پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

4:10:42 - چهارشنبه 16 بهمن 1398
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
سروده های شاعران رابری برای سردار دل‌ها
حامد حسینخانی شاعر زادگاه سردار سلیمانی در فراغ شهید حاج قاسم سلیمانی شعری سروده و در بیتی از آن گفته است: تورا در خاطراتِ آفتابی جستجو کردم، مگر بارانِ چشمانم، از این پس، بند می‌آید؟

به گزارش “صبح رابر”؛ در شهادت سردار دلها ” حاج قاسم سلیمانی” نه تنها قلب ها به سوگ نشستند بلکه کلمات نیز در اندوه نبود فرمانده به هم پیوستند تا غمشان را فریاد بکشند.

حامد حسینخانی و قاسم مهدی پور شاعران زادگاه سردار سلیمانی در فراغ این سید شهدای مقاومت اشعاری سروده اند که در زیر می خوانیم.

هنوز آوازِ جانسوزِ تو از اروند می‌آید

صدایت از غریبستان، خروش آوند می‌آید

هنوز از کهکشانِ اشک هایت بر لبِ کارون

برای مادران، پیراهنِ فرزند می‌آید

سحرگاهی که ما، در بلخ، خوابِ تلخ می‌دیدیم

خبر دادند از بغداد، عطرِ قند می‌آید!

تورا در خاطراتِ آفتابی جستجو کردم

مگر بارانِ چشمانم، از این پس، بند می‌آید؟!

خیابان‌ها سراسر رودهای نوحه‌خوان بودند

تمامِ شهر می‌خواندند و می‌گفتند: می‌آید!

تو اهلِ روستای کوچ بودی، خانه‌ات زخم است!

از این پس باد از یادِ تو عطرآکند، می‌آید

مزارِ لاله‌ها بر کوهسارِ غربتِ کرمان

چراغان شد که آن سردارِ بی‌مانند می‌آید

یکی از کربلای پنج، در باران صدا می‌زد:

که بعد از سال‌ها، فرمانده با لبخند می‌آید!

صدا می‌زد شهیدان را که سر از خاک بردارید

قیامت قامتِ یاران، به خون سوگند، می آید

خودش می‌خواست در آتش بسوزد تا به رقص آید

ببین از کوچه‌ها بویِ گُل و اسپند می‌آید

تو را می‌بینم ای نستوه! ای بشکوه! ای چون کوه!

به یادم قلّه‌های سرکشِ الوند می‌آید

در و دیوارِ این سامان، شهیدِ عکس‌های توست

نگاهت را که می‌بینم، زبانم بند می‌آید!

سروده قاسم مهدی پور رابری شاعر رابری برای سردار دل‌ها به شرح زیر است:

یکی را می شناسم که فدا کرده سر وپا را
خجل کرده در و دشت وبیابان , کوه وصحرا را
خلوص وعشق و ایمان وصفایی در وجود او
نه”خالی”را طلب کرده نه باجی چون بخارا را
وجودش پر زشور ومرد میدان دلیران بود
جفا دید و نگفت اصلا به دست آرید دل ما را
چه اسم با مسمایی برای قاسم قصه
که سرداری برای دیگران می خواست دریا را
چهل سال است روز وشب دفاع از وطن کارش
به عشق مملکت کرده فدا هم جسم و اعضا را
چو سربازولایت شد سر و سردار دلها شد
به جان خود خرید اول تمامی بلایا را
شبانگاهی که شدپرپر
جهان باریداشک وخون
به خون خواهی به جوش
آورده خونش خون دنیا را
سفر ازسرزمین انبیا و آسمانی شد
نوشته خون او تفسیری از
آیات اسرا را
به شهر کربلاوکاظمین ودر نجف,مشهد
به اهوازوقم وتهران و
کرمان مصفا را
شبیه دفن زهرا شد شب دفن سلیمانی
به یاد آورده آن شب هم وصیت های زهرا را
بده غسلم کفن کن دفن کن در شب علی جانم
عجب سری,که می داند
کلید این معما را؟
نماز جمعه تاریخی اسلام در تهران
به روز بیست وهفت دی
شنیده نطق آقا را
که عشق روی او پر کرده از جمعیت یک دل
مصلی وخیابان های اطراف مصلی را
سپاهی ها,بسیجی ها
همه دلداده وحاضر
واین دلدادگی تسخیر کرده کل دلها را
سلامی وسلیمانی وقاآنی وحاجی زاده
به گورستان امریکا بدل سازند آنجا را
وآن سردار نام آور گذشت از آبروی خود
زند موشک کند با خاک یکسان شهر حیفا را

انتهای پیام

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب