پایگاه اطلاع رسانی صبح رابر

3:02:19 - چهارشنبه 13 شهریور 1392
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
شهید باهنر کیست ؟+عکس
به گزارش ” صبح رابر” به مناسبت هفته دولت و سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر   حضرت آیت الله خامنه‌ای مُدظلّه العالی: در همه‌ی مجامعی که کار فکری جدّی صورت می‌گرفت، شهید باهنر به عنوان یک عنصر کارآمد و ارزشمند حضور داشت. مهم‌ترین خصوصیت ایشان کار زیاد و مفید، بدون ذره‌ای تظاهر و هیجان […]

به گزارش ” صبح رابر” به مناسبت هفته دولت و سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای مُدظلّه العالی:

در همه‌ی مجامعی که کار فکری جدّی صورت می‌گرفت، شهید باهنر به عنوان یک عنصر کارآمد و ارزشمند حضور داشت. مهم‌ترین خصوصیت ایشان کار زیاد و مفید، بدون ذره‌ای تظاهر و هیجان بود. او مردی عمیق، صبور، بردبار، کم‌حرف، متین، پرکار، جدّی، صمیمی، صدیق و باصفا بود.

ایشان در نوشتن نیز خوش ذوق، ادیب و صاحب نثری آهنگین و زیبا بود.

فقه و فلسفه و ادبیات و بعضی از علوم انسانی و مسائل تاریخی را خوب می‌دانست و انسان کم نظیر و برجسته‌ای بود.

محمّد رضا باهنر، برادر شهید باهنر:

از مجلس رای اعتماد گرفت برای وزارت آموزش و پرورش. خبرنگارها دوره‌اش کردند تا سوال‌هایشان را بپرسند. آن میان، یکی از خبرنگارها پرسید: آقای دکتر! حالا که وزیر شده‌اید چه احساسی دارید؟

با آرامش گفت: هیچی. من تا دیروز چهار فرزند داشتم، اما از امروز به بعد احساس می‌کنم ده میلیون فرزند دارم که باید به تعلیم و تربیت همه‌شان رسیدگی کنم.

محمّد رضا باهنر، برادر شهید باهنر:

بارها از دوران دانشجویی‌اش برایمان خاطراتی تعریف می‌کرد. می‌گفت:” هر روز می‌توانستم یکی دو ریال پول خرج کنم. حالا می‌بایست آن را به عنوان کرایه‌ی رفتن به دانشگاه خرج کنم؛ یا هزینه‌ی خوردن ناهار ظهر شود؛ و یا این‌که آن را پس انداز کنم.

خیلی وقت‌ها قریب یک ساعت پیاده می‌رفتم تا به دانشگاه برسم؛ خیلی وقت‌ها هم قید ناهار را می‌زدم.”

* هر بار که به کرمان می‌آمد، هدیه‌ی کوچکی هم برای اعضای خانواده می‌آورد.

می‌شد فهمید خیلی روزها که پیاده رفته دانشگاه، قید غذا خوردن را هم زده.

مخدره باهنر، خواهر شهید باهنر:

رفته بود همدان برای تبلیغ. ساواک تهدید کرده بود که اگر علیه نظام حرفی بزند، دست‌گیر و شکنجه‌اش می‌کنند. تا شب ششم محرم هیچ حرفی علیه نظام نزد و فقط مردم را به شرکت در جلسه دعوت کرد. اما از شب هفتم به بعد، آن‌قدر روشن‌گری کرد که شب آخر سخنرانی‌اش ساواکی‌ها حمله کردند به مسجد تا از همان جا دست‌گیرش کنند.

ساواکی‌ها که حمله کردند به مسجد، دست اندرکاران جلسه برق‌ها را خاموش کردند. آقای باهنر لباس‌هایش را همان پای منبر عوض کرد و مخفیانه از همدان فرار کرد.

مخدره باهنر، خواهر شهید باهنر:

ساواک دستور دست‌گیری اش را صادر کرده بود. محل و ساعت سخنرانی‌اش را می‌دانستند و دور تا دور محل را محاصره کرده بودند تا وقتی می‌خواهد برود داخل، دست‌گیرش کنند. اما هر قدر منتظر ماندند، نیامد و سخنرانی توسط یک غیر روحانی انجام شد.

سخنرانی که تمام شد و سخنران رفت، ساواکی‌ها فهمیدند او همان دکتر باهنر بوده که بدون عبا و عمامه سخنرانی می‌کرد

مخدره باهنر،خواهر شهید باهنر:

تعدادی از جوان‌های فامیل را جمع می‌کرد دور و برش و باهاشان مشورت می‌کرد که در جلسه‌ی سخنرانی‌اش چه چیزی بگوید. پیشنهادهایشان را یکی یکی گوش می‌کرد و بعد متن سخنرانی‌اش را بر اساس نیازهای فکری آن‌ها آماده می‌کرد. دست آخر هم همه‌ی جوان‌ها را دعوت می‌کرد به جلسه‌ی سخنرانی‌اش و می‌گفت: بیایید حرف‌هایم را گوش کنید تا ببینید خواسته‌های شما را برآورده کرده‌ام یا نه؟ توانسته‌ام حرف‌های شما را بازگو کنم یا نه؟

مخدره باهنر،خواهر شهید باهنر:

قبل از این که دکتر بهشتی به آلمان برود، چند نفر رفتند پیش او و پرسیدند: در این مدتی که شما نیستید، ما باید با چه کسی مشورت کنیم؟ کارهای شما را چه کسی پی‌گیری می‌کند؟

شهید بهشتی با قاطعیت در جواب‌شان گفت: آقای دکتر باهنر.

مخدره باهنر،خواهر شهید باهنر:

چند لحظه قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، دکتر باهنر هم آن‌جا بود، اما به دلیل اصرار معاونش از آن‌جا بر می‌گردد و معاونش در همان واقعه شهید می‌شود.

می گفت: خدا مصحلت ندانسته که من شهید شوم. بعد از شهید بهشتی، ماندن من کار سختی است .

* بعد از واقعه‌ی هفت تیر خیلی ناراحت بود. اما ناراحتی‌اش را جلوی کسی بروز نمی‌داد و می‌گفت: باید از امام درس بگیریم که چه قدر محکم و استوار ایستاده‌اند تا دشمن شاد نشود.

دکتر ناصر باهنر، فرزند شهید باهنر:

خیلی خوش سفر بود.خیلی وقت‌ها که با هم می‌رفتیم مسافرت و گردش و زیارت، یکی از اعضای فامیل که ایشان می‌دانستند توانایی پرداخت هزینه‌ی سفر را ندارد، و یا فرزندان او را با خودمان می‌بردیم. در تمام طول راه آن‌ها با هم صحبت می‌کردند و مشکلات‌شان را برای شهید باهنر می‌گفتند؛ به دقت به حرف‌هایشان گوش می‌داد تا چنان چه بتواند، مشکل‌شان را حل کند.

آیت الله موحدی کرمانی:

با هم به سفر حج مشرف شدیم. آقای باهنر تأکید داشت نماز جماعت را همراه برادران اهل سنت بخوانیم. حتی در یکی از روزها که به شدت باران می‌بارید، ایشان تأکید کرد چتر بخریم و هر طور هست به نماز جماعت برسیم.

دکتر ناصر باهنر، فرزند شهید باهنر:

مرحوم رضا برقعی سال‌ها در تدوین کتاب‌های درسی با شهید باهنر همکاری می‌کرد. اواخر عمرشان بود که ایشان را دیدم. من را بغل کرد و زد زیر گریه . می‌گفت: من و آقای باهنر پانزده سال با هم در یک اتاق کار می‌کردیم و حتی یک بار هم پیش نیامد که عصبانی شود و یا برخوردی با هم داشته باشیم. من گاهی وقت‌ها از شدت حلم و صبر او عصبانی می‌شدم؛ اما او بسیار کم حرف و صبور بود.

دکتر ناصر باهنر،فرزند شهید باهنر:

در دورانی که دکتر باهنر وزیر آموزش و پرورش بودند، یک سری پاک‌سازی‌هایی در سطح وزارت‌خانه‌ها انجام می‌شد. یک روز که ایشان با چند نفر از همکاران‌شان به وزارت‌خانه می‌رفتند یکی از خانم‌هایی که در جریان پاک‌سازی از وزارت‌خانه اخراج شده بود، رفت جلوی دکتر و گفت: حاج آقا! شما وزیر را می‌بینید؟ دکتر لبخندی زد و گفت: بله می‌بینم.

همین که دکتر باهنر این را گفت، بنده‌ی خدا که حجاب کاملی هم نداشت شروع کرد به فحاشی و بدو بیراه گفتن به وزیر که چرا مجموعه‌اش با او چنین برخوردی کرده است؟ تا حرف‌های آن خانم تمام بشود، لبخند از روی لب‌های دکتر نرفت .

حرف‌هایش که تمام شد، دکتر گفت: وزیری که می‌گویید، من هستم. طبیعی است که در این غربال کردن‌ها گاهی خالص و ناخالص درهم آمیخته می‌شود. من رسیدگی می‌کنم و اگر حقی از شما تضییع شده باشد، آن را بر می‌گردانم.

مخدره باهنر،خواهر شهید باهنر:

نمی‌شد جنازه را شناسایی کرد؛ متلاشی شده بود.

دست آخر شهید باهنر را از روی قطعه‌ی پلاتینی که قبلاً دور دندان‌هایش کار گذاشته بودند، شناسایی کردند.

مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:

شهید باهنر از جمله افرادی است که شخصیت ایشان ناشناخته باقی مانده است.

منبع: نقطه نیوز

بر چسب ها:
تابناك وب سجام تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب