پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

15:29:42 - سه شنبه 9 اردیبهشت 1393
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
سردار شهید محمد افضلی ، شهید شاخص کارگری سال ۹۳ استان کرمان
سپاس خدایی را که به ما توفیق یاری داد تا بر سینه سپید این اوراق واژگانی بنگاریم که در تار و پودی از عاطفه واحساس لطیف ، اصالت و معصومیتی را نشان می دهند به قداست نور و باران و کرامت بی پایان ائمه (ع) هر چند که شان ادای تکلیف نیست و آنان که […]

سپاس خدایی را که به ما توفیق یاری داد تا بر سینه سپید این اوراق واژگانی بنگاریم که در تار و پودی از عاطفه واحساس لطیف ، اصالت و معصومیتی را نشان می دهند به قداست نور و باران و کرامت بی پایان ائمه (ع) هر چند که شان ادای تکلیف نیست و آنان که تا اوج افلاک سوار بر سیطره سرخ نام شهید ره سپرده اند این مجال اندکی است لکن اقبال کمی هم نیست که روزنه از این معرفت همیشه سبز هماره اذهان ما را به گونه ای با فهم عزت و عظمت تعدادی از برگزیدگان خدا الفت و پیوند دهد و بتوانیم ذره ای از محبت و حقی را که بر گردن ما بازماندگان دارند ادا نماییم.

به گزارش” صبح رابر” شهید سرافراز محمد افضلی فرزند عباس به سال ۱۳۲۹ در شهرستان رابر استان کرمان چشم به جهان گشود. وی تحت تأثیر تعلیمات پدر‌ که از روحانیون منطقه بود، با تفکرات مذهبی و مبارزات مردمی علیه رژیم ستم‌شاهی آشنا شد و در مبارزه برای پیروزی انقلاب اسلامی، در زادگاهش نقش مؤثری داشت.

در سال ۱۳۵۰،  شهید افضلی به عنوان دانشجوی خلبانی وارد نیروی هوایی شد و دو سال بعد برای تحصیلات تکمیلی به آمریکا رفت و به دلیل گرایش‌های مذهبی و به جرم نماز خواندن از نیروی هوایی اخراج شد و سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشت.

وی که در سال ۱۳۵۷ به استخدام شرکت ملی صنایع مس ایران درآمد و در کارگزینی مجتمع مس سرچشمه مشغول به کار شد، با احساس وظیفه و برای ادای تکلیف الهی اواسط سال ۱۳۶۰ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمان مأمور شد و بار‌ها به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت، تا این که در تاریخ ۲ / ۱ /۶۱ در عملیات فتح‌المبین و در منطقهٔ عملیاتی دشت عباس به خیل شهیدان گلگون کفن دفاع مقدس پیوست. از شهید محمد افضلی، دو فرزند به یادگار مانده است.

* خاطراتی از خانواده و دوستان شهید محمد افضلی

روزی که می‌خواست خداحافظی کند و برود آمریکا، گفت: اول باید با پدر خداحافظی کنم، بعد دیگران. پدر آن روز‌ها برای برگزاری مراسم روضه سید الشهدا ـ علیه‌السلام ـ به روستایی در چند کیلومتری روستای خودمان( ننیز علیا ) رفته بود.

محمد با پای پیاده به آن روستا رفت، پدر را دید و با او خداحافظی کرد. بعد هم برگشت تا با بقیه ‌خداحافظی کند.

سال پنجاه در دانشکدهٔ خلبانی نیروی هوایی تهران آموزش می‌دید، پایش به حسینیه ارشاد و سخنرانی‌های سیاسی و مذهبی باز شده بود. از آن زمان، هر موقع که به روستا می‌آمد، با خودش کتاب‌های مذهبی و سخنرانی‌های مذهبی و سیاسی می‌آورد.

دربارهٔ علت اخراجش از نیروی هوایی با کسی سخن نمی‌گفت. یک روز که با هم صحبت می‌کردیم، حرفمان کشید به دانشگاه و نیروی هوایی و اخراجش. آن روز وقتی علت اخراجش را پرسیدم، گفت: «قرار بود توی دانشگاه کنفرانس بدهیم. وقتی صحبتم را برای دانشجو‌ها شروع کردم، برایشان از احکام شرعی گفتم؛ از پاکی و نجسی و این‌ که مراقب باشند زیاد با آمریکایی‌ها رفت‌وآمد نکنند و مشروب نخورند. آن روز یکی از دوستانم به من گفت، اینجا، جای این حرف‌ها نیست و من سریع مطلب را خاتمه دادم. کم‌کم متوجه تغییر رفتار اطرافیانم شدم، تا این ‌که یک ماه بعد از طرف فرمانده دانشگاه به من گفته شد اخراج شده‌ام. من به خاطر دینم و به بهانهٔ ضعف پرواز اخراج شدم».

پیش از اعزام، مادر گریه کرد و گفت: آخه چه طور دلت می‌آید این بچه‌ها را تنها بگذاری و بروی؟ محمد خندید و گفت: چه اشکالی دارد؟! مگر این همه جوان که رفتند جبهه، زن و بچه نداشتند؟ خوب من هم یکی مثل همهٔ آن‌ها.

هر وقت کسی بحث جبهه نرفتن محمد را مطرح می‌کرد، داستان حضرت علی اکبر و وهب را تعریف می‌کرد و می‌گفت: من که از این بزرگوار‌ها عزیز‌تر نیستم که نخواهم جانم را در راه خدا بدهم.

 شهید افضلی در بخشی از وصیت‌نامه خود نوشت: مواظب باشید استعماری که ما با مشت خالی از در بیرون کردیم در آن زمان که شما زندگی می‌کنید، از پنجره وارد نشود.

محمّد افضلی» پس از دو سال تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی و ساعت‌ها پرواز، و پس از یک سال و نیم آموزش و فعالیت پروازی در آمریکا، تنها به اتهام نماز خواندن و تذکر به دوستانش درباره‌ی رعایت حدود شرعی، از نیروی هوایی اخراج شد.

این خلبان اخراجی از ارتش، مسیر پرواز را با مبارزه با خفاشانِ هراسانِ رژیمِ پهلوی هموار کرد و دست آخر در عملیات «فتح‌المبین» در دشت عباس، راه آسمان را به روی خود گشوده و برای همیشه‌ی تاریخ، آسمانی شد.

از شهید محمد افضلی دو وصیت نامه به دست امد یکی عام بوده که در مراسم تدفین او روز ۱۲ فروردین ماه ۶۱ مصادف با روزجمهوری اسلامی قرائت شد و یکی مربوط به فرزندانش عباس و منصوره که خود نوشته بود پس ازسن ده سالگی به آنها بدهند و چنین کردند و بدین سان زندگی  دنیوی و خاکی شهید سردار محمد افضلی در مهر ماه ۱۳۲۹آغاز شد و در فروردین ۱۳۶۱ با شهادت به پایان رسید و لین بر خلاف قاعده طبیعت است که زندگی در فروردین آغاز می شود و در مهر پایان می یابد .

شهید «افضلی» دو سال در دانشکده خلبانی نیروی هوایی آموزش دید و پرواز کرد. یک‌سال‌ونیم هم دانش‌جوی خلبانی در آمریکا بود که به بهانه ی حساسیت به اکسیژن کابین، از نیروی هوایی خلبانی جنگنده برکنار می‌شود و به ایران برمی‌گردد. بعد از انقلاب، از مجتمع مس سرچشمه استعفا می‌دهد و پاسدار می‌شود و در نهایت سال ۶۱، در دشت عباس به شهادت می‌رسد.

این متن، نامه ی شهید افضلی به دختر و پسرش است که طبق وصیتنامه ی خودش، باید بعد از ده‌ سالگی، نامه را به آن‌ها می‌دادند. دخترش موقع شهادت، تنها ۱۴ روز و پسرش یک‌سال‌ونیم داشت.

بسمه تعالی

نامه های در روزهای آخر عمر و نزدیک شدن به فتح و پیروزی، به فرزندان عزیزم عباس و منصوره.

سلام

فرزندان خوبم، خیلی مایل بودم شما را به‌دست خود بزرگ کنم و تربیت نمایم، اما کاری واجب و زمانی سرنوشت‌ساز باعث شد از شما دل کندم و به راهی رفتم که بازگشت نداشت؛ شما را به خدا سپردم و به‌سوی خدا حرکت نمودم. فرزندان عزیزم! زندگی بشر از ابتدا چنین شروع و گویی در سرنوشت انسان نوشته شده که دائم با هم در جنگ و ستیز باشند. حیوانات برای سیر شدن، یک‌دیگر را پاره می‌کنند، اما انسان‌ها که سیرند، انسان‌های ضعیف را پاره‌پاره می‌کنند، تا از جان کندن آن‌ها لذت ببرند. آن‌هایی که بیش‌ترین سعی و ابتکار خود را صرف ساختن سلاح بیش‌تر برای آدم‌کشی می‌کنند، دنیا را در جنگ فرو برده‌اند؛ برای این‌که بیش‌تر بخورند و شهوت‌رانی کنند؛ باز هم سیر نمی‌شوند.

جنگ‌های دنیا همیشه این‌جور بوده، حتی یک‌بار نشده عده‌ای برای احقاق حق ازدست رفته‌ای قیام کرده باشند و اگر هم قیام کرده، باز هم پس از به قدرت رسیدن خود، غاصب حق مردم شده‌اند و از گذشته هم بدتر؛ به جز انقلاب رسول اکرم(ص) که به‌دستور خداوند متعال و برای اسلام و پس از او قیام های حسین‌بن علی(ع) و عده‌ای که در رابطه با ولایت و امامت بوده است و پس از چند قرن قیام امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران که با پشتوانه ولایت فقیه انجام شد. ولی گرگان آدم‌خوار و جهان‌خواران شرق و غرب همین که منابع درآمد غصبی خود را در خطر دیدند، از هرسو بر ما تاختند و به طمع سلب آزادی و حاکمیت ما هرچه توانستند از شیطان کمک گرفتند. لذا من هم لازم دیدم که از حق خود و حق شما دفاع کنم و به جبهه آمدم‌. در این‌جا هر کاری که به من ارجاع شد، با نیت قرب به خدا انجام دادم، هرکاری کردم ، همه‌گونه سختی را متحمل شدم که شاید خدا را راضی و حقوق ملت اسلام را از غاصبان حق ملت‌ها بگیرم. جنگیدم و اکنون که تو دختر و تو پسرم این نامه را می خوانی، حتی استخوان‌های من از هم پاشیده و خاک شده است. تنها یک خواهش از شما دارم که هریک به سهم خود و به نوبه خود، برای خدا و اسلام از جان خود دریغ نکنید. مواظب باشید استعماری که ما با مشت خالی از در بیرون کردیم در آن زمان که شما زندگی می‌کنید، از پنجره وارد نشود. خدا را فراموش نکنید و آن‌چنان زندگی کنید که پس از مرگ نفرین‌تان نکند. از خدا بخواهید شهادت را برایتان هدیه نماید. حال که قرار است مرگ همه را به آغوش خود فرو برد شما خود آن را انتخاب کنید.

شما را توصیه می کنم به فرا گرفتن علم و خواندن قرآن؛ اگر توانستید علوم اسلامی را تا حد اجتهاد بخوانید و از علوم صنعتی غافل نباشید که این کشور در انتظار افکار و ابتکارات شماست.

فرزندان خوبم! دوست دارم هرآن‌چه که دیده و خوانده‌ام، همه را برایتان بنویسم و هرچه می‌توانم نصیحت‌تان کنم، اما وقت ندارم؛ این‌جا افکارم مغشوش است و هر لحظه آماده‌ام کاری به من رجوع شود تا انجام دهم.

در خاتمه شما را به احترام و محبت مادر و سرپرست‌تان سفارش می‌کنم. با هم مهربان باشید. برای مردم جان دهید. خدا را از خود راضی کنید. به پیغمبر(ص) و آل او عشق بورزید. آن‌ها را خوب بشناسید. ولی امر و رهبر خود را با آگاهی کامل اطاعت کنید.خدا حافظ شما برای من هم فاتحه بخوانید

۲۸/۱۲/۱۳۶۰

دو ارزوی شهید محمد افضلی ؛ یکی این‌که موقع شهادت روزه باشم و دیگری این‌که بدنم سه روز توی بیابان بماند و مثل مولای غریبم حسین(ع) باشم.

سال‌ها بعد از جنگ که مادران شهدا را به مناطق عملیاتی بردند، به دشت عبّاس که رسیدیم، حاج «قاسم سلیمانی» برایمان سخن‌رانی کرد. گفت: «خدا خواهش سه نفر از شهدای ما را همان‌طور که خواسته بودند، برآورده کرد. یکی از آن‌ها محمّد افضلی بود که در حالت روزه شهید شد و جنازه‌ی مطهّرش پس از سه روز در دشت عبّاس پیدا شد.

وصیت نامه شهید محمد افضلی :

گوشت وپوست واستخوان وهمه اعضاء وروح وتک تک سلولهای بدنم گواهی میدهد که خدایی نیست جز الله ومحمدبن عبدالله پیغمبر وفرستاده اوست که ما را به راه راست هدایت فرمود تا از ظلمت های جهل ونادانی به سوی نور وبه طریق الله حرکت کنیم وگواهی میدهم که علی ویازده فرزندش جانشین پیغمبر وامام و راهنمای ما هستند وخدای را سپاسگزارم که به من افتخار این را داد که شیعه علی وفرزندان گرامی اش وپوینده را ه آنها ومتعقد  به درستی راهشان هستم.

از خداوند بزرگ مسئلت می نمایم به امام زمان ولی عصر (عج)اجازه ظهور هر چه زودتر بدهد تا اینکه عدل جهانی را هر چه سریعتر در تمام جهان گسترش دهد وسپس حرفی  دارم به مادرم.مادرجان این چند کلمه که روی این کاغذ نوشتم پس از شهادتم به دست شما خواهد رسید.دوست دارم در شب جمعه روزه باشم یا تشنه بمیرم که مثل مولایم حسین با لب تشنه شهید شده وپس از شهادت ۳ روز بدنم در صحرا بماند که مثل مولایم غریب باشم.پس مادر جان وصیت من به شما این است در انظار دشمنان انقلاب گریه نکنی،شاید با گریه تو خوشحال شوند،از خداوند برایتان صبر واستقامت آرزو می کنم.همسرم برای شما هم از خداوند صبر واستقامت آرزومندم.امیدوارم که صدای شیون وگریه شما را نامحرم نشنود.با صدای بلند گریه نکن.آنچنان باش که گویی امانتی ازخداوند در نزدت بوده وهم اکنون با کمال امانت داری همین که خدا خواست به او تحویل دادی.سعی کن امین باشی.

خواهرهای عزیزم به شما بجز صبر وراضی بودن به رضای خدا چیز دیگری سفارش نمی کنم

به گزارش ایرنا،سردار شهید محمد افضلی به عنوان شهید شاخص سال ۹۳ بسیج کارگری استان کرمان معرفی و در آیینی از خانواده وی تجلیل شد.

جشنواره امتنان از کارگران، گروه های کار، واحدهای نمونه و تلاشگران واحدهای کار استان کرمان روز سه شنبه در تالار برق منطقه ای کرمان مزین به نام شهید بزرگواری بود که جهاد در عرصه کار و تولید و دفاع از میهن اسلامی را به زیبایی با هم پیوند داد و سرانجام از خاک به افلاک رسید.

هفتم تا یازدهم اردیبهشت هفته کار و کارگر و بسیج کارگری نام دارد.

انتهای پیام / اختصاصی صبح رابر

تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب