«حاج خانم! من یه معذرتخواهی به شما بدهکارم. کسی که قراره چند دقیقه دیگه تشریف بیارند منزل شما، آقای خامنهای هستند…» جمله تمام نشده که اشک مادر جاری میشود. برادرها اما هنوز فرصت میخواهند که باور کنند؛ فرصتی در حد چند ثانیه. بغض آلفرد و آلبرت هم با اولین کلماتی که از دهانشان خارج میشود، میشکند.
محمد حسینخانی نویسنده رابری نوشت: اگر بخواهم بنویسم، روزها باید فسفر سوزانده و همه فضائل را پشتسرهم ردیف کنم، اما مخلص کلام؛ در ۱:۲۰ چیزی جز ما «رایت الا جمیلا» مستور نیست.