پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

11:37:36 - چهارشنبه 7 مهر 1395
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
نقش کرمان در۸ سال دفاع مقدس ازکلام سردار سلیمانی /روح جهادی بن بست ها را می شکست/ جبهه یک حج حقیقی بود
سردار سرلشکرحاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، در مراسم ھمایش گرامیداشت شھدای استان کرمان که در برج میلاد برگزار شده بود ، با یادی کردن ازمجاھدتھای سرداران و رزمندگان کرمانی از شھیدان دوران دفاع قدس تا شھیدان مدافع حرم و نیز به نقش کرمان در آزاد کردن این سرزمین در طول تھاجم رژیم بعث به خاک ایران اسلامی اشاره کرد که در ادامه می خوانید.

به گزارش “صبح رابر”، مشیت الهی  برآن بود تا  واقعیت  “انی اعلم ما الاتعلمون ” که در عهد ازل ملائکه الله را معترف به ناتوانی  از ادراک آن نمود، در عصر حاضر و در مقابل دیدگان میلیونها انسان متحیر  به تحقق بپیوندد.

آنچه به دفاع ملت ما تقدیس بخشیده و جنگ را با  همه تلخی ها  و مرارت هایش در این  دوران مقدس کرده است ، اجتماع شخصیت هایی بود که یادشان، تداعی کننده اسماعیل ، یوسف نبی (ع)، ابوذر، سلمان ، حمزه، مالک، جعفر، میثم و همه خدامردانی است  که در طول  تاریخ  حق را یاری کردند  و درراه اعتلای  آن  سر  از پا  نشناختند. در منظر آنان بهشت  قیمتی  نداشت  .آن اکسیری  که در مس  وجودشان  آمیخته بود  و  رنگ  رخسارشان  را به زردی زر گردانیده بود، لقاء الهی و رضای حضرت دوست  بود.

عاشقانی که عشق را شرمنده ساختند و همه هستی  خود را به  راه  دوست در بازار اخلاص به  حراج گذرادند. در عرصه  این معامله مستان، چشم و دست  و پا حداقل هدیه و بضاعتی بود که با لب خندان پیشکش یار می شد .

اینها نمایشگاهی سترگ از کمالات متصور در حکومت مهدی موعود (عج) را برپا ساختند، عرفان توأم با عمل این عارفان مسلح و مسلحان عارف، عرق شرم و خجلت را برجبین مدعیان سلوک و طریقت می نشاند و اخلاق و سلوک سیرتشان هر آزاده صاحبدلی را متحیر می سازد .

پنج پایه مهم در جنگ به عنوان قالب اصلی ظرف جبهه مطرح بودند که عبارتند از: اول  جهاد؛ خیلی تفاوت وجود دارد بین جهاد و جنگ به عنوان یک عمل نظامی . جهاد ویژگی و ساختار خود را دارد ، لذا همه عامل هایی را که در جبهه صورت می گرفت ، حتی اعمال نظامی، بر پایه جهاد بود. جهاد است که بن بست ها را می شکند ، عمل نظامی بن بست دارد ،‌ولی جهاد بن بست ندارد . در عمل نظامی، عقل نظامی به ما اجازه عملیات هایی مثل بیت المقدس، فتح المبین ، طریق القدس، والفجر ۸ کربلای۵ و …را نمی داد.

ما با یک توان نابرابر و امکانات کاملاً ابتدایی در مقابل دشمن قرار داشتیم . ما می گفتیم غواص هایمان وارد آب شدند، رفتند و خط را شکستند . غواص در عرف نظامی، نیروی ویژه ای است که در نظام های آموزشی دنیا، تحت تعلیم و آموزش قرار می گیرد . اول ورزیده می شود، آماده می شود، تا نام غواص بر او گذاشته شود و بعد از آن برای عملی که می خواهد انجام دهد دها بار تمرین می کند.

اما وقتی به  گردان  غواص خودمان نگاه می کنیم  از پیرمردی مانند قباد شمس الدینی در آن هست  تا نوجوان کم سن و سالی مانند حسین عالی و حسن یزدانی و خیلی اشخاص دیگر. وقتی بسیجی به غواصی تبدیل شد که رفت  و آن عملیات والفجر ۸ را انجام داد و آن اصل حادثه عظیم  را خلق  کرد  این بسیار مهم است. اصل  این  جارت و این شجاعت و عمل جهادی مهم  بود  و این  روح  جهادی بود  که بن بست  ها را می شکست در  صحنه  جهاد تا آخرین  نفس مقاومت می کرد.

پایه دوم  جهاد جبهه، اخلاق بود. یک اجتماع عظیم  ۳ هزار روزه  یعنی ۳ هزار شبانه روز  انسان های  متفاوت ، در سنین مختلف،  در سطوح گوناگون، از جغرافیای  متفاوت، کنار هم  قرار بگیرند و همه مسلح  بخواهند  بجنگند ، کوچک ترین دعوایی ، توهینی، سخن  درشت و ناراحتی به  وجود نیاید . هیچ  درجه ای نبود نه  کسی  سرداربود ، نه سرهنگ، نه سرگرد، اینها نبود. کسی به درجات  فکر نمی کرد  کلمه  متداول آنجا  برادر  بود، هیچ  بالاتر و پایین تری وجود  نداشت تمردی نبود  ادب  در جبهه ها حاکم  بود.

پایه سوم  جنگ ما، معنویت  بود.  من این مثال ها را بارها  زده ام  تکرارش هم هیچ  اشکالی ندارد. در موسوم حج، وقتی که حج گزاران  مُحرم  می شوند و به عرفات ومنا و مشعر و رمی مطاف می روند، همه  اعمال معنوی است وهمواره  مشغول  ذکر خدا  هستند . جبهه های ما نیز  چنین  فضایی داشت. یک  حج حقیقی  بود، مثل  حجابراهیم  و اسماعیل  هیچ  گونه  خودستایی ، غرور و تکبر در آن نبود . کسی  به چیز  تظاهر نمی کرد.

پایه چهارم  جنگ، عبودیت بود.  بندگی محض خدا برای  خدا عمل  کردن  در راه  خدا عمل کردند و  غیر خدا را نادیده  گرفتن  این عامل  مهمی در جنگ بود.

عامل و  پایه  پنجم جبهه ما، ولایت بود.  بیش از ۹۰ درصد از رزمندگان  امام  را  از نزدیک ندیده بودند  اما عاشق  امام بودند  برای  لبخند امام ، رضایت امام و رفع نگرانی امام ، جانشان را  در طبق اخلاص گذاشته  بودند و این نه تنها منحصر به امام  نبود و چون  می دانستند  که فرمانده ای  که دارند ، منتصب به امام  است ، مثل امام  از او  اطاعت  می کردند ، چه فرمانده گردان بود یا گروهان و یا  لشکر، تمردی درکار نبود .  من  یاد ندارم  در شب  های  سنگین  عملیات،  کسی جلوی  من و یا فرمانده گروهان  دسته  یا تیپ بایستد و بگوید  ” من  به عملیات  نمی روم.

 اینها ۵ پایه  مهمی بود  که آن  ظرف  جبهه  را به وجود آورده بود. لذا داخل  این  ظرف ، هر مظروفی قرار می گرفت. بر اساس این ۵ پایه  شکل می گرفت در جبهه آدم هایی بودند با دیدگاه های گوناگون  که در درون شان گوهرهای ذی  قیمتی  وجود داشت و در جبهه  به اسطوره  تبدیل  شدند و  اکثراً به شهادت رسیدند. این  ۵ عامل  باعث  شد سه ویژگی  از درون  جنگ  ما بروز  کند. ویژگی اول ؛ معنویت زایی. که  عموم معنویت  درون  جامعه  ما را از جنگ  لبریز  شد  و کسی  نمی تواند  انکار  کند  که سرمنشاء تحولات  معنوی بزرگ  درون جامعه  ما ، دفاع  مقدس بوده، که هر چند ناخواسته  بود. ولی  به یک انقلاب فرهنگی در جامعه  تبدیل  شد.

ویژگی دیگراندیشه زایی  بود، جنگ در بخش  اندیشه زدایی، به حوزه علمیه شبیه بود. همانگونه که در حوزه، طلاب با هم مباحثه میکنند، مجادله میکنند و برای انجام وظیفه خطیری که بر عهده دارند بحث  می کنند  تا آماده  شوند، صحنه جنگ  نیز چنین بود. رزمندگان  به دنبال  وارستگی  بودند و  به حوزه ها  اقتدا می کردند وهمین باعث شد که  یک  خبرگی و زبدگی در بچه های جنگ به وجود بیاید  .

جبهه  مثل  یک کوره ای  بود  که افرادی  که از درون  آن بیرون  می آمدند، عمدتاًپخته و آب دیده بودند . در جنگ ادم  ترسو نمی توانست شجاع باشدو آدم  شجاع، زمینه  شجاعتش فراهم  بود. آدم  با  ایمان، به ایمانش استحکام  پیدا می کرد و آدمی  که ضعف  ایمان داشت، امکان  نداشت  بتواند  این  ضعف  را پنهان  کند. هر چیزی در  جنگ  بروز  می کرد و رو می شد.

فرماندهان عزیزی چون باکری، همت، زنگی آبادی، کازرونی، میر حسینی و دیگران، در دانشکده  درس  نخواندند  و در میدان عملی جنگ پرورش یافتند. لذا کسی که فرمانده گردان بود و مسئولیت  یک محور را بر عهده  داشت، انتخاب  او  کاملاً دقیق بود.

ویژگی سوم  جنگ  که  امرزه  هم شما  می بینید ونمونه های از آن هم وجود  دارد این است  که بچه های که بیشتر  در جنگ غوطه ور بودند، امروزه  در مدیریت  های عمومی  جامعه موفق تر هستند. چون اینها در سخت ترین  دوره ها  مدیریت  کرده اند

سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران نمونه بارز است که افتخارش سرباز ولایت و نظام جمهوری اسلامی است در مراسم ھمایش گرامیداشت شھدای استان کرمان که در برج میلاد برگزار شده بود ، بایاد کردن از شھدای والامقام استان کرمان و مجاھدتھای سرداران و رزمندگان کرمانی از شھیدان دوران دفاع مقدس تا شھیدان مدافع حرم گفت: من میخواھم بگویم نقش کرمان در آزاد کردن این سرزمین در طول تھاجم رژیم بعث به خاک ایران اسلامی چه بود . ما در دوران دفاع مقدس ١٣ – ١٢ عملیات مھم داشتیم. اگرچه عملیاتھای زیادی قریب به ۴٠ – ٣٠ عملیات متفاوت داشتیم، اما ١٣ عملیات از ویژگی خاصی برخوردار بودند. پنجتا از این عملیاتھا پایانبخش تھاجم و اشغال خاک ما بود؛ عملیاتھای ثامنا لائمه(ع)، طریقالقدس، بر اشغال ھمه اراضی ما پایان دادند. ً فتح المبین، بیت المقدس و کربلای یک. اینھا تقریبا استان کرمان به ھمراه ٢ استان ارزشمند سیستان و بلوچستان و ھرمزگان ـ که در جای خود باید به آن پرداخته شود ـ در ھمھ ی این پنج عملیات بزرگ و سرنوشت ساز در قالب لشکر و شمشیری که به نام ثاراالله )ع) درست کرد، پیشتاز بود. در عملیاتھایی که در تعقیب دشمن صورت گرفت، مثل والفجر٨، کربلای پنج، خیبر، بدر و والفجر ١٠ نیز لشکر ثاراالله (ع) با ھمه ترکیب خود پیشتاز بود. ما افتخار میکنیم «محمد شھسواری» مال ما بود. کسی که به آزادگی، ارزش فوق العادھای بخشید و با دستھای بسته، باصلابت در محاصره دشمن، تنھا و غریب فریاد زد «مرگ بر صدام ضد اسلام». ارزش این در جمع ما و این دنیای مادی قابل قیمت گذاری نیست و در فردای قیامت و در محضر انبیای الھی این ارزش نمایان خواھد شد. ما افتخار میکنیم «قاسم میرحسینی» مال ما بود. آن انسانی که بھ تنھایی یک لشکر بود. تجلی ابوالفضل العباس برای لشکر بود. در تنگنای جنگ در طول این خط جنگی که بعضی وقتھا جنازھھا و مجروحین و  زندھ ھایی که در حال دفاع بودند آنقدر در ھم تنیده بود که قابل تفکیک نبود، وقتی در چنین بحبوحھای صدای «میرحسینی آمد» شنیده میشد، مثل این بود که یک لشکر وارد میشد. سردار سلیمانی و شھید قاسم میرحسینی ما افتخار میکنیم «حسینعلی عالی» مال ماست. نوجوانی که گفت من به مرحلھای رسیدھام که زمین با من حرف میزند و میتوانم روی زمین راه نروم. ما افتخار میکنیم «علی حاجبی» مال ماست. آن چھره زیبای ارزشمندی که در خلوص بی ھمتا بود. ما افتخار میکنیم «عبدالمھدی مغفوری» که امروز قبرش امامزاده شھرمان است، مال ماست. کسی که در ھیچ شبی نافله شب او قطع نمیشد. اگر در اتوبوس بود در وسط راه پیاده میشد، نافله شبش را بھ جا می آورد و با اتوبوس و یا خودروی بعدی خودش را میرساند.

ما افتخار میکنیم به مغفوری که در حفظ بیت المال وقتی ھمسرش میخواست وضع حمل بکند، برای رساندن خود به بیمارستان از موتورسیکلت سپاه استفاده نکرد. ما افتخار میکنیم «حسین یوسف الھی» مال ماست. او که مدعی شد زینب (س) به او وعده پیروزی در والفجر٨ را داده است. او که عارف بود و این شعر زیبا را سرود که امروز شعر او، حال ماست: «یاران ھمه رفتند افسوس که جا مانده منم / حسرتا این گل خارا ھمھ جا رانده منم / پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت / آنکه نا رفته و جا مانده منم» ما افتخار میکنیم «مشایخی» مال ماست. کسی که در شب خوف عملیات کربلای ۵ گفت چراغھا را روشن کنید میخواھم در روشنایی حرف بزنم. رو کرد به دوستانش و گفت برادران، من پاھای خودم را با ریسمان می بندم که عقب نشینی نکنم و شمارا قسم میدھم اگر خواستم عقب نشینی کنم من را با تیر بزنید. ما افتخار میکنیم به «حاج علی محمدی» که در دفترچھ ی خودش نوشت «ای برادر عرب که تو به دنبال من میگردی و من به دنبال تو. قسم به خدا اگر من را بکشی، تو را شفاعت میکنم.» من این جمله را برای مرحوم آیت االله مشکینی خواندم، ربع ساعت گریه کرد . ما افتخار میکنیم جمع عظیمی از آن ٢٣ نفری که دشمن را به تمسخر گرفتند، از ما بودند . ما افتخار میکنیم به شھید «محمدرضا کاظمی». آن عارف شب زنده داری که دعا و مناجات و تعقیبات او دلھا را میسوزاند. ما افتخار میکنیم «شیخ عباس شیرازی» شھید ماست. شخصیت برجسته روحانی که به شھادت رسید. ما افتخارات بزرگی داریم و افتخار میکنیم داشتیم جوانانی که عمر خود را در انتظار و کمین رسیدن به محبوب سپری کردند و فرصت را مغتنم شمردند؛ کسانی مثل «محمد جمالی»، «حسین بادپا» و «محمدعلی اللھدادی» که پس از ٢۵ سال خود را به قافلھی شھدا رساندند. ما افتخار میکنیم «بیبی سکینه» از ماست. مادری که در این عالم فقط یک فرزند داشت و ھیچ قومی نداشت و ندارد. زن زحمت کشیدھی سیھچردھی با معنویتی که امروز افتخار شھر ماست. او مادر شھید ماست که باکار در کورھھای خشتمالی او را بزرگ کرد. کتاب مثل علی مثل فاطمه را بخوانید تا ببینید این مادر چگونه او را بزرگ کرد. ما افتخار میکنیم «غلامعباس مارکی» مال ماست که پدر او از فقر فرار کرد و مادر او با خوشھ چینی تنھا فرزند خود را بزرگ کرد و تقدیم کرد به این بلاد . ما افتخار میکنیم پیرمرد ٧٠ ساله «قبادشمس الدینی» غواص لشکر ماست و ما از این افتخارات زیاد داریم. ما افتخار میکنیم به مادر شھیدانمان. به مادر شھیدان «زادخوش» که پسران و ھمسر خودش را ھمه باھم روانه جبھه کرد و وقتی پسرش شھید شد خودش قبر او را حفر کرد و جسد او را در قبر نھاد. اینھا افتخارات ابدی و ھمیشگی کرمان و سیستان و بلوچستان و ھرمزگان ماست. ما افتخار میکنیم به «حسین تاجیک». ھرگز نمیتوانم این صحنه را فراموش کنم: او از روی پل کانال ماھیگیری در حال عبور بود. این درحالی بود که از گردان سیصدنفره، صد نفر در این ھزار متر شھید و مجروح شدند. اما او کمر خم نکرد و ایستاده میدوید و خودش را به آنطرف کانال ماھیگیری رساند. ما افتخار میکنیم «محمدجواد باھنر» مال ماست. او که افتخار روحانیت، مدیریت و اخلاص در مدیریت برای کشور ما بود. ما افتخار میکنیم به بسیاری از افتخارات بزرگ و گرانبھا و ارزشمندی که باید روزی گفته شود و نه فقط نامبرده شود و مردم ما با آن چھرھھا آشنا شوند و آنان را بشناسند. ما افتخار میکنیم به «ناصر فولادی»، جوان دانشجویی که از دیوار لانه جاسوسی بالا رفت و افتخار میکنیم به ھمه افتخاراتمان. خدایا روح ایثار و فداکاری را که روح حیات جامعه ماست، در جامعه مستمر و مستدام بدار و به ما توفیق بده راه مرگ اختیاری که شھادت است را برگزینیم و در آن راه حرکت کنیم.

جرعه ای از دریای بیکران واقعیت حیات و شهادت جوانی بروند و آزاده مردی با کرامت های بی بیدیل انسانی است ، که در عصر ما و  او که با یاد حسین (ع) و با نام  فاطمه (س) . عاشورا ها ساخت  و در هر عاشورا  صدها  چون  علی اکبر ، عون و جعفر در محضرش به  قربانگاه.

برگرفته از کتاب جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی

انتهای پیام /

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب