مانند گذشته نافذ نیست.اصولا انقلاب اسلامی مردم ایران برای از بین بردن رسوبات سیاسی اشخاص و پایان دادن به خودکامگی در عرصه های داخلی و ارایه چهره ای اصیل از داشته های ایرانی در عرصه های خارجی پدید آمده است.انقلاب اسلامی یک ملت را نباید صرفاً حول محور اشخاص تعریف کرد و به سطح خواسته های فردی و ماندگاری این یا آن شخصیت سیاسی ، تنزل داد.کسب مراتب وجودی بالاتر ، درونی است و بیرونی نیست.واسطه عصر انقلاب اسلامی و حکومت جهانی اسلام بودن ، فضیلت های بسیار و مراتب درونی بالایی می خواهد.باقیات صالحات شدن برای یک ملت و بسیار فراتر از آن ذخیره بشری برای تمامی امت ها بودن ، بی مقدمه و به همین سادگی نیست.نظام آفرینش طبق آموزه های دینی ، تصادفی نیست.هم علت و معلولی است و هم از سنت های الهی پیروی می کند.جنگ حق و باطل همیشه بوده است.پیروزی نهایی به زمان نیاز دارد.اگر جز این بود در گذشته های دور ، سقیفه پیش نمی آمد و به جای امامت ، خلافت مطرح نمی شد ، انقلاب عاشورا پدید نمی آمد و اسلام جاودانه نمی شد.در زمان معاصر ، خمینی (ره) نمی آمد و انقلاب اسلامی واقع نمی شد.در آینده ، مهدی (عج) نمی آمد و حکومت جهانی اسلام برپا نمی شد.
دورهمی اشخاص
در دورهمی قدرت در ایران ، برخی از شخصیت های سیاسی خواسته یا ناخواسته خود را قطب معرفی می کنند و به هزینه های تشدید قطب بندی در جامعه به خاطر ماندن در قدرت توجه ندارند و نمی دانند تجزیه نیروهای یک کشور از نقاط ضعف عمده حکومت بحساب می آید و تاریخ اسلام ، مملو از این تفرقه ها بوده است و در این زمان که فرقه گرایی در جهان اسلام به شدت افزایش یافته و الگوی حکومت دینی به چالش کشیده شده اگر تدبیری نشود مردم را پراکنده می سازد.اشخاصی که به قطبی شدن جامعه کمک می کنند و آگاهی حقیقی را از مردم سلب کرده اند همانند کسانی هستند که بر روی شاخه نشسته اند ، دارند آن را می برند و برای آینده سیاسی خود هلاکت ببار می آورند.
مفهوم شناسی
متاسفانه مفهوم دو قطبی در کشور به دلیل مصادیق فراوان بسیار رایج شده است.در علوم انسانی هر واژه ای بار معنایی خاص خود را دارد و همینطور نمی توان بدون درنظر گرفتن آثار یک پدیده ، مفهوم و یا رفتار به بررسی درست و همه جانبه آنها پرداخت.دو قطبی شدن ، اصطلاحی است که در سیاست بین الملل برای بیان نوعی از روابط در سطح قدرت های بزرگ و تبیین مناسبات قدرت و در علوم تجربی بر میدان الکتریکی و بار مغناطیسی درون اجسام دلالت دارد که بدون شباهت به این کاربردهای مفهومی مدتی است در سیاست داخلی ایران بکار می رود.سوال این است این مفهوم سازی ، واقعی است یا ذهنی؟توضیح دهنده رابطه خودی-خودی است یا خودی-غیرخودی؟تا چه اندازه با منافع ملی کشور همخوانی دارد؟دورنمای جامعه ای را که ترسیم می کند تاچه اندازه با شرایط داخلی و اهداف انقلاب اسلامی سازگار است؟به عقیده من ، خواست مردم برگرفته از تمایلات تاریخی ، ملاحظات ایدئولژیک ، فرهنگ و خرده فرهنگ ها ، شرایط ژئوپلتیک ، درون زا بودن اقتصاد ، توان و روحیه ملی ، موقعیت بین المللی و قدرت رهبری است.در نگاه اول ، دو قطبی شدن باعث تجزیه نیروهای موثر جامعه به دو بخش خودی و غیرخودی ، موافق و مخالف ، منعطف و منتقد ، ارزشی و ضد ارزشی و در یک عبارت انقلابی و ضد انقلابی است که نتیجه آن برای منافع ملی زیان داخلی و خارجی است.می دانیم قدرت ملی ، مجموعه ای از مولفه های مادی و غیرمادی تشکیل دهنده قدرت یک کشور است و از مهم ترین عوامل غیرمادی قدرت می توان به انسجام ملی اشاره کرد.کیفیت جامعه به تمامی انسان ها و نوع نگاه آن ها به زندگی ، جامعه و آینده بستگی دارد.اگر عوامل تجزیه و واگرایی افزایش یابند بی شک از کیفیت نیروی انسانی کاسته می شود.براین اساس دو قطبی شدن ، بالاترین حد واگرایی اجتماعی است که بیشتر فعالان سیاسی به بهانه تخلیه هیجان های جامعه و منافع فردی و گروهی به سادگی از کنار آن دارند می گذرند.من معتقدم فراتر از دوقطبی شدن ، حوزه سیاست در ایران گرفتار پوپولیسم قطبی است.با نگاهی عمیق تر در می یابیم که این وضعیت همانند شمشیر دولبه است.در راس ، رهبران سیاسی اعم از چپ و راست را به نوعی خودکامگی مدرن می رساند و در قاعده ، پیروان را از نظر قوه تحلیل ، تشخیص خوب و بد ، انتخاب بهترین های ملت و حقیقت طلب بودن ضعیف و بی اراده می سازد.امیران حوزه سیاست در ایران نزدیک به ۱۴۰۰ که بسیاری از آنها اسیران قدرت هستند متاسفانه بازتولید انسان های تحلیل گر و با شهامت نسل انقلاب اسلامی و دهه اول آن را ، نه تنها در دستور کار خود ندارند بلکه با آن مخالف هستند.
پوپولیسم قطبی
“قطبی شدن“ واژگانی ناسازگار با روح اسلام و حافظ منافع اشخاص خاص برای حفظ و موروثی کردن قدرت در خانواده ها و مافیایی ساختن آن است و اصالت ندارد.متاسفانه رهبران سیاسی اعم از چپ و راست سعی دارند برای ماندگاری بیشتر به خودکامگی های قطبی ، رنگ و بوی مردمی بدهند.اما باید بدانیم بین منافع کشور و خطرات قطبی شدن رابطه مستقیم وجود دارد.مهم ترین آسیب های ناشی از آن ، اینها هستند.
اول ، قطبی شدن در سطح فراملی باعث خسران است.جهت گیری سیاست خارجی ایران پس از انقلاب اسلامی به رویکرد جهان گرایی بویژه در قبال منافع جهان اسلام تمایل دارد.بدیهی است اگر در سیاست داخلی ، تجزیه نیروها اتفاق بیافتد بر تمامی رفتارهای خارجی تاثیر مستقیم خواهد گذاشت.جامعه دو یا چندقطبی شده با نظام سیاسی دو یا چندحزبی هیچ شباهتی ندارد.ساختارهای حزبی بر رقابت و گردش قدرت تاکید دارند درحالی که قطب بندی کردن جامعه ایرانی ، عامل واگرایی مردم و و محل برخورد حذفی نیروهای اجتماعی است و نتیجه ای جز انحصار ندارد.این به معنای آن است که احزاب در ایران حتی کارکردهای اولیه را نیز ندارند.
دوم ، قطبی شدن در سطح ملی با توجه به شکل نظام سیاسی در ایران که مبتنی بر اقتدار و برتری حکومت مرکزی بر تمامی نواحی و مناطق کشور است عامل بی ثبات کننده محسوب می شود.این گزاره در تعارض با فدرالیسم و شکل حکومتی ساخته و پرداخته آن نیست بلکه می خواهد به مسئله قبض و بسط حکومت بپردازد که آثار آن به ضعف و قوت رفتار خارجی کشور می انجامد.در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ، حکومت مرکزی اصالت دارد و استانها از آن در تمامی امور تبعیت می کنند.در نظام سیاسی فدرالی ، حکومت براساس اتحاد ایالت ها شکل می گیرد و هرکدام از ایالات به جز در حوزه های امنیت و سیاست خارجی می توانند در سایر حوزه ها روابط اقتصادی ، مالی و تجاری خاص خود را داشته باشند.
سوم ، قطبی شدن در سطح فروملی با توجه به تنوع خرده فرهنگ ها و اقوام در ایران ، زمینه ساز رشد شکاف های اجتماعی خواهد شد.مرکزیت سیاسی در تاریخ این کشور هرگاه روبه ضعف گراییده مجال برای واگرایی بیشتر فراهم شده است.آنچه بر این وضعیت تاثیر بالقوه بیشتری می تواند داشته باشد این است که هرکدام از اقوام دارای قرینه خود در آن سوی مرزها نیز هستند و باید به احتمال هم گرایی بیرونی این اقوام که البته در تاریخ ایران به اختیار اتفاق نیافتاده و همواره وفاداری به مام وطن وجود داشته اندیشید.فرض محال ، محال نیست.برنامه ریزان ارشد و استراتژیست ها کارشان همین است.
نتیجه
در محیط پیرامونی ما قابلیت های تهدیدزایی فراوانی وجود دارد و نباید آنها را دست کم گرفت.قدرت های فرامنطقه ای با کمک ایادی خود بحران آفرینان این منطقه هستند.درحوزه داخلی ، انسجام با بازگشت به اهداف اولیه انقلاب اسلامی و بازگرداندن اعتماد عمومی به جامعه امکان پذیر است. سرمایه های انسانی در نظام بی رحم اداری سرکوب می شوند و نظام انتصابات فقط برای حاکم ماندن اشخاص و حلقه های آنها کار می کنند و کارکرد بومی براساس اقتضائات جامعه ایرانی ندارد.اگر انقلاب اداری واقع نشود با واگرایی بسیار حادتر از دو و چندقطبی شدن جامعه مواجه خواهیم شد.پوپولیسم قطبی مانع رسیدن به دولت کریمه و اهداف غایی انقلاب اسلامی است.علاج واقعه این است که با نقشه راه “سه گانه سیاست در ایران” از چپ و راست سیاسی فراتر رفته و به “نهضت مستقل ها در ایران” که در انتخابات مجلس دهم با هدف تنظیم روابط قدرت و با پیشتازی صدها رسانه در نواحی و مناطق مختلف کشور اعلام موجودیت کرده و فراگیر شده رجوع شود.نخبگان آن کسانی هستند که به اشخاص خاص وابستگی ندارند و نمایندگان بالقوه ملت اند.با این راهبرد ، ساختار باقی مانده از مناسبات پیش از انقلاب اسلامی را برای همیشه از بین می بریم.برای شناخت چهره های برتر سیاسی ابتدا بررسی وابسته بودن یا نبودن آنها به اشخاص خاص ضروری است.شخص محوری اساس استبداد است و با روح حاکم بر انقلاب اسلامی منافات دارد.استفاده ابزاری از مردم برای مطامع سیاسی و دنیاطلبی های برخی اشخاص خیانت است.نخبگان وظیفه دارند فراتر از تمایلات سیاسی به حقیقت پایبند باشند و به مردم آگاهی های حقیقی بدهند حتی اگر به زیان منافع اشخاص ، گروه های خاص و آینده کاری خودشان باشد.پای آینده یک ملت و عقیده جهانشمول آن در میان است و سپردن اختیارات اداری و تشکیلات حکومت به بهترین های ملت وظیفه مشترک حاکمیت و مردم است.تغییر در پوپولیسم قطبی مسلط بر جامعه و برگزاری انتخابات حقیقی با حضور بهترین ها و تمامی استعدادهای ملت در آینده ، نیازمند زمان است و از دست انتخابات دوازدهم جز پیروی از سناریوهای تکراری و حفظ روال معمول ، کار چندانی برنمی آید.از این رو ، وعده ما در پسادوازدهم این ماموریت رسانه ای است که با بازگشت به اهداف اصیل مردمان نسل اول انقلاب اسلامی در تمامی نواحی و مناطق ایران بزرگ ، رویای شکل گیری دولت کریمه با انتخاب بهترین بهترین های ملت در ۱۴۰۰ تحقق یابد.ان شاء اله.